یافتههای ۲۱ تا ۴۰ از ۴۱۰ یافته
- ۲۱
همه شهر ایران به خواری دهد ... مراگر ز ایران رسد هیچ بهر ... ز روم و ز ایران گزیده سران ... به نزدیک پیران ایران سپاه
- ۲۲
از ایران سران و مهان را بخواند ... همه شهر ایران پر از ناله بود ... همه گشته از شهر ایران ستوه ... خروشی برآمد ز ایران به زار
- ۲۳
ترا باید ایران و تخت کیان ... نه نام بزرگی نه ایران سپاه ... من ایران نخواهم نه خاور نه چین ... مرا تخت ایران اگر بود زیر
- ۲۴
بپیمود زی شاه ایران زمین ... سر تخت ایران ابی شهریار ... سر تخت ایران بیاراستند ... سر تخت ایران به کام تو باد ... پیام سپهدار ایران بداد ...
- ۲۵
چو کاووس در شهر ایران رسید ... همه شهر ایران بیاراستند ... ز ایران برآمد یکی ماه نو ... بدو گفت از ایران بگردان بدی
- ۲۶
لشگر کشیدن بهرام به ایران | نامه پادشاه ایران به بهرامگور
- ۲۷
به ایران همی بود شنگل دو ماه ... ز چیزی که باشد به ایران زمین
- ۲۸
وقت آنست که راند سوی ایران لشکر ... کی روا دارد ایران را ویران یکسر ... در همه ایران امروز نماندست اثر ... آخر ایران که ازو بودی فردوس به رشک ... بهرهای باید از عدل تو نیز ایران را ...
- ۲۹
از ایران به آگاهی نو شود ... از ایران نکردم سران نشست
- ۳۰
دل از جنگ ایران پشیمان کنی ... تو گر سوی ایران خرامی رواست
- ۳۱
از ایران برآرم یکی تیره خاک ... عنان سوی سالار ایران شتافت
- ۳۲
از ایران چو چوبی فرستم بروم ... ز روم و ز ایران پر اندیشهام ... ز ساند بروم و به ایران گزند ... از ایران بر قیصر نامدار ... به نزدیک قیصر ز ایران بروم
- ۳۳
به ایران فرستم فرستادهیی ... بگویش که گر باژ ایران دهی | به فرمان گرایی و گردن نهی | به ایران بماند بتو تاج و تخت ... ز ایران به شمشیر بیران کنم ... بزرگان ایران همه پیش تخت
- ۳۴
چنان خواست کاید به ایران به جنگ ... همآورد سالار ایران منم ... به ایران شود با سپاه پشنگ ... منوچهر از ایران اگر کم شدست ... برین دو سرافراز ایران زمین
- ۳۵
چو نامه بر شاه ایران رسید ... که ایران بپرداز و بیشی مجوی ... ندانی که ایران نشست منست ... ترا گر سزا بودی ایران بدان ... همه شهر ایران سرای منست
- ۳۶
دل و پشت گردان ایران تویی ... تویی از همه بد به ایران پناه ... از ایران بپرسید وز شهریار ... به گردان ایران نماییم راه ... شود شاه ایران به ما خشمگین
- ۳۷
کس از نامداران ایران سپاه ... کز ایران نمانم یکی نیزهدار ... از ایران ندادند پاسخ کسی ... از ایران نیارد کس این کار کرد ... از ایران نخواهی دگر یار کس
- ۳۸
به ایران و نیران تو داناتری ... کنون شاه ایران بتن خویش تست ... به ایران اگر نیز چون توکسست ... چنان هم که با شاه ایران شکست ... سر شاه ایران بر آری به ماه | ازان پس همه چین و ایران تو راست ...
- ۳۹
از ایران و توران برآورد گرد ... ز ایران سوی شهر دشمن شدند ... از ایران نخست او بپیچید سر ... بدو گفت برخیز و ایران بگیر ... هر آنکس که بودند ز ایران سران ...
- ۴۰
که بیآگهی من به ایران شوی ... شهنشاه ایران و توران منم ... به ایران به جای پدر دارمت