- ۱۲۱ با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
- ۱۲۲ در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- ۱۲۳ در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- ۱۲۴ روز وصلم قرار دیدن نیست
- ۱۲۵ کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
- ۱۲۶ نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
- ۱۲۷ دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست
- ۱۲۸ چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست
- ۱۲۹ خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
- ۱۳۰ دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
- ۱۳۱ دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
- ۱۳۲ چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
- ۱۳۳ خیال روی توام دوش در نظر میگشت
- ۱۳۴ دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
- ۱۳۵ آن را که میسر نشود صبر و قناعت
- ۱۳۶ ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
- ۱۳۷ کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
- ۱۳۸ عشق در دل ماند و یار از دست رفت
- ۱۳۹ دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
- ۱۴۰ چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت