- ۲۵۲۱ اگر یار مرا از من غم و سودا نبایستی
- ۲۵۲۲ دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
- ۲۵۲۳ دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی
- ۲۵۲۴ اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی
- ۲۵۲۵ اگر گلهای رخسارش از آن گلشن بخندیدی
- ۲۵۲۶ نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری
- ۲۵۲۷ بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری
- ۲۵۲۸ مروت نیست در سرها که اندازند دستاری
- ۲۵۲۹ ایا نزدیک جان و دل چنین دوری روا داری
- ۲۵۳۰ دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری
- ۲۵۳۱ چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری
- ۲۵۳۲ کی افسون خواند در گوشت که ابرو پرگره داری
- ۲۵۳۳ برآ بر بام ای عارف بکن هر نیم شب زاری
- ۲۵۳۴ مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری
- ۲۵۳۵ هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری
- ۲۵۳۶ مثال باز رنجورم زمین بر من ز بیماری
- ۲۵۳۷ مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری
- ۲۵۳۸ حجاب از چشم بگشایی که سبحان الذی اسری
- ۲۵۳۹ یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی
- ۲۵۴۰ چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی