- ۱ الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
- ۲ پادشاهی زوطهماسپ
- ۳ رباعیات
- ۴ سر آغاز
- ۵ کسی هم بوده کز شوخی بزور یک نظر کردن
- ۶ آغاز داستان
- ۷ در مدح شیخ حمیدالدین احمد واعظ
- ۸ بس که خوشدل با غم شبهای در خویش را
- ۹ ای زده خیمهی حدوث و قدم
- ۱۰ سر آغاز
- ۱۱ عشق ار به تو رخ عیان نماید
- ۱۲ پادشاهی فرخ زاد
- ۱۳ قسمت اول
- ۱۴ چو بهرام بنشست بر تخت زر
- ۱۵ مقطعات
- ۱۶ چو لهراسپ بنشست بر تخت داد
- ۱۷ سر آغاز
- ۱۸ به نام ایزد بخشاینده
- ۱۹ سر آغاز
- ۲۰ داستان بیژن و منیژه
- ۲۱ سر آغاز
- ۲۲ فرایین چو تاج کیان برنهاد
- ۲۳ سر آغاز
- ۲۴ سر آغاز
- ۲۵ سر آغاز
- ۲۶ چو بهمن به تخت نیا بر نشست
- ۲۷ سر آغاز
- ۲۸ پادشاهی بهرام بهرامیان
- ۲۹ سر آغاز
- ۳۰ چو دارا به دل سوک داراب داشت
- ۳۱ سر آغاز
- ۳۲ در پند و اخلاق و غیر آن
- ۳۳ سر آغاز
- ۳۴ سرآغاز
- ۳۵ سر آغاز
- ۳۶ چو بنشست بر تخت شاه اردشیر
- ۳۷ سر آغاز
- ۳۸ امیر خسرو در قرآن السعدین شرح میدهد که چون سلطان به «خان جهان» اقطاع «اوده»را عطا کرد ، وی با «خان جهان» در انجا ماند
- ۳۹ سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را
- ۴۰ ذکر وفات امیرفخرالدین ابیبکر طاب ثراه
- ۴۱ ای گوهر نام تو تاج سر دیوانها
- ۴۲ فریدون چو شد بر جهان کامگار
- ۴۳ در توحید حضرت باریتعالی و موعظه
- ۴۴ در پند و اخلاق
- ۴۵ سحر از کوه خاور تیغ اسکندر چو شد پیدا
- ۴۶ پادشاهی اورمزد نرسی
- ۴۷ ترجیع بند
- ۴۸ داستان کاموس کشانی
- ۴۹ رباعیات
- ۵۰ پسر بود زو را یکی خویش کام
- ۵۱ خار بدرودن به مژگان خاره فرسودن به دست
- ۵۲ سخن گوی دهقان چه گوید نخست
- ۵۳ بیار وعده خلافم گر اتفاق افتاد
- ۵۴ چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت
- ۵۵ در زمان خدیو دارا شان
- ۵۶ داستان اکوان دیو
- ۵۷ در شکایت فرماید
- ۵۸ آغاز کتاب
- ۵۹ تجافی طبیبی نائیا عندوائیا
- ۶۰ سر آغاز
- ۶۱ از یک قصیده
- ۶۲ مستدرکات
- ۶۳ یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
- ۶۴ به نام ایزد بخشاینده
- ۶۵ دگر باره خیاط باد صبا
- ۶۶ طهمورث
- ۶۷ قطعه
- ۶۸ داستان هفتخوان اسفندیار
- ۶۹ شبی چشم کیوان ز فکرت نخفت
- ۷۰ در مدح ناصرالدین ابوالفتح
- ۷۱ باز بر شاخسار حیله و فن
- ۷۲ به شاهی نشست از برش کیقباد
- ۷۳ رباعیات
- ۷۴ پادشاهی شاپور سوم
- ۷۵ چهار پارهها
- ۷۶ چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
- ۷۷ مستزاد
- ۷۸ اول
- ۷۹ بند اول
- ۸۰ سر آغاز
- ۸۱ سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
- ۸۲ گرانمایه جمشید فرزند او
- ۸۳ یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
- ۸۴ فی مرثیة امیرالممنین المعتصم بالله و ذکر واقعة بغداد
- ۸۵ ای مهر سپهر پادشاهی
- ۸۶ کنون پادشاه جهان را ستای
- ۸۷ باز این چه شورش است که در خلق عالم است
- ۸۸ پادشاهی هرمزد دوازده سال بود
- ۸۹ ماده تاریخ
- ۹۰ ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
- ۹۱ قسمت اول
- ۹۲ سکندر چو بر تخت بنشست گفت
- ۹۳ دیباچه
- ۹۴ پادشاهی بهرام نوزده سال بود
- ۹۵ جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المدا
- ۹۶ پادشاهی کیخسرو شصت سال بود
- ۹۷ قصاید و قطعات و ابیات پراکندهی به هم پیوسته
- ۹۸ قسمت اول
- ۹۹ رباعیات
- ۱۰۰ اگر تندبادی براید ز کنج
- ۱۰۱ ابیات پراکنده که به هم پیوسته نیست
- ۱۰۲ ازان پس چنین کرد کاووس رای
- ۱۰۳ ابیات پراکنده از مثنوی بحر رمل دو منظومهی کلیله ودمنه وسندبادنامه
- ۱۰۴ اندر ستایش سلطان محمود
- ۱۰۵ ابیات پراکنده از مثنوی بحر متقارب
- ۱۰۶ به خواب دیدن فردوسی دقیقی را
- ۱۰۷ ابیات پراکنده از مثنوی بحر خفیف
- ۱۰۸ یکی پیر بد نامش آزاد سرو
- ۱۰۹ ابیاتپراکنده از مثنوی بحر هزج
- ۱۱۰ به بغداد بنشست بر تخت عاج
- ۱۱۱ ابیات پراکنده از مثنویهای اوزان دیگر مثنوی بحر مضارع
- ۱۱۲ پادشاهی بهرام شاپور
- ۱۱۳ ماییم و سرکویی، پر فتنهی ناپیدا
- ۱۱۴ پادشاهی نرسی بهرام
- ۱۱۵ گر نبود خنگ مطلی لگام
- ۱۱۶ پادشاهی قباد چهل و سه سال بود
- ۱۱۷ مقطعات
- ۱۱۸ چوگستهم وبندوی به آذرگشسپ
- ۱۱۹ مخمس
- ۱۲۰ خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست
- ۱۲۱ مستزاد
- ۱۲۲ آغاز داستان
- ۱۲۳ رباعیات
- ۱۲۴ سر گاه و دیهیم شاه اورمزد
- ۱۲۵ نان و حلوا
- ۱۲۶ منوچهر یک هفته با درد بود
- ۱۲۷ بسم الله الرحمن الرحیم
- ۱۲۸ سرآغاز
- ۱۲۹ بسم الله الرحمن الرحیم
- ۱۳۰ باسم الملک الوهاب
- ۱۳۱ قسمت اول
- ۱۳۲ چو بر تخت بنشست بهرام گور
- ۱۳۳ ابیات پراکنده از رباعیات
- ۱۳۴ آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
- ۱۳۵ ای دل عبث مخور غم دنیا را
- ۱۳۶ به خواب دیدن فردوسی دقیقی را
- ۱۳۷ آتش دل
- ۱۳۸ چو شاپور بنشست بر تخت داد
- ۱۳۹ در مدح شاه شجاع
- ۱۴۰ جهاندار هوشنگ با رای و داد
- ۱۴۱ قسمت اول
- ۱۴۲ پادشاهی یزدگرد هجده سال بود
- ۱۴۳ رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
- ۱۴۴ درخت برومند چون شد بلند
- ۱۴۵ الا ای آهوی وحشی کجایی
- ۱۴۶ پادشاهی پوران دخت
- ۱۴۷ دیده تحمل نمیکند نظرت را
- ۱۴۸ چو شیروی بنشست برتخت ناز
- ۱۴۹ له فیالمناجات
- ۱۵۰ کنون ای سخن گوی بیدار مغز
- ۱۵۱ رباعیات
- ۱۵۲ کنون آفرین جهانآفرین
- ۱۵۳ هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
- ۱۵۴ در تعریف علم و شان آن
- ۱۵۵ له ایضا
- ۱۵۶ چو ضحاک شد بر جهان شهریار
- ۱۵۷ در آرزوی کعبه و زیارت مرقد رسول
- ۱۵۸ قسمت اول
- ۱۵۹ مربع
- ۱۶۰ داستان دوازده رخ
- ۱۶۱ قسمت اول
- ۱۶۲ پادشاهی آزرم دخت
- ۱۶۳ سر آغاز
- ۱۶۴ آغاز سخن
- ۱۶۵ تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
- ۱۶۶ در اخلاق و موعظه
- ۱۶۷ غزل
- ۱۶۸ به نام ایزد بخشاینده
- ۱۶۹ مسمط
- ۱۷۰ مفردات
- ۱۷۱ بکشت غمزهی آن شوخ بیگناه مرا
- ۱۷۲ داستان خاقان چین
- ۱۷۳ داستان کبک
- ۱۷۴ پادشاهی اردشیر نکوکار
- ۱۷۵ رباعیات
- ۱۷۶ چو بگذشت زو شاه شد یزدگرد
- ۱۷۷ از دفتر اول سلسلةالذهب تقدیس حضرت حق سبحانه تعالی
- ۱۷۸ بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
- ۱۷۹ درمدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصر الدین سبکتگین غزنوی
- ۱۸۰ از مناجات ها
- ۱۸۱ عزم راه کردن مرغان
- ۱۸۲ به نام ایزد بخشاینده
- ۱۸۳ سرآغاز
- ۱۸۴ به شاهی برو آفرین خواندند
- ۱۸۵ رباعیات
- ۱۸۶ تمامت کتاب الموطد الکریم
- ۱۸۷ در وصف آسمان و افلاک
- ۱۸۸ به بیماری اندر بمرد اردشیر
- ۱۸۹ سر آغاز
- ۱۹۰ گفتار اندر داستان فرود سیاوش
- ۱۹۱ در ستایش خداوند
- ۱۹۲ ساقی نامه
- ۱۹۳ ترجیع بند
- ۱۹۴ رباعیات
- ۱۹۵ حکایت طوطی
- ۱۹۶ بیان وادی فقر
- ۱۹۷ ترجیع در مدح تاجالدین ابوبکربن محمد
- ۱۹۸ چون نای بینوایم از این نای بینوا
- ۱۹۹ پرسش مرغان
- ۲۰۰ در ستایش یکی از حاکمان شرع
- ۲۰۱ در یکتا پرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء
- ۲۰۲ قصیده
- ۲۰۳ بیان وادی عشق
- ۲۰۴ حکایت باز
- ۲۰۵ ای قبهی گردندهی بیروزن خضرا
- ۲۰۶ قسمت اول
- ۲۰۷ در مدح شاه شیخ ابواسحاق و شرح احوال خود و تضمین قطعهای از ظهیر فاریابی
- ۲۰۸ در مدح جلال الدین اخستان شروان شاه
- ۲۰۹ سرآغاز
- ۲۱۰ سر آغاز
- ۲۱۱ فی التوحید
- ۲۱۲ درتعصب گوید
- ۲۱۳ حکایت سیمرغ
- ۲۱۴ حکایت بلبل
- ۲۱۵ آغاز سخن
- ۲۱۶ مناجات
- ۲۱۷ در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
- ۲۱۸ ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
- ۲۱۹ در حکمت
- ۲۲۰ در وصف خزان و مدح سلطان مسعول غزنوی
- ۲۲۱ در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصرالدین
- ۲۲۲ ابیات پراکنده
- ۲۲۳ چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را
- ۲۲۴ حکایت بوتیمار
- ۲۲۵ فیفضیلة امیرالممنین ابوبکر رضی الله عنه
- ۲۲۶ فی وصف حاله
- ۲۲۷ شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
- ۲۲۸ قصیده
- ۲۲۹ موش و گربه
- ۲۳۰ قسمت اول
- ۲۳۱ رباعیات
- ۲۳۲ آغاز سخن
- ۲۳۳ در نعت رسول ص
- ۲۳۴ رباعیات
- ۲۳۵ فداک ابی و امی این تمشی
- ۲۳۶ حکایت بط
- ۲۳۷ حکایت طاووس
- ۲۳۸ حکایت کوف
- ۲۳۹ جواب هدهد
- ۲۴۰ در صفت بهار و مدح ابوالحسن
- ۲۴۱ بیان وادی استغنا
- ۲۴۲ بیان وادی معرفت
- ۲۴۳ سر آغاز
- ۲۴۴ سرآغاز
- ۲۴۵ ترکیب بند موشح در مدح خواجه امام محمدبن محمد
- ۲۴۶ در وعظ و حسن تخلص به نعت پیغمبر اکرم و تخلص به مدح ناصر الدین ابراهیم
- ۲۴۷ قصیده
- ۲۴۸ در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر
- ۲۴۹ سر آغاز
- ۲۵۰ ترجیع بند
- ۲۵۱ شرح پریشانی
- ۲۵۲ حکایت صعوه
- ۲۵۳ رباعیات
- ۲۵۴ این توحید به حضرت غزنین گفته شد
- ۲۵۵ مجمع مرغان
- ۲۵۶ احسنت و زه ای نگار زیبا
- ۲۵۷ داستان همای
- ۲۵۸ قسمت اول
- ۲۵۹ ای کودک زیبا سلب سیمین بر و بیجاده لب
- ۲۶۰ خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم
- ۲۶۱ سر آغاز
- ۲۶۲ سر آغاز
- ۲۶۳ سر آغاز
- ۲۶۴ ثنا و حمد بیپایان خدا را
- ۲۶۵ سر آغاز
- ۲۶۶ سر آغاز
- ۲۶۷ سر آغاز
- ۲۶۸ بیان وادی حیرت
- ۲۶۹ سر آغاز
- ۲۷۰ سر آغاز
- ۲۷۱ سر آغاز
- ۲۷۲ سبحان قادری که صفاتش ز کبریا
- ۲۷۳ قطعات
- ۲۷۴ ترجیع بند
- ۲۷۵ قسمت اول
- ۲۷۶ ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
- ۲۷۷ آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
- ۲۷۸ رباعیات
- ۲۷۹ شکر و سپاس و منت و عزت خدای را
- ۲۸۰ صف مژگان تو بشکست چنان دلها را
- ۲۸۱ سیمرغ در پیشگاه سیمرغ
- ۲۸۲ بیان وادی توحید
- ۲۸۳ در حل فال گوید
- ۲۸۴ اول دفتر به نام ایزد دانا
- ۲۸۵ فی التوحید باری تعالی جل و علا
- ۲۸۶ سرآغاز
- ۲۸۷ بیان وادی طلب
- ۲۸۸ سرآغاز
- ۲۸۹ ای بهشتی رخ طوبی قد خورشید لقا
- ۲۹۰ سر آغاز
- ۲۹۱ حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
- ۲۹۲ کنون ای سراینده فرتوت مرد
- ۲۹۳ ای مرغ روح بر پر ازین دام پر بلا
- ۲۹۴ ز گفتار دهقان یکی داستان
- ۲۹۵ قسمت دوم
- ۲۹۶ ز شاهیش بگذشت چون هفت سال
- ۲۹۷ بر تخت نشستن شاه اسماعیل
- ۲۹۸ در نعت پیغمبر اکرم
- ۲۹۹ در مدح سلطان اویس جلایری
- ۳۰۰ کنون پرشگفتی یکی داستان
- ۳۰۱ قسمت دوم
- ۳۰۲ یکی مرد بود اندر آن روزگار
- ۳۰۳ گفتگوی خضر(ع)با دیوانهای
- ۳۰۴ ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
- ۳۰۵ در مدح شاه شیخ ابواسحاق
- ۳۰۶ پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه
- ۳۰۷ ز زلفت زنده میدارد صبا انفاس عیسی را
- ۳۰۸ بفرمود تا پیش او شد دبیر
- ۳۰۹ حکایت خواجهای که عاشق کودکی فقاع فروش شد
- ۳۱۰ هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر رضی الله عنه
- ۳۱۱ در سبب نظم کتاب
- ۳۱۲ قصهی خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح
- ۳۱۳ در مدح خاقان اعظم جلال الدین شروان شاه اخستان
- ۳۱۴ چنین گوید آن پیر دانشپژوه
- ۳۱۵ حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
- ۳۱۶ وزان پس پراگنده شد آگهی
- ۳۱۷ حکایت عمر که مخواست خلافت را بفروشد
- ۳۱۸ قسمت دوم
- ۳۱۹ قسمت دوم
- ۳۲۰ ز سالش چو یک پنجه اندر کشید
- ۳۲۱ تجدید مطلع
- ۳۲۲ موعظه در رفع امل
- ۳۲۳ ناگه خروس روزی در باغ جست
- ۳۲۴ چنان بد که هر شب دو مرد جوان
- ۳۲۵ در نعمت سیدالمرسلین و خاتمالنبیین (ص)
- ۳۲۶ عمر سعد وقاس را با سپاه
- ۳۲۷ حکایت پادشاهی که تیر بر سر غلام خود میگذاشت و آنرا نشانه مگرفت
- ۳۲۸ نیایش به درگاه باریتعالی
- ۳۲۹ فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام
- ۳۳۰ ازان پس به کاووس گوینده گفت
- ۳۳۱ احوال سلطان محمود در آن جهان
- ۳۳۲ چو رستم بدید آنک قارن چه کرد
- ۳۳۳ دوبیتی
- ۳۳۴ چو خسرو نشست از برتخت زر
- ۳۳۵ حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
- ۳۳۶ (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان
- ۳۳۷ سبب نظم جوهر آبدار سبحةالابرار
- ۳۳۸ نعت پیغمبر اکرم (ص)
- ۳۳۹ در وصف بهار و مدح ابوحرب بختیار محمد
- ۳۴۰ تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم
- ۳۴۱ طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را
- ۳۴۲ چنان بد که از تازیان صدهزار
- ۳۴۳ حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
- ۳۴۴ داستان نوشزاد با کسری
- ۳۴۵ بوسهای از دوست ببردم به نرد
- ۳۴۶ مگر آرزوی دیدن ما در و دوستان و خویشان او را باز به دهلی آورد:
- ۳۴۷ در حمد و ستایش
- ۳۴۸ پس آگاهی به نزد گر از
- ۳۴۹ گفتهی دانای دین هنگام نزع
- ۳۵۰ در مدح شاهزاده عمادالدین
- ۳۵۱ در ستایش پروردگار
- ۳۵۲ تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک
- ۳۵۳ همیریزد میان باغ، للها به زنبرها
- ۳۵۴ عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
- ۳۵۵ مثنوی در وصف ایوان شاه شیخ ابواسحاق
- ۳۵۶ دگر روز چون بردمید آفتاب
- ۳۵۷ حکایت شیخ سمعان
- ۳۵۸ چنین گفت موبد که یک روز طوس
- ۳۵۹ در مدح خاقان کبیر جلال الدین والدنیا شروان شاه اخستان
- ۳۶۰ همی رفت پیش اندرون زال زر
- ۳۶۱ در مدح خواجه حکیم حسن اسعد غزنوی
- ۳۶۲ به مرد اندرون چند گه فیلقوس
- ۳۶۳ ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
- ۳۶۴ سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان
- ۳۶۵ در وصف معشوق
- ۳۶۶ مناجات به درگاه باری عز شأنه
- ۳۶۷ بگشای گوش هوش و بیا در سرای ما
- ۳۶۸ ز بلبل شنیدم یکی داستان
- ۳۶۹ عقیده دیوانهای درباره دو عالم
- ۳۷۰ چو دانست کز مرگ نتوان گریخت
- ۳۷۱ حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود
- ۳۷۲ چنان شد ز گفتار او پهلوان
- ۳۷۳ حکایت مردی که پسر جوانش به چاه افتاد
- ۳۷۴ پادشاهی هرمز یک سال بود
- ۳۷۵ حکایت مردی که در کوه چین سنگ شد
- ۳۷۶ قصیده
- ۳۷۷ گفتار معشوق طوسی (محمد) با مریدش
- ۳۷۸ خجسته سیامک یکی پور داشت
- ۳۷۹ مطلع دوم
- ۳۸۰ مناجات در حضرت واهب منی و نجات
- ۳۸۱ در مدح امین الملة قاضی عبدالودودبن عبدالصمد
- ۳۸۲ چو یک چند بگذشت بر شاه روز
- ۳۸۳ در نصیحت نفس مفلس
- ۳۸۴ در توحید
- ۳۸۵ حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
- ۳۸۶ دوم
- ۳۸۷ گفتگوی مرد دیدهور با دریا
- ۳۸۸ برو نیز بگذشت سال دراز
- ۳۸۹ قصه رانده شدن آدم از بهشت
- ۳۹۰ سخن دقیقی
- ۳۹۱ ز حد گذشت جدائی ز حد گذشت جفا
- ۳۹۲ پایان سرودن مثنویهای خمسه
- ۳۹۳ مناجات
- ۳۹۴ در محد شمس السلاطین علاء الدنیا و الدین
- ۳۹۵ در طلب جایزه
- ۳۹۶ چو بیگاه گازر بیامد ز رود
- ۳۹۷ در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی
- ۳۹۸ دو فرزند بودش به کردار ماه
- ۳۹۹ حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست
- ۴۰۰ یکی روز شاه جهان سوی کوه
- ۴۰۱ در عبرت از عاقبت کار شاه شیخ ابواسحاق
- ۴۰۲ ستایش خرد
- ۴۰۳ آن راستگو خروس مجرب
- ۴۰۴ قسمت دوم
- ۴۰۵ کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را
- ۴۰۶ جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا
- ۴۰۷ تا اختیار کردم سر منزل رضا را
- ۴۰۸ سال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضلترست و عزیزتر و شریفتر و مکرمتر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او
- ۴۰۹ حکایت یعقوب و فراق یوسف
- ۴۱۰ بدانگه که شاه اردوان را بکشت
- ۴۱۱ در ستایش پروردگار
- ۴۱۲ آغاز داستان
- ۴۱۳ آغاز سخن
- ۴۱۴ سخن دقیقی
- ۴۱۵ به چشم نهان بین نهان جهان را
- ۴۱۶ در علو مقام انسان
- ۴۱۷ در مدح خواجه عمید ابو منصور سید اسعد
- ۴۱۸ داستان مزدک با قباد
- ۴۱۹ فی فضیلة امیرالممنین عمر رضی الله عنه
- ۴۲۰ چو آمد به نزدیکی هیرمند
- ۴۲۱ ترجیع در مصیبت ضیاء الدین محمد مشهور به سیف المناظرین
- ۴۲۲ گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا
- ۴۲۳ زهی از عرش اعلی بر گذشته
- ۴۲۴ بدان نامور گفت پاسخ شنو
- ۴۲۵ حکایت خونیی که به بهشت رفت
- ۴۲۶ چون جلوهگر گردد بلا از قامت فتان تو
- ۴۲۷ فی نعمت الرسول صلی الله علیه و آله
- ۴۲۸ در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی
- ۴۲۹ ای نفس خرم باد صبا
- ۴۳۰ طاب روحالنسیم بالاسحار
- ۴۳۱ قسمت دوم
- ۴۳۲ ساقی، بیار می، که فرو رفت آفتاب
- ۴۳۳ ترکیب بند در مدح ایرانشاه
- ۴۳۴ صلاح کار کجا و من خراب کجا
- ۴۳۵ حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم
- ۴۳۶ قسمت دوم
- ۴۳۷ حکایت
- ۴۳۸ مثلث
- ۴۳۹ حکایت
- ۴۴۰ اندر جوهر انسان
- ۴۴۱ یمدح نورالدین بن صیاد
- ۴۴۲ مثنوی
- ۴۴۳ حکایت پیرمرد و تحسر او بر روزگار جوانی
- ۴۴۴ غزل
- ۴۴۵ در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان
- ۴۴۶ غزل
- ۴۴۷ در مرثیهی عز الدین احمد بن یوسف
- ۴۴۸ حکایت
- ۴۴۹ گفتار اندر فضیلت خاموشی
- ۴۵۰ غزل
- ۴۵۱ حکایت
- ۴۵۲ غزل
- ۴۵۳ حکایت
- ۴۵۴ غزل
- ۴۵۵ ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است
- ۴۵۶ غزل
- ۴۵۷ حکایت در این معنی
- ۴۵۸ غزل
- ۴۵۹ گفتار اندر نواخت ضعیفان
- ۴۶۰ غزل
- ۴۶۱ تقریر عشق مجازی و قوت آن
- ۴۶۲ به گردون میرسد فریاد یارب یاربم شبها
- ۴۶۳ در گله گزاری و ستایش
- ۴۶۴ قصیده
- ۴۶۵ میندانم چکنم چاره من این دستان را
- ۴۶۶ نسیم صبح عنبر بیز شد بر تودهی غبرا
- ۴۶۷ حکایت
- ۴۶۸ تکبیتی
- ۴۶۹ در مدح نظامی
- ۴۷۰ فرمود مرا سجدهی خویش آن بت رعنا
- ۴۷۱ گفتهی مجنون که دشنام لیلی را بر آفرین همهی عالم ترجیح میداد
- ۴۷۲ الهی ازین ششپر بینظیر
- ۴۷۳ در پند و اخلاق
- ۴۷۴ با حریفی که بیسبب دارد
- ۴۷۵ حکایت دختر پادشاه که بر غلامی شیفته شد و تحیر غلام پس از وصل در عالم بیخبری
- ۴۷۶ از محمدعلی آن گلبن بیخار افسوس
- ۴۷۷ در توحید باری
- ۴۷۸ سلمی علی رحلها و الرحل محمول
- ۴۷۹ آشنایی قیس و لیلی
- ۴۸۰ نا مشخص
- ۴۸۱ جمالت کرد جانا هست ما را
- ۴۸۲ شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ
- ۴۸۳ نظر اعتبار بر صورت عالم گشودن و راه سخن به گام عرفان طی نمودن در سر این معنی که درون از پردهی موجودات واجبالوجودی هست و برون از حلقهی کاینات معبودی که حرکت هر جانداری از قدرت اوست و کثرت تغییر عالم…
- ۴۸۴ از من گرفت گیتی یارم را
- ۴۸۵ گلهی یار دلآزار
- ۴۸۶ در مدح امینالدین فرماید
- ۴۸۷ حکایت سلیمان ونگین انگشتری او
- ۴۸۸ ایرجا! رفتی و اشعار تو ماند
- ۴۸۹ تحیر بایزید
- ۴۹۰ دوشینه ز رنج دهر بدخواه
- ۴۹۱ عقیدهی دیوانهای دربارهی عالم
- ۴۹۲ بند دوم
- ۴۹۳ امروز خدایگان عالم
- ۴۹۴ آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
- ۴۹۵ قسمت دوم
- ۴۹۶ سبب نظم کتاب
- ۴۹۷ دوازده بند در مرثیهی شاهنشاه مغفور شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه
- ۴۹۸ ایضا
- ۴۹۹ در مدح نصربن احمد
- ۵۰۰ ای خاک درت سرمهی ارباب بصارت
- ۵۰۱ وله فیالمثنوی
- ۵۰۲ مثنوی بحر سریع
- ۵۰۳ سلام علیک، ای نسیم صبا
- ۵۰۴ قسمت دوم
- ۵۰۵ از سمور و حریر بیزارم
- ۵۰۶ بسم الله الرحمن الرحیم
- ۵۰۷ فی المناجات و الالتجاء الی قاضی الحاجات
- ۵۰۸ حکایت
- ۵۰۹ قسمت دوم
- ۵۱۰ ابیات پراکنده
- ۵۱۱ کار مده نفس تبه کار را
- ۵۱۲ آرزوها
- ۵۱۳ قسمت دوم
- ۵۱۴ چنان عشقش پریشان کرد ما را
- ۵۱۵ عشق سلطان کرد بر ملک سخن رانی مرا
- ۵۱۶ وله روح الله روحه
- ۵۱۷ وله ایضا
- ۵۱۸ وله ایضا
- ۵۱۹ در احوال خویش و صفت ممدوح
- ۵۲۰ مناجات
- ۵۲۱ ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
- ۵۲۲ قصیده در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع
- ۵۲۳ ساقی نامه
- ۵۲۴ سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق
- ۵۲۵ حکایت تیرانداز اردبیلی
- ۵۲۶ دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائی
- ۵۲۷ در مدح شاه شیخ ابواسحق
- ۵۲۸ در مدح شیخ عزیزالدین محمد الحاجی
- ۵۲۹ حکایت
- ۵۳۰ در جام جهاننمای اول
- ۵۳۱ در سبب نظم کتاب
- ۵۳۲ در مرثیهی بهاء الدین زکریا
- ۵۳۳ حکایت سلطان محمود و خارکن
- ۵۳۴ در تصفیهی نهاد گوید
- ۵۳۵ غزل
- ۵۳۶ غزل
- ۵۳۷ در شرح سخن
- ۵۳۸ مثنوی
- ۵۳۹ شتافتن قیس به دیدن لیلی در فردای آن روز
- ۵۴۰ مثنوی
- ۵۴۱ حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن
- ۵۴۲ غزل
- ۵۴۳ قسمت سوم
- ۵۴۴ مثنوی
- ۵۴۵ در فضیلت سخن
- ۵۴۶ مثنوی
- ۵۴۷ چون رسیدم شب بدین جا زین خطاب
- ۵۴۸ مثنوی
- ۵۴۹ مورچهی خط تو، کرد چو موری مرا
- ۵۵۰ مثنوی
- ۵۵۱ در مدح رکنالدین ارسلان شاه بن طغرل
- ۵۵۲ مثنوی
- ۵۵۳ در مدح بهرامشاه
- ۵۵۴ مثنوی
- ۵۵۵ در شکایت از قرض
- ۵۵۶ جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را
- ۵۵۷ المستغات ای ساربان چون کار من آمد به جان
- ۵۵۸ حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
- ۵۵۹ قسمت سوم
- ۵۶۰ تجدید مطلع
- ۵۶۱ حکایت شبلی که گاه مردن زنار بسته بود
- ۵۶۲ زهی مقصود اصلی از وجود آدم و حوا
- ۵۶۳ گفتار در ترغیب مستر شدان آگاه بر مداومت تکرار لا اله الا الله
- ۵۶۴ گفت فیاض خان والا شان
- ۵۶۵ چو از زلف شب بازشد تابها
- ۵۶۶ گرامیترین یاری از دوستان
- ۵۶۷ حکایت عاشقی که خفته بود و معشوق بر او عیب گرفت
- ۵۶۸ فی مدیح الرسول صلی الله علیه و آله و سلم
- ۵۶۹ این چار رباعی از شه تاجور است
- ۵۷۰ از یک قصیده
- ۵۷۱ خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا
- ۵۷۲ رخ تو دخلی به مه ندارد
- ۵۷۳ ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
- ۵۷۴ کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا
- ۵۷۵ در اثبات واجب الوجود
- ۵۷۶ برو کار میکن، مگو چیست کار
- ۵۷۷ حکایت بت پرست نیازمند
- ۵۷۸ وله ایضا
- ۵۷۹ حکایت اسکندر که خود به رسولی میرفت
- ۵۸۰ ای نگار روحانی! خیز و پرده بالا زن
- ۵۸۱ در راز و نیاز با خداوند
- ۵۸۲ بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
- ۵۸۳ روی تو خوش مینماید آینه ما
- ۵۸۴ قسمت سوم
- ۵۸۵ در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار
- ۵۸۶ سال در ماهیت فکرت
- ۵۸۷ در ستایش حضرت علی «ع»
- ۵۸۸ فی مرثیه امام حسین علیهالسلام
- ۵۸۹ مطلع سوم
- ۵۹۰ من نتایج افکاره فی مرثیهاخیهالصاحب الاجل الاکرام خواجه عبدالغنی
- ۵۹۱ دست نیاز به درگاه بینیاز گشودن و از حضرت باری التماس رستگاری نمودن
- ۵۹۲ در مرثیت ابوالحسن مرادی
- ۵۹۳ در مدح سلطان مظفر الدین قزل ارسلان
- ۵۹۴ ایضا
- ۵۹۵ در مدح شروان شاه
- ۵۹۶ به عالم هر دلی کاو هوشمند است
- ۵۹۷ زهی سلطان دارالملک افلاک
- ۵۹۸ مثنوی دیگر بحر هزج
- ۵۹۹ حکایت مجنون که پوست پوشید و با گوسفندان به کوی لیلی رفت
- ۶۰۰ گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
- ۶۰۱ گفتار در فضایل سخن و سخنوری
- ۶۰۲ دلم از قال و قیل گشته ملول
- ۶۰۳ حکایت سلطان تکش و حفظ اسرار
- ۶۰۴ حکایة فی بعض اللیالی
- ۶۰۵ حروف شراب
- ۶۰۶ فی نصیحة نفس الامارة و تحذیرها من الدنیا الغدارة
- ۶۰۷ حکایت
- ۶۰۸ فیالعقل
- ۶۰۹ شوریده کرد شیوهی آن نازنین مرا
- ۶۱۰ قسمت سوم
- ۶۱۱ در ستایش میرمیران
- ۶۱۲ رهائیت باید، رها کن جهانرا
- ۶۱۳ در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۶۱۴ آرزوها
- ۶۱۵ گرمابه سه داشتم به لوهور
- ۶۱۶ اگر دل است به جان میخرد هوای تو را
- ۶۱۷ ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
- ۶۱۸ گر سایهی جمال تو افتد بر آفتاب
- ۶۱۹ آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
- ۶۲۰ وله فیالموعظه
- ۶۲۱ بندهی یک دل منم بند قبای ترا
- ۶۲۲ در دعای ممدوح خداوند زاده
- ۶۲۳ در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین سبکتگین
- ۶۲۴ در آداب التماس
- ۶۲۵ در ستایش ولی سلطان و بکتاش بیگ و قاسم بیگ
- ۶۲۶ این حادثه بین که زاد ما را
- ۶۲۷ پند ارسطاطالیس بر اسکندر هنگام مردن او
- ۶۲۸ قصیده در مدح شاه شیخ ابواسحاق
- ۶۲۹ گفتار عاشقی که از بیم قیامت میگریست
- ۶۳۰ اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
- ۶۳۱ قسمت سوم
- ۶۳۲ آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه
- ۶۳۳ ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب
- ۶۳۴ در نعت خواجه کاینات
- ۶۳۵ یمدح السعید فخرالدین المنجم
- ۶۳۶ بداختر چو از شهر کابل برفت
- ۶۳۷ ای که انکار کنی عالم درویشان را
- ۶۳۸ غمی شد فرامرز در مرز بست
- ۶۳۹ گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان
- ۶۴۰ مناجات
- ۶۴۱ در مرثیهی اتابک ابوبکر بن سعد زنگی
- ۶۴۲ همی بود شاپور با داد و رای
- ۶۴۳ در رثای امیر معزی
- ۶۴۴ دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر
- ۶۴۵ در ستایش
- ۶۴۶ فرستادهی نیز چون برق و رعد
- ۶۴۷ حکایت
- ۶۴۸ بسی برنیمد برین روزگار
- ۶۴۹ مثلثات
- ۶۵۰ چو ابلیس پیوسته دید آن سخن
- ۶۵۱ حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت
- ۶۵۲ فرستادهی شاه را پیش خواند
- ۶۵۳ در محبت روحانی
- ۶۵۴ آغاز رزم ایرانیان و تورانیان و کشته شدن اردشیر و شیر و شیدسپ
- ۶۵۵ حکایت ابراهیم علیهالسلام
- ۶۵۶ بقیهی قصهی متعرضان پیلبچگان
- ۶۵۷ در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان
- ۶۵۸ چو از روزگارش چهل سال ماند
- ۶۵۹ گفتار اندر بخشایش بر ضعیفان
- ۶۶۰ برهان قاطع در حدوث آفرینش
- ۶۶۱ ترکیب بند در مدح مکینالدین
- ۶۶۲ چو یک چند سالان برآمد برین
- ۶۶۳ مادری که بر خاک دختر میگریست
- ۶۶۴ نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدقاند و راهزن صد هزار ابله چنانک راهزن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمییارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گ…
- ۶۶۵ به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
- ۶۶۶ شد از جنگ نیزهوران تا به روم
- ۶۶۷ راندی ز نظر، چشم بلا دیدهی ما را
- ۶۶۸ به شبگیر شاپور یل برنشست
- ۶۶۹ در ستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه
- ۶۷۰ حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سختدلان و بیاعتقادان کردی
- ۶۷۱ گفتار یوسف همدان دربارهی عالم وجود
- ۶۷۲ غم آمد همه بهرهی گرگسار
- ۶۷۳ در استدلال نظر و توفیق شناخت
- ۶۷۴ فیالحکمة
- ۶۷۵ به جان تا شوق جانان است ما را
- ۶۷۶ چو زال سپهبد ز پهلو برفت
- ۶۷۷ حکایت پیرزنی که کاغذ زری به بوعلی داد
- ۶۷۸ در سبب ورود این حدیث مصطفی صلوات الله علیه که الکافر یاکل فی سبعة امعاء و الممن یاکل فی معا واحد
- ۶۷۹ در سپاسگزاری
- ۶۸۰ دلارای چون آن سخنها شنید
- ۶۸۱ فی فضیلة امیرالممنین عثمان رضی الله عنه
- ۶۸۲ ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
- ۶۸۳ پاسخ پروانه به پرندگان که او را از سوختن منع میکردند
- ۶۸۴ (مناجات دوم) در بخشایش و عفو یزدان
- ۶۸۵ ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی
- ۶۸۶ ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهی کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را
- ۶۸۷ همی رفت گشتاسپ پرتاب و خشم
- ۶۸۸ به گازر چنین گفت روزی که من
- ۶۸۹ برفت از لب رود نزد پشنگ
- ۶۹۰ سلطان کیقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عیاش بود مگر از فهم شعر بی بهره نبود وامیر خسرو را صله داد و مکلف به نظم آوردن شرح دیدار او سال پیش بین پسر و پدر (کیقباد و ناصرالدین محمود) نمود، زیرا امیر خسرو خ…
- ۶۹۱ نعت خاتم انبیا که لوح محفوظ نگین راستین اوست، و کلام الله نقش نگین او، زین الله خاتم امورنا، بایادیه
- ۶۹۲ در مدح وزیر
- ۶۹۳ چو دشت از گیا گشت چون پرنیان
- ۶۹۴ چنان بد که روزی به نخچیر شیر
- ۶۹۵ داستان بوزرجمهر
- ۶۹۶ قصیده دریای ابرار «این تلخ می که هست دل مرده را حیات زهر است در دهان حریفان بد فعال»
- ۶۹۷ خبرت هست ؟ که از خویش خبر نیست مرا
- ۶۹۸ چو پنهان شد آن چادر آبنوس
- ۶۹۹ پادشاهی پیروز بیست و هفت سال بود
- ۷۰۰ چو بشنید زو این سخن یزدگرد
- ۷۰۱ وصف سخن
- ۷۰۲ یکایک به شاه آمد این آگهی
- ۷۰۳ چوبشنید شیروی بگریست سخت
- ۷۰۴ معراج پیغمبر اکرم
- ۷۰۵ چو بگذشت شب گرد کرده عنان
- ۷۰۶ سکندر چو بشنید کامد سپاه
- ۷۰۷ گفتار اندر آفرینش عالم
- ۷۰۸ چو دارا به رزم اندرون کشته شد
- ۷۰۹ قسمت سوم
- ۷۱۰ به دل گفت موبد که بد روزگار
- ۷۱۱ ای کرده خجل بتان چین را
- ۷۱۲ سوم
- ۷۱۳ بزد مهره در جام بر پشت پیل
- ۷۱۴ در نعت پیغمبر اکرم
- ۷۱۵ چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
- ۷۱۶ چو نزدیک شهر سمنگان رسید
- ۷۱۷ غمی بد دل شاه هاماوران
- ۷۱۸ قسمت سوم
- ۷۱۹ بدو گفت کاری ز رای بلند
- ۷۲۰ باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
- ۷۲۱ به فرزند پاسخ چنین داد شاه
- ۷۲۲ خطاب هاتف دولت رسید دوش به ما
- ۷۲۳ حکیم به دنبال ناصرالدین به منصوریه رفت او رابه بزمگاه راه ندادند این قطعه را سروده بار خواست
- ۷۲۴ آغاز داستان سلامان و ابسال
- ۷۲۵ شب تیره شبدیز لهراسپی
- ۷۲۶ راز و نیاز لقمان سرخسی با پروردگار
- ۷۲۷ مناجات و پناه جستن به حق از فتنهی اختیار و از فتنهی اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند و ترسیدند و خلقت آدمی مولع افتاد بر طلب اختیار و اسباب اختیار خویش چنانک بیمار با…
- ۷۲۸ در مدح رکنالدین عمیدالملک وزیر
- ۷۲۹ سپهدار ترکان دو دیده پرآب
- ۷۳۰ حکایت
- ۷۳۱ ز عموریه مادرش را بخواند
- ۷۳۲ در مذمت دنیا
- ۷۳۳ در نعمت رسول اکرم
- ۷۳۴ در بوتهی امتحان گداختن لیلی، قیس را
- ۷۳۵ گفتار اندر آفرینش مردم
- ۷۳۶ اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
- ۷۳۷ کنون شیرین بار بد گوش دار
- ۷۳۸ ای جهانی ز تو به آزادی
- ۷۳۹ در طیران آن سیمرغ قاف قران سوی سواد ما زاغ با طاوس سدره یمد لله ظلها علینا
- ۷۴۰ قسمت چهارم
- ۷۴۱ در معراج پیغمبر اکرم
- ۷۴۲ در ستاش میرمیران
- ۷۴۳ تازه کردن داستان و یاد دوستان
- ۷۴۴ در بیان فضیلت عشق
- ۷۴۵ التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام
- ۷۴۶ رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
- ۷۴۷ ز خاور چو خورشید بنمود تاج
- ۷۴۸ ابوبکر بن سعد بن زنگی
- ۷۴۹ به رستم چنین گفت فرخنده زال
- ۷۵۰ در مدح خواجهی جلیل عبد الرزاق بن احمد بن حسن میمندی
- ۷۵۱ چو نه ماه بگذشت بر ماهچهر
- ۷۵۲ حکایت
- ۷۵۳ سال کردن از عیسی علیهالسلام کی در وجود از همهی صعبها صعبتر چیست
- ۷۵۴ حکایت خطی که برادران یوسف هنگام فروش او دادند
- ۷۵۵ چنان بد که روزی یکی تندباد
- ۷۵۶ چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را
- ۷۵۷ در مدح امیر سید مجدالدین ابوطالب
- ۷۵۸ حکایت شیخ نوقانی
- ۷۵۹ چنان بد که روزی چنان کرد رای
- ۷۶۰ گفتار اندر غنیمت شمردن جوانی پیش از پیری
- ۷۶۱ برآمد برین روزگار دراز
- ۷۶۲ حکایت اندر معنی شکر منعم
- ۷۶۳ از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
- ۷۶۴ حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود
- ۷۶۵ چو خورشید برزد سر از کوه و راغ
- ۷۶۶ در ستایش حضرت پیغمبر«ص»
- ۷۶۷ در حجره گشادن مصطفی علیهالسلام بر مهمان و خود را پنهان کردن تا او خیال گشاینده را نبیند و خجل شود و گستاخ بیرون رود
- ۷۶۸ در مدح پهلوان جهان
- ۷۶۹ چو چندی برآمد برین روزگار
- ۷۷۰ زهی روز قیامت روز بارت
- ۷۷۱ ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
- ۷۷۲ غافلند از زندگی مستان خواب
- ۷۷۳ سپیده چو از کوه سر برکشید
- ۷۷۴ حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
- ۷۷۵ چو با خستگی چشمها برگشاد
- ۷۷۶ در ما به ناز مینگرد دلربای ما
- ۷۷۷ ازان پس جهانجوی خسته جگر
- ۷۷۸ در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص)
- ۷۷۹ چو بشنید سعد آن گرانمایه مرد
- ۷۸۰ در وصف بغداد
- ۷۸۱ زمان ارکان هر دو بار باز هم روبرو شدند و از هر دو جانب شاعران قصیدهها سرودند قصیدهی معروف امیر خسرو شاید در همین مجالس قرائت شده باشد:
- ۷۸۲ حکایت شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی، رحمةالله، که چون این بیت بگفت که: «برگ درختان سبز، در نظر هوشیار» «هر ورقی دفتریست معرفت کردگار» یکی از اکابر در خواب دید که جمعی از ملائکه طبقهای نور از بهر نثار و…
- ۷۸۳ قدری بخند و ازرخ قمری نمای ما را!
- ۷۸۴ در مدح امام الشارع وحید الدین ابو المفاخر عثمان پسر کافی الدین عمر پسر عم و داماد خاقانی
- ۷۸۵ شبی خفته بد ماه با شهریار
- ۷۸۶ حکایت بایزید بسطامی
- ۷۸۷ چوبشنید بهرام کز روزگار
- ۷۸۸ پناه جهان
- ۷۸۹ وصف معراج نبی
- ۷۹۰ آغاز داستان
- ۷۹۱ بفرمود تا پیش او گرگسار
- ۷۹۲ حکایت محمود و ایاز
- ۷۹۳ جز از گوی و میدان نبودیش کار
- ۷۹۴ حکایت مجنون که خاک میبیخت تا لیلی را بیابد
- ۷۹۵ ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
- ۷۹۶ در ستایش شاه غیاثالدین و شهزادگان
- ۷۹۷ آغاز اسکند نامه
- ۷۹۸ در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را
- ۷۹۹ داستان مهبود با زروان
- ۸۰۰ سخن در عشق
- ۸۰۱ گامی پشوتن که دستور بود
- ۸۰۲ آگاه نیست آدمی از گشت روزگار
- ۸۰۳ قسمت چهارم
- ۸۰۴ حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی
- ۸۰۵ چو هنگامه زادن آمد فراز
- ۸۰۶ در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان
- ۸۰۷ کشته شدن گرامی پور جاماسپ و نیوزار
- ۸۰۸ فی الغزل
- ۸۰۹ بازگشتن به حکایت پیل
- ۸۱۰ غرابا مزن بیشتر زین نعیقا
- ۸۱۱ پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود
- ۸۱۲ مسمط چهارم
- ۸۱۳ اینک شاعر بیان می کند که چسان قران السعدین را به نظم آورد:
- ۸۱۴ در توحید
- ۸۱۵ چو یک بهره از تیره شب در گذشت
- ۸۱۶ قطعهیی گفتهام که دیوانیست
- ۸۱۷ سوی خانه رفتند هر سه چوباد
- ۸۱۸ گفتار یک صوفی با مردی که کلیدش را گم کرده بود
- ۸۱۹ از آن پس برآمد ز ایران خروش
- ۸۲۰ قسمت چهارم
- ۸۲۱ حکایت زاهد و مزد طاعت
- ۸۲۲ در مرثیهی سعد بن ابوبکر
- ۸۲۳ بدین داستان نیز شب برگذشت
- ۸۲۴ در وداع شاه جهان سعدبن ابیبکر
- ۸۲۵ چهارم
- ۸۲۶ ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است
- ۸۲۷ قسمت چهارم
- ۸۲۸ آمرزش خواستن
- ۸۲۹ یکی مرد بیدار جوینده راه
- ۸۳۰ حکایت طبیب و کرد
- ۸۳۱ ز پیش سواران چو ره برگرفت
- ۸۳۲ سبب نظم کتاب
- ۸۳۳ صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
- ۸۳۴ در معنی شفقت بر حال رعیت
- ۸۳۵ روی ناشسته چو ماهش نگرید
- ۸۳۶ حکایت در معنی تحمل محب صادق
- ۸۳۷ فی مدح شیخ صدرالدین
- ۸۳۸ گفتار اندر احسان با نیک و بد
- ۸۳۹ در میکده با حریف قلاش
- ۸۴۰ سبب نظم کتاب
- ۸۴۱ درنعت محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم
- ۸۴۲ حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر میخواستند
- ۸۴۳ مثنوی
- ۸۴۴ در ستایش کاخ میرمیران
- ۸۴۵ غزل
- ۸۴۶ گفتم اندر محنت و خواری مرا
- ۸۴۷ حکایت
- ۸۴۸ در مدح شاه شیخ جمالالدین ابواسحق اینجو
- ۸۴۹ مثنوی
- ۸۵۰ صوفی که از مردان حق سخن میگفت و خطاب پیری به او
- ۸۵۱ حکایت
- ۸۵۲ حکایت
- ۸۵۳ حکایت
- ۸۵۴ این غزل فرمودهی شاه است بشنو
- ۸۵۵ حکایت
- ۸۵۶ قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
- ۸۵۷ حکایت
- ۸۵۸ سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
- ۸۵۹ حکایت
- ۸۶۰ در مدح عمادالدین سیفالحق ابوالمفاخر محمدبن منصور
- ۸۶۱ جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
- ۸۶۲ مثقب خامه را بر گوهر نهادن و رشتههای گوهر معنی را ترتیب دادن در ایثار تاجداری که گوهر ذاتش باعث دریای آفرینش است و جوهر صفاتش منشاء فیض ارباب بینش است
- ۸۶۳ هرزه نقاب رخ مکن طرهی نیم تاب را
- ۸۶۴ در تنبیه سخنوران
- ۸۶۵ در مدح حضرت ختمی ماب صلوات الله علیه
- ۸۶۶ فی فضیلةامیرالممنین علی رضی الله عنه
- ۸۶۷ نسیمی به دل میخورد روحپرور
- ۸۶۸ حکایت مردی که صورت افلاک بر تختهی خاک میکشید
- ۸۶۹ مجوش ای فرومایه گر من تو را
- ۸۷۰ حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمیخفت
- ۸۷۱ خان والا گهر محمدخان
- ۸۷۲ طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
- ۸۷۳ از یک قصیده
- ۸۷۴ آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
- ۸۷۵ بگرفت شب ز چهرهی انجم نقابها
- ۸۷۶ در خیابان باغ، فصل بهار
- ۸۷۷ قطعه
- ۸۷۸ زال زمستان گریخت از دم بهمن
- ۸۷۹ نداد عشق گریبان به دست کس ما را
- ۸۸۰ ایضا فی مدحه
- ۸۸۱ قسمت چهارم
- ۸۸۲ جواب
- ۸۸۳ ترکیب بند در رثاء
- ۸۸۴ ایضا
- ۸۸۵ در مذمت اسب خود
- ۸۸۶ بگذر ز علم رسمی، که تمام قیل و قال است
- ۸۸۷ قراری چون ندارد جانم اینجا
- ۸۸۸ یکدمک با خود آ، ببین چه کسی
- ۸۸۹ فی التأسف و الندامة علی صرف العمر فیما لاینفع فی القیامة و تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «سر الممن شفاء»
- ۸۹۰ فی ذم من صرف خلاصة عمره فی العلوم الرسمیة المجازیة
- ۸۹۱ قال المولوی المعنوی
- ۸۹۲ قسمت چهارم
- ۸۹۳ یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی
- ۸۹۴ آرزوها
- ۸۹۵ ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
- ۸۹۶ بیا بلبل که وقت گفتن تست
- ۸۹۷ وله فیالطامات
- ۸۹۸ در نعت رسول
- ۸۹۹ در مذمت روزگار
- ۹۰۰ در مراقبت حال
- ۹۰۱ کشیدم رنج بسیاری دریغا
- ۹۰۲ بهاء الحق و الدین طاب مثواه
- ۹۰۳ حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
- ۹۰۴ الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد
- ۹۰۵ ای خط و خال خوشت مایهی سودای ما
- ۹۰۶ ایضاله
- ۹۰۷ حکایت
- ۹۰۸ در نعت خلفای راشدین
- ۹۰۹ در مدح سلطان معزالدین اویس جلایری
- ۹۱۰ غزل
- ۹۱۱ در فضایل سخن
- ۹۱۲ مثنوی
- ۹۱۳ گویی مرا زبان و دهن نیست
- ۹۱۴ مثنوی
- ۹۱۵ ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
- ۹۱۶ غزل
- ۹۱۷ گفتار اندر گزاردن شکر نعمتها
- ۹۱۸ ضراعت در صورت قسم
- ۹۱۹ ای ترک حق نعمت عاشق شناختی
- ۹۲۰ غزل
- ۹۲۱ در تواضع اهل حق
- ۹۲۲ غزل
- ۹۲۳ در مدح جمال الانام حسام الدین
- ۹۲۴ غزل
- ۹۲۵ زهی خاک درت تریاک اعظم
- ۹۲۶ تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
- ۹۲۷ در هجای علی سه بوسش
- ۹۲۸ کردهام از کوی یار بیهده عزم سفر
- ۹۲۹ تازه شد آوازهی خوبی ، گلستان ترا
- ۹۳۰ در منقبت حضرت امیرالممنین علیابن ابیطالب
- ۹۳۱ حکایت در معنی ادراک پیش از فوت
- ۹۳۲ ای نگهت تیغ تیز غمزهی غماز را
- ۹۳۳ گفتار مردی صوفی با کسی که او را قفا زد
- ۹۳۴ عزیزم بهر آزارم نهانی
- ۹۳۵ گفتار مردی راهبین هنگام مرگ
- ۹۳۶ خان ذیجاه فلک مرتبه عبدالرزاق
- ۹۳۷ حکایت شیخ نصر آباد که پس از چهل حج طواف آتشگاه گبران میکرد
- ۹۳۸ از یک قصیده
- ۹۳۹ عهد وفا بستن لیلی با قیس
- ۹۴۰ در غمش هر شب به گردون پیک آهم میرسد
- ۹۴۱ مطلع دوم
- ۹۴۲ سحابی قیرگون بر شد ز دریا
- ۹۴۳ لطف کردید
- ۹۴۴ دست خدای احد لم یزل
- ۹۴۵ ایضا در مدح همو
- ۹۴۶ اگر به بندگی ارشاد میکنیم ترا
- ۹۴۷ دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
- ۹۴۸ وله ایضا
- ۹۴۹ گفتار یوسف همدان دربارهی صبر
- ۹۵۰ قسمت پنجم
- ۹۵۱ در نعت پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله
- ۹۵۲ دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
- ۹۵۳ در مدح خاقان کبیر جلال الدین ابو المظفر شروان شاه
- ۹۵۴ در مناجات
- ۹۵۵ در استدلال بر وجود آفریدگار
- ۹۵۶ تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی
- ۹۵۷ در هجو ملا فهمی
- ۹۵۸ وله ایضا
- ۹۵۹ نزدیک شدن مرگ فیلقوس و به حضور خواستن اسکندر
- ۹۶۰ وله فی مرثیه امام حسین بن علی علیه التحیة والثناء
- ۹۶۱ حکایت
- ۹۶۲ ایضا
- ۹۶۳ اگر ز گلبن خلقش گلی به بار رسد
- ۹۶۴ در مدح وزیر ابوالطیبالطاهرالمصعبی
- ۹۶۵ حکایت چوب خوردن بلال
- ۹۶۶ دلا! باز این همه افسردگی چیست؟
- ۹۶۷ حکایت عاشقی که در پی معشوق خود را در آب افکند
- ۹۶۸ شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
- ۹۶۹ در مدح ملک الوزراء مختار الدین
- ۹۷۰ دلا تا به کی، از در دوست دوری
- ۹۷۱ سخن عاشقی که بر خاکستر حلاج نشست
- ۹۷۲ حکایت
- ۹۷۳ در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد
- ۹۷۴ فی العلم النافع فی العماد
- ۹۷۵ در تاریخ بنای گرمابه
- ۹۷۶ فی اختلاف العقول
- ۹۷۷ طلوع کردن اختر معانی از افق سپهر نکته دانی در تعریف شبی که اخترش طعنه بر نور بدر میزد و صحبتش طعنه بر شام قدر
- ۹۷۸ قسمت پنجم
- ۹۷۹ در ستایش میرمیران
- ۹۸۰ ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
- ۹۸۱ سوختی جانم چه میسازی مرا
- ۹۸۲ آروزها
- ۹۸۳ بر تو سید حسن دلم گرید
- ۹۸۴ تو را من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را
- ۹۸۵ این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا
- ۹۸۶ برون زین جهان یک جهانی خوش است
- ۹۸۷ حکایت عربی که در عجم افتاد و سر گذشت او با قلندران
- ۹۸۸ فیمنقبت امیرالممنین حسین بن علی بن ابیطالب رضیالله عنهما
- ۹۸۹ حکایت در معنی اهل محبت
- ۹۹۰ در تحقیق معنی اختیار و جبر
- ۹۹۱ گفتار پیری مستغنی
- ۹۹۲ ندیدم در جهان کامی دریغا
- ۹۹۳ محمد بن سعد بن ابوبکر
- ۹۹۴ ظاهر شدن آرزوی فرزند بر شاه
- ۹۹۵ حکایت
- ۹۹۶ قوت شاعرهی من سحر از فرط ملال
- ۹۹۷ ایضا
- ۹۹۸ در آفرینش عالم
- ۹۹۹ در عزت نفس
- ۱۰۰۰ پسر بد مر او را یکی همچو شیر
- ۱۰۰۱ در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم
- ۱۰۰۲ در فضیلت عشق
- ۱۰۰۳ در مرثیهی ابوبکر سعد بن زنگی
- ۱۰۰۴ برون رفت پس پهلو نیمروز
- ۱۰۰۵ در مدح شروانشاه اختسان بن منوچهر
- ۱۰۰۶ برین ایستادند ترکان چین
- ۱۰۰۷ دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان
- ۱۰۰۸ دگر روز لشکر بیاراستند
- ۱۰۰۹ در سابقهی نظم شرفنامه
- ۱۰۱۰ نشد سیر ضحاک از آن جست جوی
- ۱۰۱۱ ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
- ۱۰۱۲ رزم خاقان چین با هیتالیان
- ۱۰۱۳ حکایت در شناختن دوست و دشمن را
- ۱۰۱۴ ازان کار پر درد شد گرگسار
- ۱۰۱۵ باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
- ۱۰۱۶ مدح شیخ الطریقه نظام الحق والحقیقة محمدی، که عیسی آخر الزمانش فرستادند، تا دم جان بخش او: اسلام محمدی را از سر زنده گردانیده، و عمر جاوید بخشید متع الله المسلمین به طول بقائه
- ۱۰۱۷ شب فراق نخواهم دواج دیبا را
- ۱۰۱۸ آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
- ۱۰۱۹ چشم تو طلسم جاودانست
- ۱۰۲۰ رسیدند بهرام و خسرو بهم
- ۱۰۲۱ حکایت عابد با شوخ دیده
- ۱۰۲۲ ازان نامداران سواری بجست
- ۱۰۲۳ در وصف بهار
- ۱۰۲۴ قسمت پنجم
- ۱۰۲۵ حکایت عیسی (ع) و عابد و ناپارسا
- ۱۰۲۶ دگر هفته با لشکری سرفراز
- ۱۰۲۷ گفتار عباسه دربارهی عشق و معرفت
- ۱۰۲۸ برآسود پس لشکر از هر دو روی
- ۱۰۲۹ نگارم گر به چین با طرهی پرچین شود پیدا
- ۱۰۳۰ چنان بد که مهراب روزی پگاه
- ۱۰۳۱ در اندازه هر کاری نگهداشتن
- ۱۰۳۲ اندرز کردن صوفی خادم را در تیمار داشت بهیمه و لا حول خادم
- ۱۰۳۳ در مدح یمین الدولة سلطان محمود بن سبکتگین
- ۱۰۳۴ پنجم
- ۱۰۳۵ حکایت در مذلت بسیار خوردن
- ۱۰۳۶ قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی
- ۱۰۳۷ عرض شوق
- ۱۰۳۸ چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
- ۱۰۳۹ در مدح خواجه خلف، روحالرسا ابوربیع بن ربیع
- ۱۰۴۰ بفرمود تابرکشیدند نای
- ۱۰۴۱ شاه جم جاه کلامی که بیان فرماید
- ۱۰۴۲ بگفت این و زان جایگه برگرفت
- ۱۰۴۳ نیز نگیرد جهان شکار مرا
- ۱۰۴۴ سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهی مصطفی علیهالسلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود میشست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهی او بر خود و بر سعادت خود
- ۱۰۴۵ بیان آنک خطای محبان بهترست از صواب بیگانگان بر محبوب
- ۱۰۴۶ گفتار اندر آفرینش آفتاب
- ۱۰۴۷ در معراج
- ۱۰۴۸ به مهر اندرون بود شاه جهان
- ۱۰۴۹ ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
- ۱۰۵۰ چو دارا ز پیش سکندر برفت
- ۱۰۵۱ کتایون چو بشنید شد پر ز خشم
- ۱۰۵۲ حکایت غلام هندو کی به خداوندزادهی خود پنهان هوای آورده بود چون دختر را با مهتر زادهای عقد کردند غلام خبر یافت رنجور شد و میگداخت و هیچ طبیب علت او را در نمییافت و او را زهرهی گفتن نه
- ۱۰۵۳ عشق
- ۱۰۵۴ کشته شدن زریر برادر گشتاسپ از دست بیدرفش
- ۱۰۵۵ چو آمد به نزدیکی بارگاه
- ۱۰۵۶ در موعظه
- ۱۰۵۷ جان برلب است عاشق بخت آزمای را
- ۱۰۵۸ چنان بنظر میرسد که آن سلطان عشرت طلب و هردم خیال، به این کتاب توجه نکرد و آن همه زر را که وعده کرده بود به امیر خسرو نداد، مگر امیر خسرو ازینکه مثنوی دلانگیزی گماشته است ، خرسند بود:
- ۱۰۵۹ نهفته چو بیرون کشید از نهان
- ۱۰۶۰ ز ترکان طلایه بسی بد براه
- ۱۰۶۱ بیامد به شبگیر دستور شاه
- ۱۰۶۲ تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
- ۱۰۶۳ در مدح عمادالدین فیروز شاه
- ۱۰۶۴ هر آنکس که بد کرد با شهریار
- ۱۰۶۵ چو گشتاسپ نزدیک دریا رسید
- ۱۰۶۶ امیر خسرو نزد سلطان کیقباد رسید قصیدهی مدحیه را شاید درین ایام به وی تقدیم داشته باشد:
- ۱۰۶۷ برفت و بیامد به ایوان خویش
- ۱۰۶۸ دلم چون به گوهر کشی خاص گشت
- ۱۰۶۹ چنین گفت گویندهی پهلوی
- ۱۰۷۰ چنان بد که یک روز با تاج و گنج
- ۱۰۷۱ وزانجا سوی پارس اندر کشید
- ۱۰۷۲ من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
- ۱۰۷۳ یکی کاخ بود اردوان را بلند
- ۱۰۷۴ حکایت عضد و مرغان خوش آواز
- ۱۰۷۵ چنین تا برآمد برین چندگاه
- ۱۰۷۶ حکایت
- ۱۰۷۷ امر حق به موسی علیه السلام که مرا به دهانی خوان کی بدان دهان گناه نکردهای
- ۱۰۷۸ چندین هزار بیت بدیع بلند ماند
- ۱۰۷۹ خبر شد به نزدیک افراسیاب
- ۱۰۸۰ ایضا در مدح همو
- ۱۰۸۱ یکی راه پیش آمدش ناگزیر
- ۱۰۸۲ حکایت
- ۱۰۸۳ وزان جایگه بازگشتند شاد
- ۱۰۸۴ مرگ فیلقوس و پادشاهی اسکندر
- ۱۰۸۵ در التماس شراب
- ۱۰۸۶ گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشنضمیر دربارهی صبر
- ۱۰۸۷ صبر فرمودن خواجه مادر دختر را کی غلام را زجر مکن من او را بیزجر ازین طمع باز آرم کی نه سیخ سوزد نه کباب خام ماند
- ۱۰۸۸ غزل
- ۱۰۸۹ داستان درنهادن شطرنج
- ۱۰۹۰ وحشی بیخانمان
- ۱۰۹۱ از ینجاست که از مدح کردن اظهار بیزاری و ازاهل زمانه گله میکند
- ۱۰۹۲ در سوگواری حضرت حسین«ع»
- ۱۰۹۳ قسمت ششم
- ۱۰۹۴ در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری
- ۱۰۹۵ فرخ زاد هر مزد با آب چشم
- ۱۰۹۶ حکایت محمود و دیوانهی ویرانهنشین
- ۱۰۹۷ اشعار حاوی و قایع تاریخی از قران السعدین (حاوی مجمل کتاب ) مجموع عنوانهای فصول مثنوی و قران السعدین که ضمنا فهرست مندرجات کتاب میباشد نیز بذات خود یک قصیدهی مستقل میشود و آنرا در اینجا میریم :
- ۱۰۹۸ از نامهی پرسوز و گدازی که شاعر شوریده دل به دلدار سفر کردهی خود نگاشته است
- ۱۰۹۹ قصهی آن صوفی کی زن خود را بیگانهای بگرفت
- ۱۱۰۰ حکایت
- ۱۱۰۱ گر باز دگرباره ببینم مگر اورا
- ۱۱۰۲ حکایت مگسی که به کندو رفت و دست و پایش در عسل ماند
- ۱۱۰۳ چو یک پاس بگذشت از تیره شب
- ۱۱۰۴ در مرثیهی خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه
- ۱۱۰۵ ششم
- ۱۱۰۶ بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا
- ۱۱۰۷ حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق
- ۱۱۰۸ در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
- ۱۱۰۹ به شبگیر هنگام بانگ خروس
- ۱۱۱۰ بر هیچ آدمی دل نامهربان نداشت
- ۱۱۱۱ ورا پنج ترک پرستنده بود
- ۱۱۱۲ در ستایش حضرت علی «ع»
- ۱۱۱۳ ازان پس بیاسود لشکر دو روز
- ۱۱۱۴ ای یار ناگزیر که دل در هوای تست
- ۱۱۱۵ در مدح خواجه ناصرالدین طاهر
- ۱۱۱۶ حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق
- ۱۱۱۷ بپیچید و نامه بکردش نشان
- ۱۱۱۸ حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه
- ۱۱۱۹ نواختن مصطفی علیهالسلام آن عرب مهمان را و تسکین دادن او را از اضطراب و گریه و نوحه کی بر خود میکرد در خجالت و ندامت و آتش نومیدی
- ۱۱۲۰ گفتهی پاکدینی که سیسال عمر بیخود میگذارد
- ۱۱۲۱ چو بشنید مهران ز کید این سخن
- ۱۱۲۲ در تفسیر چند سوره و نعت رسول اکرم و مدح قاضی عبدالودود
- ۱۱۲۳ فرستاده شد نزد قیصر ز شاه
- ۱۱۲۴ آغاز داستان و تولد یوسف
- ۱۱۲۵ چو بگذشت ازان بر فریدون دو هشت
- ۱۱۲۶ به زبان چرب جانا بنواز جان ما را
- ۱۱۲۷ آگاهی یافتن اسفندیار از کشته شدن زریر
- ۱۱۲۸ در وصف سلطان عادل شاه مظفر بن محمد
- ۱۱۲۹ جهانجوی پیش جهانآفرین
- ۱۱۳۰ به کعبه رفتن رابعه
- ۱۱۳۱ برآمد برین روزگار دراز
- ۱۱۳۲ در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی مرتبت
- ۱۱۳۳ در آفرینش ماه
- ۱۱۳۴ حکایت رفتن مصطفی بسوی غار و خفتن علی در بسترش
- ۱۱۳۵ چو یوز شکاری به کار آمدش
- ۱۱۳۶ ندارد درد من درمان دریغا
- ۱۱۳۷ بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند
- ۱۱۳۸ حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
- ۱۱۳۹ همی بود گشتاسپ دل مستمند
- ۱۱۴۰ نومریدی که پیر خود را به خواب دید
- ۱۱۴۱ آغاز داستان
- ۱۱۴۲ پادشاهی بود عالم زان او
- ۱۱۴۳ چو شاپور شد همچو سرو بلند
- ۱۱۴۴ حکایت
- ۱۱۴۵ فی المحمده المحمدیه، و هو ختم اخلفاء العرب و العجم، وارث الخلافه من آدم، علاء الدنیا و الدین، ناصر امیرالممنین، المستنصر برب العالمین، المستعم به حبل الله المتین، رفع فی الخلافه در جاته، و جعل اخلاقه …
- ۱۱۴۶ میکند سلسلهی زلف تو دیوانه مرا
- ۱۱۴۷ پدر آرزو کرد بهرام را
- ۱۱۴۸ مکن حجاب وجودت لباس دیبا را
- ۱۱۴۹ بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
- ۱۱۵۰ گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی
- ۱۱۵۱ شفاعت آمدم ای دوست دیدهی خود را
- ۱۱۵۲ دوستان! وقت عصیرست و کباب
- ۱۱۵۳ چوخواهرش بشنید کامد ز راه
- ۱۱۵۴ در مدح جلال الدین الخزاری
- ۱۱۵۵ چو آوردم این روز خسرو ببن
- ۱۱۵۶ ایضا فی الغزل
- ۱۱۵۷ گلخنی و آتش عشق
- ۱۱۵۸ نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
- ۱۱۵۹ سکندر چو از کارش آگاه شد
- ۱۱۶۰ در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۱۱۶۱ فرامرز چون سوک رستم بداشت
- ۱۱۶۲ می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
- ۱۱۶۳ نخست آنکس که شد در بند انکار تو من بودم
- ۱۱۶۴ زهی مه را رخت تنویر داده
- ۱۱۶۵ در نعت رسول اکرم (ص)
- ۱۱۶۶ پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
- ۱۱۶۷ در نصیحت
- ۱۱۶۸ حکایت عاشقی که قصد کشتن معشوق بیمار را کرد
- ۱۱۶۹ مثنوی
- ۱۱۷۰ در زوال خلافت بنیعباس
- ۱۱۷۱ غزل
- ۱۱۷۲ ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است
- ۱۱۷۳ مثنوی
- ۱۱۷۴ در مذمت بخیلی گوید
- ۱۱۷۵ مثنوی
- ۱۱۷۶ حکایت دانشمند
- ۱۱۷۷ در ستایش خرد
- ۱۱۷۸ خطاب زمین بوس
- ۱۱۷۹ مثنوی
- ۱۱۸۰ در حسب حال و انجام روزگار
- ۱۱۸۱ مثنوی
- ۱۱۸۲ ستایش سخن و حکمت و اندرز
- ۱۱۸۳ به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما
- ۱۱۸۴ در ستایش ممدوح
- ۱۱۸۵ رو ای باد صبا ای پیک مشتاقان سوی گلشن
- ۱۱۸۶ گفتار اندر نظر در حق رعیت مظلوم
- ۱۱۸۷ در منقبت حضرت امیرالممنین علیابن ابیطالب
- ۱۱۸۸ نعت اول
- ۱۱۸۹ نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
- ۱۱۹۰ حالم از شرح غمت افسانه ایست
- ۱۱۹۱ امیر داد گستر خان عادل
- ۱۱۹۲ حکایت ممسک و فرزند ناخلف
- ۱۱۹۳ آه که از جور چرخ، وز ستم روزگار
- ۱۱۹۴ در ستایش میرمیران
- ۱۱۹۵ رباعی
- ۱۱۹۶ گر سیر نشد تو را دل از ما
- ۱۱۹۷ اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
- ۱۱۹۸ در سابقه نظم کتاب
- ۱۱۹۹ ای آفتاب گردون! تاری شو و متاب
- ۱۲۰۰ رو به میدان معانی کردن و تیغ دو زبان برآوردن در مدح شهسواری که از دو انگشت نوک تیغ دو سر دیدهی شرک را کور نمود و از بنان ذوالفقار پیکر باب خیبر گشاده
- ۱۲۰۱ یکی زیبا خروسی بود جنگی
- ۱۲۰۲ موعظه و نصیحت
- ۱۲۰۳ یک بار بی خبر به شبستان من درآ
- ۱۲۰۴ حکایت
- ۱۲۰۵ در تقاضای صله فرماید
- ۱۲۰۶ زیب غزل کردم این سه بیت ملک را
- ۱۲۰۷ قسمت ششم
- ۱۲۰۸ در مدح امیر ابو یعقوب عضد الدوله یوسف بن ناصرالدین
- ۱۲۰۹ سال در موضوع فکرت
- ۱۲۱۰ خبر یافتن پدر مجنون از عشق او به لیلی
- ۱۲۱۱ این چند بیت دیگر جهت نقش خلاصه خمسهای که بخط میرمعزالدین مرقوم گردیده است گفته
- ۱۲۱۲ در منقبت امیرالممنین علی بن ابیطالب (ع)
- ۱۲۱۳ رباعیات
- ۱۲۱۴ در مرثیت شهید بلخی
- ۱۲۱۵ آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند
- ۱۲۱۶ پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا
- ۱۲۱۷ ای نسیم صبح، خوشبو میرسی
- ۱۲۱۸ فی قطع العلائق و العزلة عن الخلایق
- ۱۲۱۹ فی المناجاة و الشوق الی صحبة أصحاب الحال و ارباب الکمال
- ۱۲۲۰ فی العلم وحده
- ۱۲۲۱ قسمت ششم
- ۱۲۲۲ ای دل، فلک سفله کجمدار است
- ۱۲۲۳ به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
- ۱۲۲۴ آرزوها
- ۱۲۲۵ ای بدل کرده آشنایی را
- ۱۲۲۶ دنیا که من و تو را مکان است
- ۱۲۲۷ وله روحالله روحه
- ۱۲۲۸ حکایت شیخ روزبهان با بیوهای که میوهی دل خود را شیوهی مستوری میآموخت
- ۱۲۲۹ حکایت آن ماهیان که تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند
- ۱۲۳۰ در بیان به عیب خود پرداختن و نظر به عیب دیگران نینداختن
- ۱۲۳۱ تدبیر کردن حکیم در ولادت فرزند پس از نکوهش شهوت و زن
- ۱۲۳۲ آغاز ده نامه
- ۱۲۳۳ سر به سر از لطف جانی ساقیا
- ۱۲۳۴ رحمان لایموت چو آن پادشاه را
- ۱۲۳۵ سخنی ازرابعه
- ۱۲۳۶ شده خلقت چو گریبان کش دلهای همه
- ۱۲۳۷ در مدح شاه شیخ ابواسحاق
- ۱۲۳۸ در مدح بهاء الدین زکریای ملتانی
- ۱۲۳۹ در مدح میرابوالفتح فرزند سید الوزراء احمد بن حسن میمندی
- ۱۲۴۰ سبب نظم کتاب
- ۱۲۴۱ حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان
- ۱۲۴۲ مثنوی
- ۱۲۴۳ زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
- ۱۲۴۴ در تسبیح فلک
- ۱۲۴۵ گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
- ۱۲۴۶ غزل
- ۱۲۴۷ گفتار در آرایش و نکویی سخن
- ۱۲۴۸ جان و دلم از عشقت ناشاد و حزین بادا
- ۱۲۴۹ در مرثیهی امیر عضد الدین فریبرز و خواهر او، دو فرزند شروان شاه
- ۱۲۵۰ دارم از آسمان زنگاری
- ۱۲۵۱ حکایت در معنی بیداری از خواب غفلت
- ۱۲۵۲ تجدید مطلع
- ۱۲۵۳ خردنامهی ارسطو
- ۱۲۵۴ درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را
- ۱۲۵۵ در شرف این نامه بر دیگر نامهها
- ۱۲۵۶ صبح و شامی و ماهرخساری
- ۱۲۵۷ حکایت خلیلالله که جان به عزرائیل نمیداد
- ۱۲۵۸ دریغ از حاجی ابراهیم آن دانای روشندل
- ۱۲۵۹ در نصیحت فرزند خویش محمد
- ۱۲۶۰ مطلع یک غزل
- ۱۲۶۱ واقف شدن معشوق از حال عاشق
- ۱۲۶۲ دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
- ۱۲۶۳ در وصف صبوحی
- ۱۲۶۴ ماندهام در شکنج رنج و تعب
- ۱۲۶۵ درد عشق از تندرسیت خوشترست
- ۱۲۶۶ دانستهام غرور خریدار خویش را
- ۱۲۶۷ همی بلرزم بر خویشتن چو شاخک بید
- ۱۲۶۸ در شکایت فرماید
- ۱۲۶۹ سال پاکدینی از نوری دربارهی راه وصال
- ۱۲۷۰ قسمت هفتم
- ۱۲۷۱ وقت کوچ است الرحیل ای دل ازین جای خراب
- ۱۲۷۲ جواب
- ۱۲۷۳ سپردن فرزند خویش به فرزند شروانشاه
- ۱۲۷۴ این چند بیت بجهت تزویجی گفته که بحسب استعداد میان ایشان نبوده
- ۱۲۷۵ حکایت دیوانهای که از مگس و کیک در عذاب بود
- ۱۲۷۶ ترکیب بند در مدح امام ثامن ضامن علی بن موسیالرضا علیه التحیة والثناء
- ۱۲۷۷ ای روی داده صحبت دنیا را
- ۱۲۷۸ دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
- ۱۲۷۹ بر سر کرشمه از دل خبری فرست ما را
- ۱۲۸۰ چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
- ۱۲۸۱ طی زمان کن ای فلک ، مژدهی وصل یار را
- ۱۲۸۲ روح بخشی، ای نسیم صبحدم
- ۱۲۸۳ در مباهات و نکوهش حسودان
- ۱۲۸۴ «فی ذم العلماء المشبهین بالامراء المترفعین عن سیرة الفقرا»
- ۱۲۸۵ در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
- ۱۲۸۶ فی التوبة عن الخطایا و الانابة الی واهب العطایا
- ۱۲۸۷ خستهی تیغ فراقم سخت مشتاقم به غایت
- ۱۲۸۸ تمثیل
- ۱۲۸۹ احوال جهان بادگیر، باد!
- ۱۲۹۰ قسمت هفتم
- ۱۲۹۱ مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
- ۱۲۹۲ آهوی روزگار نه آهوست، اژدر است
- ۱۲۹۳ حکایت
- ۱۲۹۴ آرزوی پرواز
- ۱۲۹۵ در هجو کیدی (یاری) شاعر نما
- ۱۲۹۶ ای سعادت ز پی زینت و زیبایی را
- ۱۲۹۷ در منشاء انشاء این نامه غریبالمعانی و باعث تصنیف این نسخهی نادر بیانی
- ۱۲۹۸ آن خداوندی که عالم آن اوست
- ۱۲۹۹ حکایت شیخی خرقهپوش که عاشق دختر سگبان شد
- ۱۳۰۰ وله سترالله عیوبه
- ۱۳۰۱ تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم
- ۱۳۰۲ مناجات در طلب وصول به شهود
- ۱۳۰۳ گفتار شبلی که پس از مردن به خواب جوانمردی آمد
- ۱۳۰۴ حکایت مسافر کنعانی
- ۱۳۰۵ حکایت در عزت قناعت
- ۱۳۰۶ در صفت زیبایی زلیخا
- ۱۳۰۷ حکایت
- ۱۳۰۸ صفت چوگان باختن سلامان
- ۱۳۰۹ وله ایضا یمدح الملک الاعظم علاء الدین
- ۱۳۱۰ در مذمت شعرای روزگار
- ۱۳۱۱ چیستان
- ۱۳۱۲ نامهی اول از زبان عاشق به معشوق
- ۱۳۱۳ در ستایش میرمیران
- ۱۳۱۴ ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
- ۱۳۱۵ این قصیده را عارف زرگر در مدح سنایی گفته
- ۱۳۱۶ صوفی بیا که آینه صافیست جام را
- ۱۳۱۷ در رثای منصور سعید
- ۱۳۱۸ به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق
- ۱۳۱۹ حکایت
- ۱۳۲۰ چنین گفت رودابه روزی به زال
- ۱۳۲۱ ظاهرا در مدح صاحب دیوان است
- ۱۳۲۲ دبیر جهاندیده راپیش خواند
- ۱۳۲۳ در یاس از خلق و توکل به خدا
- ۱۳۲۴ چنان بود قیصر بدانگه برای
- ۱۳۲۵ فی الشیب
- ۱۳۲۶ چو بشنید نوذر که قارن برفت
- ۱۳۲۷ در مرثیهی سعد بن ابوبکر
- ۱۳۲۸ ز درگاه پرده فروهشت شاه
- ۱۳۲۹ حکایت توبه کردن ملک زادهی گنجه
- ۱۳۳۰ گریختن خسرو از مداین
- ۱۳۳۱ حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن
- ۱۳۳۲ پرستنده برخاست از پیش اوی
- ۱۳۳۳ خطاب زمین بوس
- ۱۳۳۴ فرستادهی سلم چون گشت باز
- ۱۳۳۵ نعت دوم
- ۱۳۳۶ بیامد سوی پارس کاووس کی
- ۱۳۳۷ خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
- ۱۳۳۸ چو بر زد سر از برج شیر آفتاب
- ۱۳۳۹ هم در این معنی
- ۱۳۴۰ بیان آنک نماز و روزه و همه چیزهای برونی گواهیهاست بر نور اندرونی
- ۱۳۴۱ موعظه و نصیحت
- ۱۳۴۲ در مدح علاء الدین ابوعلی الحسن الشریف
- ۱۳۴۳ جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
- ۱۳۴۴ چو بنشست می خواست از بامداد
- ۱۳۴۵ در مدح منوچهر شروان شاه برای بستن سد باقلانی
- ۱۳۴۶ بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت
- ۱۳۴۷ میزند غمزهی مرد افکن او تیر مرا
- ۱۳۴۸ کنون بشنو از دخت مهرک سخن
- ۱۳۴۹ در سوگواری قاسمبیگ قسمی
- ۱۳۵۰ در بیان آنک این غرور تنها آن هندو را نبود بلک هر آدمیی به چنین غرور مبتلاست در هر مرحلهای الا من عصم الله
- ۱۳۵۱ حکایت
- ۱۳۵۲ بهار پرده بر انداخت روی نیکو را
- ۱۳۵۳ بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را
- ۱۳۵۴ در تهدید
- ۱۳۵۵ در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
- ۱۳۵۶ ازان پس بفرمود تا گرگسار
- ۱۳۵۷ دلی کایینهی اسرار گردد
- ۱۳۵۸ سکندر چو کرد اندر ایران نگاه
- ۱۳۵۹ حکایت محمود و مردی خاکبیز
- ۱۳۶۰ رفتن اسفندیار به جنگ ارجاسپ
- ۱۳۶۱ در ستایش طغرل ارسلان
- ۱۳۶۲ قسمت هفتم
- ۱۳۶۳ بدگویی کردن غمازان نزد لیلی از مجنون
- ۱۳۶۴ همان چون بگفت این سخن شهریار
- ۱۳۶۵ دبیر جهاندیده را پیش خواند
- ۱۳۶۶ چو شد روی کشور به کردار قیر
- ۱۳۶۷ وزان روی شد شهریار جوان
- ۱۳۶۸ معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم
- ۱۳۶۹ ز دشت اندر آمد یکی اژدها
- ۱۳۷۰ چنان بد که یک روز در بزمگاه
- ۱۳۷۱ بیاورد گرسیوز آن خواسته
- ۱۳۷۲ بفرمود تا بهمن آمدش پیش
- ۱۳۷۳ داستان طلخند و گو
- ۱۳۷۴ از دور بدیدم آن پری را
- ۱۳۷۵ بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
- ۱۳۷۶ کینهی برادر و مهر دوست
- ۱۳۷۷ گفتار اندر ستایش پیغمبر
- ۱۳۷۸ در سبب نظم این جواهر، و سر رشتهی دقت را درو کشیدن، و در نظر جوهریان مبصر داشتن، و قیمت عدل خواستن
- ۱۳۷۹ بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است
- ۱۳۸۰ چنان بد که ضحاک را روز و شب
- ۱۳۸۱ چو آگاه شد دختر گژدهم
- ۱۳۸۲ هفتم
- ۱۳۸۳ (امیر خسرو ، درطی زندگی دور و دراز خویش باین توبه که در نزدیکی چهل سالگی کرده پابند نمیماند، چنانکه دربیان سرگذشت او خواندیم ) با این هم، امیر خسرو آرزوی واثق داشته تا در قران السعدین تازگیهای ادبی …
- ۱۳۸۴ کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را
- ۱۳۸۵ جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما
- ۱۳۸۶ در مدح ابوالحسن علی بن الفضل بن احمد معروف به حجاج
- ۱۳۸۷ چو نامه بر کید هندی رسید
- ۱۳۸۸ حکایت
- ۱۳۸۹ یکی نامه بنوشت دیگر بطوس
- ۱۳۹۰ حکایت
- ۱۳۹۱ رسیدند خوبان به درگاه کاخ
- ۱۳۹۲ حکایت
- ۱۳۹۳ سخن چون بسر برد شاه زمین
- ۱۳۹۴ حکایت
- ۱۳۹۵ بسی برنیامد برین روزگار
- ۱۳۹۶ چو در نظر نبود روی دوستان ما را
- ۱۳۹۷ چو از آفرین گشت پرداخته
- ۱۳۹۸ در هجو کیدی
- ۱۳۹۹ در عموم تاویل این آیت کی کلما اوقدوا نارا للحرب
- ۱۴۰۰ در مدح یکی از پادشاهان عصر
- ۱۴۰۱ چنان بد که بیماه روی اردوان
- ۱۴۰۲ نیکوی تو چیست و خوش چه، ای برنا؟
- ۱۴۰۳ کشتن بستور و اسفندیار بیدرفش را
- ۱۴۰۴ بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است
- ۱۴۰۵ چو آن پاسخ نامه دارا بخواند
- ۱۴۰۶ شکایت از روزگار
- ۱۴۰۷ راه نمودن فرزند، قره العین عین الدین خضر را، که از ظلمات دنیا سوی روشنایی گراید، رواه الله من عین الحیوة عمره، کالخضر، بصحه الذات
- ۱۴۰۸ چون شدستی ز من جدا صنما
- ۱۴۰۹ التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن
- ۱۴۱۰ حکایت مرد درویش و همسایهی توانگر
- ۱۴۱۱ چو یک پاس بگذشت از تیره شب
- ۱۴۱۲ حکایت
- ۱۴۱۳ سخنهای آن نامور پیشگاه
- ۱۴۱۴ حکایت صبر و ثبات روندگان
- ۱۴۱۵ وزین روی بنشست بهرام گرد
- ۱۴۱۶ پایهی سریر معانی بر عرش نهادن و گام فکر در عرصهی سپهر گشادن در مدح شهسواری که فضای هستی گویی از اقلیم اوست
- ۱۴۱۷ چو شد روزگار تهمتن به سر
- ۱۴۱۸ گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
- ۱۴۱۹ قسمت هشتم
- ۱۴۲۰ در مرثیهی خواجه ابوالفارس
- ۱۴۲۱ پاک کردن آب همه پلیدیها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی لاجرم قدوس آمد حق تعالی
- ۱۴۲۲ پیغام فرستادن عاشق به معشوق
- ۱۴۲۳ عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته :
- ۱۴۲۴ سال پیری راهبر از روحانیانی که نقد از هم میربودند
- ۱۴۲۵ چو برگشت سهراب گژدهم پیر
- ۱۴۲۶ حکایت مریدی که از شیخ خواست تا نکتهای بگوید
- ۱۴۲۷ گفتار اندر فراهم آوردن کتاب
- ۱۴۲۸ تعلیم خضر در گفتن داستان
- ۱۴۲۹ هیونی بیاراست کاووس شاه
- ۱۴۳۰ در ستایش امام دوازدهم «ع»
- ۱۴۳۱ برینگونه بگذشت سالی تمام
- ۱۴۳۲ میروم با درد و حسرت از دیارت خیر باد
- ۱۴۳۳ بشد ویسه سالار توران سپاه
- ۱۴۳۴ شاه بیت غزل بنده سه بیت از شاه است
- ۱۴۳۵ حکایت جوان مردان تشنه
- ۱۴۳۶ در مدح صاحب دیوان
- ۱۴۳۷ رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه
- ۱۴۳۸ کار من بین که چون شگفت افتاد
- ۱۴۳۹ چنان بد که ابلیس روزی پگاه
- ۱۴۴۰ در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
- ۱۴۴۱ جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
- ۱۴۴۲ که از رنج پیری تن آگه نبود
- ۱۴۴۳ گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده
- ۱۴۴۴ آن را که جای نیست همه شهر جای اوست
- ۱۴۴۵ فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار
- ۱۴۴۶ خردنامهی افلاطون
- ۱۴۴۷ در مدح امیر اجل ابو علی علاء الدین حسن
- ۱۴۴۸ خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
- ۱۴۴۹ چو بشنید قیصر بر آن برنهاد
- ۱۴۵۰ حکایت
- ۱۴۵۱ فریدون به خورشید بر برد سر
- ۱۴۵۲ گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا
- ۱۴۵۳ وزان پس غم و شادی یزدگرد
- ۱۴۵۴ در شکایت از حبس و بند و مدح عظیم الروم عز الدوله قیصر
- ۱۴۵۵ ای صبا بوسه زن ز من در او را
- ۱۴۵۶ ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
- ۱۴۵۷ هشتم
- ۱۴۵۸ حکایت در معنی شفقت
- ۱۴۵۹ یکی نامه بنوشت شاه زمین
- ۱۴۶۰ در مدح صدر احل تاج الافاضل عزالدین
- ۱۴۶۱ ببود آن شب و خورد و گفت و شنید
- ۱۴۶۲ حکایت
- ۱۴۶۳ در معذرت صاحب
- ۱۴۶۴ در کنایه به کسی
- ۱۴۶۵ داستان کلیله ودمنه
- ۱۴۶۶ آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
- ۱۴۶۷ ساقیا برخیز و درده جام را
- ۱۴۶۸ ده بافق
- ۱۴۶۹ حسن تو چند زینت هر انجمن بود
- ۱۴۷۰ فی الغزل
- ۱۴۷۱ ایضاله
- ۱۴۷۲ در خواست پیغمبر(ص)از پروردگار که کار امتش را باو سپارد
- ۱۴۷۳ در مدح صاحب دیوان
- ۱۴۷۴ در پاسخ قصیدهی عارف زرگر
- ۱۴۷۵ حکایت
- ۱۴۷۶ حکایت مرد توبه شکن
- ۱۴۷۷ در ستایش سلطان ابو سعید
- ۱۴۷۸ در شکایت حسودان و منکران
- ۱۴۷۹ مثنوی
- ۱۴۸۰ آغاز داستان بهرام
- ۱۴۸۱ ناقهی آن محمل نشین چون راند از منزل مرا
- ۱۴۸۲ نعت سوم
- ۱۴۸۳ حبذا شهری که سالار است در وی سروری
- ۱۴۸۴ دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه
- ۱۴۸۵ در مدح شاه طهماسب صفوی
- ۱۴۸۶ انعمالله صباح ای پسرا
- ۱۴۸۷ زنگیی با دو ترک و دو هندو
- ۱۴۸۸ سوگواری بر مرگ دوست
- ۱۴۸۹ گر به تکلیف لب جام به لب سوده تو را
- ۱۴۹۰ در مدح
- ۱۴۹۱ شکرلله که جهان را ز قدوم
- ۱۴۹۲ حکایت
- ۱۴۹۳ مطلع یک غزل
- ۱۴۹۴ آغار داستان
- ۱۴۹۵ به گلگشت جنان گل میفرستم
- ۱۴۹۶ اندرز و نصیحت
- ۱۴۹۷ سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست
- ۱۴۹۸ ستایش اتابک اعظم شمسالدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز
- ۱۴۹۹ نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
- ۱۵۰۰ حکایت مردی که گشایش میخواست و جواب رابعه به او
- ۱۵۰۱ قطعه
- ۱۵۰۲ ما مست شراب جان فزاییم
- ۱۵۰۳ قسمت هشتم
- ۱۵۰۴ تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات
- ۱۵۰۵ این ابیات مثنوی حسبالحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر میگفته
- ۱۵۰۶ این مرثیه را جهت افصح البغاء سید حسین روضه خوان گفته
- ۱۵۰۷ یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند
- ۱۵۰۸ درد سری میدهیم باد صبا را
- ۱۵۰۹ چه خوش بودی اربادهی کهنه سال
- ۱۵۱۰ فی الفوائد المتفرقة فیما یتضمن الاشارة الی قوله تعالی ان الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة
- ۱۵۱۱ فیالتحقیق
- ۱۵۱۲ ای عجب! این راه نه راه خداست
- ۱۵۱۳ آرزوی مادر
- ۱۵۱۴ ای خجل از روی خوبت آفتاب
- ۱۵۱۵ که کرد در عسل عشق آن نگار انگشت
- ۱۵۱۶ حکایت مناظرهی کلیم با ابلیس سیه گلیم
- ۱۵۱۷ در خواب دیدن زلیخا، یوسف را
- ۱۵۱۸ وله روحالله روحه
- ۱۵۱۹ حکایت بیرون کشیدن تیر از پای شاه ولایت علی (ع)
- ۱۵۲۰ در صفت کمانداری و تیراندازی وی
- ۱۵۲۱ در مذمت کم آزاری و نکوهش آزار مسلمانان
- ۱۵۲۲ غزل
- ۱۵۲۳ مست خراب یابد هر لحظه در خرابات
- ۱۵۲۴ خسروا گوی فلک در خم چوگان توشد
- ۱۵۲۵ با خبر شدن قبیلهی لیلی از عشق او و مجنون و منع وی از دیدن یکدیگر
- ۱۵۲۶ حکایت
- ۱۵۲۷ چو دلگشای رقیبان شوی به لطف نهانی
- ۱۵۲۸ در مدح خواجه ابوبکر حصیری
- ۱۵۲۹ ایضاله
- ۱۵۳۰ حکایت اتابک تکله
- ۱۵۳۱ در نصیحت ملوک
- ۱۵۳۲ ستور فقیر
- ۱۵۳۳ تمامی این ستایش بر سبیل اشتراک
- ۱۵۳۴ در نصیحت و ستایش
- ۱۵۳۵ حکایت ماضیه
- ۱۵۳۶ ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را
- ۱۵۳۷ گل خواهد کرد از گل ما
- ۱۵۳۸ حکایت عداوت در میان دو شخص
- ۱۵۳۹ رونق عهد شباب است دگر بستان را
- ۱۵۴۰ غزل همام
- ۱۵۴۱ در مدح شاه طهماسب صفوی
- ۱۵۴۲ در توحید
- ۱۵۴۳ در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی
- ۱۵۴۴ یک دو بیت از شاه میخوانم نگارا گوش کن
- ۱۵۴۵ تو ای نسیم صباحی که پیک دلشدگانی
- ۱۵۴۶ گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
- ۱۵۴۷ شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
- ۱۵۴۸ زشت باشد که شعر گوید کس
- ۱۵۴۹ خان احمد دون کز ستم و ظلم پیاپی
- ۱۵۵۰ نرخ بالا کن متاع غمزهی غماز را
- ۱۵۵۱ مطلع یک غزل
- ۱۵۵۲ ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد
- ۱۵۵۳ نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم!
- ۱۵۵۴ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۱۵۵۵ در شهربند مهر و وفا دلبری نماند
- ۱۵۵۶ کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
- ۱۵۵۷ سودا به کوه و دشت صلا میدهد مرا
- ۱۵۵۸ حکایت
- ۱۵۵۹ قطعه
- ۱۵۶۰ چون منی را فلک بیازارد
- ۱۵۶۱ قاعده در شناخت عوالم پنهان و شرایط عروج بدان عوالم
- ۱۵۶۲ در مرثیهی فرزند خود رشید الدین
- ۱۵۶۳ مثنوی در مرگ حیرتی شاعر
- ۱۵۶۴ دلا با مغان آشنائی طلب
- ۱۵۶۵ فی مرثیه محمد قلی میرزا غفرالله ذنوبه
- ۱۵۶۶ در نصیحت فرزند خود محمد نظامی
- ۱۵۶۷ مثنوی
- ۱۵۶۸ در دلم افتاد آتش ساقیا
- ۱۵۶۹ آنها که ربودهی الستند
- ۱۵۷۰ ساقی سخن از می مغان گفت
- ۱۵۷۱ مبارک روز بود امروز، یارا
- ۱۵۷۲ حکایت در معنی تواضع نیکمردان
- ۱۵۷۳ راه مقصد دور و پای سعی لنگ
- ۱۵۷۴ آن به که چون منی نرسد در وصال دوست
- ۱۵۷۵ فی تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حب الوطن من الایمان
- ۱۵۷۶ در ستایش شاه طهماسب
- ۱۵۷۷ فیالفطره
- ۱۵۷۸ در مدح خلیفه المهتدی بالله
- ۱۵۷۹ گویند عارفان هنر و علم کیمیاست
- ۱۵۸۰ وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار
- ۱۵۸۱ ای پستهی دهانت شیرین و انگبین لب
- ۱۵۸۲ این قصیده را ارتجالا در مدح شروان شاه منوچهر و صفت شکارگاه او و بنای بند باقلانی سروده است
- ۱۵۸۳ آسایش بزرگان
- ۱۵۸۴ ای پار دوست بوده و امسال آشنا
- ۱۵۸۵ درین دور احسان نخواهیم یافت
- ۱۵۸۶ در مدح جمالالدین شاه شیخ ابواسحاق اینجو
- ۱۵۸۷ بیدار شدن زلیخا از خواب و نهفتن اندوه خود از پرستاران
- ۱۵۸۸ گفتار در نکویی خموشی و عشق
- ۱۵۸۹ در بیان ارادت
- ۱۵۹۰ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۱۵۹۱ وله فیطلب الحقایق
- ۱۵۹۲ بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
- ۱۵۹۳ سیاست کردن پدر لیلی وی را به خاطر دیدار مجنون
- ۱۵۹۴ حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی
- ۱۵۹۵ حکایت زنده دلی که با مردگان انس گرفته بود
- ۱۵۹۶ حکایت
- ۱۵۹۷ خردنامهی سقراط
- ۱۵۹۸ ایضا فیالغزل
- ۱۵۹۹ در بیان عشق و رهایی از خودپرستی
- ۱۶۰۰ خطاب زمین بوس
- ۱۶۰۱ دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
- ۱۶۰۲ صفت سمنار و ساختن قصر خورنق
- ۱۶۰۳ دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
- ۱۶۰۴ حکایت
- ۱۶۰۵ و دیگر که از شهر ارمان شدند
- ۱۶۰۶ فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
- ۱۶۰۷ فرستاده آمد به کردار باد
- ۱۶۰۸ نعت چهارم
- ۱۶۰۹ یکی کوه بد پیش مرد جوان
- ۱۶۱۰ حکایت
- ۱۶۱۱ داستان دقیقی شاعر
- ۱۶۱۲ در نعت رسول اکرم و مدح عارف زرگر
- ۱۶۱۳ استعانت آب از حق جل جلاله بعد از تیره شدن
- ۱۶۱۴ حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب میکرد و خدا خطابش را لبیک گفت
- ۱۶۱۵ بیامد سوم روز شبگیر شاه
- ۱۶۱۶ حکایت
- ۱۶۱۷ محض به سخن شناسان حق خورده گیری را قایل است:
- ۱۶۱۸ حکیمان را چه میگویند چرخ پیر و دورانها
- ۱۶۱۹ وزان جایگه برکشیدند کوس
- ۱۶۲۰ سوگواری بر مرگ شاه
- ۱۶۲۱ غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را
- ۱۶۲۲ حکایت ناقل این مقاله و شکایت قایل این رساله در بیوفایی یاران ریایی و دلایل بر فضیلت گوشهی تنهایی
- ۱۶۲۳ همی کرد پوزش ز بهر گناه
- ۱۶۲۴ در حسرت بر عمر گذشته
- ۱۶۲۵ یکی نامه فرمود پس شهریار
- ۱۶۲۶ لحا الله بعض الناس یأتی جهالة
- ۱۶۲۷ عزل خواجه شهاب را خواهد
- ۱۶۲۸ ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
- ۱۶۲۹ بدو گفت موبد که ای شهریار
- ۱۶۳۰ در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند
- ۱۶۳۱ حکایت جوان مردی شیر خدا
- ۱۶۳۲ حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمد
- ۱۶۳۳ گمان بردن کاروانیان که بهیمهی صوفی رنجورست
- ۱۶۳۴ در حسب حال خود
- ۱۶۳۵ قصهای هم در تقریر این
- ۱۶۳۶ قصهی اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
- ۱۶۳۷ چو آگاهی آمد به گشتاسپ شاه
- ۱۶۳۸ ای باد برقع برفگن آن روی آتشناک را
- ۱۶۳۹ قسمت نهم
- ۱۶۴۰ ز لشکر گزین کرد بهرام شیر
- ۱۶۴۱ یکی رومی بود میرین به نام
- ۱۶۴۲ حکایت شبانی که، از غایت همت، تیغ را آیینه وجاهت، و قلم را عمدهی دولت خود ساخت
- ۱۶۴۳ گریختن ارجاسپ از کارزار
- ۱۶۴۴ ای غارت عشق تو جهانها
- ۱۶۴۵ چو پالیزبان گفت و موبد شنید
- ۱۶۴۶ داستان کسری با بوزرجمهر
- ۱۶۴۷ چو تنگ اندر آمد به نزدیکشان
- ۱۶۴۸ من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
- ۱۶۴۹ در مدح ابوالمعالی مجدالدین بن احمد
- ۱۶۵۰ نهم
- ۱۶۵۱ چو خورشید تابنده بنمود پشت
- ۱۶۵۲ چو خورشید تابنده شد ناپدید
- ۱۶۵۳ چو شب روز شد بامداد پگاه
- ۱۶۵۴ اظهار عشق کردن خسرو به شیرین
- ۱۶۵۵ وز انجا بیامد به پردهسرای
- ۱۶۵۶ چو آمد به نزدیک اروندرود
- ۱۶۵۷ کنون از خردمندی اردشیر
- ۱۶۵۸ وزانجا سوی راه بنهاد روی
- ۱۶۵۹ به نزدیک اسکندر آمد وزیر
- ۱۶۶۰ در نصیحت و پند
- ۱۶۶۱ چو برداشت پرده ز پیش آفتاب
- ۱۶۶۲ در ده پسرا می مروق را
- ۱۶۶۳ وزان جایگه شد به پیش پدر
- ۱۶۶۴ دارم بتی به چهرهی صد ماه و آفتاب
- ۱۶۶۵ چو خورشید تابان برآمد ز کوه
- ۱۶۶۶ حکایت صوفی و انگبین فروش
- ۱۶۶۷ چو از بلخ بامی به جیحون رسید
- ۱۶۶۸ حکایت در معنی عزت نفس مردان
- ۱۶۶۹ جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهی عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او
- ۱۶۷۰ پیغام رسانیدن قاصد
- ۱۶۷۱ مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام
- ۱۶۷۲ حکایت
- ۱۶۷۳ چو از روم وز چین وز ترک و هند
- ۱۶۷۴ در دلم بنشستهای بیرون میا
- ۱۶۷۵ یکی مغفری خسروی بر سرش
- ۱۶۷۶ مطربی زمزمه سر کرد سحر در گلزار
- ۱۶۷۷ ز کرمان کس آمد سوی اصفهان
- ۱۶۷۸ در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان
- ۱۶۷۹ گواهی فعل و قول بیرونی بر ضمیر و نور اندرونی
- ۱۶۸۰ در عبرت
- ۱۶۸۱ ای از بنفشه ساخته گلبرگ را نقاب
- ۱۶۸۲ در ذکر مراجعت سلطان محمود از فتح سومنات
- ۱۶۸۳ دهم
- ۱۶۸۴ فرو گفتن داستان به طریق ایجاز
- ۱۶۸۵ آغاز سلسله جنبانیدن مجنون و لیلی
- ۱۶۸۶ حکایت
- ۱۶۸۷ وقتی انوری را درد پایی عارض گشته و ناصرالدین طاهر به عیادت وی رفته در شکر آن و عذرخواهی این قطعه گفته است
- ۱۶۸۸ گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
- ۱۶۸۹ چه گفت آن سراینده مرد دلیر
- ۱۶۹۰ چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردمپرور است
- ۱۶۹۱ چو بشنید رستم ز بهمن سخن
- ۱۶۹۲ خاقانی این دو بیت را در مدینه بر در حرم نوشته است
- ۱۶۹۳ بسی برنیامد برین روزگار
- ۱۶۹۴ حکایت کرکس با زغن
- ۱۶۹۵ حکایت شیر فروش متقلب
- ۱۶۹۶ به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
- ۱۶۹۷ یافتن شاه باز را به خانهی کمپیر زن
- ۱۶۹۸ رشید الدین وطوط در مدح خاقانی قصیدهای مشتمل بر سی و یک بیت سرود و برای او فرستاد که اولش این است «ای سپهر قدر را خورشید و ماه وی سریر فضل را دستور و شاه» «افضل الدین بوالفضایل بحر فضل فیلسوف دین فز…
- ۱۶۹۹ یکی پهلوان بود گسترده کام
- ۱۷۰۰ گفتار در چگونگی عشق
- ۱۷۰۱ قسمت دهم
- ۱۷۰۲ الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست
- ۱۷۰۳ نامه کسری به هرمزد
- ۱۷۰۴ در ستایش میرمیران
- ۱۷۰۵ طلسمی که ضحاک سازیده بود
- ۱۷۰۶ بخت و دولت به برم زآب روان باز آمد
- ۱۷۰۷ وزین سو به دریا رسید اردشیر
- ۱۷۰۸ همچو بالات بگویم سخنی راست ترا
- ۱۷۰۹ چو نزدیک شد بیشه و جای گرگ
- ۱۷۱۰ هجو هم خوب میتوانم گفت
- ۱۷۱۱ فرستاده نزدیک دستان رسید
- ۱۷۱۲ حکایت ملک روم با دانشمند
- ۱۷۱۳ چو در دخمه شد شهریار جهان
- ۱۷۱۴ حکایت
- ۱۷۱۵ دگر هفته با موبدان و ردان
- ۱۷۱۶ سوگواری بر مرگ شرفالدین علی
- ۱۷۱۷ مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا
- ۱۷۱۸ شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی
- ۱۷۱۹ آگاه کردن خسرو شیرین را از قصد سفر خود به سوی قیصر روم
- ۱۷۲۰ نه خفته نه بیدار نه دیوانه نه هشیار
- ۱۷۲۱ بنیاد نهادن کتاب
- ۱۷۲۲ نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
- ۱۷۲۳ بخشایش یافتن ترکان از اسفندیار
- ۱۷۲۴ در ذم مردم بلخ
- ۱۷۲۵ گرازان بدرگاه شاه آمدند
- ۱۷۲۶ در مدح ملک فخرالدین بهرامشاه بن داود
- ۱۷۲۷ گر چه در پایان سرودن این اشعار بخود چنین خطاب کرده بود:
- ۱۷۲۸ ای گشته جهان و دیده دامش را
- ۱۷۲۹ وا نمودن پادشاه به امرا و متعصبان در راه ایاز سبب فضیلت و مرتبت و قربت و جامگی او بریشان بر وجهی کی ایشان را حجت و اعتراض نماند
- ۱۷۳۰ ایضا در مدح همو گوید
- ۱۷۳۱ آوردهام شفیع دل زار خویش را
- ۱۷۳۲ ایضا فی الغزل
- ۱۷۳۳ چو خورشید تابان ز گنبد بگشت
- ۱۷۳۴ ساقی بشکن خمار جان را
- ۱۷۳۵ گزین کرد زان رومیان مرد چند
- ۱۷۳۶ در شکایت روزگار و بیوفایی مردم
- ۱۷۳۷ نگه کرد گرسیوز نامدار
- ۱۷۳۸ صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان
- ۱۷۳۹ در مدح خاقان اعظم کمالالدین
- ۱۷۴۰ با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
- ۱۷۴۱ چون پیش یار قید و رهائی برابر است
- ۱۷۴۲ پاسخ عزیزی به سالات پروردگار در روز حشر
- ۱۷۴۳ ایضاله
- ۱۷۴۴ حکایت
- ۱۷۴۵ حکایت
- ۱۷۴۶ یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش
- ۱۷۴۷ در ستایش خواجه غیاثالدین
- ۱۷۴۸ بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
- ۱۷۴۹ نوید آمدن یار دلستان مرا
- ۱۷۵۰ مرا بدانند آنها که شعر میدانند
- ۱۷۵۱ در مدح شاه طهماسب صفوی
- ۱۷۵۲ مثل وقوفک عندالله فی ملاء
- ۱۷۵۳ تا همتم به دست طلب زد در بلا
- ۱۷۵۴ حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی
- ۱۷۵۵ سپهر مجد و خورشید سماحت اختر عزت
- ۱۷۵۶ در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۱۷۵۷ مطلع یک غزل
- ۱۷۵۸ در ستایش حضرت رسول (ص)
- ۱۷۵۹ خوشا فصل بهار و رود کارون
- ۱۷۶۰ حکایت کرم مردان صاحبدل
- ۱۷۶۱ ای دیو سپید پای در بند!
- ۱۷۶۲ داستان اسکندر با شبان دانا
- ۱۷۶۳ گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
- ۱۷۶۴ وله ایضا
- ۱۷۶۵ قاعده در تشبیه کتاب آفرینش به کتاب وحی
- ۱۷۶۶ دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
- ۱۷۶۷ ای بلند اختر سپهر وجود
- ۱۷۶۸ خرسی از حرص طعمه بر لب رود
- ۱۷۶۹ عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
- ۱۷۷۰ در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را
- ۱۷۷۱ عادت ما نیست، رنجیدن ز کس
- ۱۷۷۲ فی أن البلایا و المحن فی هذا الطریق، وان کانت عسیرة، لکنها علی المحب یسیرة بل هی الراحة العظمی والنعمة الکبری
- ۱۷۷۳ در توحید
- ۱۷۷۴ حکایت آن مرید گرم رو و پیر
- ۱۷۷۵ شالودهی کاخ جهان بر آبست
- ۱۷۷۶ آشیان ویران
- ۱۷۷۷ ای چو فرهاد دلم عاشق شیرین لبت
- ۱۷۷۸ ای که ز من میکنی سال حقیقت
- ۱۷۷۹ خردنامهی بقراط
- ۱۷۸۰ شکایت بردن پدر لیلی از مجنون پیش خلیفه
- ۱۷۸۱ پرسیدن دایه از حال زلیخا
- ۱۷۸۲ اری فیالنوم ما طالت نواها
- ۱۷۸۳ وله ایضا نورالله قبره
- ۱۷۸۴ در اشارت به خاموشی که سرمایهی نجات است
- ۱۷۸۵ ظاهر شدن عشق ابسال بر سلامان
- ۱۷۸۶ آگاه شدن معشوق از حال عاشق
- ۱۷۸۷ به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
- ۱۷۸۸ روح القدس آن سروش فرخ
- ۱۷۸۹ حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت
- ۱۷۹۰ آن که چشمت را ز خواب ناز بیداری نداد
- ۱۷۹۱ چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را
- ۱۷۹۲ ایضاله
- ۱۷۹۳ خطاب معشوق با قاصد
- ۱۷۹۴ اندر ابتدای کتاب
- ۱۷۹۵ حکایت خواجه نیکوکار و بنده نافرمان
- ۱۷۹۶ حکایت لاکپشت و مرغابیان
- ۱۷۹۷ در دعای به سلطان محمود غزنوی
- ۱۷۹۸ در صفت سرای معمور
- ۱۷۹۹ حکایت
- ۱۸۰۰ به قصد کوی تو بیرحم عاشقان ز وطنها
- ۱۸۰۱ من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
- ۱۸۰۲ تجدید مطلع
- ۱۸۰۳ حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد
- ۱۸۰۴ چو افکنده ببیند در خون تنم را
- ۱۸۰۵ حکایت
- ۱۸۰۶ حیف از حاجی محمد صادق روش ضمیر
- ۱۸۰۷ حکایت
- ۱۸۰۸ غزل
- ۱۸۰۹ ای دلبر ماهروی طناز
- ۱۸۱۰ به کام من بر، یک چند گشت گیهان بود
- ۱۸۱۱ در شکایت و حکمت
- ۱۸۱۲ ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
- ۱۸۱۳ چرخست ولیکن نه درو طالع نحسست
- ۱۸۱۴ قطعه
- ۱۸۱۵ ای عجب دردی است دل را بس عجب
- ۱۸۱۶ قاعدهی تفکر در آفاق
- ۱۸۱۷ در تعریض
- ۱۸۱۸ گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسلةالذهب
- ۱۸۱۹ حکایت
- ۱۸۲۰ نگشود مرا ز یاریت کار
- ۱۸۲۱ برخیز نگارا که ز فرمودهی خسرو
- ۱۸۲۲ بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
- ۱۸۲۳ وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
- ۱۸۲۴ ساقی به نور باده برافروز جام ما
- ۱۸۲۵ در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
- ۱۸۲۶ در نکوهش کسی که اوقات خویش را به مطالعهی کتب پردازد و از مبداء غافل ماند
- ۱۸۲۷ از جان برون نیامده جانانت آرزوست
- ۱۸۲۸ حکایة العابد الذی قل الصبر لدیه فتفوق الکلب علیه
- ۱۸۲۹ حکایت موسی و قارون
- ۱۸۳۰ مناجات
- ۱۸۳۱ آتش در قبلهی آزر زدیم
- ۱۸۳۲ باقی سخن در توحید
- ۱۸۳۳ سوگواری بر مرگ برادر
- ۱۸۳۴ آنکس که چو سیمرغ بی نشانست
- ۱۸۳۵ در مقام اهل توحید
- ۱۸۳۶ آئین آینه
- ۱۸۳۷ حکایت مرزبان ستمگار با زاهد
- ۱۸۳۸ تبارکالله از آن روی دلستان که توراست
- ۱۸۳۹ آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را
- ۱۸۴۰ ای مرد فقر! هست تو را خرقهی تو تاج
- ۱۸۴۱ در خیال تو
- ۱۸۴۲ خردنامهی فیثاغورس
- ۱۸۴۳ لطف تو از حد برون حسن تویی منتهاست
- ۱۸۴۴ جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
- ۱۸۴۵ لوح معنی در دامن حکایت نهادن و زبان به درس نکته گشادن در تعریف مکتبی که لعبت خانهی چین از او نشانهایست و حدیث خلدبرین افسانهای
- ۱۸۴۶ رفتن پدر و اعیان قبیلهی مجنون به خواستگاری لیلی
- ۱۸۴۷ گفتار نظام الملک در حال نزع
- ۱۸۴۸ خواب دیدن زلیخا، یوسف را بار دوم
- ۱۸۴۹ در ستایش ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه
- ۱۸۵۰ وله علیه الرحمه
- ۱۸۵۱ خطاب زمین بوس
- ۱۸۵۲ تاثیر حیلتهای ابسال در سلامان
- ۱۸۵۳ چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند
- ۱۸۵۴ خلاصهی سخن
- ۱۸۵۵ بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
- ۱۸۵۶ چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
- ۱۸۵۷ و له فیالغزل
- ۱۸۵۸ به سمع خواجه رسان ای ندیم وقتشناس
- ۱۸۵۹ در رثای امیر معزی
- ۱۸۶۰ سوی شاه ترکان رسید آگهی
- ۱۸۶۱ موعظه و تنبیه
- ۱۸۶۲ دگر روز فرمود تا گیو و طوس
- ۱۸۶۳ گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود
- ۱۸۶۴ حکایت دم زندگانی به حق عیسی(ع)
- ۱۸۶۵ در پژوهش این کتاب
- ۱۸۶۶ قسمت یازدهم
- ۱۸۶۷ آغاز داستان
- ۱۸۶۸ یکی نامور بود نامش سباک
- ۱۸۶۹ شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران
- ۱۸۷۰ ز رستم چو بشنید بهمن سخن
- ۱۸۷۱ رغبت نظامی به نظم شرفنامه
- ۱۸۷۲ بس بود این که سوی خود راه دهی نسیم را
- ۱۸۷۳ یا اسعد الناس جدا ما سعی قدم
- ۱۸۷۴ دگر هفته آمد به نخچیرگاه
- ۱۸۷۵ ایضا در مدح همو گوید
- ۱۸۷۶ چو شب دامن روز اندر کشید
- ۱۸۷۷ حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان
- ۱۸۷۸ شب آمد یکی آتشی برفروخت
- ۱۸۷۹ رفت آن کم بر تو آبی بود
- ۱۸۸۰ چنین گفت پس گیو با پهلوان
- ۱۸۸۱ افسانهی ارشمیدس با کنیزک چینی
- ۱۸۸۲ پرده برداشتن دمهای سرد از روی لیلی، و دیدن مادر پژمردگی آن گل، و شمهای ازان پرده دریدگی در دماغ پدرش دمیدن، و روان کردن پیر، آب از دو دیده، و لیلی را، چون ریحان سفالین، در گوشهی محنت، پای در گل کردن
- ۱۸۸۳ پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
- ۱۸۸۴ چوکشور ز ضحاک بودی تهی
- ۱۸۸۵ در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۱۸۸۶ در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بیآنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آننور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بیفعل عارف و بیقول عارف افزون از آنک به قول و فعل…
- ۱۸۸۷ توحید
- ۱۸۸۸ حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان بالهام حق تعالی
- ۱۸۸۹ هر دل که در حظیرهی حضرت حضور یافت
- ۱۸۹۰ چوبهرام رفت اندر ایوان شاه
- ۱۸۹۱ باقی قصهی اهل سبا
- ۱۸۹۲ امیر خسرو، در ایام نگاشتن اشعار قران السعدین هنوز مثنویهای خمسه را به جواب خمسه زنی می ننوشته است خود ملتفت است که این مثنوی او بر سبک نظامی است و آن استاد بزرگ را می ستاید:
- ۱۸۹۳ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۱۸۹۴ دبیر پژوهنده را پیش خواند
- ۱۸۹۵ چو ماهوی دل را برآورد گرد
- ۱۸۹۶ قصهی آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
- ۱۸۹۷ یاری خواستن خسرو از قیصر و لشکر کشی او به مداین و شکست خوردن بهرام چوبینه
- ۱۸۹۸ باز آمدن گشتاسپ به بلخ
- ۱۸۹۹ خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب
- ۱۹۰۰ فرستاده برگشت زان مرز و بوم
- ۱۹۰۱ در داستان ابومنصور
- ۱۹۰۲ مدافعهی امرا آن حجت را به شبههی جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را
- ۱۹۰۳ ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا
- ۱۹۰۴ پس آگاهی آمد به بهرام گور
- ۱۹۰۵ سخن پرسیدن موبد ازکسری
- ۱۹۰۶ به گفتار این نامدار اردشیر
- ۱۹۰۷ فریدون نهاده دو دیده به راه
- ۱۹۰۸ ز میرین یکی بود کهتر به سال
- ۱۹۰۹ یازدهم
- ۱۹۱۰ در شکایت زمانه
- ۱۹۱۱ چو برخاست از خواب با موبدان
- ۱۹۱۲ وزان جایگه تنگ بسته کمر
- ۱۹۱۳ چو جاماسپ گفت این سپیده دمید
- ۱۹۱۴ در نصیحت و ترک تملق از خلق گوید
- ۱۹۱۵ تهمتن برانگیخت رخش از شتاب
- ۱۹۱۶ دوش از سر خم صدا برآمد
- ۱۹۱۷ چو ایرانیان آگهی یافتند
- ۱۹۱۸ ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق
- ۱۹۱۹ بقیهی داستان رفتن خواجه به دعوت روستایی سوی ده
- ۱۹۲۰ عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را
- ۱۹۲۱ ستایش سلطان محمود
- ۱۹۲۲ دوش به خواب دیدهام روی ندیدهی تو را
- ۱۹۲۳ یکی نامهای بر حریر سپید
- ۱۹۲۴ حکایت
- ۱۹۲۵ حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود و دستهی گل و لاله را کلهوار به سر فرو کشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی برد اندکی کی این آدمیست کی برین شکل گیاه ندیدم اما هم تمام بوی ن…
- ۱۹۲۶ در شکر
- ۱۹۲۷ خه از کجات پرسم چونست روزگارت
- ۱۹۲۸ حکایت
- ۱۹۲۹ چو شد کار آن سرو بن ساخته
- ۱۹۳۰ در تزکیهی نفس خود
- ۱۹۳۱ معالجه کردن برادر دباغ دباغ را به خفیه به بوی سرگین
- ۱۹۳۲ مثل
- ۱۹۳۳ بفرمود کاسپ سیه زین کنید
- ۱۹۳۴ گفتار اندر گردش روزگار
- ۱۹۳۵ چو بشنید ماهوی بیدادگر
- ۱۹۳۶ حکایت در عالم طفولیت
- ۱۹۳۷ فرستادن گشتاسپ اسفندیار را به همهی کشور و دین به گرفتن ایشان ازو
- ۱۹۳۸ دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
- ۱۹۳۹ بشگفت گل در بوستان آن غنچهی خندان کجا؟
- ۱۹۴۰ غزل
- ۱۹۴۱ بشد اهرن و هرچ گشتاسپ خواست
- ۱۹۴۲ روز و شب چون غافلی از روز و شب
- ۱۹۴۳ عرضگاه و دیوان بیاراستند
- ۱۹۴۴ بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بیصبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت
- ۱۹۴۵ چو تاریکتر شد شب اسفندیار
- ۱۹۴۶ در مدح سلطان محمدبن سلطان محمود
- ۱۹۴۷ ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
- ۱۹۴۸ حکایت زاهدی خودپسند که از مردهای احتراز جست
- ۱۹۴۹ دوازدهم
- ۱۹۵۰ رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را
- ۱۹۵۱ جهاندار ضحاک ازان گفتگوی
- ۱۹۵۲ وگر بنالم گویند ژاژ میخاید
- ۱۹۵۳ چو اندر گذشت آن شب و بود روز
- ۱۹۵۴ در رثای زکی الدین بلخی
- ۱۹۵۵ استاد دیگر، سعدی را نیز میستاید:
- ۱۹۵۶ نشهای داده به من دست از این مطلع شاه
- ۱۹۵۷ چوروی زمین گشت خورشید فام
- ۱۹۵۸ هر که هر بامداد پیش کسیست
- ۱۹۵۹ وفات یافتن قیصر روم و رزم کسری
- ۱۹۶۰ خر گدا
- ۱۹۶۱ برآمد برین نیز یک چندگاه
- ۱۹۶۲ سال سلیمان از موری لنگ
- ۱۹۶۳ قسمت دوازدهم
- ۱۹۶۴ داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را میکشت از بهر تعصب
- ۱۹۶۵ وفات مریم
- ۱۹۶۶ حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور
- ۱۹۶۷ در مدح صاحب مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۱۹۶۸ حکایت
- ۱۹۶۹ چو بر تخت بنشست شاه اردشیر
- ۱۹۷۰ خوشا کسیکه ز عشقش دمی رهائی نیست
- ۱۹۷۱ در مذمت فرمانبرداری از زن
- ۱۹۷۲ کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن
- ۱۹۷۳ خراب شدن مجنون به اول دور عشق، و از مستی، در پایهاء کو افتادن، و خبر یافتن پدر، وسوی آن بی خبر دویدن، و از آب دیده و باد سینه سلسله در پای مجنون کردن، و زنجیر کشانش پیش مادر آوردن
- ۱۹۷۴ نداند حقیقت که من کیستم
- ۱۹۷۵ به روز سدیگر برون رفت شاه
- ۱۹۷۶ مطلع دوم
- ۱۹۷۷ به گستهم و طوس آمد این آگهی
- ۱۹۷۸ و له ایضا
- ۱۹۷۹ عرضه کردن مصطفی علیهالسلام شهادت را بر مهمان خویش
- ۱۹۸۰ در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
- ۱۹۸۱ بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن
- ۱۹۸۲ مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را
- ۱۹۸۳ چو آگاهی آمد سوی اردوان
- ۱۹۸۴ در مقام و مرتبت این نامه
- ۱۹۸۵ میان سپهدار و آن سرو بن
- ۱۹۸۶ در مدح
- ۱۹۸۷ چو از سروبن دور گشت آفتاب
- ۱۹۸۸ سپیدهدم که وقت کار عامست
- ۱۹۸۹ چو خورشید گشت از جهان ناپدید
- ۱۹۹۰ ترسانیدن شخصی زاهدی را کی کم گری تا کور نشوی
- ۱۹۹۱ در اشارت به هشیاری روز و بیداری شب
- ۱۹۹۲ عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر
- ۱۹۹۳ شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست
- ۱۹۹۴ آغاز داستان و نسب اسکندر
- ۱۹۹۵ عشقت زهم برآورد یاران مهربان را
- ۱۹۹۶ گفتار اندر نگه داشتن خاطر درویشان
- ۱۹۹۷ در نعت رسول اکرم (ص)
- ۱۹۹۸ افسانهی ماریه قبطیه
- ۱۹۹۹ در مقام توبه
- ۲۰۰۰ سخنی چند در عشق
- ۲۰۰۱ در صفت مسجد
- ۲۰۰۲ خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
- ۲۰۰۳ روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
- ۲۰۰۴ حکایت
- ۲۰۰۵ در مدح شاه اسمعیل بن شاه طهماسب صفوی
- ۲۰۰۶ یاد دارم که روزگاری بود
- ۲۰۰۷ صدهزار افسوس کز جور سپهر واژگون
- ۲۰۰۸ غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
- ۲۰۰۹ مالک المک شوم چون ز جنون هامون را
- ۲۰۱۰ در ستایش اتابک محمد
- ۲۰۱۱ مطلع یک غزل
- ۲۰۱۲ حکایت
- ۲۰۱۳ هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟
- ۲۰۱۴ تمتع یافتن سلامان و ابسال از صحبت یکدیگر
- ۲۰۱۵ دل ز هر نقش گشته ساده مرا
- ۲۰۱۶ قطعه
- ۲۰۱۷ تمثیل در بیان وحدت کارخانه عالم
- ۲۰۱۸ آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
- ۲۰۱۹ چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا
- ۲۰۲۰ درد زده است جان من میوهی جان من کجا
- ۲۰۲۱ فی الریا و التلبیس بالذین هم أعظم جنود ابلیس
- ۲۰۲۲ به خواب دیدن زلیخا، یوسف را بار سوم
- ۲۰۲۳ فی التکلیف والشوق
- ۲۰۲۴ اگر چه در ره هستی هزار دشواریست
- ۲۰۲۵ ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
- ۲۰۲۶ احسان بی ثمر
- ۲۰۲۷ دلم بربود دوش آن نرگس مست
- ۲۰۲۸ هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
- ۲۰۲۹ داستان جهانگیری اسکندر
- ۲۰۳۰ ملاقات کردن مجنون، لیلی را غیبت مردان قبیله
- ۲۰۳۱ وله فیتقلب الاحوال
- ۲۰۳۲ از دفتر دوم سلسلةالذهب در خلق اسماء باری و پیداش عشق
- ۲۰۳۳ حکایت
- ۲۰۳۴ عراقی بار دیگر توبه بشکست
- ۲۰۳۵ حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت
- ۲۰۳۶ اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
- ۲۰۳۷ گفتار اندر اخلاص و برکت آن و ریا و آفت آن
- ۲۰۳۸ به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت
- ۲۰۳۹ شادم بدان که هستی استاد من
- ۲۰۴۰ ایضاله
- ۲۰۴۱ نظر در اسباب وجود عالم
- ۲۰۴۲ در صفت خانقاه و مدرسه
- ۲۰۴۳ در صفت قصر شیخ ابواسحاق
- ۲۰۴۴ وله غفراللهله
- ۲۰۴۵ جانم ز سر کون به سودا در اوفتاد
- ۲۰۴۶ مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب
- ۲۰۴۷ در مدح مسعود سعد سلمان
- ۲۰۴۸ در مدح شاه سلطان محمدبن شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه
- ۲۰۴۹ دوال رحلت چون بر زدم به کوس سفر
- ۲۰۵۰ در مخاطبهی سلاطین
- ۲۰۵۱ برقع از ماه برانداز امشب
- ۲۰۵۲ بلبل گویای این باغ آذر از دور سپهر
- ۲۰۵۳ حکایت
- ۲۰۵۴ چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
- ۲۰۵۵ در ستایش سلطان معزالدین اویس جلایری
- ۲۰۵۶ مطلع یک غزل
- ۲۰۵۷ در حکمت و پند
- ۲۰۵۸ رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
- ۲۰۵۹ حکایت در معنی سفاهت نااهلان
- ۲۰۶۰ نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
- ۲۰۶۱ ای ماه قیچاقی شبست از سر بنه بغطاق را
- ۲۰۶۲ در عزل گوید
- ۲۰۶۳ در صفت عشق مجنون
- ۲۰۶۴ قاعده در تفکر در انفس
- ۲۰۶۵ زین پیش که از جهان پرغم
- ۲۰۶۶ تمامی سخن
- ۲۰۶۷ نازم خدنگ غمزهی آن دلپذیر را
- ۲۰۶۸ من چه گویم جفا و جنگ ترا؟
- ۲۰۶۹ جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست
- ۲۰۷۰ اگر کنم گله من از زمانهی غدار
- ۲۰۷۱ در تهنیت جلوس سلطان محمد پس از سلطان محمود
- ۲۰۷۲ علی سبیل التمثیل
- ۲۰۷۳ تب شاهزاده
- ۲۰۷۴ فی ماهیة الذوات
- ۲۰۷۵ حکایت
- ۲۰۷۶ سر به عدم درنه و یاران طلب
- ۲۰۷۷ گفتار در ستایش عشق
- ۲۰۷۸ عاقل از کار بزرگی طلبید
- ۲۰۷۹ حکایت ابوسعید مهنه با قایمی که شوخ بر بازوی او میآورد
- ۲۰۸۰ ارزش گوهر
- ۲۰۸۱ خسرو من چون به بارگاه (برآید)
- ۲۰۸۲ میدمد صبح و کله بست سحاب
- ۲۰۸۳ گفتهی عباسه دربارهی روز رستخیز
- ۲۰۸۴ دل تنگم و ز عشق توام بار بر دل است
- ۲۰۸۵ منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
- ۲۰۸۶ چه خواهد کرد با شاهان ندانم
- ۲۰۸۷ حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل
- ۲۰۸۸ وصف تابستان و به سفر حج رفتن لیلی و همراه شدن مجنون با قافلهی وی
- ۲۰۸۹ عذر انگیزی در نظم کتاب
- ۲۰۹۰ آمدن رسولان شاهان چندین کشور به خواستگاری زلیخا
- ۲۰۹۱ ایضا فی الغزل
- ۲۰۹۲ حکایت آن وزیر که دل پندپذیر داشت
- ۲۰۹۳ افسانهی نانوای بینوا و توانگری وی به طالع پسر
- ۲۰۹۴ آگاه شدن شاه و حکیم از کار سلامان و ابسال
- ۲۰۹۵ در ستایش میرمیران
- ۲۰۹۶ تمثیل
- ۲۰۹۷ بیتابی ناظر از شعلهی جدایی و اضطراب نمودن از داغ بینوایی و خویشتن را بر مشق جنون داشتن و شرح درون خویش بر چهرهی معلم نگاشتن
- ۲۰۹۸ خردنامهی اسکندر
- ۲۰۹۹ در وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود
- ۲۱۰۰ ساقی قدحی شراب در دست
- ۲۱۰۱ در مدح و نصیحت
- ۲۱۰۲ سیزدهم
- ۲۱۰۳ گفتار در فضیلت سخن
- ۲۱۰۴ بیامد سر سروران سپاه
- ۲۱۰۵ خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
- ۲۱۰۶ عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز
- ۲۱۰۷ در صفت عشق و مدح شیخ الاسلام ناصر الدین ابراهیم
- ۲۱۰۸ در همه عالم وفاداری کجاست
- ۲۱۰۹ در مدح قاضی یحیا صاعد
- ۲۱۱۰ یکی مرد بود از نژاد سران
- ۲۱۱۱ تمامی سخن معشوق
- ۲۱۱۲ به هشتم بیامد به دشت شکار
- ۲۱۱۳ وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
- ۲۱۱۴ ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
- ۲۱۱۵ تمامی قصهی زنده شدن استخوانها به دعای عیسی علیه السلام
- ۲۱۱۶ بیان آنک نور که غذای جانست غذای جسم اولیا میشود تا او هم یار میشود روح را کی اسلم شیطانی علی یدی
- ۲۱۱۷ دوش در میکده با آن صنم قافیهدان
- ۲۱۱۸ صاحب را به داشتن دو فرزند به نام محمود و مسعود تهنیت گوید
- ۲۱۱۹ آموختن وزیر مکر پادشاه را
- ۲۱۲۰ به سلم و به تور آمد این آگهی
- ۲۱۲۱ حکایت
- ۲۱۲۲ دعوت باز بطان را از آب به صحرا
- ۲۱۲۳ دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق
- ۲۱۲۴ در مدح ناصرالدین طاهر
- ۲۱۲۵ دانش آموختن اسکندر از نقوماجس حکیم پدر ارسطو
- ۲۱۲۶ تنقیه کردن مادر، دماغ مجنون را، به داروی تلخ نصیحت، و از در لفظه، و شیرینی زبان، مفرح سودای او ساختن
- ۲۱۲۷ حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی
- ۲۱۲۸ قسمت سیزدهم
- ۲۱۲۹ وله فی مدح ابش بنت سعد
- ۲۱۳۰ (در پی این فهرست منظوم ابیات گزیدهای را از حمد، مناجات، نعت و معراج میآریم که محسنات معنوی عمده دارد) حمد:
- ۲۱۳۱ خوشتر از دوران عشق ایام نیست
- ۲۱۳۲ سپاهی ز اصطخر بیمر ببرد
- ۲۱۳۳ ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
- ۲۱۳۴ بفرمود تا رفت پیشش پزشک
- ۲۱۳۵ عشرت کردن خسرو و شیرین بر لب شهر و دو افسانه گفتن آنان
- ۲۱۳۶ بدگویی کردن گرزم از اسفندیار
- ۲۱۳۷ چو خورشید خنجر کشید از نیام
- ۲۱۳۸ برو ای باد و پیش دیگران ده جلوه بستان را
- ۲۱۳۹ چنین دادخوانیم بر یزدگرد
- ۲۱۴۰ چو اغریرث آمد ز آمل به ری
- ۲۱۴۱ شبی قیرگون ماه پنهان شده
- ۲۱۴۲ چو ماه از بر تخت سیمین نشست
- ۲۱۴۳ چو آمد ز درگاه مهراب شاد
- ۲۱۴۴ ختم کتاب
- ۲۱۴۵ الا ای خریدار مغز سخن
- ۲۱۴۶ چنین داد پاسخ به کاووس کی
- ۲۱۴۷ به قیصر خزر بود نزدیکتر
- ۲۱۴۸ خود و شاه بهرام با رایزن
- ۲۱۴۹ چو افگند خور سوی بالا کمند
- ۲۱۵۰ حکایت آن شخص کی دزدان قوج او را بدزدیدند و بر آن قناعت نکرد به حیله جامههاش را هم دزدیدند
- ۲۱۵۱ چو رستم برفت از لب هیرمند
- ۲۱۵۲ حکایت
- ۲۱۵۳ چوپیدا شد آن چادر قیرگون
- ۲۱۵۴ دلداده را ز تیر ملامت گزند نیست
- ۲۱۵۵ عقد بستن دختران با پسران به فرمان خسرو
- ۲۱۵۶ آغاز داستان خسرو و شیرین
- ۲۱۵۷ غم عشق تو از غمها نجاتست
- ۲۱۵۸ انکار کردن هفتاد حکیم سخن هرمس را و هلاک شدن ایشان
- ۲۱۵۹ قسمت چهاردهم
- ۲۱۶۰ چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز؟
- ۲۱۶۱ نشست از بر رخش چون پیل مست
- ۲۱۶۲ چه شاهدی است که با ماست در میان امشب
- ۲۱۶۳ چو خورشید شد زرد لشکر براند
- ۲۱۶۴ در سابقهی حکم ازل و توفیق خیر
- ۲۱۶۵ در مدح صاحب ناصرالدین طاهر
- ۲۱۶۶ سپهر مرتبه، بکتاش بیگ
- ۲۱۶۷ مناجات
- ۲۱۶۸ در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید
- ۲۱۶۹ ازان پس بفرمود کان جام زرد
- ۲۱۷۰ در عزلت
- ۲۱۷۱ چهاردهم
- ۲۱۷۲ حکایت
- ۲۱۷۳ برانوش چون پاسخ نامه دید
- ۲۱۷۴ ای بلبل خوشنوا فغان کن
- ۲۱۷۵ سپه چون به نزدیک ایران کشید
- ۲۱۷۶ ای خامهی مشک افشان چون نامه نگار آیی
- ۲۱۷۷ چو آگاهی آمد به کاووس شاه
- ۲۱۷۸ در مدح خواجه عبد الرزاق بن احمد بن حسن میمندی
- ۲۱۷۹ قصهی اهل ضروان و حیلت کردن ایشان تا بی زحمت درویشان باغها را قطاف کنند
- ۲۱۸۰ پادشاهی اسکندر به جای پدر
- ۲۱۸۱ چو نامه به مهر اندر آورد شاه
- ۲۱۸۲ گفتم که تو مرا مرثیت کنی
- ۲۱۸۳ چو بشنید این گفتهای درشت
- ۲۱۸۴ ای کرده قال و قیل تو را شیدا
- ۲۱۸۵ کس آمد به ماهوی سوری بگفت
- ۲۱۸۶ گمشدن شبلی از بغداد
- ۲۱۸۷ ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
- ۲۱۸۸ در ستایش شاه غیاث الدین محمد میرمیران
- ۲۱۸۹ پس آگاهی آمد به شاه بزرگ
- ۲۱۹۰ حکایت
- ۲۱۹۱ چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت
- ۲۱۹۲ رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی
- ۲۱۹۳ آخرین ابیات
- ۲۱۹۴ در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید
- ۲۱۹۵ توجه نمودن سید عامریان، سوی داروخانه دارالشفاء محنت و اندوه، تا طلب شربت وصال خسته کند، و تلخ کام بازگشتن
- ۲۱۹۶ میفشان جعد عنبر فام را
- ۲۱۹۷ چو خورشید شد بر سر کوه زرد
- ۲۱۹۸ چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
- ۲۱۹۹ رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن
- ۲۲۰۰ چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را
- ۲۲۰۱ دو هفته برآمد برین کارزار
- ۲۲۰۲ تلبیس وزیر بانصاری
- ۲۲۰۳ وزانجا برانگیخت شبرنگ را
- ۲۲۰۴ حکایت
- ۲۲۰۵ برقع برافگن ای پری حسن بلاانگیز را
- ۲۲۰۶ رسیدن جواب عاشق بمعشوق
- ۲۲۰۷ در هزل گوید
- ۲۲۰۸ برگشت به شیراز
- ۲۲۰۹ چنین گفت بهرام کای مهتران
- ۲۲۱۰ حکایت
- ۲۲۱۱ دبیر جهاندیده را پیش خواند
- ۲۲۱۲ گفتار در صبر بر ناتوانی به امید بهی
- ۲۲۱۳ انکار اهل تن غذای روح را و لرزیدن ایشان بر غذای خسیس
- ۲۲۱۴ برتری سخن منظوم از منثور
- ۲۲۱۵ آمدن جاماسپ به نزد اسفندیار
- ۲۲۱۶ رفتن معلم به در خانهی دستور و بیان کردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمهی درد فراق و آغاز حکایت اشتیاق
- ۲۲۱۷ مناظرهی مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیهالسلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام
- ۲۲۱۸ فیالموعظة
- ۲۲۱۹ دل منه بر دنیی و اسباب او
- ۲۲۲۰ هرکه بر پستهی خندان تو دندان دارد
- ۲۲۲۱ بترس از آن که درآرد سر از دهان من آتش
- ۲۲۲۲ امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
- ۲۲۲۳ وصف کعبهی معظم
- ۲۲۲۴ در مدح سید عمید سیدالشعرا ابوطالب محمد ناصری علوی
- ۲۲۲۵ در حسب حال خود گوید
- ۲۲۲۶ خاریدن روستایی در تاریکی شیر را بظن آنک گاو اوست
- ۲۲۲۷ وله فیبیان الحقایق
- ۲۲۲۸ در جواب هجای یکی از معاندان
- ۲۲۲۹ بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب
- ۲۲۳۰ حکایت
- ۲۲۳۱ حکایت درازدستی وزیر
- ۲۲۳۲ حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب
- ۲۲۳۳ در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا
- ۲۲۳۴ حکایت
- ۲۲۳۵ در عهد خان دوران فرمانروای گیتی
- ۲۲۳۶ باد بهاری وزید، از طرف مرغزار
- ۲۲۳۷ من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا
- ۲۲۳۸ آگاهی بهرام از وفات پدر
- ۲۲۳۹ عاشق شدن جوانی از ثقیف به لیلی و نکاح کردن آن دو
- ۲۲۴۰ ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را
- ۲۲۴۱ از یک غزل
- ۲۲۴۲ مطلع دوم
- ۲۲۴۳ بهارا! بهل تا گیاهی برآید
- ۲۲۴۴ می بر کف من نه که طرب را سبب اینست
- ۲۲۴۵ طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
- ۲۲۴۶ مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
- ۲۲۴۷ در تقاضا گوید
- ۲۲۴۸ نصیحت کردن شاه و حکیم سلامان را و جواب گفتن وی
- ۲۲۴۹ سال از ماهیت من
- ۲۲۵۰ رفتن رسول از سوی پدر زلیخا به جانب عزیز مصر
- ۲۲۵۱ دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
- ۲۲۵۲ الهی الهی، به حق پیمبر
- ۲۲۵۳ فی ذم أصحاب التدریس مقصد هم مجرد أظهار الفضل و التلبیس
- ۲۲۵۴ گر مدعی نهای غم جانان به جان طلب
- ۲۲۵۵ فی مجانسة الذوات بالصفات
- ۲۲۵۶ ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت
- ۲۲۵۷ از یک غزل
- ۲۲۵۸ حکایت شیرزن موصلی
- ۲۲۵۹ دلبرا عشق تو نه کار من است
- ۲۲۶۰ گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
- ۲۲۶۱ تحفهی حقیر فرستادن خاقان چین برای اسکندر
- ۲۲۶۲ خسروا خلق در ضمان تواند
- ۲۲۶۳ حکایت آن زن که سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
- ۲۲۶۴ نامهی دوم از زبان عاشق به معشوق
- ۲۲۶۵ از پرده برون آمد ساقی، قدحی در دست
- ۲۲۶۶ بیان ظلمت شب دوری و اظهار محنت مهجوری و شرح حال ناظر دور از وصال منظور و صورت احوال او در پایداری
- ۲۲۶۷ بر سر بازار جانبازان منادی میزنند
- ۲۲۶۸ عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز
- ۲۲۶۹ در تخلص به اسم خواجه غیاثالدین
- ۲۲۷۰ در ستایش حضرت رسول (ص)
- ۲۲۷۱ کم خور غم تنی که حیاتش به جان بود
- ۲۲۷۲ حکایت مجنون و صدق محبت او
- ۲۲۷۳ فرستادن پدر، زلیخا را به مصر
- ۲۲۷۴ در مناجات گوید
- ۲۲۷۵ ایضاله
- ۲۲۷۶ ما را ز شوق یار بغیر التفات نیست
- ۲۲۷۷ من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا
- ۲۲۷۸ ایضا در مدح همو گوید
- ۲۲۷۹ وله روحهاللهروحه
- ۲۲۸۰ حکایت
- ۲۲۸۱ شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
- ۲۲۸۲ گفتار اندر ثمره جوانمردی
- ۲۲۸۳ حکایت زاغی که به شاگردی رفتار کبک رفت
- ۲۲۸۴ اغانی ساختن افلاطون بر مالش ارسطو
- ۲۲۸۵ در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه صفوی
- ۲۲۸۶ گفتار در آغاز داستان و چگونگی عشق
- ۲۲۸۷ فخر زمان میرزا صادق نیکو سرشت
- ۲۲۸۸ حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان
- ۲۲۸۹ صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را
- ۲۲۹۰ پیغام فرستادن بمعشوق
- ۲۲۹۱ از یک غزل
- ۲۲۹۲ دم عیسی است که بوی گل تر میآرد
- ۲۲۹۳ نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید
- ۲۲۹۴ حکایت در محرومی خویشتن بینان
- ۲۲۹۵ چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
- ۲۲۹۶ حکایت
- ۲۲۹۷ شنیدن مجنون شوهر کردن لیلی را
- ۲۲۹۸ اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهی آن
- ۲۲۹۹ قطعه
- ۲۳۰۰ ای پیر، نگه کن که چرخ برنا
- ۲۳۰۱ جواب
- ۲۳۰۲ در بیان دوستی و دشمنی خلق
- ۲۳۰۳ تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
- ۲۳۰۴ خصومت دو مرقع پوش
- ۲۳۰۵ باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
- ۲۳۰۶ سحرگاهی شدم سوی خرابات
- ۲۳۰۷ فی ذم المتهمین بجمع أسباب الدنیا، المعرضین عن تحصیل أسباب العقبی
- ۲۳۰۸ دوشم شبی گذشت چه گویم چگونه بود؟
- ۲۳۰۹ فیالمناجات
- ۲۳۱۰ تظلم مصریان از زنگیان پیش اسکندر
- ۲۳۱۱ مست تمام آمده است بر در من نیم شب
- ۲۳۱۲ صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت
- ۲۳۱۳ دل اگر توشه و توانی داشت
- ۲۳۱۴ زاری کردن مجنون در عشق لیلی
- ۲۳۱۵ حکایت صبر عیار
- ۲۳۱۶ اگر مردان نمی بردند امتحانش را
- ۲۳۱۷ اشک یتیم
- ۲۳۱۸ قبول کردن نصاری مکر وزیر را
- ۲۳۱۹ یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
- ۲۳۲۰ حکایت روزه در حال طفولیت
- ۲۳۲۱ تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار و گریختن با ابسال
- ۲۳۲۲ کی باشد ازین نشیب نمناک
- ۲۳۲۳ قصهی عتیبه و ریا
- ۲۳۲۴ در تهنیت جشن سده و مدح وزیر
- ۲۳۲۵ غزل
- ۲۳۲۶ نه مسلمانی و نه برهمنی
- ۲۳۲۷ دو اسبه پیک نظر میدوانم از چپ و راست
- ۲۳۲۸ برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
- ۲۳۲۹ ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
- ۲۳۳۰ هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
- ۲۳۳۱ کاغذ نوشتن مادر اسکندر به وی
- ۲۳۳۲ در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
- ۲۳۳۳ به مهراب و دستان رسید این سخن
- ۲۳۳۴ بشنو ای تازه غزال این غزل تازهی شاه
- ۲۳۳۵ ز میلاد چون باد لشکر براند
- ۲۳۳۶ در مدح بهرامشاه
- ۲۳۳۷ چنین تا به بیژن رسید آگهی
- ۲۳۳۸ ایا نسیم سحر بوی زلف یار بیار
- ۲۳۳۹ در مدح ضیاء الدین اکفی الکفاة مودودبن احمدالعصمی
- ۲۳۴۰ این قصر خجسته که بنا کردهای امسال
- ۲۳۴۱ گفتن آن جهود علی را کرم الله وجهه کی اگر اعتماد داری بر حافظی حق از سر این کوشک خود را در انداز و جواب گفتن امیرالممنین او را
- ۲۳۴۲ فیالغزل
- ۲۳۴۳ روان شدن خواجه به سوی ده
- ۲۳۴۴ دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
- ۲۳۴۵ بخفت آن شب و بامداد پگاه
- ۲۳۴۶ فروختن صوفیان بهیمهی مسافر را جهت سماع
- ۲۳۴۷ تا دل مسکین من در کار تست
- ۲۳۴۸ در هجای «معجزی» شاعر
- ۲۳۴۹ پس آگاهی آمد به اسفندیار
- ۲۳۵۰ حکایت در معنی آسانی پس از دشواری
- ۲۳۵۱ همیبود بندوی بسته چو یوز
- ۲۳۵۲ در توصیف شب و شناختن دل
- ۲۳۵۳ چنین گفت با رستم اسفندیار
- ۲۳۵۴ من کیم کاندیشهی تو هم نفس باشد مرا
- ۲۳۵۵ چو آن نامه برخواند اسفندیار
- ۲۳۵۶ لشگر کشیدن بهرام به ایران
- ۲۳۵۷ در مدح ملکالوزرا بدرالدین طوطی بکبن مسعودبن علی
- ۲۳۵۸ موضع پاکان
- ۲۳۵۹ ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
- ۲۳۶۰ مطلع سوم
- ۲۳۶۱ بدان گه که روشن جهان تیره گشت
- ۲۳۶۲ برین نیز بگذشت چندی سپهر
- ۲۳۶۳ چنین گفت بهرام کای مهتران
- ۲۳۶۴ مناجات
- ۲۳۶۵ بند کردن شاه گشتاسپ اسفندیار (را)
- ۲۳۶۶ ببین این شگفتی که دهقان چه گفت
- ۲۳۶۷ نعت
- ۲۳۶۸ پاسخ شیرین به خسرو
- ۲۳۶۹ پانزدهم
- ۲۳۷۰ ز شاهیش بگذشت پنجاه سال
- ۲۳۷۱ چو رستم ز مازندران گشت باز
- ۲۳۷۲ قسمت پانزدهم
- ۲۳۷۳ حکایت پاسبان کی خاموش کرد تا دزدان رخت تاجران بردند به کلی بعد از آن هیهای و پاسبانی میکرد
- ۲۳۷۴ به آوردگه رفت نیزه بکفت
- ۲۳۷۵ شمشیر کشیدن نوفل، از جهت جفت مجنون، و در سواد لیلی کوکبه آراستن، و در قتال مردان کوشیدن
- ۲۳۷۶ چو لشکر بیامد ز دشت نبرد
- ۲۳۷۷ بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
- ۲۳۷۸ در ستایش قاضی رکنالدین
- ۲۳۷۹ ز شاپور زانگونه شد روزگار
- ۲۳۸۰ شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر
- ۲۳۸۱ بدو گفت رستم که آرام گیر
- ۲۳۸۲ ایضا در مدح همو
- ۲۳۸۳ در هجا گوید
- ۲۳۸۴ مطلع چهارم
- ۲۳۸۵ ز شهر کجاران برآمد نفیر
- ۲۳۸۶ اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
- ۲۳۸۷ چو اسفندیار آن گو تهمتن
- ۲۳۸۸ حکایت انگشتری و شبان
- ۲۳۸۹ حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را
- ۲۳۹۰ در مدح خواجه مسعود علیبن ابراهیم
- ۲۳۹۱ قسمت شانزدهم
- ۲۳۹۲ رفتن قاصد پیش معشوق
- ۲۳۹۳ جرم رهی دوستی روی تست
- ۲۳۹۴ در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن
- ۲۳۹۵ سپیده چو از تیره شب بردمید
- ۲۳۹۶ ای پردهساز گشته درین دیر پرده در
- ۲۳۹۷ دراز شدن ظلم گیسوی لیلی بر مجنون، و زنده داشتن مجنون شبهای فراق را به خیال لیلی، و روشن شدن مهر نوفل در آفاق بر تیرگی روز مجنون، و لرزیدن پدر پیر مجنون از دمهای سرد پسر، و سوی گرم مهری نوفل گریختن، و …
- ۲۳۹۸ یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
- ۲۳۹۹ چو آگاهی آمد به کاووس شاه
- ۲۴۰۰ حکایت مست خرمن سوز
- ۲۴۰۱ در مدح خاقان اعظم عمادالدین پیروزشاه
- ۲۴۰۲ ای دلارای روزن زندان
- ۲۴۰۳ همیتاخت خسرو به پیش اندرون
- ۲۴۰۴ در مدح جمال الدین موصلی وزیر
- ۲۴۰۵ معراج
- ۲۴۰۶ نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
- ۲۴۰۷ بفرمود تا تخت شاهنشهی
- ۲۴۰۸ حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان
- ۲۴۰۹ شانزدهم
- ۲۴۱۰ ناقهی خیال در وادی سخن راندن و لعبت نظم را در هودج اندیشه نشاندن در رفتن ناظر از اقلیم وصال و خیمه زدن در سرمنزل رنج و ملال
- ۲۴۱۱ برفتند و روی هوا تیره گشت
- ۲۴۱۲ تا درین زندان فانی زندگانی باشدت
- ۲۴۱۳ چو خورشید برزد سر از کوهسار
- ۲۴۱۴ تن آدمی شریفست به جان آدمیت
- ۲۴۱۵ پر اندیشه بنشست لهراسپ دیر
- ۲۴۱۶ حکایت
- ۲۴۱۷ تمثیل لوح محفوظ و ادراک عقل هر کسی از آن لوح آنک امر و قسمت و مقدور هر روزهی ویست هم چون ادراک جبرئیل علیهالسلام هر روزی از لوح اعظم عقل مثال جبرئیلست و نظر او به تفکر به سوی غیبی که معهود اوست در…
- ۲۴۱۸ تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
- ۲۴۱۹ چو آن نامه برخواند فور سترگ
- ۲۴۲۰ چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
- ۲۴۲۱ گذشت آن شب و بامداد پگاه
- ۲۴۲۲ پیکار اسکندر با لشگر زنگبار
- ۲۴۲۳ نصیحت کردن شاپور به خسرو و دلالت کردن او را به شکر
- ۲۴۲۴ بردن پدر مجنون را به خانه کعبه
- ۲۴۲۵ چو در کابل این داستان فاش گشت
- ۲۴۲۶ بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا
- ۲۴۲۷ قصهی مسجد اقصی و خروب و عزم کردن داود علیهالسلام پیش از سلیمان علیهالسلام بر بنای آن مسجد
- ۲۴۲۸ باران بهار در خزان بندم
- ۲۴۲۹ ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
- ۲۴۳۰ تعریف کردن منادیان قاضی مفلس را گرد شهر
- ۲۴۳۱ چو بیژن سپه را همه راست کرد
- ۲۴۳۲ در ذکر سفر سومنات و فتح آنجا و شکستن منات و رجعت سلطان
- ۲۴۳۳ چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا
- ۲۴۳۴ پنج بیت از شه والاست در این تازه غزل
- ۲۴۳۵ رفتن گشتاسپ به سیستان و لشکر آراستن ارجاسپ بار دیگر
- ۲۴۳۶ در حادثهی زهر خوردن سرهنگ محمد خطیبی و انگشتری فرستادن سلطان مسعود رحمةالله علیه گوید و او را ستاید
- ۲۴۳۷ خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
- ۲۴۳۸ هرگز بود ای رفیق والا
- ۲۴۳۹ برادر خواجه عادل طاب مثواه
- ۲۴۴۰ در شکایت از قرض گوید
- ۲۴۴۱ در نعت رسول اکرم (ص)
- ۲۴۴۲ در ستایش عبدالله خان اعتمادالدوله
- ۲۴۴۳ نمیگفتم که خواهد دوخت غیرت چشمم از رویت
- ۲۴۴۴ وجه برات
- ۲۴۴۵ وله فی النصیحه
- ۲۴۴۶ حکایت برادران ظالم و عادل و عاقبت ایشان
- ۲۴۴۷ در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
- ۲۴۴۸ آن چیست یکی دختر دوشیزهی زیبا
- ۲۴۴۹ چون شیشهی دل نه از ستم آسمان پر است
- ۲۴۵۰ ایضا فیالغزل
- ۲۴۵۱ در طامات
- ۲۴۵۲ رفتن خواجه و قومش به سوی ده
- ۲۴۵۳ در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا
- ۲۴۵۴ خلوت اول در پرورش دل
- ۲۴۵۵ چون ز بیداد چرخ بدرنسا
- ۲۴۵۶ ترک سر مستم که ساغر میگرفت
- ۲۴۵۷ درخشان شیشهای خواهم می رخشان در و پیدا
- ۲۴۵۸ حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز
- ۲۴۵۹ از یک غزل
- ۲۴۶۰ متابعت نصاری وزیر را
- ۲۴۶۱ شب خرگه سیه زد و در وی بیارمید
- ۲۴۶۲ نامه پادشاه ایران به بهرامگور
- ۲۴۶۳ نامه نوشتن لیلی به مجنون
- ۲۴۶۴ در جستجوی جایی دلکش و سرزمینی خرم
- ۲۴۶۵ هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
- ۲۴۶۶ حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد
- ۲۴۶۷ در مدح شاه طهماسب
- ۲۴۶۸ حکایت
- ۲۴۶۹ سال از احوال سالک و نشانهای مرد کامل
- ۲۴۷۰ به یکی نامهی خودم دریاب
- ۲۴۷۱ مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را
- ۲۴۷۲ روی تو گل تازه و خط سبزهی نوخیز
- ۲۴۷۳ رفتن معتمر و عتیبه به جستجوی ریا
- ۲۴۷۴ سال بعض العارفین عن بعض المنعمین عن قدر سعیه فی تحصیل الاسباب الدنیویة و تقصیرة عن اسباب الاخرویة
- ۲۴۷۵ فلک، ای دوست، ز بس بیحد و بیمر گردد
- ۲۴۷۶ امروز و فردا
- ۲۴۷۷ دوست سلطان و دل ولایت اوست
- ۲۴۷۸ دیدن زلیخا عزیز مصر را از شکاف خیمه
- ۲۴۷۹ در رجاء که به روایح وصال زیستن است و به لوایح جمال نگریستن
- ۲۴۸۰ در اشارت به حسن
- ۲۴۸۱ گفتگوی اسکندر با حکیمان هند
- ۲۴۸۲ در دریا نشستن سلامان و ابسال و به جزیرهای خرم رسیدن
- ۲۴۸۳ فرد
- ۲۴۸۴ شوری ز شراب خانه برخاست
- ۲۴۸۵ ای به بر کرده بی وفایی را
- ۲۴۸۶ بر تو خوانم ز دفتر اخلاق
- ۲۴۸۷ احوال سقراط با اسکندر
- ۲۴۸۸ سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
- ۲۴۸۹ جواب گفتن معشوق بقاصد
- ۲۴۹۰ در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی
- ۲۴۹۱ به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را
- ۲۴۹۲ به خوبی ذرهای بودی چه در کوی تو جا کردم
- ۲۴۹۳ در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان
- ۲۴۹۴ قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست
- ۲۴۹۵ پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
- ۲۴۹۶ در غزل
- ۲۴۹۷ بر قول مدعی مکش ای فتنه گر مرا
- ۲۴۹۸ ایضا در مدح شاهزاده حمزه میرزا
- ۲۴۹۹ چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
- ۲۵۰۰ حیف از هدیه آن گل رعنا
- ۲۵۰۱ در مدح جلالالدین شاه شجاع
- ۲۵۰۲ در اشارت به عشق
- ۲۵۰۳ استر گرسنه
- ۲۵۰۴ مطلع یک غزل
- ۲۵۰۵ ای چراغ خلد ازین مشکوةمظلم کن کنار
- ۲۵۰۶ بیمار شدن شوهر لیلی و وفات یافتن وی
- ۲۵۰۷ ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
- ۲۵۰۸ ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار!
- ۲۵۰۹ رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت
- ۲۵۱۰ اگر دل بر صف مژگان سیاهی میزند خود را
- ۲۵۱۱ حکایت
- ۲۵۱۲ عمری است حلقهی در میخانهایم ما
- ۲۵۱۳ در نکوهش حسودان
- ۲۵۱۴ در مدح سلطان مرادخان گوید
- ۲۵۱۵ این قصیده را منطق الطیر گویند مطلع اول در وصف صبح و مدح کعبه و مطلع ثانی در وصف بهار و مدح پیامبر بزرگوار
- ۲۵۱۶ رسیدن نامهی معشوق به عاشق
- ۲۵۱۷ شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس
- ۲۵۱۸ جواب به سال اول
- ۲۵۱۹ نادر از عالم توحید کسی برخیزد
- ۲۵۲۰ آگاه شدن شاه از گریختن سلامان و دیدن او در آیینهی گیتینمای
- ۲۵۲۱ در شکر گزاری از اسبی که سلطان محمود داده است
- ۲۵۲۲ پیشآر، ساقی، آن می چون زنگ را
- ۲۵۲۳ شهری است وجود آدمی زاد
- ۲۵۲۴ پای امیدم، بیابان طلب گم کردهای
- ۲۵۲۵ قصهی دیدن خلیفه لیلی را
- ۲۵۲۶ فی ذم من یتفاخر بتقرب الملوک مع أنه یزعم الانخراط فی سلک أهل السلوک
- ۲۵۲۷ باعث مردن بلای عشق باشد مرا
- ۲۵۲۸ رسیدن معتمر بعد از چندگاه بر سر قبر ایشان
- ۲۵۲۹ درد و تیمار دختر و پسرم
- ۲۵۳۰ سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند
- ۲۵۳۱ پند دادن پدر مجنون را
- ۲۵۳۲ امید و نومیدی
- ۲۵۳۳ باز گشتن اسکندر از جنگ زنگ با فیروزی
- ۲۵۳۴ ظاهر شدن نشانهی مرگ بر اسکندر و نامه نوشتن او به مادر
- ۲۵۳۵ زهی ماه در مهر سرو بلندت
- ۲۵۳۶ همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟
- ۲۵۳۷ حکایت در معنی تواضع و نیازمندی
- ۲۵۳۸ ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب
- ۲۵۳۹ گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد
- ۲۵۴۰ هر که همچون من و تو از عدم آمد به وجود
- ۲۵۴۱ در مدح ابوحرب بختیار
- ۲۵۴۲ به مصر درآمدن زلیخا و نثار افشاندن مصریان بر وی
- ۲۵۴۳ گفتار در رفتار خادمان شیرین به طلب نزهتگاه دلنشین و پیدا نمودن دشت بیستون و خبردادن شیرین را
- ۲۵۴۴ فیالموعظة و تخلصه فیالنعت و المناقب
- ۲۵۴۵ فیالغزل
- ۲۵۴۶ حکایت ابراهیم و پیر آتش پرست
- ۲۵۴۷ حکایت گور کنی که عمر دراز یافت
- ۲۵۴۸ از میکده تا چه شور برخاست؟
- ۲۵۴۹ به چه ماند جهان مگر به سراب
- ۲۵۵۰ هفدهم
- ۲۵۵۱ نواختن مجنون آن سگ را کی مقیم کوی لیلی بود
- ۲۵۵۲ چو از رستم اسفندیار این شنید
- ۲۵۵۳ در مدح بهرامشاه از زبان او
- ۲۵۵۴ چو کاووس در شهر ایران رسید
- ۲۵۵۵ ثمره خلوت اول
- ۲۵۵۶ چو برخاست قیصر به گشتاسپ گفت
- ۲۵۵۷ حکایت
- ۲۵۵۸ چو آگه شد از هفتواد اردشیر
- ۲۵۵۹ صفت جمعیت اوقات درویشان راضی
- ۲۵۶۰ چنان دید گودرز یک شب به خواب
- ۲۵۶۱ در رثای زکیالدین بلخی
- ۲۵۶۲ تمثیل روشهای مختلف و همتهای گوناگون به اختلاف تحری متحریان در وقت نماز قبله را در وقت تاریکی و تحری غواصان در قعر بحر
- ۲۵۶۳ چه درد دلست اینچه من درفتادم
- ۲۵۶۴ چو بگذشت لشکر بران تازه بوم
- ۲۵۶۵ قصیده
- ۲۵۶۶ چو پاسخ به نزد سکندر رسید
- ۲۵۶۷ حکایت درویش با روباه
- ۲۵۶۸ چو بهرام و خسرو به هامون شدند
- ۲۵۶۹ ایضا در شکایت از قرض گوید
- ۲۵۷۰ چو از روز رخشنده نیمی برفت
- ۲۵۷۱ یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
- ۲۵۷۲ چو خورشید تابان برآورد پر
- ۲۵۷۳ حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهی معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت
- ۲۵۷۴ بدو داد پس شاه بهزاد را
- ۲۵۷۵ چو بگذشت سال ازبرم شست و پنج
- ۲۵۷۶ جانا به پرسش یاد کن رو زی من گم بوده را
- ۲۵۷۷ در مدح ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر
- ۲۵۷۸ آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا
- ۲۵۷۹ شنیدن لیلی، آوازهای دف تزویج مجنون، و ازان حرارت سوخته شدن
- ۲۵۸۰ دل در آن یار دلاویز آویخت
- ۲۵۸۱ (حرکت ناصرالدین از لکهنو تی بنگال به سرزمین بیهار):
- ۲۵۸۲ شرح انما الممنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویر…
- ۲۵۸۳ در شکایت گوید
- ۲۵۸۴ قسمت هفدهم
- ۲۵۸۵ رفتن خسرو به اصفهان به هوای شکر
- ۲۵۸۶ چو شد ساخته کار خود بر نشست
- ۲۵۸۷ دگر روز چون تاج بفروخت هور
- ۲۵۸۸ سیاه چرده بتم را نمک ز حد بگذشت
- ۲۵۸۹ نامه نبشتن، لیلی، از دودهای دل، سوی مجنون، و ماجرای دل دزدیده، بران آشنا، عرضه کردن
- ۲۵۹۰ حکایت دزد و سیستانی
- ۲۵۹۱ دگر هفته تنها به نخچیر شد
- ۲۵۹۲ بیان حسد وزیر
- ۲۵۹۳ به جهرم یکی مرد بد بدنژاد
- ۲۵۹۴ ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
- ۲۵۹۵ استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را بوقت صبوح و تفسیر این حدیث کی ان لله تعالی شرابا اعده لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الی آخر الحدیث می در خم اسرار بدان میجوشد تا هر که مجردست از آن می نوشد…
- ۲۵۹۶ وله فی مدح اتابک مظفرالدین سلجوقشاه
- ۲۵۹۷ به شاه آفریدون یکی نامه کرد
- ۲۵۹۸ حکایت
- ۲۵۹۹ تفسیر یا حسرة علی العباد
- ۲۶۰۰ حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز
- ۲۶۰۱ پس آگاهی آمد سوی شهریار
- ۲۶۰۲ در وصف معشوقه گوید
- ۲۶۰۳ شراب خواهد
- ۲۶۰۴ گفتار حکیم هند با اسکندر
- ۲۶۰۵ دگر باره اسپان ببستند سخت
- ۲۶۰۶ ای وای امیدهای بسیارم
- ۲۶۰۷ ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
- ۲۶۰۸ طالب جانان به جان خریده الم را
- ۲۶۰۹ بسا رنجها کز جهان دیدهاند
- ۲۶۱۰ این خاک ز لطف نور برخاست
- ۲۶۱۱ چو اسکندر آمد به نزدیک فور
- ۲۶۱۲ در نصیحت
- ۲۶۱۳ ای به دیدهی دریغ خاک درت
- ۲۶۱۴ سرتاس
- ۲۶۱۵ غزل سرائی شکر در مجلس خسرو
- ۲۶۱۶ حکایت زلیخا با یوسف (ع)
- ۲۶۱۷ (شرح حال پسری کیقبا دهلی):
- ۲۶۱۸ حکایت حاتم اصم
- ۲۶۱۹ ببود اندر آن شهر خسرو سه روز
- ۲۶۲۰ حدیث گفتن قاصد با معشوق
- ۲۶۲۱ در مرثیهی سیدالسادات مجدالدین ابیطالببن نعمه
- ۲۶۲۲ سگالش نمودن اسکندر بر جنگ دارا
- ۲۶۲۳ چه اقبالست این یارب که دولت دادهای ما را
- ۲۶۲۴ ذوق شراب انست، وقتی اگر بباشد
- ۲۶۲۵ چنین گفت رستم به اسفندیار
- ۲۶۲۶ ای در غرور نفس به سر برده روزگار
- ۲۶۲۷ چو بازآورید آن گرانمایه کین
- ۲۶۲۸ دم مزن گر همدمی میبایدت
- ۲۶۲۹ هجدهم
- ۲۶۳۰ ایضا
- ۲۶۳۱ بقیهی قصهی بنای مسجد اقصی
- ۲۶۳۲ حکایت
- ۲۶۳۳ زان حبه خضرا خور کز روی سبک روحی
- ۲۶۳۴ در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک
- ۲۶۳۵ وصیت اسکندر که پس از مرگ دستش را از تابوت بیرون بگذارند
- ۲۶۳۶ ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
- ۲۶۳۷ حکایت بر سبیل تمثیل
- ۲۶۳۸ من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم
- ۲۶۳۹ ایضاله
- ۲۶۴۰ به فال نیک و به روز مبارک شنبد
- ۲۶۴۱ شعلهی حسن تو بالاتر ازین میباید
- ۲۶۴۲ بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب
- ۲۶۴۳ ز غمزه، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت
- ۲۶۴۴ مرحبا مرحبا برای هلالا
- ۲۶۴۵ سال از حقیقت کاینات
- ۲۶۴۶ رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را
- ۲۶۴۷ ساقیا آمدن عید مبارک بادت
- ۲۶۴۸ گفتار در معنی فنای موجودات در معرض وجود باری
- ۲۶۴۹ وله ایضا
- ۲۶۵۰ مطلع دوم
- ۲۶۵۱ دریغ و درد که دور سپهر فاطمه را
- ۲۶۵۲ این قصیده را امام علی بن هیصم در مدح سنایی گفته است
- ۲۶۵۳ به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
- ۲۶۵۴ گفتار عباسه دربارهی نفس
- ۲۶۵۵ مطلع یک غزل
- ۲۶۵۶ در صف خانگاه محمد منصور واقع در سرخس که وی در آن داروخانه و کتابخانه برای فقرا و درویشان بنیاد نهاد
- ۲۶۵۷ بگریست ابر تیره به دشت اندر
- ۲۶۵۸ تتمهی قصهی مفلس
- ۲۶۵۹ ختم خطاب و خاتمهی کتاب
- ۲۶۶۰ قصیده
- ۲۶۶۱ یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
- ۲۶۶۲ خلوت دوم در عشرت شبانه
- ۲۶۶۳ وله ایضا
- ۲۶۶۴ حکایت
- ۲۶۶۵ قاعده در بیان سیر نزول و مراتب صعود آدمی
- ۲۶۶۶ حکایت عابد و استخوان پوسیده
- ۲۶۶۷ حکایت خوابیدن ابوتراب نسفی در میدان جنگ
- ۲۶۶۸ ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
- ۲۶۶۹ رسیدن سلامان پیش پدر و اظهار شعف کردن وی
- ۲۶۷۰ برگرفتن بهرام تاج را از میان دو شیر
- ۲۶۷۱ رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب
- ۲۶۷۲ در تعریف محیطی که موجش با قوس قزح برابری میکرد و کشتیش به زورق آفتاب سر در نمیآورد
- ۲۶۷۳ اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
- ۲۶۷۴ در ذکر وفات سلطان محمود و رثاء آن پادشاه
- ۲۶۷۵ من آینهی طلعت معشوق وجودم
- ۲۶۷۶ حکایة العابد الذی کان قوته العلف لیأمن دینه من التلف
- ۲۶۷۷ وله نورالله قبره
- ۲۶۷۸ سرو عقل گر خدمت جان کنند
- ۲۶۷۹ اندوه فقر
- ۲۶۸۰ در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست
- ۲۶۸۱ شکستن لیلی کاسهی مجنون را و رقص کردن وی از ذوق آن
- ۲۶۸۲ حسن هر جا که در جهان برود
- ۲۶۸۳ عمر گذراندن زلیخا در مفارقت یوسف
- ۲۶۸۴ خلاصهی سخن
- ۲۶۸۵ باز مرا در غمت واقعه جانی است
- ۲۶۸۶ پاسخ معشوق قاصد را بار دیگر
- ۲۶۸۷ مجد دین سرور و سلطان قضات اسماعیل
- ۲۶۸۸ گفتگوی سالک ژندهپوش با پادشاه
- ۲۶۸۹ ایضاله
- ۲۶۹۰ در ستایش شمسالدین حسین علکانی
- ۲۶۹۱ به بازی آفتاب را چه گفتم ماه رنجیدی
- ۲۶۹۲ رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین
- ۲۶۹۳ کار عشق از وصل و هجران درگذشت
- ۲۶۹۴ در ستایش شاه شیخ ابواسحاق
- ۲۶۹۵ هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
- ۲۶۹۶ کمان سخت که داد آن لطیف بازو را
- ۲۶۹۷ در صفت علم
- ۲۶۹۸ خلوت ساختن اسکندر با هفت حکیم در آفرینش نخست
- ۲۶۹۹ در مدح پریخان خان خانم
- ۲۷۰۰ در هجو شهر زوری
- ۲۷۰۱ به تایید دارای گردون سپهر
- ۲۷۰۲ در وصف ایوان سلطانی گوید
- ۲۷۰۳ ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
- ۲۷۰۴ مثل
- ۲۷۰۵ شوق درون به سوی دری میکشد مرا
- ۲۷۰۶ در ستایش میرمیران
- ۲۷۰۷ مطلع یک غزل
- ۲۷۰۸ خبر یافتن منظور از رفتن ناظر و برون آمدن از شهر آشفته خاطر و به کاروان مقصود رسیدن و از نامهی ناظر شادمان گردیدن
- ۲۷۰۹ سنبل داری به گوشهی چمن اندر
- ۲۷۱۰ تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
- ۲۷۱۱ خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما
- ۲۷۱۲ مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
- ۲۷۱۳ رباعیات
- ۲۷۱۴ بعدجوی از نفس سگ گر قرب جان میبایدت
- ۲۷۱۵ تمثیل در بیان مقام نبوت و ولایت
- ۲۷۱۶ در جواب قصیدهی علیبن هیصم
- ۲۷۱۷ در انتظار لیلی ایستادن مجنون و آشیان کردن مرغ بر سر وی
- ۲۷۱۸ آیینه ساختن اسکندر
- ۲۷۱۹ مرگ اسکندر و پایان داستان
- ۲۷۲۰ گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو
- ۲۷۲۱ وله
- ۲۷۲۲ حکایت حاتم طائی و صفت جوانمردی او
- ۲۷۲۳ ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را
- ۲۷۲۴ مطبخ خواجه
- ۲۷۲۵ به شهر عافیت، مأوی ندارم
- ۲۷۲۶ دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند
- ۲۷۲۷ فی ذم المتمکنین فی المناصب الدنیویة للحظوظ الواهیة الدنیة
- ۲۷۲۸ من این نامه که اکنون مینویسم
- ۲۷۲۹ در ختم دفتر دوم سلسله الذهب
- ۲۷۳۰ دلا گذر کن ازین خاکدان مردم خوار
- ۲۷۳۱ ای دوست، دزد حاجب و دربان نمیشود
- ۲۷۳۲ ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
- ۲۷۳۳ ای رنجبر
- ۲۷۳۴ در مدح خاقان اکبر شروان شاه منوچهربن فریدون و بستن سد باقلانی و التزام صبح در هر بیت
- ۲۷۳۵ کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
- ۲۷۳۶ جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد
- ۲۷۳۷ چو دلبرم سر درج مقال بگشاید
- ۲۷۳۸ چون رعد در جهان فتد آوازم
- ۲۷۳۹ در عشق
- ۲۷۴۰ افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاوسی کردن میان شغالان
- ۲۷۴۱ تنگدل شدن سلامان از ملامت پدر و در آتش رفتن با ابسال
- ۲۷۴۲ فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را
- ۲۷۴۳ آغاز حسدبردن برادران بر یوسف
- ۲۷۴۴ در رثای یکی از بزرگان
- ۲۷۴۵ حکایت
- ۲۷۴۶ مثل
- ۲۷۴۷ ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
- ۲۷۴۸ وله ایضا
- ۲۷۴۹ به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه
- ۲۷۵۰ در احوال لیلی
- ۲۷۵۱ بفرمود تا موبدان و ردان
- ۲۷۵۲ حکایت دهقان در لشکر سلطان
- ۲۷۵۳ بردن شکر خسرو را به خانهی خویش به مهمانی
- ۲۷۵۴ ثمره خلوت دوم
- ۲۷۵۵ چوآمد بران شارستان شهریار
- ۲۷۵۶ گفتار اندر نکوکاری و بد کاری و عاقبت آنها
- ۲۷۵۷ (در اثر حدوث وقایع دیگر حرکت سپاه چند هفته به تاخیرافتاد، تاآنکه سپا بسوی منزل اول ، یعنی تلیت و افغان پور عازم شد )
- ۲۷۵۸ بر تخت نشستن بهرام به جای پدر
- ۲۷۵۹ چو لشکر شد از خواسته بینیاز
- ۲۷۶۰ حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان
- ۲۷۶۱ سواران گزین کرد پیران هزار
- ۲۷۶۲ خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
- ۲۷۶۳ سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول
- ۲۷۶۴ حکایت زاهد تبریزی
- ۲۷۶۵ چنین پاسخ آوردش اسفندیار
- ۲۷۶۶ ای همه خوبی در آغوش شما
- ۲۷۶۷ چو ترکان بدیدند کارجاسپ رفت
- ۲۷۶۸ ای شب تازان چو ز هجران طناب
- ۲۷۶۹ رخت مه را رخ و فرزین نهادست
- ۲۷۷۰ رفتند سران به بزم سلطان
- ۲۷۷۱ امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
- ۲۷۷۲ در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصرالدین
- ۲۷۷۳ دیوانه میکنی دل و جان خراب را
- ۲۷۷۴ در آمدن ضریر در خانهی مصطفی علیهالسلام و گریختن عایشه رضی الله عنها از پیش ضریر و گفتن رسول علیهالسلام کی چه میگریزی او ترا نمیبیند و جواب دادن عایشه رضی الله عنها رسول را صلی الله علیه و سلم
- ۲۷۷۵ به گودرز گفت آن زمان پهلوان
- ۲۷۷۶ در صفت خزان و مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر
- ۲۷۷۷ همی بود یک چند با مهتران
- ۲۷۷۸ جواب نبشتن مجنون مرفوع القلم، از سیاهی آب ناک دیده، جراحت نامه لیلی را، و ریشهای سربسته از نوک قلم خاریدن، و خون سوخته بر ورق چکانیدن، و دهانه جراحت را به کاغذ لیلی بستن
- ۲۷۷۹ ایضا درخواست شراب کند
- ۲۷۸۰ نوزدهم
- ۲۷۸۱ قصهی آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبهی وی در بیان آنک ناصح فعال به فعل به از ناصح قوال به قول
- ۲۷۸۲ پراندیشه بود آن شب از کرم شاه
- ۲۷۸۳ در ستایش اتابک سعدبن ابوبکر بن سعدبن زنگی بن مودود
- ۲۷۸۴ دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
- ۲۷۸۵ مطلع دوم
- ۲۷۸۶ چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
- ۲۷۸۷ در مذمت اهل روزگار
- ۲۷۸۸ بفرمود رستم که تا پیشکار
- ۲۷۸۹ ای شکر خوشهچین گفتارت
- ۲۷۹۰ دبیر جهاندیده را پیش خواند
- ۲۷۹۱ آنچه در قعر جان همییابم
- ۲۷۹۲ عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهی مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایهدار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن
- ۲۷۹۳ ایضا در مدح همو
- ۲۷۹۴ چنین گفت پس شاه گردن فراز
- ۲۷۹۵ نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول
- ۲۷۹۶ کی نامبردار فرخنده شاه
- ۲۷۹۷ ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را
- ۲۷۹۸ عقد کردن خسرو شکر را
- ۲۷۹۹ در نصیحت
- ۲۸۰۰ چو از لشگر آگه شد افراسیاب
- ۲۸۰۱ در ستایش میرمیران
- ۲۸۰۲ صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیهالسلام او را
- ۲۸۰۳ در مدح نظام الملک قوام الدین
- ۲۸۰۴ امتحان کردن مصطفی علیهالسلام عایشه را رضی الله عنها کی چه پنهان میشوی پنهان مشو که اعمی ترا نمیبیند تا پدید آید کی عایشه رضی الله عنها از ضمیر مصطفی علیه السلام واقف هست یا خود مقلد گفت ظاهرست
- ۲۸۰۵ حکایت سفر حبشه
- ۲۸۰۶ چو رستم بدر شد ز پردهسرای
- ۲۸۰۷ حکایت شحنه مردم آزار
- ۲۸۰۸ برینگونه یک چند گیتی بخورد
- ۲۸۰۹ حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزاد مردی
- ۲۸۱۰ وزان جایگه شد سوی جنگ کرم
- ۲۸۱۱ دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم
- ۲۸۱۲ گلبن عشق تو بیخار آمدست
- ۲۸۱۳ وصف بهار
- ۲۸۱۴ بیستم
- ۲۸۱۵ خراج خواستن دارا از اسکندر
- ۲۸۱۶ تهی شد ز کینه سر کینه دار
- ۲۸۱۷ خواستاری ابنسلام لیلی را
- ۲۸۱۸ در مدح قاضی حمیدالدین بلخی
- ۲۸۱۹ رفتن آن شهسوار شهب تازیانه و شاهباز فلک آشیانه به جست و جوی آن آهوی سر در بیابان محنت نهاده و آن طایر دور از مقام عزت فتاده
- ۲۸۲۰ فیالهجا
- ۲۸۲۱ گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
- ۲۸۲۲ چو برگشت و آمد به درگاه قصر
- ۲۸۲۳ نشان بخردی
- ۲۸۲۴ پیام پدر
- ۲۸۲۵ نه هر چه جانورند آدمیتی دارند
- ۲۸۲۶ در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود
- ۲۸۲۷ گفتار اندر طلب نمودن شیرین استادان پرهنر را برای بنا نمودن قصر شیرین و یافتن خادمان فرهاد را
- ۲۸۲۸ بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل
- ۲۸۲۹ حکایت دو روباه که شکار خسرو شدند
- ۲۸۳۰ ایضاله
- ۲۸۳۱ مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست
- ۲۸۳۲ آزردهام به شکوه دل دلستان خود
- ۲۸۳۳ مقالت اول در آفرینش آدم
- ۲۸۳۴ حرف غمت از دهان ما جست
- ۲۸۳۵ میرود آب رخ از بادهی گلرنگ مرا
- ۲۸۳۶ در مضمون این کتاب
- ۲۸۳۷ حکایت
- ۲۸۳۸ در مدح بلقیس زمان بریخان خانم صبیهی شاه طهماسب صفوی
- ۲۸۳۹ یک بهره به بوده همی نمانم
- ۲۸۴۰ هزار افسوس کز بیداد گردون
- ۲۸۴۱ لاابالی چه کند دفتر دانایی را
- ۲۸۴۲ بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را
- ۲۸۴۳ ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت
- ۲۸۴۴ مطلع یک غزل
- ۲۸۴۵ حکایت در معنی احتمال از دشمن از بهر دوست
- ۲۸۴۶ ای خامه! دو تا شو و به خط مگذر
- ۲۸۴۷ حکایت فریدون و وزیر و غماز
- ۲۸۴۸ خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما
- ۲۸۴۹ ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب،
- ۲۸۵۰ روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
- ۲۸۵۱ چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خوردهام و چنان
- ۲۸۵۲ در مدح میرامینالدین محمد گوید
- ۲۸۵۳ پیغام شاه پنهان با وزیر
- ۲۸۵۴ وله بردالله مضجعه
- ۲۸۵۵ و له ایضا
- ۲۸۵۶ از دفتر سوم سلسلة الذهب در حمد ایزد
- ۲۸۵۷ گفتار ارسطو
- ۲۸۵۸ ساقی نامه مغنی نامه
- ۲۸۵۹ ای ز عشقت روح را آزارها
- ۲۸۶۰ جواب به سال دوم
- ۲۸۶۱ گفت بر دوخته مرا شعری
- ۲۸۶۲ گر وصل آن نگار میسر شود مرا
- ۲۸۶۳ در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسینی
- ۲۸۶۴ مقصود و مراد کون دیدیم
- ۲۸۶۵ داستان بهرام با کنیزک خویش
- ۲۸۶۶ بازماندن سلامان از ابسال و زاری کردن بر دوری وی
- ۲۸۶۷ در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی
- ۲۸۶۸ فی الترغیب فی حفظ اللسان و هو من احسن صفات الانسان
- ۲۸۶۹ آن کیست بر آن سپهر اعظم
- ۲۸۷۰ دانی که را سزد صفت پاکی:
- ۲۸۷۱ انصاف در جبلت عالم نیامده است
- ۲۸۷۲ ای گربه
- ۲۸۷۳ چون تو را میل و مرا از تو شکیبایی نیست؟!
- ۲۸۷۴ ای قوم درین عزا بگریید
- ۲۸۷۵ خواب دیدن یوسف که آفتاب و ماه و یازده ستاره او را سجده میبرند
- ۲۸۷۶ سال و جواب ذوالنون با عاشق مفتون
- ۲۸۷۷ مرگ مجنون
- ۲۸۷۸ تمامی سخن
- ۲۸۷۹ ناگه از میکده فغان برخاست
- ۲۸۸۰ ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
- ۲۸۸۱ سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
- ۲۸۸۲ حکایت لقمان حکیم
- ۲۸۸۳ در توحید
- ۲۸۸۴ در ستایش شاهزادهی آزاده شاه خلیل الله
- ۲۸۸۵ ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار
- ۲۸۸۶ بیا بیا که ز عشقت چنان پریشانم
- ۲۸۸۷ حکایت پیر خارکش
- ۲۸۸۸ در مدح سلطان معزالدین اویس جلایری
- ۲۸۸۹ لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
- ۲۸۹۰ کس نزد هرگز در غمخانهی اهل وفا
- ۲۸۹۱ در قسمت کتاب
- ۲۸۹۲ نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم
- ۲۸۹۳ ایضا در مدح شاهزاده پریخان خانم فرماید
- ۲۸۹۴ در حقیقت احوال خود گوید
- ۲۸۹۵ چون آقا صادق آن فروزان اختر
- ۲۸۹۶ در مدح نظام الملک قوام الدین
- ۲۸۹۷ برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را
- ۲۸۹۸ تفاوتی نکند قدر پادشایی را
- ۲۸۹۹ پایان کتاب
- ۲۹۰۰ گفتار والیس
- ۲۹۰۱ غزل
- ۲۹۰۲ تا مرگ مگر که وقف زندانم
- ۲۹۰۳ باز به پا کرد نوبهار، سرادق
- ۲۹۰۴ در وصف بهار
- ۲۹۰۵ نامه سوم از زبان عاشق به معشوق
- ۲۹۰۶ حکایت
- ۲۹۰۷ چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
- ۲۹۰۸ رسیدن نوفل به مجنون
- ۲۹۰۹ قطعه
- ۲۹۱۰ دلی پر گوهر اسرار دارم
- ۲۹۱۱ وصف خزان و مرگ لیلی
- ۲۹۱۲ استر بیعلف
- ۲۹۱۳ دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
- ۲۹۱۴ دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست
- ۲۹۱۵ تمثیل در بیان رابطهی شریعت و طریقت و حقیقت
- ۲۹۱۶ داستان پادشاه نومید و آمرزش یافتن او
- ۲۹۱۷ وله رحمةالله علیه
- ۲۹۱۸ بیفکن خیمه تا محمل برانند
- ۲۹۱۹ به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
- ۲۹۲۰ حکایت غافلی که از ابلیس گله داشت
- ۲۹۲۱ شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان
- ۲۹۲۲ کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا
- ۲۹۲۳ فی ذم من تشبة بالفقراء لسالکین و هو فی زمرة اشقیاء الهالکین
- ۲۹۲۴ گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان
- ۲۹۲۵ عاجز شدن شاه از تدبیر کار سلامان و مشورت با حکیم
- ۲۹۲۶ حکایت صاحب نظر پارسا
- ۲۹۲۷ هفتهها کردیم ماه و سالها کردیم پار
- ۲۹۲۸ شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
- ۲۹۲۹ بود در مرو شاه جان زالی
- ۲۹۳۰ غزل
- ۲۹۳۱ ای مرغک
- ۲۹۳۲ امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود
- ۲۹۳۳ آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت
- ۲۹۳۴ در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی
- ۲۹۳۵ پای گریز نیست که گردون کمانکش است
- ۲۹۳۶ رسیدن آن گل نودمیدهی چمن رعنایی و سرو تازه رسیدهی گلشن زیبایی به مرغزاری که پنجهی چنارش شاخ بیداد شکستی و آفتاب بلند پایه در سایه بیدش نشستی
- ۲۹۳۷ من بلبلم و رخ تو گلزار
- ۲۹۳۸ ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها
- ۲۹۳۹ مهر مهر دلبری بر جان ماست
- ۲۹۴۰ آمن بودن بلعم باعور کی امتحانها کرد حضرت او را و از آنها روی سپید آمده بود
- ۲۹۴۱ مطلع سوم
- ۲۹۴۲ بیان دوازده سبط از نصاری
- ۲۹۴۳ درخواست برادران یوسف از پدر که وی را با خود به صحرا برند
- ۲۹۴۴ در ستایش سلطان سنجر
- ۲۹۴۵ جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
- ۲۹۴۶ قصیده
- ۲۹۴۷ در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکرالل…
- ۲۹۴۸ حکایت دختر حاتم در روزگار پیغمبر(ص)
- ۲۹۴۹ رفت آنکه چشم راحت خوش میغنود ما را
- ۲۹۵۰ شتافتن اسکندر به جنگ دارا
- ۲۹۵۱ چو با گیو کیخسرو آمد به زم
- ۲۹۵۲ حکایت حجاج یوسف
- ۲۹۵۳ سکندر چو بشنید از یادگیر
- ۲۹۵۴ تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
- ۲۹۵۵ تفسیر این حدیث کی مثل امتی کمثل سفینة نوح من تمسک بها نجا و من تخلف عنها غرق
- ۲۹۵۶ در وصف بهار و مدح ابو احمد محمد بن محمود بن سبکتکین
- ۲۹۵۷ دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
- ۲۹۵۸ گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین
- ۲۹۵۹ چو رستم بیامد به ایوان خویش
- ۲۹۶۰ بردن سرهنگ بهرامگور را به مهمانی
- ۲۹۶۱ جواب پسر
- ۲۹۶۲ در مدح عمادالدین محمدبن منصور
- ۲۹۶۳ حکایت آن مطرب کی در بزم امیر ترک این غزل آغاز کرد گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمیدانم ازین آشفتهی بیدل چه میخواهی نمیدانم و بانگ بر زدن ترک کی آن بگو کی میدانی و جواب مطرب امیر را
- ۲۹۶۴ کی نامبردار زان روزگار
- ۲۹۶۵ ز بیگانه قیصر به پرداخت جای
- ۲۹۶۶ در طلب شراب گوید
- ۲۹۶۷ در مدح خاقان اعظم پیروزشاه
- ۲۹۶۸ پایم از عشق تو در سنگ آمدست
- ۲۹۶۹ وزان جایگه شاه لشکر براند
- ۲۹۷۰ وزان روی بهرام بیدار بود
- ۲۹۷۱ خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد
- ۲۹۷۲ بیست و یکم
- ۲۹۷۳ زمانی پر اندیشه شد زال زر
- ۲۹۷۴ چو آگاه شد زان سخن هفتواد
- ۲۹۷۵ نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم
- ۲۹۷۶ چوقیصر نگه کرد و نامه بخواند
- ۲۹۷۷ حکایت حاتم طائی
- ۲۹۷۸ جوی کندن فرهاد به دستور شیرین در کوه بیستون
- ۲۹۷۹ جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیست
- ۲۹۸۰ قصهی هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیهالسلام
- ۲۹۸۱ در موعظه و نصیحت
- ۲۹۸۲ چو آگاهی آمد به آزادگان
- ۲۹۸۳ در مدح قاضی عبدالودود غزنوی
- ۲۹۸۴ بیست و دوم
- ۲۹۸۵ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۲۹۸۶ پس آن نامهی سام پاسخ نوشت
- ۲۹۸۷ من در مرنجم و سخن من به قیروان
- ۲۹۸۸ یکی روز بنشست کی شهریار
- ۲۹۸۹ در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان
- ۲۹۹۰ چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
- ۲۹۹۱ نه پای آنکه از کرهی خاک بگذرم
- ۲۹۹۲ بیاسود در مرو بهرامگور
- ۲۹۹۳ در خیمهی سوداگردان
- ۲۹۹۴ چو اسکندر آن نامهی او بخواند
- ۲۹۹۵ حکایت
- ۲۹۹۶ سیم خیال تو بس با قمر چکار مرا؟
- ۲۹۹۷ رای زدن دارا با بزرگان ایران
- ۲۹۹۸ در مدح مجدالدین محمدبن نصر احمد
- ۲۹۹۹ احوال مالک دینار
- ۳۰۰۰ کارم ز غمت به جان رسیدست
- ۳۰۰۱ لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور
- ۳۰۰۲ غنودن نرگس لیلی از بیماری، و مجنون بیخواب را در خواب دیدن، و به نفس تند خویش از جای جستن، و بیرون پریدن، و کمر کوه گرفتن، و مجنون را بر تیغ کوه خراشیده و خسته دریافتن، و دست سلوت بر خستگی او سودن، و…
- ۳۰۰۳ مقالت دوم در عدل و نگهداری انصاف
- ۳۰۰۴ تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
- ۳۰۰۵ بگوئید ای رفیقان ساربان را
- ۳۰۰۶ چو شد روز رستم بپوشید گبر
- ۳۰۰۷ حکایت جنید و سیرت او در تواضع
- ۳۰۰۸ پیام پدر
- ۳۰۰۹ این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
- ۳۰۱۰ تفاوت عقول در اصل فطرت خلاف معتزله کی ایشان گویند در اصل عقول جز وی برابرند این افزونی و تفاوت از تعلم است و ریاضت و تجربه
- ۳۰۱۱ وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا
- ۳۰۱۲ ایضا شراب خواهد
- ۳۰۱۳ من خسته چون ندارم، نفسی قرار بیتو
- ۳۰۱۴ سرور اهل عمایم شمع جمع انجمن
- ۳۰۱۵ در ستایش پیغمبر اکرم«ص»
- ۳۰۱۶ ایضاله
- ۳۰۱۷ جنگ کردن نوفل با قبیله لیلی
- ۳۰۱۸ سخن طی میکنم ناگاه در خواب
- ۳۰۱۹ اگر خدای نباشد ز بندهای خشنود
- ۳۰۲۰ ای باده ز خون من به جامت
- ۳۰۲۱ در حسرت بی پولی گوید
- ۳۰۲۲ در مدح شاهزاده پریخان خانم بنت شاه طهماسب صفوی
- ۳۰۲۳ سد حیف از محبت بیش از قیاس ما
- ۳۰۲۴ چو عبدالباقی آن خان فلک قدر
- ۳۰۲۵ ما باز دگر باره برستیم ز غمها
- ۳۰۲۶ روزگاری که رخت قبلهی جان بود مرا
- ۳۰۲۷ این قطعه را بر گور نظام الملک محمد نوشتند
- ۳۰۲۸ از یک غزل
- ۳۰۲۹ گفتار درآوردن خادمان شیرین فرهاد را در نزد آن ماه جبین و دلربایی آن نازنین از فرهاد
- ۳۰۳۰ دور اول در مبدا آفرینش
- ۳۰۳۱ در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود غزنوی
- ۳۰۳۲ پیامی ز مژگان تر میفرستم
- ۳۰۳۳ حکایت
- ۳۰۳۴ دایم ز خود سفر چو شرر میکنیم ما
- ۳۰۳۵ عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
- ۳۰۳۶ در مدح میر محمد ممن فرماید
- ۳۰۳۷ دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود
- ۳۰۳۸ در ختم کتاب و خاتمهی خطاب
- ۳۰۳۹ براه کردن شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پرسیدن
- ۳۰۴۰ قاعده در حکمت وجود اولیا
- ۳۰۴۱ من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
- ۳۰۴۲ چند گفتم که فراموش کنم صحبت یار
- ۳۰۴۳ تخلیط وزیر در احکام انجیل
- ۳۰۴۴ وله فیالمناجات
- ۳۰۴۵ وله ایضا
- ۳۰۴۶ چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
- ۳۰۴۷ گفتار اندر سماع اهل دل و تقریر حق و باطل آن
- ۳۰۴۸ چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا
- ۳۰۴۹ گفتار بلیناس
- ۳۰۵۰ تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من
- ۳۰۵۱ در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان
- ۳۰۵۲ فیما یتضمن الاشارة الی قول سید الاوصیاء صلوات الله علیه و آله: «ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک، بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک»
- ۳۰۵۳ در ستایش باده و تخلص به مدح
- ۳۰۵۴ منقاد شدن سلامان حکیم را
- ۳۰۵۵ رسیدن رسولان قیصر به زمین بوس شاه مصر کشور و حرف ناامیدی شنیدن و پا از سر بزم خسروی کشیدن و مقدمهی جدال و آغاز قتال
- ۳۰۵۶ کارها بود در این کارگه اخضر
- ۳۰۵۷ رسیدن قاصد و بشارت و عنایت معشوق
- ۳۰۵۸ باد بروت
- ۳۰۵۹ جانم از عشقت پریشانی گرفت
- ۳۰۶۰ به صحرا بردن برادران یوسف را و به جاه افگندنش
- ۳۰۶۱ تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
- ۳۰۶۲ رسیدن پیامبر (ص) به گروهی و سخن گفتن با ایشان
- ۳۰۶۳ مطلع چهارم
- ۳۰۶۴ غزل
- ۳۰۶۵ چنین که حال من زار در خرابات است
- ۳۰۶۶ فتوت
- ۳۰۶۷ آخر ای یار فراموش مکن یارانرا
- ۳۰۶۸ دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
- ۳۰۶۹ عتاب کردن بهرام با سران لشگر
- ۳۰۷۰ وله بردالله مضجعه
- ۳۰۷۱ در وصف کاخ سلطانی گوید
- ۳۰۷۲ ایضاله
- ۳۰۷۳ شبی سیاهتر از روی ورای اهریمن
- ۳۰۷۴ بخت چون بر نقد دولت سکهی اقبال زد
- ۳۰۷۵ حکایت در این معنی
- ۳۰۷۶ گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت
- ۳۰۷۷ پیدا شدن شاپور
- ۳۰۷۸ در مدح پادشاه دکن گفته
- ۳۰۷۹ حکایت زاهد و بربط زن
- ۳۰۸۰ فخر سادات رفیع الدرجات
- ۳۰۸۱ آمدن معشوق به خانهی عاشق
- ۳۰۸۲ گر بهم میزدم امشب مژهی پر نم را
- ۳۰۸۳ پند دیوانهای با خواجهای ناسپاس
- ۳۰۸۴ غزل
- ۳۰۸۵ مطلع دوم
- ۳۰۸۶ در ترتیب ظهور موالید ثلاثه اول در صفت معدن
- ۳۰۸۷ در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصرالدین سبکتگین
- ۳۰۸۸ ما فقیران که روز در تعبیم
- ۳۰۸۹ گفتار سقراط
- ۳۰۹۰ ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها
- ۳۰۹۱ عتاب کردن مجنون با نوفل
- ۳۰۹۲ در مرثیهی شاه زاده سلطان حسین
- ۳۰۹۳ گفتار اندر دلربایی شیرین از فرهاد مسکین و گفت و شنید آن دو به طریق راز و نیاز در پردهی راز
- ۳۰۹۴ تمثیل در بیان سیر مراتب نبوت و ولایت
- ۳۰۹۵ رد ستایش حضرت علی«ع»
- ۳۰۹۶ وصیت کردن شاه سلامان را
- ۳۰۹۷ ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
- ۳۰۹۸ حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا
- ۳۰۹۹ حکایت
- ۳۱۰۰ یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی
- ۳۱۰۱ فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب
- ۳۱۰۲ ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر
- ۳۱۰۳ ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای؟
- ۳۱۰۴ فی التشویق الی الا قلاع عن ادناس دارالغرور و التشویق الی الارتماس فی بحر الشراب الطهور
- ۳۱۰۵ در حماسه
- ۳۱۰۶ خیال روی تو در هر طریق همره ماست
- ۳۱۰۷ نامه دارا به اسکندر
- ۳۱۰۸ ای سیه مار جهان را شده افسونگر
- ۳۱۰۹ در مدح بهرامشاه
- ۳۱۱۰ بازی زندگی
- ۳۱۱۱ بسیار گرم پیش منه در هلاک ما
- ۳۱۱۲ بیرون آوردن کاروانیان یوسف را از چاه و بردن به مصر
- ۳۱۱۳ رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
- ۳۱۱۴ طوطی خجل فروماند از بلبل زبانت
- ۳۱۱۵ شرف نفس به جودست و کرامت به سجود
- ۳۱۱۶ دل پیشکش تو جان نهاده است
- ۳۱۱۷ گفتار اندر پروردن فرزندان
- ۳۱۱۸ در صدق چنانکه ظاهر و باطن یکسان بود
- ۳۱۱۹ حکایت نوشیروان با وزیر خود
- ۳۱۲۰ گفتار در فضیلت جود و کرم
- ۳۱۲۱ ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
- ۳۱۲۲ سوگند نامه و مدح رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروان شاه
- ۳۱۲۳ نامه جنون ناظر در کشتی و به طوق دیوانگی گردن نهادن
- ۳۱۲۴ فرد
- ۳۱۲۵ در مدح شاه شیخ ابواسحق اینجو گوید
