یافتههای ۱ تا ۲۰ از ۳۲۹ یافته
- ۱
از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد ... ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد
- ۲
ز هر مژگان کند صد رخنه در دل
- ۳
مژگان مردم افکن، چشمان کافرش بین ... از صف کشیده مژگان صفهای لشکرش بین
- ۴
دلت سختست و مژگان تیر، در کار من مسکین | بدان نسبت که مژگان خار و دل برجاست پنداری
- ۵
با تیزی مژگان تو نقاش چه سازد ... جز هندوی چشمت که به مژگان رگ جان زد
- ۶
گشت مژگان تو یکدم خون چکان وز درد آن ... مانده تا روز قیامت خونفشان مژگان من
- ۷
به هر مژگان هزاران قطره خونست
- ۸
تیر مژگان ترا خون ریختن
- ۹
به از تیر مژگان خدنگی نبینم
- ۱۰
که ز مژگان سیه فتنهی فردای منی ... چشم بد دور که از صف زده مژگان سیه
- ۱۱
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی ... بدین صفت که ز هر سو کشیدهای صف مژگان
- ۱۲
به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد
- ۱۳
گرد زنجیر به مژگان ادب پاک کند
- ۱۴
از آن مژگان قتال اینقدر یاری طمع دارد
- ۱۵
به نیم جنبش مژگان روا تواند کرد
- ۱۶
ز اشک ناامیدی برد مژگان آب و میترسم
- ۱۷
تیر مژگان و کمان ابروش
- ۱۸
کمان ابروان و تیر مژگان
- ۱۹
تیر مژگان را بگو آهستهتر
- ۲۰
مژگان تو دید تا فروغی