- ۷۴۱ مورچهی قیرفام بر قمر آوردهای
- ۷۴۲ ای که ز سودای عشق بی سر و پا ماندهای
- ۷۴۳ بوی زلفت در جهان افکندهای
- ۷۴۴ بحری است عشق و عقل ازو برکنارهای
- ۷۴۵ گر کسی یابد درین کو خانهای
- ۷۴۶ شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
- ۷۴۷ آن را که نیست در دل ازین سر سکینهای
- ۷۴۸ ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
- ۷۴۹ ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
- ۷۵۰ درآمد از در دل چون خرابی
- ۷۵۱ گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی
- ۷۵۲ از من بی خبر چه میطلبی
- ۷۵۳ جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
- ۷۵۴ عشق را گر سری پدیدستی
- ۷۵۵ اگر از نسیم زلفت اثری به جان فرستی
- ۷۵۶ جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
- ۷۵۷ ای همه راحت روان، سرو روان کیستی
- ۷۵۸ ای آفتاب از ورق رویت آیتی
- ۷۵۹ گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی
- ۷۶۰ درج یاقوت درفشان کردی