- ۳۱۲۶ ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است
- ۳۱۲۷ در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر
- ۳۱۲۸ حسن را از وفا چه آزارست
- ۳۱۲۹ آتش تر میدمد از طبع چون آب ترم
- ۳۱۳۰ در مدح ملکان غور شهابالدین و ناصرالدین حسن محمود
- ۳۱۳۱ تشبیه فرعون و دعوی الوهیت او بدان شغال کی دعوی طاوسی میکرد
- ۳۱۳۲ همی رند دستان گرفته شتاب
- ۳۱۳۳ ای خرد را جمال و جان را زین
- ۳۱۳۴ هم آنگه یکی نامه بنوشت زود
- ۳۱۳۵ در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
- ۳۱۳۶ بدان روزگار اندر اسفندیار
- ۳۱۳۷ فی مدح صاحب دیوان
- ۳۱۳۸ بدانگه که رزم یلان شد دراز
- ۳۱۳۹ قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود
- ۳۱۴۰ گر چه بربود عقل و دین مرا
- ۳۱۴۱ آههای آتشینم پردههای شب بسوخت
- ۳۱۴۲ جهانجوی ده نامور برگزید
- ۳۱۴۳ عباس بیگ گردون قدر
- ۳۱۴۴ آواره شدن فرهاد از عشق شیرین
- ۳۱۴۵ حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست
- ۳۱۴۶ چو شد کار توران زمین ساخته
- ۳۱۴۷ حکایت
- ۳۱۴۸ جواب پسر
- ۳۱۴۹ کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی قدس الله سره
- ۳۱۵۰ بازگشتن کبک خرامان از کوه، و شتر پرنده را بر جناح رفتن، رشته دراز دادن، و کبوتر دیوانه را پر کم گذاشتن
- ۳۱۵۱ چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها
- ۳۱۵۲ حکایت آن اعرابی کی سگ او از گرسنگی میمرد و انبان او پر نان و بر سگ نوحه میکرد و شعر میگفت و میگریست و سر و رو میزد و دریغش میآمد لقمهای از انبان به سگ دادن
- ۳۱۵۳ بیست و سوم
- ۳۱۵۴ تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهی اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهی انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه ت…
- ۳۱۵۵ مطایبه
- ۳۱۵۶ از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب
- ۳۱۵۷ گریستن لیلی در هوای آشنا، و موج درونه را بدین غزل آبدار بر روی آب آوردن
- ۳۱۵۸ در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی
- ۳۱۵۹ بازگردانیدن سلیمان علیهالسلام رسولان بلقیس را به آن هدیهها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتابپرستی
- ۳۱۶۰ حکایت
- ۳۱۶۱ در مدح امام اجل عالم صفیالدین عمر گحجواری
- ۳۱۶۲ حکایت
- ۳۱۶۳ پیام پدر
- ۳۱۶۴ گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
- ۳۱۶۵ بخندید قیدافه از کار اوی
- ۳۱۶۶ وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
- ۳۱۶۷ کمان برگرفتند و تیر خدنگ
- ۳۱۶۸ در صفت وصال
- ۳۱۶۹ چو آگاه شد شاه کامد پسر
- ۳۱۷۰ در مدح امیر انکیانو
- ۳۱۷۱ چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
- ۳۱۷۲ هر چه حق باشد بی حجت و برهان نیست
- ۳۱۷۳ بزد نای مهراب و بربست کوس
- ۳۱۷۴ گفتار اندر بیوفائی دنیا
- ۳۱۷۵ سری دارم که سامان نیست او را
- ۳۱۷۶ ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
- ۳۱۷۷ آگاهی خسرو از عشق فرهاد
- ۳۱۷۸ گفتار فرفوریوس
- ۳۱۷۹ چو آن نامه نزدیک خسرو رسید
- ۳۱۸۰ مصاف کردن نوفل بار دوم
- ۳۱۸۱ در بیان آنک هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست کی چشم پسند خویشتن مگر کی چشم او مبدل شده باشد به نور حق که بی یسمع و بی یبصر و خویشتن او بیخویشتن شده
- ۳۱۸۲ در ستایش حضرت علی«ع»
- ۳۱۸۳ چو شد ساخته کار آتشکده
- ۳۱۸۴ حکایت صبر مردان بر جفا
- ۳۱۸۵ معشوقه به رنگ روزگارست
- ۳۱۸۶ خواب دیدن منظور را و زنجیر پاره ساختن وصیت جنون در بیان مصر انداختن
- ۳۱۸۷ بیست و چهارم
- ۳۱۸۸ از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما
- ۳۱۸۹ نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب
- ۳۱۹۰ بسیار سالها به سر خاک ما رود
- ۳۱۹۱ در شکایت زمان و حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۳۱۹۲ هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
- ۳۱۹۳ در این ظلمتسرا تا کی به بوی دوست بنشینم
- ۳۱۹۴ در مدح جمال المعاشرین قوال
- ۳۱۹۵ در مدح شیخ حمیدالدین
- ۳۱۹۶ در توصیف قصر صفوة الدین بانوی منوچهر شروان شاه
- ۳۱۹۷ قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او
- ۳۱۹۸ مقالت سوم در حوادث عالم
- ۳۱۹۹ دیدن زلیخا، یوسف را
- ۳۲۰۰ گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
- ۳۲۰۱ چه گویمت که دلم از جدائیت چون است
- ۳۲۰۲ بس باشد این قصیده ترا یادگار من
- ۳۲۰۳ قصیده در مدح مرتضی نظام شاه بحری
- ۳۲۰۴ چنان خوب رویی بدان دلربایی
- ۳۲۰۵ صد هزار افسوس کز بیمهری گردون نهاد
- ۳۲۰۶ در وصف قلعهی دارالامان کرمان گوید
- ۳۲۰۷ در تکوین نباتات و اشجار
- ۳۲۰۸ دولت عاشقان هوای تو است
- ۳۲۰۹ مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را
- ۳۲۱۰ به مفت نیز نیرزد
- ۳۲۱۱ از یک غزل
- ۳۲۱۲ در ستایش معرفت و مقام عشق
- ۳۲۱۳ بیا تا جهان را به هم برزنیم
- ۳۲۱۴ تفسیر ولتعرفنهم فی لحن القول
- ۳۲۱۵ وله طابالله ثراه
- ۳۲۱۶ بیان خسارت وزیر درین مکر
- ۳۲۱۷ هوا چکیدهی نورست در شب مهتاب
- ۳۲۱۸ حسد کردن حشم بر غلام خاص
- ۳۲۱۹ در مرثیه گوید
- ۳۲۲۰ پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر
- ۳۲۲۱ سال از شرایط شناخت وحدت و موضوع شناخت عرفانی
- ۳۲۲۲ ای بناوک زده چشم تو یک اندازانرا
- ۳۲۲۳ دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
- ۳۲۲۴ ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید
- ۳۲۲۵ مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
- ۳۲۲۶ حکایت پروانه و صدق محبت او
- ۳۲۲۷ ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر
- ۳۲۲۸ خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم را
- ۳۲۲۹ فی نغمات الجنان من جذبات الرحمان
- ۳۲۳۰ آمد ای سید احرار! شب جشن سده
- ۳۲۳۱ ای شده شیفتهی گیتی و دورانش
- ۳۲۳۲ اگر به مدت جاوید ذرههای جهان
- ۳۲۳۳ مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
- ۳۲۳۴ گفتار مردی پاکدین
- ۳۲۳۵ مراد ازین قصه تنها صورت قصه نیست
- ۳۲۳۶ بام شکسته
- ۳۲۳۷ حکایت وارد شدن میهمان بر اعرابی
- ۳۲۳۸ ای مه و خور به روی تو محتاج
- ۳۲۳۹ کار گیتی را نوائی مانده نیست
- ۳۲۴۰ در تحسر و تالم از مرگ کافی افدین عمربن عثمان عموی خود گوید
- ۳۲۴۱ حکایت حاتم و بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن
- ۳۲۴۲ رسیدن نامهی عاشق به معشوق
- ۳۲۴۳ جانا، نظری، که دل فگار است
- ۳۲۴۴ در صفت حال
- ۳۲۴۵ ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آز
- ۳۲۴۶ ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
- ۳۲۴۷ ایضاله
- ۳۲۴۸ مدح یوسفبن احمد مسعود شاه
- ۳۲۴۹ بود دی در چمن ای قبلهی حاجتمندان
- ۳۲۵۰ جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
- ۳۲۵۱ خریدن زلیخا یوسف را به اضعاف، در حراج
- ۳۲۵۲ در خانه تا قرابهی ما پر شراب نیست
- ۳۲۵۳ مناجات
- ۳۲۵۴ دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
- ۳۲۵۵ وله نورالله قبره
- ۳۲۵۶ تغزل در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان
- ۳۲۵۷ یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
- ۳۲۵۸ مخاطبه شمع و پروانه
- ۳۲۵۹ در مدح دستور اعظم مختار الدین
- ۳۲۶۰ ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما
- ۳۲۶۱ تجدید مطلع
- ۳۲۶۲ گفتار هرمس
- ۳۲۶۳ حیف ز حاجی نبی گوهر بحر وجود
- ۳۲۶۴ در مناجات گوید به وضع مطایبه
- ۳۲۶۵ چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
- ۳۲۶۶ حکایت امیرالمومنین علی (ع) و سیرت پاک او
- ۳۲۶۷ غزل
- ۳۲۶۸ رهانیدن مجنون آهوان را
- ۳۲۶۹ خیز و طعنه بر مه و پروین زن
- ۳۲۷۰ در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصرالدین سپاهسالار
- ۳۲۷۱ در ظهور حیوان
- ۳۲۷۲ بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو؟
- ۳۲۷۳ خلاصهی سخن
- ۳۲۷۴ در بحث با معطل
- ۳۲۷۵ عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
- ۳۲۷۶ ماه نا تمام
- ۳۲۷۷ در مرثیه فرماید
- ۳۲۷۸ جنگ دارا با اسکندر
- ۳۲۷۹ جواب
- ۳۲۸۰ هر شبی با دلی و صد زاری
- ۳۲۸۱ به خرابات برید از در این خانه مرا
- ۳۲۸۲ قصهی هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی
- ۳۲۸۳ ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
- ۳۲۸۴ در مدح بهرامشاه
- ۳۲۸۵ ایا نموده ز یاقوت درفشان گوهر
- ۳۲۸۶ وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود
- ۳۲۸۷ ای بی خبر ز منزل و پیش آهنگ
- ۳۲۸۸ شبی که راه هم آه آتش افشان را
- ۳۲۸۹ بلبل و مور
- ۳۲۹۰ در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین
- ۳۲۹۱ شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
- ۳۲۹۲ در ستایش امام هشتم«ع»
- ۳۲۹۳ زهی با لعل میگونت شکر هیچ
- ۳۲۹۴ قصهی عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
- ۳۲۹۵ اهل بر روی زمین جستیم نیست
- ۳۲۹۶ بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
- ۳۲۹۷ در بیان مقصود
- ۳۲۹۸ اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
- ۳۲۹۹ دل، چو در دام عشق منظور است
- ۳۳۰۰ کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب
- ۳۳۰۱ معالجه کردن بوعلی سینا آن صاحب مالیخولیا را
- ۳۳۰۲ حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان میداشت
- ۳۳۰۳ ز عشق تو نهانم آشکارست
- ۳۳۰۴ گفتار اندر پرهیز کردن از صحبت احداث
- ۳۳۰۵ وزان روی رستم به ایوان رسید
- ۳۳۰۶ مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
- ۳۳۰۷ بیست و پنجم
- ۳۳۰۸ حکایت سلیمان با دهقان
- ۳۳۰۹ بسی برنیامد برین روزگار
- ۳۳۱۰ در تغیر روزگار و انتقال مملکت
- ۳۳۱۱ من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا
- ۳۳۱۲ در ستایش شاه شیخ ابواسحاق
- ۳۳۱۳ تمثیل مرد حریص نابیننده رزاقی حق را و خزاین و رحمت او را به موری کی در خرمنگاه بزرگ با دانهی گندم میکوشد و میجوشد و میلرزد و به تعجیل میکشد و سعت آن خرمن را نمیبیند
- ۳۳۱۴ رسیدن ناظر به کوهی که سنگ و شیشهی سپهر را شکستی و پلنگش در کمینگاه گردون نشستی
- ۳۳۱۵ جواب پسر
- ۳۳۱۶ حکایت
- ۳۳۱۷ برآمد بسی روزگاری بدوی
- ۳۳۱۸ صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
- ۳۳۱۹ سکندر بیامد دلی همچو کوه
- ۳۳۲۰ دلبرم در حسن طاق افتاده است
- ۳۳۲۱ بیتی چند از عتاب نامهی خسرو به شیرین
- ۳۳۲۲ در وصف بهار و مدح خواجه طاهر
- ۳۳۲۳ چو خورشید گردنده بیرنگ شد
- ۳۳۲۴ ای همنفسان تا اجل آمد به سر من
- ۳۳۲۵ در مدح صاحب ناصرالدین و تهنیت منصب
- ۳۳۲۶ در قناعت و صبر گوید
- ۳۳۲۷ سیوم روز بزم ردان ساختند
- ۳۳۲۸ حاضر شدن مجنون غایب، در غیبت لیلی، و به حضور خیال، از خیال به حضور باز آمدن، و سرود حسرت گفتن، و دست بر دست زدن
- ۳۳۲۹ گذشت آرزو از حد بپای بوس تو ما را
- ۳۳۳۰ تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم الایه
- ۳۳۳۱ دلی که بستهی زنجیر زلف یاری نیست
- ۳۳۳۲ هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها
- ۳۳۳۳ در عصر خزانها بهار کرده
- ۳۳۳۴ چو طینوش گفت سکندر شنید
- ۳۳۳۵ رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین
- ۳۳۳۶ بیامد یکی موبدی چرب دست
- ۳۳۳۷ در مدح بهرامشاه
- ۳۳۳۸ ببودند هر دو بران رای مند
- ۳۳۳۹ گفتار افلاطون
- ۳۳۴۰ قصهی آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را میکند به منقار و میانداخت و تن خود را کل و زشت میکرد از تعجب پرسید کی دریغت نمیآید گفت میآید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منس…
- ۳۳۴۱ در وصف شیراز
- ۳۳۴۲ سخن فردوسی
- ۳۳۴۳ ابیات پراکنده
- ۳۳۴۴ داستان آن شخص کی بر در سرایی نیمشب سحوری میزد همسایه او را گفت کی آخر نیمشبست سحر نیست و دیگر آنک درین سرا کسی نیست بهر کی میزنی و جواب گفتن مطرب او را
- ۳۳۴۵ در مدح شاه شیخ ابواسحاق و تهنیت وزارت رکنالدین عمیدالملک
- ۳۳۴۶ به نرسی چنین گفت یک روز شاه
- ۳۳۴۷ در زوال وصال و شب فراق
- ۳۳۴۸ من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را
- ۳۳۴۹ در مرثیهی منوچهر شروان شاه
- ۳۳۵۰ بدو گفت قیصر که جاوید زی
- ۳۳۵۱ در مدح عضدالدوله امیر یوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود
- ۳۳۵۲ در مدح صدر سعید خواجه سعدالدین اسعد و عرض اخلاص
- ۳۳۵۳ در مدح دولتشاه غزنوی و بهرامشاه
- ۳۳۵۴ (ناصرالدین محمود فرزند کهتر خود کیکاوس را با تحایف فرستاد)
- ۳۳۵۵ سخن گفتن مجنون با زاغ
- ۳۳۵۶ بیست و ششم
- ۳۳۵۷ نکتهای که شیخ بصره از رابعه پرسید
- ۳۳۵۸ در شکر و قناعت گوید
- ۳۳۵۹ یعنی کشک
- ۳۳۶۰ آه کردن مجنون از درونهی پرسوز، و این غزل دود اندود، از دودکش دهان، بیرون دادن
- ۳۳۶۱ کشتن سرهنگان دارا را
- ۳۳۶۲ ای یار مرا غم تو یارست
- ۳۳۶۳ از صومعه رختم به خرابات برآرید
- ۳۳۶۴ از جواب نامهی شیرین به خسرو
- ۳۳۶۵ فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشاندهای بر سر راه بر کن
- ۳۳۶۶ ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
- ۳۳۶۷ دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
- ۳۳۶۸ ایضاله
- ۳۳۶۹ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۳۳۷۰ باز جائی رفتهام کز روی یارم شرمسار
- ۳۳۷۱ حکایت قزل ارسلان با دانشمند
- ۳۳۷۲ در سماع
- ۳۳۷۳ در گفتگوی شیرین با فرهاد و تعریف کوه بیستون و مأمور نمودن فرهاد به کندن کوه بیستون
- ۳۳۷۴ خدمتگاری نمودن زلیخا، یوسف را
- ۳۳۷۵ دلداری کردن و نواختن سلیمان علیهالسلام مر آن رسولان را و دفع وحشت و آزار از دل ایشان و عذر قبول ناکردن هدیه شرح کردن با ایشان
- ۳۳۷۶ خاتمهی کتاب
- ۳۳۷۷ دوش مرا عشق تو از جامه برانگیخت
- ۳۳۷۸ مطلب و مقصود ما از دو جهان، اوست اوست
- ۳۳۷۹ قصهی خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن
- ۳۳۸۰ در مدح مرتضی نظام شاه پادشاه دکن
- ۳۳۸۱ ما را همه شب نمیبرد خواب
- ۳۳۸۲ خسرو کشور سخن مشتاق
- ۳۳۸۳ در ستایش میرمیران
- ۳۳۸۴ کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
- ۳۳۸۵ حکایت
- ۳۳۸۶ نامشخص
- ۳۳۸۷ مقالت چهارم در رعایت از رعیت
- ۳۳۸۸ ای به روی و به موی، لاله و سوسن!
- ۳۳۸۹ ترک چشم تو بیارست صف مژگان را
- ۳۳۹۰ در وجود نوع انسان
- ۳۳۹۱ دفع گفتن وزیر مریدان را
- ۳۳۹۲ در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر
- ۳۳۹۳ اگر در جلوه میری سمند باد جولانرا
- ۳۳۹۴ درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
- ۳۳۹۵ گرمی شعلهی آفتاب در عالم فتادن و مرغ آبی از غایت گرما منقار از هم گشادن و رفتن شاهزاده از مصر به سبزهزاری که از لطف نسیم او روح مسیحا تازه گشتی و با فیض چشمهسارش خضر از آب زندگانی گذشتی
- ۳۳۹۶ در مرثیه فرماید
- ۳۳۹۷ ای روی درکشیده به بازار آمده
- ۳۳۹۸ سال از کیفیت جمع بین وحدت و کثرت
- ۳۳۹۹ آن نه روی است ماه دو هفته است
- ۳۴۰۰ غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا
- ۳۴۰۱ حکایت
- ۳۴۰۲ در خانه شحنه خفته و دزدان بکوی و بام
- ۳۴۰۳ نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
- ۳۴۰۴ برف و بوستان
- ۳۴۰۵ هر که چون خر فتنهی خواب و خور است
- ۳۴۰۶ زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
- ۳۴۰۷ حکایت
- ۳۴۰۸ حق که این روی دلستان به تو داد
- ۳۴۰۹ آگه نهای که بر دلم از غم چه درد خاست
- ۳۴۱۰ به نزد همت من خردی ای بزرگ امیر!
- ۳۴۱۱ وله فی فضیلة الصبح
- ۳۴۱۲ حکایت
- ۳۴۱۳ ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
- ۳۴۱۴ آگاه شدن عاشق از حال معشوق
- ۳۴۱۵ به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد
- ۳۴۱۶ تا لعل تو باده داده یاران را
- ۳۴۱۷ وله غفرالله ذنوبه
- ۳۴۱۸ در تعلیم طی طریق معرفت
- ۳۴۱۹ شرح دادن یوسف قصهی محنت راه و زحمت چاه را برای زلیخا
- ۳۴۲۰ چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
- ۳۴۲۱ در نصیحت به نفس خود و یاد از شاعران گذشته
- ۳۴۲۲ بردن پیرزن مجنون را در خرگاه لیلی
- ۳۴۲۳ هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی
- ۳۴۲۴ ترتیب کردن کوشک برای شیرین
- ۳۴۲۵ شود از باد تا شمشاد گاهی راست گاهی کج
- ۳۴۲۶ در ستایش میرمیران
- ۳۴۲۷ شمع بزم اهل دل آقا علیاکبر که بود
- ۳۴۲۸ در لیلةالبراة فرمودهاست
- ۳۴۲۹ قصیده در مدح نظامشاه پادشاه دکن
- ۳۴۳۰ گفتار اسکندر
- ۳۴۳۱ شب که ز گریه میکنم دجله کنار خویش را
- ۳۴۳۲ بیش از این برگ فراق رخ جانانم نیست
- ۳۴۳۳ نامشخص
- ۳۴۳۴ حکایت پدر بخیل و پسر لاابالی
- ۳۴۳۵ در شکایت از زندان
- ۳۴۳۶ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۳۴۳۷ بر تختگاه تجرد، سلطان نامورم من
- ۳۴۳۸ رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن
- ۳۴۳۹ تمای سخن
- ۳۴۴۰ ایضا در مدح شیخ ابواسحاق و ایوانی که او در شیراز میساخت میگوید
- ۳۴۴۱ در جلوات حال شخص بعد از ولادت
- ۳۴۴۲ در مدح امیر یوسف بن ناصرالدین
- ۳۴۴۳ حضور دل نبود با عبادتی که مراست
- ۳۴۴۴ حکایت
- ۳۴۴۵ مرثیه
- ۳۴۴۶ پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب
- ۳۴۴۷ جواب
- ۳۴۴۸ حکایت درویش صاحب نظر و بقراط حکیم
- ۳۴۴۹ آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
- ۳۴۵۰ عابدی که پس از سالها عبادت به نوای مرغی دل خوش کرده بود
- ۳۴۵۱ نخواست هیچ خردمند وام از ایام
- ۳۴۵۲ بر تخت نشستن شاه اسماعیل
- ۳۴۵۳ برگ گریزان
- ۳۴۵۴ تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار
- ۳۴۵۵ در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
- ۳۴۵۶ نشستن اسکندر بر جای دارا
- ۳۴۵۷ دی یکی گفت، که از عشق خبرها دارد،
- ۳۴۵۸ ماه رویا روی خوب از من متاب
- ۳۴۵۹ فی التوحید الباری تعالی
- ۳۴۶۰ در ذم غرور به مال
- ۳۴۶۱ در این عهد از وفا بوئی نمانده است
- ۳۴۶۲ در جواب گفتگوی شیرین و قبول نمودن فرهاد کندن کوه بیستون را به جهت عمارت
- ۳۴۶۳ در کوی خرابات، کسی را که نیاز است
- ۳۴۶۴ در دشتها به وهم دویده
- ۳۴۶۵ سپیده همانگه ز که بر دمید
- ۳۴۶۶ داستان پیر زن با سلطان سنجر
- ۳۴۶۷ من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها
- ۳۴۶۸ این رنگ نگر که زلفش آمیخت
- ۳۴۶۹ چو آگاهی آمد به سام دلیر
- ۳۴۷۰ حکایت
- ۳۴۷۱ در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی
- ۳۴۷۲ دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست کردن روزی حلال بیمشغول شدن به کسب و از عبادت ماندن و ارشاد ایشان او را و میوههای تلخ و ترش کوهی بر وی شیرین شدن به داد آن مشایخ
- ۳۴۷۳ آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا
- ۳۴۷۴ باز جهان تیز پر و خلق شکار است
- ۳۴۷۵ بیست و هفتم
- ۳۴۷۶ به میدان خواندن بنی اسرائیل برای حیلهی ولادت موسی علیه السلام
- ۳۴۷۷ قصهی احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفی علیهالسلام در آن چاشتگاهها کی خواجهاش از تعصب جهودی به شاخ خارش میزد پیش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمیجوشید ازو احد احد میجست بیقصد او …
- ۳۴۷۸ تا کی از صومعه خمار کجاست
- ۳۴۷۹ همی چاره جست آن شب دیریاز
- ۳۴۸۰ در رثای ابوالمعالی احمد بن یوسف
- ۳۴۸۱ وزان پس چو دانست کامد سپاه
- ۳۴۸۲ مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن
- ۳۴۸۳ (کیقباد از دیدن برادر خود کیکاوس شادمان شد)
- ۳۴۸۴ مفردات
- ۳۴۸۵ کنون زرم ارجاسپ را نو کنیم
- ۳۴۸۶ آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه
- ۳۴۸۷ بازگشت خسرو از اصفهان و خواب دیدن او
- ۳۴۸۸ مکن مدار برای من ای پسر روز
- ۳۴۸۹ خرامش کردن سرو لیلی، با سرو قدان همسایه، سوی بوستان، و شناختن آزادهای آن نو بران را، و زبان سوسنی کشیدن، و غزلی جگر دوز، از یک اندازهای مجنون، به آواز نرم روان کردن، و بر دل لیلی زدن، و کاری آمدن، و …
- ۳۴۹۰ نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
- ۳۴۹۱ در مدح ناصرالدین طاهر و توصیف عمارت وی
- ۳۴۹۲ یارب چه بلا که عشق یارست
- ۳۴۹۳ سپهبد فرستاده را پیش خواند
- ۳۴۹۴ در مطایبه گوید
- ۳۴۹۵ جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمیشکنم
- ۳۴۹۶ در بیان قول رسول علیهالسلام لا رهبانیة فیالاسلام
- ۳۴۹۷ حکایت
- ۳۴۹۸ بدانست رستم که لابه به کار
- ۳۴۹۹ آنکه بر هر طرفی منتظرانند او را
- ۳۵۰۰ بیست و هشتم
- ۳۵۰۱ چون ز مرغ سحر فغان برخاست
- ۳۵۰۲ چو خورشید بر چرخ بنمود دست
- ۳۵۰۳ در ستایش بکتاش بیک
- ۳۵۰۴ رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهی ایشان
- ۳۵۰۵ ای حلقهی درگاه تو هفت آسمان سبحانه
- ۳۵۰۶ ملاقات پدر و پسر لحظهی قران السعدین
- ۳۵۰۷ شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است
- ۳۵۰۸ صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
- ۳۵۰۹ قصهی می خوردن شبها و گشت ماهتاب
- ۳۵۱۰ بهشتم بیاراست خورشید چهر
- ۳۵۱۱ گفتار اندر سلامت گوشهنشینی و صبر بر ایذاء خلق
- ۳۵۱۲ ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ما
- ۳۵۱۳ در مدح امیر سیفالدین (محمد)
- ۳۵۱۴ منوچهر را سال شد بر دو شست
- ۳۵۱۵ سرمست درآمد از خرابات
- ۳۵۱۶ زنی بود گشتاسپ را هوشمند
- ۳۵۱۷ در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش
- ۳۵۱۸ هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست
- ۳۵۱۹ تا نقش خیال دوست با ماست
- ۳۵۲۰ ایضا در وصف عمارت ممدوح
- ۳۵۲۱ در هجای علی سه بوسش
- ۳۵۲۲ در تعریف کتاب مقامات قاضی حمیدالدین
- ۳۵۲۳ رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو
- ۳۵۲۴ وزان جایگه لشکر اندر کشید
- ۳۵۲۵ داروی کاری
- ۳۵۲۶ یارب که داد آینه آن بت پرست را
- ۳۵۲۷ در مدح یمینالدوله سلطان محمود غزنوی
- ۳۵۲۸ باز گردانیدن صدیق رضی الله عنه واقعهی بلال را رضی الله عنه و ظلم جهودان را بر وی و احد احد گفتن او و افزون شدن کینهی جهودان و قصه کردن آن قضیه پیش مصطفی علیهالسلام و مشورت در خریدن او
- ۳۵۲۹ در رثاء پسر خود رشید الدین و وفات دختر
- ۳۵۳۰ به روز شنبهی سادس ز ماه ذی الحجه
- ۳۵۳۱ حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد
- ۳۵۳۲ چراغ خود دگر در بزم او بینور میبینم
- ۳۵۳۳ دادن پدر لیلی را به ابنسلام
- ۳۵۳۴ بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد
- ۳۵۳۵ ویران کردن اسکندر آتشکدههای ایران زمین را
- ۳۵۳۶ حکایت حکیم سنائی رحمةالله علیه که وقت وفات این بیت میخواند: «بازگشتم از سخن زیرا که نیست» «در سخن معنی و در معنی سخن»
- ۳۵۳۷ حکایت
- ۳۵۳۸ وله غفرالله ذنوبه
- ۳۵۳۹ سر نخوانیم که سودا زدهی موئی نیست
- ۳۵۴۰ آه که از جور فلک شد به باد
- ۳۵۴۱ ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار
- ۳۵۴۲ در ستایش جلالالدین محمد اکبر پادشاه فرماید
- ۳۵۴۳ مقالت پنجم در وصف پیری
- ۳۵۴۴ نامشخص
- ۳۵۴۵ ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق
- ۳۵۴۶ بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
- ۳۵۴۷ غزل همام
- ۳۵۴۸ در مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان شروان شاه و ملکه
- ۳۵۴۹ پستی گرفت همت من زین بلند جای
- ۳۵۵۰ مغز من اقلیم دانش، فکرتم بیدای او
- ۳۵۵۱ به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را
- ۳۵۵۲ نامهی چهارم از زبان معشوق به عاشق
- ۳۵۵۳ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۳۵۵۴ صفت تاثیر اجرام سماوی در عالم کون و فساد
- ۳۵۵۵ آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهی شاه جهانپناه از صورت احوال و استقبال ایشان کردن و شرایط اعزاز بجای آوردن
- ۳۵۵۶ از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
- ۳۵۵۷ نیت کردن او کی این زر بدهم بدان هیزمکش چون من روزی یافتم به کرامات مشایخ و رنجیدن آن هیزمکش از ضمیر و نیت او
- ۳۵۵۸ وله فی مرثیه
- ۳۵۵۹ گفتار حکیم نظامی
- ۳۵۶۰ ای پسر از مردم زمانه حذر گیر
- ۳۵۶۱ در دل نبستن به مهر دنیا
- ۳۵۶۲ تمثیل در بیان نسبت عقل با شهود
- ۳۵۶۳ حکایت ذوالنون مصری
- ۳۵۶۴ زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را
- ۳۵۶۵ حکایت پادشاه غور با روستایی
- ۳۵۶۶ نفس گفتست بسی ژاژ و بسی مبهم
- ۳۵۶۷ فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است
- ۳۵۶۸ بنفشه
- ۳۵۶۹ نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
- ۳۵۷۰ نگارا دل همی خواهد که عشقت را نهان دارد
- ۳۵۷۱ به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
- ۳۵۷۲ از کف ایام امان کس نیافت
- ۳۵۷۳ تمنا کردن یوسف شبانی را
- ۳۵۷۴ طرهی یار پریشان چه خوش است
- ۳۵۷۵ شد یار به اغیار دل آزار مصاحب
- ۳۵۷۶ به من سلام فرستاد دوستی امروز
- ۳۵۷۷ تقاضای گوشت و انگور
- ۳۵۷۸ در مدح صفوة الدین بانوی شروان شاه
- ۳۵۷۹ حکایت در معنی ثمرات نکوکاری در آخرت
- ۳۵۸۰ وله فی شکایةالزمان
- ۳۵۸۱ رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را
- ۳۵۸۲ در عین وصل جز من راضی به مرگ خود کیست
- ۳۵۸۳ الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی
- ۳۵۸۴ بتان نخست چو در دلبری میان بستند
- ۳۵۸۵ دوش کان شمع نیکوان برخاست
- ۳۵۸۶ مطالبه کردن زلیخا وصال یوسف را و استغنا نمودن یوسف از وی
- ۳۵۸۷ مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور
- ۳۵۸۸ دریغ و درد کز بیداد گردون
- ۳۵۸۹ با من چگونه بودی و بی من چگونهای؟
- ۳۵۹۰ قصیده
- ۳۵۹۱ در ستایش علاء الدین جوینی صاحب دیوان
- ۳۵۹۲ نامشخص
- ۳۵۹۳ وجه برات
- ۳۵۹۴ جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را
- ۳۵۹۵ حکایت مأمون با کنیزک
- ۳۵۹۶ فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
- ۳۵۹۷ در نکوهش مقلدان
- ۳۵۹۸ غزل
- ۳۵۹۹ از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست
- ۳۶۰۰ در آثار علوی
- ۳۶۰۱ آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟
- ۳۶۰۲ دیوانهی خموش به عاقل برابرست
- ۳۶۰۳ در ستایش خاناحمد
- ۳۶۰۴ مرثیه
- ۳۶۰۵ در مدح وزیر زاده ابوالفتح عبدالرزاق بن احمد بن حسن میمندی
- ۳۶۰۶ ما را به بوسه چون بگرفتیم در برش
- ۳۶۰۷ آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
- ۳۶۰۸ سال از معنی انا الحق
- ۳۶۰۹ در ستایش شعر خویش گوید
- ۳۶۱۰ مناجات
- ۳۶۱۱ نه به ز شیوهی مستان طریق ورائی هست
- ۳۶۱۲ آن سیه چهره که خلقی نگرانند او را
- ۳۶۱۳ خواستاری اسکندر روشنک را
- ۳۶۱۴ تا ببازار جهان سوداگریم
- ۳۶۱۵ گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
- ۳۶۱۶ بهای جوانی
- ۳۶۱۷ در وصف بهار و مدح خواجه علیبن محمد
- ۳۶۱۸ نور رخ تو قمر ندارد
- ۳۶۱۹ تحریض سلیمان علیهالسلام مر رسولان را بر تعجیل به هجرت بلقیس بهر ایمان
- ۳۶۲۰ زآتش اندیشه جانم سوخته است
- ۳۶۲۱ حکایت
- ۳۶۲۲ ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
- ۳۶۲۳ بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسرائیل از زنانشان در شب حمل
- ۳۶۲۴ در سرم عشق تو سودایی خوش است
- ۳۶۲۵ اعتراض مریدان در خلوت وزیر
- ۳۶۲۶ چنین گفت با رستم اسفندیار
- ۳۶۲۷ رسیدن اسکندر به پیغمبری
- ۳۶۲۸ سرانجام گشتاسپ بنمود پشت
- ۳۶۲۹ متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
- ۳۶۳۰ ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ما
- ۳۶۳۱ داستان پیر خشتزن
- ۳۶۳۲ چوآمد به بهرام زین آگهی
- ۳۶۳۳ در تهنیت مراجعت شیخ ابواسحاق به شیراز
- ۳۶۳۴ وصیت کردن مصطفی علیهالسلام صدیق را رضی الله عنه کی چون بلال را مشتری میشوی هر آینه ایشان از ستیز بر خواهند در بها فزود و بهای او را خواهند فزودن مرا درین فضیلت شریک خود کن وکیل من باش و نیم بها از م…
- ۳۶۳۵ دادیم به یک جلوهی رویت دل و دین را
- ۳۶۳۶ خبر یافتن مجنون دردمند، از بیماری لیلی، و از حلقهی سگان بیابان زنجیر گسستن، و به حلقه زدن در لیلی آمدن، و از پیش جنازهی لیلی را در حلقهی رحیل دیدن، و نثار شاهانه از دیده ریختن، و به موافقت محفه عرو…
- ۳۶۳۷ تمامی سخن
- ۳۶۳۸ وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا
- ۳۶۳۹ حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد
- ۳۶۴۰ در مدح دستور معظم ناصرالدین طاهربن المظفر گوید
- ۳۶۴۱ عروس خیال از حجلهی اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور
- ۳۶۴۲ بیست و نهم
- ۳۶۴۳ در پند دادن دایه به شیرین و دلداری از نازنین گوید
- ۳۶۴۴ (اندرز پدر به پسر)
- ۳۶۴۵ نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
- ۳۶۴۶ صاحب ناصرالدین را مدح گوید
- ۳۶۴۷ رجوع به حکایت ذاالنون رحمة الله علیه
- ۳۶۴۸ امید وصل تو کاری درازست
- ۳۶۴۹ چو از کار رومی بپردخت شاه
- ۳۶۵۰ در بیان آنک ثواب عمل عاشق از حق هم حق است
- ۳۶۵۱ همی رفت منزل به منزل به راه
- ۳۶۵۲ مردن فرهاد در عشق شیرین
- ۳۶۵۳ ای مسلمانان مرا در عشق آب بت غیر تست
- ۳۶۵۴ سیام
- ۳۶۵۵ در مدح امیر ایاز اویماق منظور و محبوب سلطان محمود
- ۳۶۵۶ بیامد به نزدیک چوبینه مرد
- ۳۶۵۷ حکایت
- ۳۶۵۸ (وداع پدر و پسر )
- ۳۶۵۹ در صفت معشوق روحانی و تجلیات نورانی
- ۳۶۶۰ خندیدن جهود و پنداشتن کی صدیق مغبونست درین عقد
- ۳۶۶۱ از این حزین تنگدل بندی
- ۳۶۶۲ مهرت به دل و به جان دریغست
- ۳۶۶۳ رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین
- ۳۶۶۴ این مویهای بیجان، به گیسوی منور مادر مغفورهی خویش، که تاب الشیب نوری داشت، راست افتاد، و بدین نالهای سوزان، نفس حسن را خاکستر کرده شد و گوهر پاک برادر حسام الدین را، که در میان خاک، خورد مور چه گشت،…
- ۳۶۶۵ ایضا در مدح عمیدالملک وزیر
- ۳۶۶۶ که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا
- ۳۶۶۷ نشستن شاهزاده بر تخت شهریاری و بلند آوازه گشتن در خطبهی کامکاری و در اختصار قصه کوشیدن و لباس تمامی بر شاهد فسانه پوشیدن
- ۳۶۶۸ یکی نغز تابوت کرد آهنین
- ۳۶۶۹ اینت گم گشته دهانی که توراست
- ۳۶۷۰ وزان جایگه رفت خورشیدفش
- ۳۶۷۱ در تنبیه و موعظه
- ۳۶۷۲ وزیر خردمند بر پای خاست
- ۳۶۷۳ گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب
- ۳۶۷۴ ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
- ۳۶۷۵ دوشم غم تو ملک سویدا گرفته بود
- ۳۶۷۶ در تفسیر قول رسول علیهالسلام ما مات من مات الا و تمنی ان یموت قبل ما مات ان کان برا لیکون الی وصول البر اعجل و ان کان فاجرا لیقل فجوره
- ۳۶۷۷ بده آن راح روان پرور ریحانی را
- ۳۶۷۸ یکی مایهور پور اسفندیار
- ۳۶۷۹ گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گویمی
- ۳۶۸۰ در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه
- ۳۶۸۱ حکایت عنکبوت و خانهی او
- ۳۶۸۲ در شکایت فلک و مدح صدر سعدالدین
- ۳۶۸۳ خرد چون به جان و تنم بنگریست
- ۳۶۸۴ رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او
- ۳۶۸۵ خردنامه ارسطو
- ۳۶۸۶ گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل
- ۳۶۸۷ در ستایش میرمیران
- ۳۶۸۸ برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی
- ۳۶۸۹ رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند
- ۳۶۹۰ وله طابالله ثراه
- ۳۶۹۱ سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان
- ۳۶۹۲ با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند
- ۳۶۹۳ حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر
- ۳۶۹۴ خطاب به خوانندگان و عیبجویان
- ۳۶۹۵ به پادشاهی نشستن اسکندر در اصطخر
- ۳۶۹۶ به حکم بندهی خلاق آن رزاق بیمنت
- ۳۶۹۷ در خواب دیدن عاشق معشوق را
- ۳۶۹۸ در مدح عالم فاضل شیخ عبدالعال
- ۳۶۹۹ گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش
- ۳۷۰۰ گشته در راهت غبار آلود روی زرد ما
- ۳۷۰۱ نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت
- ۳۷۰۲ فرستادن زلیخا، یوسف را به باغ
- ۳۷۰۳ هجو شما میکنم
- ۳۷۰۴ منصور باد لشکر آن چشم کینهخواه
- ۳۷۰۵ در رثای محمد بهروز
- ۳۷۰۶ در خواص نفس قدسی و دلایل حرکات و علامات اجزای بدن
- ۳۷۰۷ در بیان چگونگی عشق و آغاز کندن بیستون به نیروی محبت
- ۳۷۰۸ ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف!
