- ۵۲۱ سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
- ۵۲۲ تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
- ۵۲۳ همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
- ۵۲۴ یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
- ۵۲۵ اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
- ۵۲۶ تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی
- ۵۲۷ ای باد که بر خاک در دوست گذشتی
- ۵۲۸ یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
- ۵۲۹ سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
- ۵۳۰ ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی
- ۵۳۱ ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
- ۵۳۲ چون خراباتی نباشد زاهدی
- ۵۳۳ ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
- ۵۳۴ دیدی که وفا به جا نیاوردی
- ۵۳۵ مپرس از من که هیچم یاد کردی
- ۵۳۶ مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
- ۵۳۷ چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
- ۵۳۸ گفتم آهن دلی کنم چندی
- ۵۳۹ نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
- ۵۴۰ خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی