- ۱۴۱ ای بی نشان محض نشان از که جویمت
- ۱۴۲ ای چو چشم سوزن عیسی دهانت
- ۱۴۳ ای مشک خطا خط سیاهت
- ۱۴۴ ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
- ۱۴۵ ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
- ۱۴۶ رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح
- ۱۴۷ صبح دم زد ساقیا هین الصبوح
- ۱۴۸ کشتی عمر ما کنار افتاد
- ۱۴۹ عکس روی تو بر نگین افتاد
- ۱۵۰ گر هندوی زلفت ز درازی به ره افتاد
- ۱۵۱ چون نظر بر روی جانان اوفتاد
- ۱۵۲ چون لعل توام هزار جان داد
- ۱۵۳ شرح لب لعلت به زبان مینتوان داد
- ۱۵۴ پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد
- ۱۵۵ عشق تو پرده، صد هزار نهاد
- ۱۵۶ هرچه دارم در میان خواهم نهاد
- ۱۵۷ دلم قوت کار میبرنتابد
- ۱۵۸ دلم در عشق تو جان برنتابد
- ۱۵۹ دل ز هوای تو یک زمان نشکیبد
- ۱۶۰ هر آن دردی که دلدارم فرستد