- ۳۷۰۹ جمع آمدن عمران به مادر موسی و حامله شدن مادر موسی علیهالسلام
- ۳۷۱۰ با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
- ۳۷۱۱ هر که خصم اندر او کمند انداخت
- ۳۷۱۲ ایضا در مرثیه
- ۳۷۱۳ مقالت ششم در اعتبار موجودات
- ۳۷۱۴ در مدح خواجه همام الدین حاجب و یاد کردن از مرگ منوچهر
- ۳۷۱۵ نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
- ۳۷۱۶ جواب
- ۳۷۱۷ در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
- ۳۷۱۸ نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را
- ۳۷۱۹ با رخت ای دلبر عیار یار
- ۳۷۲۰ بد منشانند زیر گنبد گردان
- ۳۷۲۱ امتحان کردن خواجهی لقمان زیرکی لقمان را
- ۳۷۲۲ بهای نیکی
- ۳۷۲۳ دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد
- ۳۷۲۴ زخم زمانه را در مرهم پدید نیست
- ۳۷۲۵ فرد
- ۳۷۲۶ در ذم بیهنران
- ۳۷۲۷ رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
- ۳۷۲۸ زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
- ۳۷۲۹ تواند چنین زیست جاناوری؟
- ۳۷۳۰ آن میوهی بهشتی کمد به دستت ای جان
- ۳۷۳۱ ز من مپرس که بر من چه حال میگذرد
- ۳۷۳۲ دانسته باش ای دل کزان نامهربانت میبرم
- ۳۷۳۳ در ستایش میرمیران
- ۳۷۳۴ در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد
- ۳۷۳۵ حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
- ۳۷۳۶ چو حوری جهان آن پسندیده زن
- ۳۷۳۷ پیغام فرستادن عاشق بمعشوق
- ۳۷۳۸ در مدح میر محمدی خان فرماید
- ۳۷۳۹ چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست
- ۳۷۴۰ ختم کتاب و خاتمهی خطاب
- ۳۷۴۱ خردنامه افلاطون
- ۳۷۴۲ شنیدن عاشق سخن معشوق را
- ۳۷۴۳ صفت بهار و مدح وزیرزاده ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد
- ۳۷۴۴ که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا
- ۳۷۴۵ بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
- ۳۷۴۶ خورشید برکشید سر از بارهی بره
- ۳۷۴۷ آگاهی خسرو از مرگ پدر
- ۳۷۴۸ در شرف بنیت انسان به صورت و معنی بر دیگر مخلوقات
- ۳۷۴۹ پند و موعظة
- ۳۷۵۰ به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
- ۳۷۵۱ وداع کردن پدر مجنون را
- ۳۷۵۲ ایضا در مرثیه
- ۳۷۵۳ چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
- ۳۷۵۴ وله نورالله مرقده
- ۳۷۵۵ در مدح خواجه اسماعیل شنیزی
- ۳۷۵۶ در مدح صفوة الدین بانوی شروان شاه
- ۳۷۵۷ فرستادن اسکندر روشنک را به روم
- ۳۷۵۸ قاعده در بطلان حلول و اتحاد
- ۳۷۵۹ خرقه رهن خانهی خمار دارد پیر ما
- ۳۷۶۰ چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را
- ۳۷۶۱ دایرهی پرگار سخن را از پرگار خانهی دو زبان ساختن و در میدانگاه خاتمهی بیان علم فراغت افراختن و خاتمه سخن را به مناجات مثنی کردن و نامهی کن و خامهی قدرت تمام نمودن رسالهی رسالت به نعمت مهر محمدی …
- ۳۷۶۲ حاصل عمر تو افسوس شد و حرمان
- ۳۷۶۳ هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش
- ۳۷۶۴ بی آرزو
- ۳۷۶۵ در افزونی محبت فرهاد و شور عشق او در فراق شیرین
- ۳۷۶۶ کسی کو همچو تو جانان ندارد
- ۳۷۶۷ مژدهی وصل توام ساخته بیتاب امشب
- ۳۷۶۸ چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
- ۳۷۶۹ حکایت زورآزمای تنگدست
- ۳۷۷۰ عرضه کردن کنیزان جمال خویش را بر یوسف و یکتاپرست کردن یوسف ایشان را
- ۳۷۷۱ ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان
- ۳۷۷۲ ای جان تو مسافر مهمان سرای خاک!
- ۳۷۷۳ حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز میریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمیرسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب میآورد
- ۳۷۷۴ در رثاء دختر خویش
- ۳۷۷۵ نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
- ۳۷۷۶ شاد کن جان من، که غمگین است
- ۳۷۷۷ وصیت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کی مرا ندیده باشی
- ۳۷۷۸ آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
- ۳۷۷۹ از گردش گیتی گله روا نیست
- ۳۷۸۰ همی بود بهمن به زابلستان
- ۳۷۸۱ در مدح خواجه حکیم ابوالحسن علی بن محمد طبیب
- ۳۷۸۲ در مدح کمالالدین محمود خال
- ۳۷۸۳ ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا
- ۳۷۸۴ بادا مبارک در جهان سور و عروسیهای ما
- ۳۷۸۵ در بیان آنک عقل و روح در آب و گل محبوساند همچون هاروت و ماروت در چاه بابل
- ۳۷۸۶ چو بنهاد بر نامهبر مهر شاه
- ۳۷۸۷ ماهرویا در جهان آوازهی تست
- ۳۷۸۸ چو نزدیکی نرمپایان رسید
- ۳۷۸۹ داستان سگ و صیاد و روباه
- ۳۷۹۰ چو شب شد چو آهرمن کینهخواه
- ۳۷۹۱ در مدح عمیدالملک وزیر
- ۳۷۹۲ (بازگشتن کیقباد بسوی دهلی )
- ۳۷۹۳ فغان از ابروی پرچین
- ۳۷۹۴ سی و یکم
- ۳۷۹۵ به دهقان کدیور گفت انگور
- ۳۷۹۶ روز عید ست به من ده می نابی چو گلاب
- ۳۷۹۷ ای برادر عشق سودایی خوشست
- ۳۷۹۸ معاتبهی مصطفی علیهالسلام با صدیق رضی الله عنه کی ترا وصیت کردم کی به شرکت من بخر تو چرا بهر خود تنها خریدی و عذر او
- ۳۷۹۹ در شرح اشتیاق گوید
- ۳۸۰۰ مناجات شیرین در شب فراق
- ۳۸۰۱ چوخورشید برزد سراز تیره کوه
- ۳۸۰۲ در ختم این نامهی مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهی مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان …
- ۳۸۰۳ مناجات
- ۳۸۰۴ قصهی هلال کی بندهی مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهی سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چش…
- ۳۸۰۵ خردنامه سقراط
- ۳۸۰۶ ( رسیدن کیقباد به دهلی )
- ۳۸۰۷ آگاهی مجنون از مرگ پدر
- ۳۸۰۸ امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت
- ۳۸۰۹ نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
- ۳۸۱۰ سیو دوم
- ۳۸۱۱ حکایت در معنی خاموشی از نصیحت کسی که پند نپذیرد
- ۳۸۱۲ رفتن خسرو به سوی قصر شیرین و در بستن شیرین به روی خسرو
- ۳۸۱۳ تتمهی حسد آن حشم بر آن غلام خاص
- ۳۸۱۴ چو بشنید شد نامه را خواستار
- ۳۸۱۵ عاشقی و بی نوایی کار ماست
- ۳۸۱۶ چو بر زد ز دریا درفش سپید
- ۳۸۱۷ من گرفتهام بر کف نقد جان شیرین را
- ۳۸۱۸ برآمد بران تند بالا فراز
- ۳۸۱۹ معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
- ۳۸۲۰ در مدح خاتون معظم صفوةالدین مریم گوید
- ۳۸۲۱ بر تخت نشستن خسرو بجای پدر
- ۳۸۲۲ کار دل از آرزوی دوست به جانست
- ۳۸۲۳ در ستایش امیرانکیانو
- ۳۸۲۴ در هجو صفی محمد تاریخی
- ۳۸۲۵ ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب
- ۳۸۲۶ دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
- ۳۸۲۷ در مدح خواجه عمید ثقةالملک، طاهر
- ۳۸۲۸ بپرسید هرچیز و دریا بدید
- ۳۸۲۹ رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه
- ۳۸۳۰ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
- ۳۸۳۱ از زبان تیر خراس
- ۳۸۳۲ خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا
- ۳۸۳۳ ترسیدن فرعون از آن بانگ
- ۳۸۳۴ سزد که وزن نیارد به نزد گوهر سنگ
- ۳۸۳۵ صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش
- ۳۸۳۶ دل میشود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود
- ۳۸۳۷ آب آتش میبرد خورشید شبپوش شما
- ۳۸۳۸ کدام عهد نکویان عهد ما بستند
- ۳۸۳۹ دردا که درد ما به دوائی نمیرسد
- ۳۸۴۰ خان احمدبیک چون به جنت
- ۳۸۴۱ سر کل
- ۳۸۴۲ قصیده در مدح یوسف عادل شاه فرماید
- ۳۸۴۳ در ستایش شاه شجاع مظفری و وصف بارگاه او گوید
- ۳۸۴۴ تضرع کردن زلیخا پیش دایه و راهنمایی او زلیخا را به ساختن عمارت
- ۳۸۴۵ جواب گفتن طاوس آن سایل را
- ۳۸۴۶ عجب گیرنده راهی بود در عاشق ربائیها
- ۳۸۴۷ در ستایش علی«ع»
- ۳۸۴۸ مگر میکند بوستان زرگری
- ۳۸۴۹ تهدید فرستادن سلیمان علیهالسلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن
- ۳۸۵۰ ذبابهی این فصل در سری چند مرموز
- ۳۸۵۱ در اظهار نمودن شیرین محبت خویش را به آن غمین مهجور
- ۳۸۵۲ دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
- ۳۸۵۳ مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست
- ۳۸۵۴ در ماده تاریخ فوت فرماید
- ۳۸۵۵ تا گل لعل روی بنمودست
- ۳۸۵۶ در بیاعتنایی به دنیا
- ۳۸۵۷ مقالت هفتم در فضیلت آدمی بر حیوانات
- ۳۸۵۸ تمثیل در نمودهای بیبود
- ۳۸۵۹ در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر
- ۳۸۶۰ با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟
- ۳۸۶۱ کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
- ۳۸۶۲ دزد تو شد این زمانهی ریمن
- ۳۸۶۳ در صفت داغگاه امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمدبنمحمدوالیچغانیان
- ۳۸۶۴ بی پدر
- ۳۸۶۵ سوگواری مردی که بیقرار و پند بیدلی به او
- ۳۸۶۶ چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
- ۳۸۶۷ حصن جان ساز در جهان خلوت
- ۳۸۶۸ در شکر
- ۳۸۶۹ وله روحه الله روحه
- ۳۸۷۰ خلاصهی سخن
- ۳۸۷۱ مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست
- ۳۸۷۲ پیدا کردن سلیمان علیهالسلام کی مرا خالصا لامر الله جهدست در ایمان تو یک ذره غرضی نیست مرا نه در نفس تو و حسن تو و نه در ملک تو خود بینی چون چشم جان باز شود به نورالله
- ۳۸۷۳ خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
- ۳۸۷۴ نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد
- ۳۸۷۵ ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
- ۳۸۷۶ داستان نوشابه پادشاه بردع
- ۳۸۷۷ منم کز دل وداع کشور امن دامان کردم
- ۳۸۷۸ آگاهی بهرام از لشکرگشی خاقان چین بار دوم
- ۳۸۷۹ ای که اندر ملک گفتی مینهم قانون عدل
- ۳۸۸۰ بزم تاریک
- ۳۸۸۱ دل بوی او سحر ز نسیم صبا نشنید
- ۳۸۸۲ عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد
- ۳۸۸۳ چون خان جهان پناه از دور زمان
- ۳۸۸۴ در وصف خطهی کرمان و مدح شاه شجاع گوید
- ۳۸۸۵ قصیده در مدح امیر قاسم بیک طبیب فرماید
- ۳۸۸۶ باز آوردن شاپور شیرین را پیش مهین بانو
- ۳۸۸۷ حکایت
- ۳۸۸۸ حکایت غافلی که عود میسوخت
- ۳۸۸۹ گر به کوه اندر پلنگی بودمی
- ۳۸۹۰ انس مجنون با وحوش و سباع
- ۳۸۹۱ زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا
- ۳۸۹۲ در مدح خواجه عمید اسعد کدخدای امیر ابوالمظفر والی چغانیان
- ۳۸۹۳ در مدح عموی خود کافی الدین شروانی
- ۳۸۹۴ هم در هجای معجزی شاعر
- ۳۸۹۵ مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
- ۳۸۹۶ کسی خود جان نبرد از شیوهی چشم فسون سازت
- ۳۸۹۷ مرثیه در شهادت میر معصوم گوید رحمهالله
- ۳۸۹۸ چنان بر صد مرغ دل فکند آن زلف پرچین را
- ۳۸۹۹ سال از معنی وصال
- ۳۹۰۰ در مدح امیر بار سلطان
- ۳۹۰۱ دوم در کیفیت معاش جمهور و درآن چند بند سخنست اول در معاش اهل دنیا
- ۳۹۰۲ در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر
- ۳۹۰۳ دلم در دام عشق افتاد هیلا
- ۳۹۰۴ ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
- ۳۹۰۵ دگر باره شد از تاراج بهمن
- ۳۹۰۶ جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری
- ۳۹۰۷ پایمال آز
- ۳۹۰۸ این چه سوداست کز تو در سر ماست
- ۳۹۰۹ مه نکویی ز روی او دارد
- ۳۹۱۰ آن تن ماست یا میان شما
- ۳۹۱۱ وصف آرایش کردن زلیخا
- ۳۹۱۲ گفتار اندر رای و تدبیر ملک و لشکر کشی
- ۳۹۱۳ در مرثیهی وحید الدین عموی خود
- ۳۹۱۴ در خاتمهی کتاب
- ۳۹۱۵ فی منقبة امیرالممنین علیبنابیطالب کرم الله وجهه
- ۳۹۱۶ این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست
- ۳۹۱۷ کی ببینم چهرهی زیبای دوست؟
- ۳۹۱۸ در وصف بهار و مدح شهریار
- ۳۹۱۹ بخت بدرنگ من امروز گم است
- ۳۹۲۰ بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
- ۳۹۲۱ عشق تو از ملک جهان خوشترست
- ۳۹۲۲ پیدا شدن استارهی موسی علیه السلام بر آسمان و غریو منجمان در میدان
- ۳۹۲۳ وزان جایگه شاد لشگر براند
- ۳۹۲۴ کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
- ۳۹۲۵ صفت دهلی
- ۳۹۲۶ طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امراکی ولی عهد از شما کدامست
- ۳۹۲۷ حکایت در تقریر همین سخن
- ۳۹۲۸ داستان فریدون با آهو
- ۳۹۲۹ سیو سوم
- ۳۹۳۰ در حکایت گفتگوی آن بیخبر از مقامات عشق با مجنون و جواب دادن مجنون
- ۳۹۳۱ تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
- ۳۹۳۲ در ستایش میرمیران
- ۳۹۳۳ چو بشنید شنگل به بهرام گفت
- ۳۹۳۴ چون در جهان نگه نکنی چون است؟
- ۳۹۳۵ در وصف ربیع و مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۳۹۳۶ می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
- ۳۹۳۷ در شکایت دنیا
- ۳۹۳۸ ازان پس بیامد به پردهسرای
- ۳۹۳۹ گفتگوی خسرو و شیرین
- ۳۹۴۰ هم آنگه ز کوه اندر آمد سپاه
- ۳۹۴۱ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۳۹۴۲ در شکایت گوید و توقع تلطف کند
- ۳۹۴۳ گفتار اندر نواخت لشکریان در حالت امن
- ۳۹۴۴ عشق تو قضای آسمانست
- ۳۹۴۵ تا هلاک عاشقان از طرهی شبرنگ تست
- ۳۹۴۶ سکندر سوی روشنایی رسید
- ۳۹۴۷ اندرز گرفتن بهرام از شبان
- ۳۹۴۸ پاسخ خسرو به شیرین
- ۳۹۴۹ انکار فلسفی بر قرائت ان اصبح ماکم غورا
- ۳۹۵۰ در مدح جلالالدین احمد
- ۳۹۵۱ در مدح عضدالدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود
- ۳۹۵۲ مثل
- ۳۹۵۳ حکایت دردمندی که از مرگ دوستش پیش شبلی گریه میکرد
- ۳۹۵۴ ز بهرام شنگل شد اندرگمان
- ۳۹۵۵ اگر سرم برود در سر وفای شما
- ۳۹۵۶ ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
- ۳۹۵۷ دلم ز عشق تبرا نمیتواند کرد
- ۳۹۵۸ بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت
- ۳۹۵۹ جستیم راه میکده و خانقاه را
- ۳۹۶۰ صفت مسجد جامع
- ۳۹۶۱ گریختن خسرو از بهرام چوبین
- ۳۹۶۲ چو خورشید روشن بیاراست گاه
- ۳۹۶۳ بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق
- ۳۹۶۴ سیوچهارم
- ۳۹۶۵ راه عشق او که اکسیر بلاست
- ۳۹۶۶ پادشاها لشکر توفیق همراه تو اند
- ۳۹۶۷ غضنفر گله جاری
- ۳۹۶۸ رواق منظر چشم من آشیانه توست
- ۳۹۶۹ بزم اسکندر با نوشابه
- ۳۹۷۰ دو روزی شد که با هجران جانان صحبتی دارم
- ۳۹۷۱ در صفت آن بیخودان کی از شر خود و هنر خود آمن شدهاند کی فانیاند در بقای حق همچون ستارگان کی فانیاند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد
- ۳۹۷۲ نه با من دوست آن گفت و نه آن کرد
- ۳۹۷۳ این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست
- ۳۹۷۴ سپهر فضل و هنر آفتاب عز و شرف
- ۳۹۷۵ در مدح شاه شیخ ابواسحق
- ۳۹۷۶ در مدح سلطان حسن فرماید
- ۳۹۷۷ نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی
- ۳۹۷۸ در نصیحت ملوک به عدل
- ۳۹۷۹ در ستایش بکتاش بیگ حکمران کرمان
- ۳۹۸۰ با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را
- ۳۹۸۱ باقی قصهی ابراهیم ادهم قدسالله سره
- ۳۹۸۲ بدرود گفت فر جوانی
- ۳۹۸۳ ای پسر ار عمر تو یک ساعت است
- ۳۹۸۴ باد بهار مرهم دلهای خسته است
- ۳۹۸۵ در رثای امیر معزی
- ۳۹۸۶ در ماده تاریخ گوید
- ۳۹۸۷ خواندن فرعون زنان نوزاده را سوی میدان هم جهت مکر
- ۳۹۸۸ جواب
- ۳۹۸۹ مقالت هشتم در بیاین آفرینش
- ۳۹۹۰ خانه هفتم
- ۳۹۹۱ برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
- ۳۹۹۲ نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما
- ۳۹۹۳ سخنی از میراث استادان
- ۳۹۹۴ وله ایضا
- ۳۹۹۵ دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
- ۳۹۹۶ پردهی کس نشد این پردهی میناگون
- ۳۹۹۷ رسیدن اسکندر به عرض جنوب و ده سرپرستان
- ۳۹۹۸ زهی بر جمال تو افشانده جان گل
- ۳۹۹۹ در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
- ۴۰۰۰ پایه و دیوار
- ۴۰۰۱ منازعت امرا در ولی عهدی
- ۴۰۰۲ در حلقهی زلف تو هر دل خطری دارد
- ۴۰۰۳ طره مفشان که غرامت بر ماست
- ۴۰۰۴ در علم و جهل
- ۴۰۰۵ وله نورالله قبره
- ۴۰۰۶ تمامی سخن
- ۴۰۰۷ یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
- ۴۰۰۸ گفتار اندر تقویت مردان کار آزموده
- ۴۰۰۹ ای بلبل بوستان معقول
- ۴۰۱۰ عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل
- ۴۰۱۱ برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
- ۴۰۱۲ رسیدن نامه لیلی به مجنون
- ۴۰۱۳ گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه
- ۴۰۱۴ شکایت کردن هفت مظلوم
- ۴۰۱۵ داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند
- ۴۰۱۶ در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
- ۴۰۱۷ نامهی پنجم از زبان عاشق به معشوق
- ۴۰۱۸ و نیز
- ۴۰۱۹ صدهزار افسوس از فخر زمان زینت که بود
- ۴۰۲۰ انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان
- ۴۰۲۱ در مدح و منقبت حضرت امیرالممنین علیابن ابیطالب علیهالسلام
- ۴۰۲۲ دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
- ۴۰۲۳ به افسون محو کردی شکوههای بیکرانم را
- ۴۰۲۴ ساقیا باز خرابیم بده جامی چند
- ۴۰۲۵ از جوانی داغها بر سینهی ما مانده است
- ۴۰۲۶ قصیده
- ۴۰۲۷ قطعه
- ۴۰۲۸ در مدح شمس الکفاة خواجه احمد بن حسن میمندی
- ۴۰۲۹ وله بردالله مضجعه
- ۴۰۳۰ تغزل و ستایش صاحب دیوان
- ۴۰۳۱ تمثیل در اطوار وجود
- ۴۰۳۲ بهم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
- ۴۰۳۳ حکایت
- ۴۰۳۴ غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را
- ۴۰۳۵ رسیدن عزیز مصر در همان دم و سال از یوسف و زلیخا
- ۴۰۳۶ گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان
- ۴۰۳۷ در حسب حال و شکایت از استرداد ملکی که بوی داده بودند
- ۴۰۳۸ ماه شب گمرهان عارض زیبای تست
- ۴۰۳۹ ای چراغ چشم توفان بار ما
- ۴۰۴۰ مبارک باد
- ۴۰۴۱ گرت ایدوست بود دیدهی روشن بین
- ۴۰۴۲ حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد
- ۴۰۴۳ پیام گل
- ۴۰۴۴ هر که گوید که چرخ بیکار است
- ۴۰۴۵ نگار من چو اندر من نظر کرد
- ۴۰۴۶ طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
- ۴۰۴۷ در جهان هیچ سینه بیغم نیست
- ۴۰۴۸ در بیان آنک ما سوی الله هر چیزی آکل و ماکولست همچون آن مرغی کی قصد صید ملخ میکرد و به صید ملخ مشغول میبود و غافل بود از باز گرسنه کی از پس قفای او قصد صید او داشت اکنون ای آدمی صیاد آکل از صیاد و آ…
- ۴۰۴۹ در بارهی فوت دختر خود
- ۴۰۵۰ بقیهی قصهی اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیهالسلام آل بلقیس را هر یکی را اندر خور خود و مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیری به صفیر آن جنس مرغ و طعمهی او
- ۴۰۵۱ جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
- ۴۰۵۲ یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
- ۴۰۵۳ هرکه چون من به کفرش ایمانست
- ۴۰۵۴ در مدح خواجه احمد عبدالصمد وزیر سلطان مسعود
- ۴۰۵۵ غزل سرائی باربد از زبان خسرو
- ۴۰۵۶ بوجود آمدن موسی و آمدن عوانان به خانهی عمران و وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آتش انداز
- ۴۰۵۷ در مدح سلطان سنجر
- ۴۰۵۸ در مدح بهرامشاه
- ۴۰۵۹ در مدح گوید
- ۴۰۶۰ رفتن اسکندر به کوه البرز
- ۴۰۶۱ ازین سوی خسرو بران رزمگاه
- ۴۰۶۲ ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحق
- ۴۰۶۳ رنجور شدن این هلال و بیخبری خواجهی او از رنجوری او از تحقیر و ناشناخت و واقف شدن دل مصطفی علیهالسلام از رنجوری و حال او و افتقاد و عیادت رسول علیهالسلام این هلال را
- ۴۰۶۴ تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل
- ۴۰۶۵ صفت مناره
- ۴۰۶۶ داستان میوه فروش و روباه
- ۴۰۶۷ سکندر چو بشنید شد سوی کوه
- ۴۰۶۸ آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
- ۴۰۶۹ سیپنجم
- ۴۰۷۰ ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
- ۴۰۷۱ ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما
- ۴۰۷۲ یکی کرگ بود اندران شهر شاه
- ۴۰۷۳ بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست
- ۴۰۷۴ صفت حوض
- ۴۰۷۵ ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد
- ۴۰۷۶ خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
- ۴۰۷۷ قصیده
- ۴۰۷۸ شکر ریزی عروسی خسرو و شیرین و فرستادن خسرو انگشتری را به رسم پیمان
- ۴۰۷۹ کشتن بهرام وزیر ظالم را
- ۴۰۸۰ سی و ششم
- ۴۰۸۱ در زهد و موعظه
- ۴۰۸۲ نسیما آن گل شبگیر چون است؟
- ۴۰۸۳ در توصیف دشتی که رشک گلزار بهشت بود و تفرج شیرین در آن دشت و رسیدن نامهی خسرو به او
- ۴۰۸۴ سوی باختر شد چو خاور بدید
- ۴۰۸۵ در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی
- ۴۰۸۶ مرا دانی که بیتو حال چونست
- ۴۰۸۷ عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان
- ۴۰۸۸ در مدح مودود شاه زنگی
- ۴۰۸۹ هر جا کشند صورت زیبای شاه را
- ۴۰۹۰ دگر روز خسرو بیاراست گاه
- ۴۰۹۱ اندرز و سوگند دادن مهین بانو شیرین را
- ۴۰۹۲ یکی اژدها بود بر خشک و آب
- ۴۰۹۳ لطف پنهانی او در حق من بسیار است
- ۴۰۹۴ در آمدن مصطفی علیهالسلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه
- ۴۰۹۵ در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر
- ۴۰۹۶ در مدح موئتمن سرخسی
- ۴۰۹۷ گشودن اسکندر دز دربند را به دعای زاهد
- ۴۰۹۸ در باب ظلمه و ظلم
- ۴۰۹۹ هجو شراب
- ۴۱۰۰ دارم از دست تو بر سر افسر بیغیرتی
- ۴۱۰۱ گفتار اندر دلداری هنرمندان
- ۴۱۰۲ تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
- ۴۱۰۳ آن بی تن و جان چیست کو روان است؟
- ۴۱۰۴ گفتم که چاره غم هجران شود نشد
- ۴۱۰۵ رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج
- ۴۱۰۶ غزل
- ۴۱۰۷ بنده وار آمدم به زنهارت
- ۴۱۰۸ ساکن کنعان مهجوری خلیل
- ۴۱۰۹ در هجای علی سه بوسش
- ۴۱۱۰ ایضا فی مدح شاهزاده مظفرلوا سلطان حمزه میرزا گفته
- ۴۱۱۱ حکایت خسروی که سگ تازی خود را رها کرد
- ۴۱۱۲ ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
- ۴۱۱۳ تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست
- ۴۱۱۴ مهربانی از میان خلق دامن چیده است
- ۴۱۱۵ صفت کشتن خلیل علیهالسلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهی مهلکه در مرید
- ۴۱۱۶ ایضا در مرثیه
- ۴۱۱۷ نامه مجنون در پاسخ لیلی
- ۴۱۱۸ این قصیده را برای شیخ اجل سعدی نوشت
- ۴۱۱۹ آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان و التفات همت او از همهی ملک منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت
- ۴۱۲۰ گواهی دادن طفل شیرخواره به بیگناهی یوسف
- ۴۱۲۱ وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن
- ۴۱۲۲ سال از ماهیت قرب و بعد و امکان وصال با حق
- ۴۱۲۳ دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم
- ۴۱۲۴ ای غم عشق تو یار غار ما
- ۴۱۲۵ مقالت نهم در تک مونات دنیوی
- ۴۱۲۶ وله نورالله قبره
- ۴۱۲۷ در مدح خواجه ابوالعباس
- ۴۱۲۸ این قصیده را حرز الحجاز خوانند در کعبهی علیا انشاء کرده و بر بالین مقدس پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده
- ۴۱۲۹ در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر
- ۴۱۳۰ تو بلند آوازه بودی، ای روان
- ۴۱۳۱ حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود
- ۴۱۳۲ پیک پیری
- ۴۱۳۳ مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
- ۴۱۳۴ هر که در عشق نمیرد به بقایی نرسد
- ۴۱۳۵ مرا دانهی دل بر آتش فتاده است
- ۴۱۳۶ در هجو خواجه اسعد
- ۴۱۳۷ هر دلی کو به عشق مایل نیست
- ۴۱۳۸ بلی، بیگمان این جهان چون گیاست
- ۴۱۳۹ چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک
- ۴۱۴۰ حکایت حلاج که در دم مرگ روی خود را به خون خود سرخ کرد
- ۴۱۴۱ گر آن گلبرگ خندان در گلستانی دمی خندد
- ۴۱۴۲ فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار
- ۴۱۴۳ بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
- ۴۱۴۴ در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
- ۴۱۴۵ مثنوی
- ۴۱۴۶ در مدح امیر اسماعیل بن ابراهیم
- ۴۱۴۷ هزار افسوس کز بزم جهان ناگاه بیرون شد
- ۴۱۴۸ صفت بهار و عیش خسرو و شیرین
- ۴۱۴۹ در مدح والی گیلان جمشید زمان گفته
- ۴۱۵۰ دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
- ۴۱۵۱ بعد هزار انتظار این فلک بی وفا
- ۴۱۵۲ در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
- ۴۱۵۳ زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
- ۴۱۵۴ در هجای شهابی
- ۴۱۵۵ در مرثیهی میرزا غیاثالدین
- ۴۱۵۶ در وداع ماه رمضان
- ۴۱۵۷ زبان به طعنهی زلیخا گشادن زنان مصر و به تیغ غیرت عشق دست ایشان بریدن
- ۴۱۵۸ مپندار از لب شیرین عبارت
- ۴۱۵۹ جواب
- ۴۱۶۰ ماندهی بابا
- ۴۱۶۱ در ملازمت پادشاه و شرایط بندگی
- ۴۱۶۲ وحی آمدن موسی را علیه السلام در عذر آن شبان
- ۴۱۶۳ وله سترالله عیوبه
- ۴۱۶۴ در مدح محمد بن محمود بن ناصرالدین
- ۴۱۶۵ ایا نگار صدف سینهی گهر دندان
- ۴۱۶۶ گفتار اندر حذر کردن از دشمنان
- ۴۱۶۷ این قصیده را نهزة الارواح و نزهة الاشباح گویند و در کعبهی معظمه انشاء کرده مطلع اول صفت عشق و مقصد صدق کند و باز شرح منازل و مناسک راه کعبه دهد از بغداد تا مکه
- ۴۱۶۸ در مدح شاه شیخ ابواسحق
- ۴۱۶۹ تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟
- ۴۱۷۰ بازگشتن اسکندر از حد شمال به عزم روم
- ۴۱۷۱ گردون نرهد ز تند رفتاری
- ۴۱۷۲ در ستایش حضرت علی «ع»
- ۴۱۷۳ پیوند نور
- ۴۱۷۴ نقش روی توام از پیش نظر مینرود
- ۴۱۷۵ من ندانستم که عشق این رنگ داشت
- ۴۱۷۶ تو را در ره خراباتی خراب است
- ۴۱۷۷ در استغناء طبع خویش
- ۴۱۷۸ داستان زاهد توبه شکن
- ۴۱۷۹ این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد
- ۴۱۸۰ مناجات
- ۴۱۸۱ ساقی، ار جام می، دمادم نیست
- ۴۱۸۲ بر سر آنم که پای صبر در دامن کشم
- ۴۱۸۳ در بیان آنک مصطفی علیهالسلام شنید کی عیسی علیهالسلام بر روی آب رفت فرمود لو ازداد یقینه لمشی علی الهواء
- ۴۱۸۴ آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او
- ۴۱۸۵ بیا کز رفتنت جانم خراب است
- ۴۱۸۶ تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست
- ۴۱۸۷ بخراد برزین بفرمود شاه
- ۴۱۸۸ رفتن اسکندر به دز سریر
- ۴۱۸۹ همی رفت یک ماه پویان به راه
- ۴۱۹۰ ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب
- ۴۱۹۱ یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
- ۴۱۹۲ چاره کردن سلیمان علیهالسلام در احضار تخت بلقیس از سبا
- ۴۱۹۳ در محمدت صاحب ناصرالدین
- ۴۱۹۴ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۴۱۹۵ در مدح خاقان اعدل ابوالمظفر عمادالدین پیروز شاه
- ۴۱۹۶ حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد
- ۴۱۹۷ همان شاه شنگل دلی پر ز درد
- ۴۱۹۸ آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست
- ۴۱۹۹ جمالت بر سر خوبی کلاهست
- ۴۲۰۰ صفت مردم شهر
- ۴۲۰۱ عقد کردن خسرو شیرین را
- ۴۲۰۲ سیو هفتم
- ۴۲۰۳ در مدح شمسالدین حسین علکانی
- ۴۲۰۴ مرا داغ تو بر جان یادگار است
- ۴۲۰۵ بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
- ۴۲۰۶ در مدح امیر نصیرالدین تاجالملوک ابوالفوارس
- ۴۲۰۷ در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان
- ۴۲۰۸ داستان آن عجوزه کی روی زشت خویشتن را جندره و گلگونه میساخت و ساخته نمیشد و پذیرا نمیآمد
- ۴۲۰۹ گفتار اندر دفع دشمن به رای و تدبیر
- ۴۲۱۰ ز راه بیابان به شهری رسید
- ۴۲۱۱ طلع الصبح من وراء حجاب
- ۴۲۱۲ عشق تو دل را نکو پیرایهایست
- ۴۲۱۳ شیرکشتن خسرو در بزمگاه
- ۴۲۱۴ سیوهشتم
- ۴۲۱۵ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۴۲۱۶ چو زین آگهی شد به فغفور چین
- ۴۲۱۷ چون به اصل اصل در پیوسته بیتو جان توست
- ۴۲۱۸ زفاف خسرو و شیرین
- ۴۲۱۹ وصیت نامه اسکندر
- ۴۲۲۰ فیالحکمة
- ۴۲۲۱ در مدح امیر فخرالدوله ابو المظفر احمد بن محمدوالیچغانیان
- ۴۲۲۲ در صفت موسم گرمای هند
- ۴۲۲۳ در ستایش میرمیران
- ۴۲۲۴ رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
- ۴۲۲۵ گرم عنایت او در بروی بگشاید
- ۴۲۲۶ مرا سال بگذشت برشست و پنج
- ۴۲۲۷ قال النبی علیهالسلام ارحموا ثلاثا عزیز قوم ذل و غنی قوم افتقر و عالما یلعب به الجهال
- ۴۲۲۸ چه نشینم که فتنه بر پای است
- ۴۲۲۹ دیدن مادر مجنون را
- ۴۲۳۰ این منم کز عصمت دل در دلت جا کردهام
- ۴۲۳۱ در رثاء
- ۴۲۳۲ در شکر باری تعالی
- ۴۲۳۳ در میان صومعه سالوس پر دعوی منم
- ۴۲۳۴ به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
- ۴۲۳۵ جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست
- ۴۲۳۶ دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان
- ۴۲۳۷ چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت
- ۴۲۳۸ خان جم کوکبه عبدالرزاق
- ۴۲۳۹ حکایت جنید که سر پسرش را بریدند
- ۴۲۴۰ بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
- ۴۲۴۱ پرسیدن موسی از حق سر غلبهی ظالمان را
- ۴۲۴۲ وله ایضا
- ۴۲۴۳ قصهی یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیهالسلام گم کرد و لرزیدن و سجدهی بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلیالله علیه و سلم
- ۴۲۴۴ چنین است اقتضا رعنائی قد بلندش را
- ۴۲۴۵ در وصف بارگاه شیخ ابواسحق و ستایش او
- ۴۲۴۶ موج شراب و موجهی آب بقا یکی است
- ۴۲۴۷ رفتن اسکندر به غار کیخسرو
- ۴۲۴۸ در مرثیه یکی از اکابر فرماید
- ۴۲۴۹ ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست
- ۴۲۵۰ در منع تبختر و طیش
- ۴۲۵۱ دریغ
- ۴۲۵۲ سال از ماهیت نطق و بیان
- ۴۲۵۳ به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بتش
- ۴۲۵۴ وله سترالله عیوبه
- ۴۲۵۵ در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
- ۴۲۵۶ چو آشفته دیدی که شد کار ما
- ۴۲۵۷ تهدید کردن فرعون موسی را علیه السلام
- ۴۲۵۸ به زندان رفتن یوسف
- ۴۲۵۹ در استغنای معشوق طناز و وفای عاشق
- ۴۲۶۰ سود خود را چه شماری که زیانکاری
- ۴۲۶۱ مقالت دهم در نمودار آخرالزمان
- ۴۲۶۲ تاراج روزگار
- ۴۲۶۳ قومی که جان به حضرت جانان همی برند
- ۴۲۶۴ مطلع دوم
- ۴۲۶۵ شنیدن معشوق سخن عاشق را
- ۴۲۶۶ آن که نهاده در دلم حسرت یک نظاره را
- ۴۲۶۷ عشق سیمرغ است، کورا دام نیست
- ۴۲۶۸ قصیده
- ۴۲۶۹ مطلع سوم
- ۴۲۷۰ دوش اشگم سر به جیحون میکشید
- ۴۲۷۱ آن کز می خواجگی است سرمست
- ۴۲۷۲ کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلیالله علیه و سلم بتسخر خواند
- ۴۲۷۳ اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من
- ۴۲۷۴ پاسخ دادن شیرین فرهاد را
- ۴۲۷۵ دل عشاق روا نیست که دلبر شکند
- ۴۲۷۶ عزیزا هر دو عالم سایهی توست
- ۴۲۷۷ حیف از فاطمه آن نخل جوان
- ۴۲۷۸ دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
- ۴۲۷۹ ایضا فی مدیحه
- ۴۲۸۰ در ستایش شاه شیخ ابواسحق
- ۴۲۸۱ در صفت میر گشتاسب مطرب
- ۴۲۸۲ در هجای معجزی
- ۴۲۸۳ باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
- ۴۲۸۴ بی تو حرامست به خلوت نشست
- ۴۲۸۵ بزم پر فتنه از آن طرز نگاهست امشب
- ۴۲۸۶ افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران
- ۴۲۸۷ این قصیده را برای شیخ اجل سعدی نوشت و فرستاد
- ۴۲۸۸ گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی
- ۴۲۸۹ روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
- ۴۲۹۰ در مدح اسپهبد
- ۴۲۹۱ در مرثیه یکی از خواتین فرماید
- ۴۲۹۲ رفتن اسکندر به ری و خراسان
- ۴۲۹۳ در منع شراب و بنک و مستی
- ۴۲۹۴ حکایت مرگ ققنس
- ۴۲۹۵ جواب
- ۴۲۹۶ در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان
- ۴۲۹۷ از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما
- ۴۲۹۸ در مدح امیر ابو احمد محمد بن سلطان محمود
- ۴۲۹۹ احسان یوسف به زندانیان و تعبیر خواب ایشان و شاه مصر را کردن
- ۴۳۰۰ رنجانیدن امیری خفتهای را کی مار در دهانش رفته بود
- ۴۳۰۱ وله نورالله قبره
- ۴۳۰۲ تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
- ۴۳۰۳ ای شده سوختهی آتش نفسانی
- ۴۳۰۴ باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
- ۴۳۰۵ توانا و ناتوان
- ۴۳۰۶ قصهی محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنهی آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بندهی خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الا…
- ۴۳۰۷ آه درد مرا دوا که کند؟
- ۴۳۰۸ آگاهی مجنون از وفات مادر
- ۴۳۰۹ آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را
- ۴۳۱۰ هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگرست
- ۴۳۱۱ خلاصهی سخن
- ۴۳۱۲ جواب موسی فرعون را در تهدیدی کی میکردش
- ۴۳۱۳ دل، که دایم عشق میورزید رفت
- ۴۳۱۴ در مدح بهرامشاه
- ۴۳۱۵ در وصف کشتی هندی
- ۴۳۱۶ حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان
- ۴۳۱۷ آنجاست دل من و هم آنجاست
- ۴۳۱۸ دریغ از جان قلی
- ۴۳۱۹ در مدح خاقان اعظم سلطان سنجر
- ۴۳۲۰ سوگند نامه اسکندر به سوی مادر
- ۴۳۲۱ وزان روی لشکر سوی چین کشید
- ۴۳۲۲ داستان عیسی
- ۴۳۲۳ آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا
- ۴۳۲۴ ای به خور مشغول دایم چون نبات
- ۴۳۲۵ در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه
- ۴۳۲۶ داستان آن درویش کی آن گیلانی را دعا کرد کی خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد
- ۴۳۲۷ چو بهرام با دخت شنگل بساخت
- ۴۳۲۸ سیونهم
- ۴۳۲۹ مجلس ساختن خسرو پرویز با حکیمان
- ۴۳۳۰ هرکس که غم ترا فسانهست
- ۴۳۳۱ کنون داستانهای دیرینه گوی
- ۴۳۳۲ عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
- ۴۳۳۳ چهلم
- ۴۳۳۴ چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
- ۴۳۳۵ سواری ز قنوج تازان برفت
- ۴۳۳۶ افسانهسرائی ده دختر
- ۴۳۳۷ در صفت باران موسمی هند
- ۴۳۳۸ خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
- ۴۳۳۹ طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
- ۴۳۴۰ نازل شدن شیرین به دلجویی فرهاد مسکین در دامنهی کوه بیستون
- ۴۳۴۱ بدان جایگه شاه ماهی بماند
- ۴۳۴۲ سوگواری پسری که در مرگ پدر
- ۴۳۴۳ صفت آن عجوز
- ۴۳۴۴ در تغییر احوال مردم و دگرگونی روزگار
- ۴۳۴۵ بازماندم در غم و تیمار او تدبیر چیست
- ۴۳۴۶ حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید
- ۴۳۴۷ شراب خواهد
- ۴۳۴۸ مطلع دوم
- ۴۳۴۹ چوشب دامن تیره اندر کشید
- ۴۳۵۰ ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب
- ۴۳۵۱ در مدح ملک عادل یوسف
- ۴۳۵۲ هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد
- ۴۳۵۳ چون بگیتی هر چه میآید روان خواهد گذشت
- ۴۳۵۴ راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست
- ۴۳۵۵ فرمان ملک چه ساحری ساخت
- ۴۳۵۶ رسیدن نامه اسکندر به مادرش
- ۴۳۵۷ وله علیه الرحمه
- ۴۳۵۸ گفتار اندر حذر از دشمنی که در طاعت آید
- ۴۳۵۹ چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من
- ۴۳۶۰ در مدح سلطان محمد بن محمود غزنوی
- ۴۳۶۱ آن دلبر محملنشین چون جای در محمل کند
- ۴۳۶۲ در تعریف عمارت شاه شیخ ابواسحق
- ۴۳۶۳ گوهر این نه صدف آقا عزیز
- ۴۳۶۴ خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام
- ۴۳۶۵ این قصیده را به جهت محمد نامی گفته
- ۴۳۶۶ وفا داری
- ۴۳۶۷ در شب زلف تو قمر دیدن
- ۴۳۶۸ نوبهار از خوید و گلآراست گیتی رنگ رنگ
- ۴۳۶۹ در مدح شروان شاه
- ۴۳۷۰ ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
- ۴۳۷۱ رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب
- ۴۳۷۲ عقل مست لعل جان افزای توست
- ۴۳۷۳ المنه لله که در میکده باز است
- ۴۳۷۴ این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
- ۴۳۷۵ آب خضر و می شبانه یکی است
- ۴۳۷۶ پاسخ فرعون موسی را علیه السلام
- ۴۳۷۷ ایضا در مرثیه گوید
- ۴۳۷۸ رفتن اسکندر به هندوستان
- ۴۳۷۹ تمثیل در بیان ماهیت صورت و معنی
- ۴۳۸۰ اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس
- ۴۳۸۱ ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما
- ۴۳۸۲ مقالت یازدهم در بیوفائی دنیا
- ۴۳۸۳ در آداب می خوردن
- ۴۳۸۴ خواندن لیلی مجنون را
- ۴۳۸۵ بیرون آمدن یوسف از زندان و وفات عزیز مصر و تنهایی زلیخا
- ۴۳۸۶ در ستایش علی«ع»
- ۴۳۸۷ اگر روی طلب زائینهی معنی نگردانی
- ۴۳۸۸ توشهی پژمردگی
- ۴۳۸۹ این قصیده به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است
- ۴۳۹۰ ای که در باغ نکویی به تو نبود مانند
- ۴۳۹۱ کاش آن صنم آماده شدی جلوهگری را
- ۴۳۹۲ حکایت
- ۴۳۹۳ آه، به یکبارگی یار کم ما گرفت!
