- ۱۴۱ جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا
- ۱۴۲ دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا
- ۱۴۳ دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
- ۱۴۴ عقل دریابد تو را یا عشق یا جان صفا
- ۱۴۵ ای وصالت یک زمان بوده فراقت سالها
- ۱۴۶ در صفای باده بنما ساقیا تو رنگ ما
- ۱۴۷ آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا
- ۱۴۸ از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
- ۱۴۹ خدمت شمس حق و دین یادگارت ساقیا
- ۱۵۰ درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما
- ۱۵۱ سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را
- ۱۵۲ دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
- ۱۵۳ شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
- ۱۵۴ دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را
- ۱۵۵ از فراق شمس دین افتادهام در تنگنا
- ۱۵۶ ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا
- ۱۵۷ ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما
- ۱۵۸ امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها
- ۱۵۹ ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
- ۱۶۰ مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را