- ۴۶۱ کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
- ۴۶۲ یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
- ۴۶۳ سلام الله ما کر اللیالی
- ۴۶۴ بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
- ۴۶۵ رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
- ۴۶۶ این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
- ۴۶۷ زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
- ۴۶۸ که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
- ۴۶۹ انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
- ۴۷۰ سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
- ۴۷۱ ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
- ۴۷۲ احمد الله علی معدله السلطان
- ۴۷۳ وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
- ۴۷۴ هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
- ۴۷۵ گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
- ۴۷۶ نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
- ۴۷۷ دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
- ۴۷۸ نوش کن جام شراب یک منی
- ۴۷۹ صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
- ۴۸۰ ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی