- ۳۴۱ گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
- ۳۴۲ حجاب چهره جان میشود غبار تنم
- ۳۴۳ چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
- ۳۴۴ عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم
- ۳۴۵ بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
- ۳۴۶ من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
- ۳۴۷ صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
- ۳۴۸ دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
- ۳۴۹ دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
- ۳۵۰ به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
- ۳۵۱ حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
- ۳۵۲ روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
- ۳۵۳ من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
- ۳۵۴ به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
- ۳۵۵ حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
- ۳۵۶ گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
- ۳۵۷ در خرابات مغان نور خدا میبینم
- ۳۵۸ غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
- ۳۵۹ خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
- ۳۶۰ گر از این منزل ویران به سوی خانه روم