خالق آفاق من فوق الحجاب
|
|
کرد با داود پیغامبر خطاب
|
گفت هر چیزی که هست آن در جهان
|
|
خوب و زشت و آشکارا و نهان
|
جمله را یابی عوض الا مرا
|
|
نه عوض یابی و نه همتا مرا
|
چون عوض نبود مرا، بی من مباش
|
|
من بسم جان تو، تو جان کن مباش
|
ناگزیر تو منم، این حلقه گیر
|
|
یک نفس غافل مباش ای ناگزیر
|
لحظهای بی من بقای جان مخواه
|
|
هرچ جز من نیست آید، آن مخواه
|
ای طلب کار جهاندار آمده
|
|
روز و شب در درد این کار آمده
|
اوست در هر دو جهان مقصود تو
|
|
گر ز روی امتحان معبود تو
|
بر تو بفروشد جهان پیچپیچ
|
|
در جهان مفروش تو او را به هیچ
|
بت بود هرچ آن گزینی تو برو
|
|
کافری گر جان گزینی تو برو
|