- ۳۶۱ آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
- ۳۶۲ دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
- ۳۶۳ دردم از یار است و درمان نیز هم
- ۳۶۴ ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
- ۳۶۵ عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
- ۳۶۶ ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
- ۳۶۷ فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
- ۳۶۸ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
- ۳۶۹ ما ز یاران چشم یاری داشتیم
- ۳۷۰ صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم
- ۳۷۱ ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
- ۳۷۲ بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
- ۳۷۳ خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
- ۳۷۴ بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
- ۳۷۵ صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
- ۳۷۶ دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
- ۳۷۷ ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
- ۳۷۸ ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
- ۳۷۹ سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
- ۳۸۰ بارها گفتهام و بار دگر میگویم