- ۱۰۲۱ گرم درآ و دم مده باده بیار و غم ببر
- ۱۰۲۲ دی سحری بر گذری گفت مرا یار
- ۱۰۲۳ اگر باده خوری باری ز دست دلبر ما خور
- ۱۰۲۴ مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر
- ۱۰۲۵ مرا آن اصل بیداری دگرباره به خواب اندر
- ۱۰۲۶ گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر
- ۱۰۲۷ یغمابک ترکستان بر زنگ بزد لشکر
- ۱۰۲۸ ذاتت عسلست ای جان گفتت عسلی دیگر
- ۱۰۲۹ جان بر کف خود داری ای مونس جان زوتر
- ۱۰۳۰ نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر
- ۱۰۳۱ جان من و جان تو بستست به همدیگر
- ۱۰۳۲ تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر
- ۱۰۳۳ ای دیده مرا بر در واپس بکشیده سر
- ۱۰۳۴ مکن یار مکن یار مرو ای مه عیار
- ۱۰۳۵ ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر
- ۱۰۳۶ ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر
- ۱۰۳۷ گیرم که بود میر تو را زر به خروار
- ۱۰۳۸ به حسن تو نباشد یار دیگر
- ۱۰۳۹ بگرد فتنه میگردی دگربار
- ۱۰۴۰ جفا از سر گرفتی یاد میدار