- ۴۳۹۴ بنای بخت بنیاد
- ۴۳۹۵ تمامی سخن
- ۴۳۹۶ طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
- ۴۳۹۷ ای قول دل به رفیعالدرجات
- ۴۳۹۸ دوش لعلت نفسی خاطر ما خوش میکرد
- ۴۳۹۹ بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان
- ۴۴۰۰ دیر آمدیای نگار سرمست
- ۴۴۰۱ شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید
- ۴۴۰۲ بقیهی قصهی آهو و آخر خران
- ۴۴۰۳ زهی از نور روی تو چراغ آسمان روشن
- ۴۴۰۴ رسیدن نامهی اسکندر به کید هندو
- ۴۴۰۵ میرزا صادق که پیش قامتش
- ۴۴۰۶ نالیدن اسکندروس در مرگ پدر و رها کردن پادشاهی
- ۴۴۰۷ در مدح صفوة الدین مادر اخستان
- ۴۴۰۸ گفتن نابینای سایل کی دو کوری دارم
- ۴۴۰۹ این قصیده را در مدح خواجه آصف صفات ابوالقاسم بک وزیر گفتهاند
- ۴۴۱۰ در ستایش شمسالدین حسین علکانی
- ۴۴۱۱ خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب
- ۴۴۱۲ در مدح امیر ابو یعقوب یوسف سپاهسالار
- ۴۴۱۳ مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
- ۴۴۱۴ در مدح شاه شیخ ابواسحق
- ۴۴۱۵ ایضا در مرثیه گوید
- ۴۴۱۶ ای پر در گوش من ز چنگت
- ۴۴۱۷ اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
- ۴۴۱۸ مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
- ۴۴۱۹ قاعده در بیان اقسام فضیلت
- ۴۴۲۰ غزل خواندن مجنون نزد لیلی
- ۴۴۲۱ وله غفرالله ذنوبه
- ۴۴۲۲ غزل خواندن فرهاد
- ۴۴۲۳ ابتلای زلیخا به محنت فراق بعد از وفات عزیز مصر
- ۴۴۲۴ جهانا چون دگر شد حال و سانت؟
- ۴۴۲۵ مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما
- ۴۴۲۶ گفتار نایبی در دم مرگ
- ۴۴۲۷ در ترتیب منزل و اساس آن
- ۴۴۲۸ ساقی سیمبر بیار شراب
- ۴۴۲۹ بسوز اندرین تیه، ای دل نهانی
- ۴۴۳۰ داستان مبد صاحب نظر
- ۴۴۳۱ این قصیده را در جواب امام مجد الدین سروده و به مدح شاه اخستان پایان داده است
- ۴۴۳۲ عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است
- ۴۴۳۳ تهیدست
- ۴۴۳۴ شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
- ۴۴۳۵ دردمندان غم عشق دوا میخواهند
- ۴۴۳۶ ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم
- ۴۴۳۷ نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را
- ۴۴۳۸ جواب موسی فرعون را
- ۴۴۳۹ باز هجر یار دامانم گرفت
- ۴۴۴۰ در ستایش از شاهطهماسب
- ۴۴۴۱ چهل و یکم
- ۴۴۴۲ نشان خواستن عبدالمطلب از موضع محمد علیهالسلام کی کجاش یابم و جواب آمدن از اندرون کعبه و نشان یافتن
- ۴۴۴۳ شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
- ۴۴۴۴ قبلهی ذرات عالم روی توست
- ۴۴۴۵ قصهی درویشی کی از آن خانه هرچه میخواست میگفت نیست
- ۴۴۴۶ در وصف بهار
- ۴۴۴۷ سکندر سپه را به بابل کشید
- ۴۴۴۸ گفتار اندر پوشیدن راز خویش
- ۴۴۴۹ در مدح ابوالفتح ناصرالدین طاهر
- ۴۴۵۰ در هجا گوید
- ۴۴۵۱ با غمش خو کردم امشب گرچه در زاری گذشت
- ۴۴۵۲ دل بیتو به صدهزار زاریست
- ۴۴۵۳ در وصف پیل جنگی هندی
- ۴۴۵۴ چو چندی برآمد برین روزگار
- ۴۴۵۵ چو آگاهی آمد به ایران که شاه
- ۴۴۵۶ مردیم و یار هیچ عنایت نمیکند
- ۴۴۵۷ پس آگاه شد شنگل از کار شاه
- ۴۴۵۸ در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر
- ۴۴۵۹ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی و شکر نعمت او
- ۴۴۶۰ در مدح سلطان ابو سعید مسعود بن محمود غزنوی
- ۴۴۶۱ صفت طعام هندی
- ۴۴۶۲ بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران بشیر
- ۴۴۶۳ رجوع به داستان آن کمپیر
- ۴۴۶۴ طعنه بر علمای دنیاجو
- ۴۴۶۵ چهل و دوم
- ۴۴۶۶ توبهی من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
- ۴۴۶۷ کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
- ۴۴۶۸ ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
- ۴۴۶۹ بدانست کش مرگ نزدیک شد
- ۴۴۷۰ در ستایش صاحب دیوان
- ۴۴۷۱ ماه چون چهرهی زیبای تو نیست
- ۴۴۷۲ به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم
- ۴۴۷۳ گر چه خفتن خوش بود با یار در شبهای وصل
- ۴۴۷۴ هجو خواجه
- ۴۴۷۵ در وصف عمارت ممدوح
- ۴۴۷۶ مقالت دوازدهم در وداع منزل خاک
- ۴۴۷۷ چو پیدا شد ازآسمان گرد ماه
- ۴۴۷۸ گفتگوی عیسی با خم آب
- ۴۴۷۹ التفات نکردن یوسف به زلیخا در کفر و التفات به وی پس از توحید
- ۴۴۸۰ رفتن اسکندر از هندوستان به چین
- ۴۴۸۱ دلم که بیتو لگدکوب محنت و الم است
- ۴۴۸۲ آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
- ۴۴۸۳ امروز ما را گر کشی بیجرم از ما بگذرد
- ۴۴۸۴ پاسخ دادن شیرین پرستاران را
- ۴۴۸۵ وله ایضا
- ۴۴۸۶ ای جان من بیاد لبت تشنه بر شراب
- ۴۴۸۷ عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت
- ۴۴۸۸ تفسیر انی اری سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف آن گاوان لاغر را خدا به صفت شیران گرسنه آفریده بود تا آن هفت گاو فربه را به اشتها میخوردند اگر چه آن خیالات صور گاوان در آینهی خواب نمودند تو معنی بگی…
- ۴۴۸۹ حیف و صد حیف کز نهیب اجل
- ۴۴۹۰ در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی
- ۴۴۹۱ ایضا فی مدح مختارالدوله میرزا شاه ولی
- ۴۴۹۲ خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
- ۴۴۹۳ وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب
- ۴۴۹۴ جواب فرعون موسی را و وحی آمدن موسی را علیهالسلام
- ۴۴۹۵ در مدح مجاهد الدین نظام
- ۴۴۹۶ تتمهی حکایت خرس و آن ابله کی بر وفای او اعتماد کرده بود
- ۴۴۹۷ چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست
- ۴۴۹۸ نشاید گفتن آن کس را دلی هست
- ۴۴۹۹ در ماده تاریخ گوید
- ۴۵۰۰ بقیهی قصهی دعوت رحمت بلقیس را
- ۴۵۰۱ حال دل با تو گفتنم هوس است
- ۴۵۰۲ طراز سبزهی بر گلشن عذار خوش است
- ۴۵۰۳ تمثیل در بیان نکاح معنوی جسم با جان یا صورت با معنی
- ۴۵۰۴ آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
- ۴۵۰۵ دراز شد سفر یار دور گشتهی ما
- ۴۵۰۶ انجامش روزگار ارسطو
- ۴۵۰۷ در شرایط عمارت کردن
- ۴۵۰۸ همی با عقل در چون و چرائی
- ۴۵۰۹ تیر و کمان
- ۴۵۱۰ ای تو را در کار دنیا بوده دست افزار دین
- ۴۵۱۱ دوشم اسباب عیش نیکو بود
- ۴۵۱۲ هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا
- ۴۵۱۳ در شکایت از زندان
- ۴۵۱۴ نامه ششم از زبان معشوق به عاشق
- ۴۵۱۵ مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت
- ۴۵۱۶ و ایضا در مذمت دنیا جویان
- ۴۵۱۷ هرگز از زلف کجت بیپیچ و تابی نیستم
- ۴۵۱۸ جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهی جهد گفتن
- ۴۵۱۹ گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
- ۴۵۲۰ اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
- ۴۵۲۱ دریغا که شد در نقاب تراب
- ۴۵۲۲ مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
- ۴۵۲۳ فی مدح خلاصه الوزراء میرزا عبدالله جابری
- ۴۵۲۴ اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
- ۴۵۲۵ چو بگذشت از غم دنیا به غفلت روزگار تو
- ۴۵۲۶ خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
- ۴۵۲۷ در هجو شهر زوری
- ۴۵۲۸ در ستایش ملکه ترکان خاتون
- ۴۵۲۹ برشکن طرف کله چون بفکنی از رخ نقاب
- ۴۵۳۰ هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب
- ۴۵۳۱ مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
- ۴۵۳۲ جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
- ۴۵۳۳ ایضا ماده تاریخ
- ۴۵۳۴ ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد
- ۴۵۳۵ صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
- ۴۵۳۶ گفتن موسی علیه السلام گوسالهپرست را کی آن خیالاندیشی و حزم تو کجاست
- ۴۵۳۷ سال در شناخت جزو حقیقی و کل مجازی و کیفیت بزرگتر بودن این جزو از کل خود
- ۴۵۳۸ داستان دو حکیم متنازع
- ۴۵۳۹ تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما
- ۴۵۴۰ تاریخ علم
- ۴۵۴۱ پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهی ما
- ۴۵۴۲ انجامش روزگار هرمس
- ۴۵۴۳ در منع اسراف
- ۴۵۴۴ گفتگوی سقراط با شاگردش در دم مرگ
- ۴۵۴۵ تیرهبخت
- ۴۵۴۶ بیان آنک کشتن خلیل علیهالسلام خروس را اشارت به قمع و قهر کدام صفت بود از صفات مذمومات مهلکان در باطن مرید
- ۴۵۴۷ مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
- ۴۵۴۸ در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب
- ۴۵۴۹ دست قبا در جهان نافه گشای آمده است
- ۴۵۵۰ وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
- ۴۵۵۱ عقد نکاح بستن یوسف با زلیخا
- ۴۵۵۲ زان چشم پر از خمار سرمست
- ۴۵۵۳ غزل
- ۴۵۵۴ خداوندی چنین بخشنده داریم
- ۴۵۵۵ کی از تو جان غمگینی شود شاد؟
- ۴۵۵۶ در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی
- ۴۵۵۷ در شکایت از روزگار
- ۴۵۵۸ سگالش خاقان در پاسخ اسکندر
- ۴۵۵۹ بیگاه به حضرت رفت در عذر آن گوید
- ۴۵۶۰ می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل
- ۴۵۶۱ به بابل همان روز شد دردمند
- ۴۵۶۲ مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس ویاند و نعرهزنان کی یا لیت قومی یعلمون
- ۴۵۶۳ سرو بستان ملاحت قامت رعنای تست
- ۴۵۶۴ بیا که قبلهی ما گوشهی خرابات است
- ۴۵۶۵ کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
- ۴۵۶۶ چنین تا خبرها به ایران رسید
- ۴۵۶۷ بیامد ز میدان چو تیر از کمان
- ۴۵۶۸ حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید
- ۴۵۶۹ چهل و سوم
- ۴۵۷۰ در وصف جویدن «پان در هند»
- ۴۵۷۱ در مدح امیرالامرا عزالدین طغر لتگین
- ۴۵۷۲ از تو بریدن صنما روی نیست
- ۴۵۷۳ امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست
- ۴۵۷۴ صفت زنان مطربهی هندی
- ۴۵۷۵ ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب
- ۴۵۷۶ چو آگاه شد لشکر از درد شاه
- ۴۵۷۷ فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران
- ۴۵۷۸ ازان پس چو بشنید بهرام گرد
- ۴۵۷۹ بوی گل و بانگ مرغ برخاست
- ۴۵۸۰ رجوع به قصهی رنجور
- ۴۵۸۱ ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
- ۴۵۸۲ چو باز آمد از راه بهرامشاه
- ۴۵۸۳ بی روی یار صبر میسر نمیشود
- ۴۵۸۴ در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
- ۴۵۸۵ درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه
- ۴۵۸۶ روی برگشتنم از روی تو نیست
- ۴۵۸۷ بر تخت نشستن خسرو به مدائن بار دوم
- ۴۵۸۸ چهل و چهارم
- ۴۵۸۹ راهبینی که از دست کسی شربت نمیخورد
- ۴۵۹۰ شربت و صلت نجویم کار من خون خوردنست
- ۴۵۹۱ مقالت سیزدهم در نکوهش جهان
- ۴۵۹۲ در تهنیت نوروز و مدح عمادالدین پیروزشاه
- ۴۵۹۳ تفسیر خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین و تفسیر و من نعمره ننکسه فی الخلق
- ۴۵۹۴ در طلب جو این قطعه فرموده
- ۴۵۹۵ در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصرالدین
- ۴۵۹۶ یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد
- ۴۵۹۷ صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
- ۴۵۹۸ تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود
- ۴۵۹۹ امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق
- ۴۶۰۰ هزار حیف که از گلشن جهان آخر
- ۴۶۰۱ گویند عقابی به در شهری برخاست
- ۴۶۰۲ وله ایضا قصیده
- ۴۶۰۳ ترک کردن آن مرد ناصح بعد از مبالغهی پند مغرور خرس را
- ۴۶۰۴ در موعظه
- ۴۶۰۵ این شعر را حکیم سنایی در پاسخ یکی از شعرا گفته
- ۴۶۰۶ دیشبش در خواب دیدم با رخ چون آفتاب
- ۴۶۰۷ مناظرهی نقاشان رومی و چینی
- ۴۶۰۸ ای باد صبح بین که کجا میفرستمت
- ۴۶۰۹ تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم
- ۴۶۱۰ بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت
- ۴۶۱۱ دوست چنان باید کان منست
- ۴۶۱۲ در تاریخ پدر خود گوید
- ۴۶۱۳ ندای غیب به جان تو میرسد پیوست
- ۴۶۱۴ جواب
- ۴۶۱۵ انجامش روزگار افلاطون
- ۴۶۱۶ کنون که بر کف گل جام باده صاف است
- ۴۶۱۷ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۴۶۱۸ حلوای نباتست لبت، پسته دهانا
- ۴۶۱۹ بقیهی عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
- ۴۶۲۰ و باز به سعدی فرستاده است
- ۴۶۲۱ در تناکح و توالد
- ۴۶۲۲ آمد به جلوه شاهد بالا بلند ما
- ۴۶۲۳ وفات یافتن یوسف و هلاک شدن زلیخا از مفارقت وی
- ۴۶۲۴ تیمارخوار
- ۴۶۲۵ رفتی و نام تو ز زبانم نمیرود
- ۴۶۲۶ مثنوی
- ۴۶۲۷ هر که را جام می به دست افتاد
- ۴۶۲۸ قصیده
- ۴۶۲۹ داستان حاجی و صوفی
- ۴۶۳۰ در خاتمهی کتاب
- ۴۶۳۱ سعادت روی با دین تو دارد
- ۴۶۳۲ شنیدن عاشق سخن معشوق را
- ۴۶۳۳ مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را
- ۴۶۳۴ وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک
- ۴۶۳۵ یار ما بی رحم یاری بوده است
- ۴۶۳۶ گریه جانسوز مرا ناله ز دنباله نگر
- ۴۶۳۷ ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم
- ۴۶۳۸ در مرثیهی عز الدین بوعمران
- ۴۶۳۹ خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسیدن از روان پدر حقیقت موسی علیه السلام
- ۴۶۴۰ محیط مروت که جوید نقاب
- ۴۶۴۱ نالیدن شیرین در جدائی خسرو
- ۴۶۴۲ وله ایضا
- ۴۶۴۳ تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس
- ۴۶۴۴ همچو شمعم هست شبها بیرخ آن آفتاب
- ۴۶۴۵ پند و اندرز
- ۴۶۴۶ لعل او بازار جان خواهد شکست
- ۴۶۴۷ انجامش روزگار بلیناس
- ۴۶۴۸ کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت
- ۴۶۴۹ تفسیر اسفل سافلین الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون
- ۴۶۵۰ ماده تاریخ فوت
- ۴۶۵۱ خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم
- ۴۶۵۲ تمثیل در بیان اقسام مرگ و ظهور اطوار قیامت در لحظهی مرگ
- ۴۶۵۳ خوش میرود این پسر که برخاست
- ۴۶۵۴ فی نعت نبی اکرم «ص»
- ۴۶۵۵ تا خیال آن بت قصاب در چشم منست
- ۴۶۵۶ ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها
- ۴۶۵۷ برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
- ۴۶۵۸ چون خاک میشود به رهت جان پاک ما
- ۴۶۵۹ آن شاعر این شعر را در پاسخ حکیم سنایی فرستاد
- ۴۶۶۰ در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
- ۴۶۶۱ من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
- ۴۶۶۲ در حالات زنان بد
- ۴۶۶۳ وفات مجنون بر روضه لیلی
- ۴۶۶۴ جامهی عرفان
- ۴۶۶۵ قصهی شاعر و صله دادن شاه و مضاعف کردن آن وزیر بوالحسن نام
- ۴۶۶۶ دلم بوسه ز آن لعل نوشین خوهد
- ۴۶۶۷ در مدح یمین الدوله ابوالقاسم محمود بن ناصرالدین
- ۴۶۶۸ در نکوهش و ملامت حسودان
- ۴۶۶۹ هر چه دور از خرد همه بند است
- ۴۶۷۰ باز دل از در تو دور افتاد
- ۴۶۷۱ حکایت چاکری که از دست شاه میوهی تلخی را با رغبت خورد
- ۴۶۷۲ چو آگاهی آمد به شاه بزرگ
- ۴۶۷۳ لعل گلرنگت شکربار آمدست
- ۴۶۷۴ با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا
- ۴۶۷۵ هر مژه از غمزهی خون ریز تو ناوک زنی است
- ۴۶۷۶ چو آمد سکندر به اسکندری
- ۴۶۷۷ قصهی سلطان محمود و غلام هندو
- ۴۶۷۸ جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست
- ۴۶۷۹ ازان پس به هرسو یکی نامه کرد
- ۴۶۸۰ نمونهی کامل صنایع لفظی و معنوی در اشعار قران السعدین ایجاز
- ۴۶۸۱ شراب خواهد
- ۴۶۸۲ در مدح علاء الدین
- ۴۶۸۳ در مدح بهرامشاه
- ۴۶۸۴ ازان پس بیامد دوان مادرش
- ۴۶۸۵ ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست
- ۴۶۸۶ وزان روی بهرام شد تا به مرو
- ۴۶۸۷ ابر است و اعتدال هوای خزانی است
- ۴۶۸۸ عشق تو بیروی تو درد دلیست
- ۴۶۸۹ مقالت چهاردهم در نکوهش غفلت
- ۴۶۹۰ لیس للماضین هم الموت انما لهم حسره الموت
- ۴۶۹۱ برخیز تا طریق تکلف رها کنیم
- ۴۶۹۲ برین سان همی خورد شست و سه سال
- ۴۶۹۳ ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد
- ۴۶۹۴ جعد مرغولت که در هربند او صد حلقه است
- ۴۶۹۵ ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
- ۴۶۹۶ تشبیه و تمثیل
- ۴۶۹۷ در ستایش ترکان خاتون و پسرش اتابک محمد
- ۴۶۹۸ دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
- ۴۶۹۹ سفله جهان، ای پسر، چو چشمه شور است
- ۴۷۰۰ در مدح سلطانالخواتین عصمةالدین مریم
- ۴۷۰۱ وصیت کردن مهین بانو شیرین را
- ۴۷۰۲ در شکایت دوری از بزم مخدوم
- ۴۷۰۳ انجامش روزگار فرفوریوس
- ۴۷۰۴ در استغنای طبع
- ۴۷۰۵ مثال عالم هست نیستنما و عالم نیست هستنما
- ۴۷۰۶ من و دیدن رقیبان هوسناک تو را
- ۴۷۰۷ لعل نوشینش چو خندان میشود
- ۴۷۰۸ بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز
- ۴۷۰۹ در حسب حال و رنجش خاطر سلطان و طلب عفو
- ۴۷۱۰ ای هشت خلد را به یکی نان فروخته!
- ۴۷۱۱ باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهی خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم
- ۴۷۱۲ وله فی مدیح نواب ولی سلطانبن محمدخان
- ۴۷۱۳ سبب پریدن و چرخیدن مرغی با مرغی کی جنس او نبود
- ۴۷۱۴ حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب
- ۴۷۱۵ جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
- ۴۷۱۶ دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
- ۴۷۱۷ گفتار مردی صوفی از روزگار خود
- ۴۷۱۸ خطت دمید از اثر دود آه ما
- ۴۷۱۹ بازگشتن اسکندر از چین
- ۴۷۲۰ از سر خردهی جان سخت دلیرانه گذشت
- ۴۷۲۱ ختم کتاب به نام شروانشاه
- ۴۷۲۲ ماده تاریخ
- ۴۷۲۳ دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
- ۴۷۲۴ قاعده در بیان معنی حشر
- ۴۷۲۵ چون کنم معشوق عیار آمدست
- ۴۷۲۶ رخ خوب خویشتن را بچه پوشی از نظرها؟
- ۴۷۲۷ دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب
- ۴۷۲۸ گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
- ۴۷۲۹ حکایت
- ۴۷۳۰ جان و تن
- ۴۷۳۱ در ستایش ابو المظفر اخستان شروان شاه
- ۴۷۳۲ در شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآید
- ۴۷۳۳ خلاصهی سخن
- ۴۷۳۴ عشق، شوری در نهاد ما نهاد
- ۴۷۳۵ تا که عشق تو حاصل افتادست
- ۴۷۳۶ چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
- ۴۷۳۷ ای کرده مه را از تیره شب نقاب
- ۴۷۳۸ حکایت
- ۴۷۳۹ خلاف راستی باشد، خلاف رای درویشان
- ۴۷۴۰ گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من
- ۴۷۴۱ ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل
- ۴۷۴۲ از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز
- ۴۷۴۳ در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود
- ۴۷۴۴ وله فی مدیح سلطان خلیل ولد شمخال سلطان
- ۴۷۴۵ در دل همان محبت پیشینه باقی است
- ۴۷۴۶ رخ تو رونق قمر بشکست
- ۴۷۴۷ داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی
- ۴۷۴۸ نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب
- ۴۷۴۹ ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان
- ۴۷۵۰ تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
- ۴۷۵۱ در مذمت دشمنان و جاهلان
- ۴۷۵۲ قطعه
- ۴۷۵۳ مانستن بدرایی این وزیر دون در افساد مروت شاه به وزیر فرعون یعنی هامان در افساد قابلیت فرعون
- ۴۷۵۴ در دعای مادر
- ۴۷۵۵ رسیدن اسکندر به دشت قفچاق
- ۴۷۵۶ سال از کیفیت جدایی میان قدیم و محدث
- ۴۷۵۷ حکایت پیرزنی که از شیخ مهنه دعای خوشدلی خواست
- ۴۷۵۸ منم یارا بدین سان اوفتاده
- ۴۷۵۹ ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
- ۴۷۶۰ باد سهند بین که : برین مرغزارها
- ۴۷۶۱ نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
- ۴۷۶۲ در نصیحت زنان بد
- ۴۷۶۳ تنبیه و موعظت
- ۴۷۶۴ به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
- ۴۷۶۵ انجامش روزگار سقراط
- ۴۷۶۶ جمال حق
- ۴۷۶۷ نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین بانو
- ۴۷۶۸ بیا که بیتو مرا کار بر نمیآید
- ۴۷۶۹ بار دیگر رجوع کردن به قصهی صوفی و قاضی
- ۴۷۷۰ مطلع دوم
- ۴۷۷۱ سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
- ۴۷۷۲ عشق شوقی در نهاد ما نهاد
- ۴۷۷۳ در تفسیر قول مصطفی علیهالسلام لا بد من قرین یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت ان کان کریما اکرمک و ان کان لیما اسلمک و ذلک القرین عملک فاصلحه ما استطعت صدق رسولالله
- ۴۷۷۴ قلون بستد آن مهر وت ازان چو غرو
- ۴۷۷۵ باد صبا جیب سمن برگشاد
- ۴۷۷۶ ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
- ۴۷۷۷ تتمهی اعتماد آن مغرور بر تملق خرس
- ۴۷۷۸ الا ای برآورده چرخ بلند
- ۴۷۷۹ تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی و وفات مصطفی را علیه السلام نمودن بخواب موسی و قاصدان تغییر قرآن را با آن دو ساحر بچه کی قصد بردن عصا کردند چو موسی را خفته یافتند
- ۴۷۸۰ عاشق سوخته دل زنده به جان دگر است
- ۴۷۸۱ در همه مملکت مرا جانیست
- ۴۷۸۲ در مدح عمادالدین فیروز شاه امیر خراسان
- ۴۷۸۳ در آرزومندی
- ۴۷۸۴ تخیل
- ۴۷۸۵ دارم سر خاک پایت ای دوست
- ۴۷۸۶ مکن ای دل که عشق کار تو نیست
- ۴۷۸۷ عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن
- ۴۷۸۸ در شب هجر که از روز قیامت بتر است
- ۴۷۸۹ رفتن مصطفی علیه السلام به عیادت صحابی و بیان فایدهی عیادت
- ۴۷۹۰ صبح
- ۴۷۹۱ صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
- ۴۷۹۲ ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما
- ۴۷۹۳ برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب
- ۴۷۹۴ قطعهی زیر را به خواجه اسحاق پدر خواندهی خود فرستاده
- ۴۷۹۵ باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد
- ۴۷۹۶ در مدح صاحب ناصرالدین طاهر
- ۴۷۹۷ نشستن دیو بر مقام سلیمان علیهالسلام و تشبه کردن او به کارهای سلیمان علیهالسلام و فرق ظاهر میان هر دو سلیمان و دیو خویشتن را سلیمان بن داود نام کردن
- ۴۷۹۸ چو بشنید خاقان که بهرام را
- ۴۷۹۹ در مدح محمد بن محمود بن ناصرالدین
- ۴۸۰۰ به دعوی آمده ترکی که صید خود کندم
- ۴۸۰۱ رسیدن اسکندر به کشور روس
- ۴۸۰۲ با من ار هم آشیان میداشت ما را در قفس
- ۴۸۰۳ این گره کز تو بر دل افتادست
- ۴۸۰۴ مطلع سوم
- ۴۸۰۵ در مدح منوچهربن قابوس
- ۴۸۰۶ از حال خود شکسته دلان را خبر فرست
- ۴۸۰۷ کجا کسیکه مرا مژدهی چمانه دهد
- ۴۸۰۸ ایضا فی مدیح ولیخان سلطان ترکمان
- ۴۸۰۹ تغزل و ستایش صاحب دیوان
- ۴۸۱۰ نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب
- ۴۸۱۱ مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبران
- ۴۸۱۲ دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
- ۴۸۱۳ طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را
- ۴۸۱۴ قطعه
- ۴۸۱۵ گفتار جنید دربارهی خوشدلی
- ۴۸۱۶ در مدح خاقان اعظم منوچهر شروان شاه
- ۴۸۱۷ انجامش روزگار نظامی
- ۴۸۱۸ جواب
- ۴۸۱۹ آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین
- ۴۸۲۰ حکایت
- ۴۸۲۱ چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
- ۴۸۲۲ ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا
- ۴۸۲۳ تفسیر و هو معکم
- ۴۸۲۴ ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما
- ۴۸۲۵ در مدح سیف الحق محمد منصور
- ۴۸۲۶ صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
- ۴۸۲۷ جمع آمدن ساحران از مداین پیش فرعون و تشریفها یافتن و دست بر سینه زدن در قهر خصم او کی این بر ما نویس
- ۴۸۲۸ جولای خدا
- ۴۸۲۹ ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
- ۴۸۳۰ حدیث عشق در گفتن نیاید
- ۴۸۳۱ زهی رخت به دلم رهنمای اندیشه
- ۴۸۳۲ تمامی سخن
- ۴۸۳۳ بر من، ای دل، بند جان نتوان نهاد
- ۴۸۳۴ در نعت رسول اکرم و اصحاب پاک او
- ۴۸۳۵ عروس چمن راست زیور شکوفه
- ۴۸۳۶ سپیدهدم به صبوحی شراب خوش باشد
- ۴۸۳۷ نامهی هفتم از زبان عاشق به معشوق
- ۴۸۳۸ درآمدن سلیمان علیهالسلام هر روز در مسجد اقصی بعد از تمام شدن جهت عبادت و ارشاد عابدان و معتکفان و رستن عقاقیر در مسجد
- ۴۸۳۹ در ستایش مظفر الدین قزل ارسلان ایلدگز
- ۴۸۴۰ در وصف شراب فرماید
- ۴۸۴۱ رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
- ۴۸۴۲ نگریستن عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهی جهد
- ۴۸۴۳ بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید
- ۴۸۴۴ در مدح عضد الدوله امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصرالدین
- ۴۸۴۵ زان زلف مشک رنگ نسیمی به ما فرست
- ۴۸۴۶ مرا در عشق او کاری فتادست
- ۴۸۴۷ وله ایضا من درر منظوماته فی مدح دستورالاعظم میرزامحمد
- ۴۸۴۸ اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل
- ۴۸۴۹ حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است
- ۴۸۵۰ ای به باد هوس درافتاده
- ۴۸۵۱ در نکوهش زن
- ۴۸۵۲ رفت دوشم نفسی دیدهی گریان در خواب
- ۴۸۵۳ هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد
- ۴۸۵۴ پند
- ۴۸۵۵ وله ایضا
- ۴۸۵۶ جواب دادن قاضی صوفی را
- ۴۸۵۷ در تحریص بر کم راندن شهوت و احتیاط در توالد و تناسل
- ۴۸۵۸ حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
- ۴۸۵۹ سال از معانی اصطلاحات شاعرانه عارفان
- ۴۸۶۰ بزمآرائی خسرو
- ۴۸۶۱ سخت به حالم از تو من، ای مدد حال بیا
- ۴۸۶۲ ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان
- ۴۸۶۳ روضه خلد برین خلوت درویشان است
- ۴۸۶۴ جنگ اول اسکندر با روسیان
- ۴۸۶۵ چند پند
- ۴۸۶۶ در تفسیر قول مصطفی علیهالسلام من جعل الهموم هما واحدا کفاه الله سائر همومه و من تفرقت به الهموم لا یبالی الله فی ای واد اهلکه
- ۴۸۶۷ ای تو را تعبیه در تنگ شکر مروارید
- ۴۸۶۸ به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست
- ۴۸۶۹ ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
- ۴۸۷۰ روی تو ای دلفروز گر نه چو ماهست
- ۴۸۷۱ بیرخت جان در میان نتوان نهاد
- ۴۸۷۲ ای نشسته خوش و بر تخت کشیده نخ
- ۴۸۷۳ دیگر صنایع بدیعی:
- ۴۸۷۴ وحی کردن حق تعالی به موسی علیه السلام کی چرا به عیادت من نیامدی
- ۴۸۷۵ برگ زیرآمد و برگ گل و گلزار برفت
- ۴۸۷۶ داستان ملکزاده جوان با دشمنان پیر
- ۴۸۷۷ چوخراد بر زین به خسرو رسید
- ۴۸۷۸ خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست
- ۴۸۷۹ در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۴۸۸۰ بیمهر جمال تو دلی نیست
- ۴۸۸۱ در مدح سلطان سلیمان شاه
- ۴۸۸۲ با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا
- ۴۸۸۳ در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصرالدین
- ۴۸۸۴ عکس و تبدیل
- ۴۸۸۵ ندانم تا چه کارم اوفتادست
- ۴۸۸۶ در مدح سلطان سنجر
- ۴۸۸۷ مقالت شانزدهم در چابک روی
- ۴۸۸۸ ازآن پس چو خاقان به پردخت دل
- ۴۸۸۹ حکایت خسروی که به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرایش زندانیان توجه کرد
- ۴۸۹۰ مطایبه
- ۴۸۹۱ باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن
- ۴۸۹۲ کشتهی تیغ جفایت دل درویش من است
- ۴۸۹۳ در مذمت عافیت جویی
- ۴۸۹۴ ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
- ۴۸۹۵ جوقی قلندرانیم بر ما قلم نباشد
- ۴۸۹۶ یار با من چون سر یاری نداشت
- ۴۸۹۷ توفیق میان این دو حدیث کی الرضا بالکفر کفر و حدیث دیگر من لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای
- ۴۸۹۸ روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
- ۴۸۹۹ ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب
- ۴۹۰۰ به مهر غیر در اخلاص من خلل کردی
- ۴۹۰۱ جنگ دوم اسکندر با روسیان
- ۴۹۰۲ شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش
- ۴۹۰۳ سال کردن آن صوفی قاضی را
- ۴۹۰۴ مطلع دوم
- ۴۹۰۵ انجامش اقبالنامه
- ۴۹۰۶ ایضا من بدایع افکاره فی مدح اعتمادالدوله میرزا لطف الله
- ۴۹۰۷ (سی لحن باربد)
- ۴۹۰۸ رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست
- ۴۹۰۹ گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست
- ۴۹۱۰ خوش آن که از دو جهان گوشهی غمی دارد
- ۴۹۱۱ آموختن پیشه گورکنی قابیل از زاغ پیش از آنک در عالم علم گورکنی و گور بود
- ۴۹۱۲ وله ایضا
- ۴۹۱۳ ای خوانده کتاب زند و پازند
- ۴۹۱۴ در تقاضای ده شتر از امیر الحاج
- ۴۹۱۵ تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر
- ۴۹۱۶ جواب
- ۴۹۱۷ در لغز شمع و مدح حکیم عنصری
- ۴۹۱۸ نوبهارست و دل پر هوس و بادهی ناب
- ۴۹۱۹ عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
- ۴۹۲۰ حدیث مهر
- ۴۹۲۱ در ستایش
- ۴۹۲۲ به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
- ۴۹۲۳ آستین بر روی و نقشی در میان افکندهای
- ۴۹۲۴ در تربیت اولاد
- ۴۹۲۵ در معنی این بیت «گر راه روی راه برت بگشایند ور نیست شوی بهستیت بگرایند»
- ۴۹۲۶ ای نامهی نو رسیده از یار
- ۴۹۲۷ گر تو پنداری که جز تو غمگسارم نیست هست
- ۴۹۲۸ ای ز عکس روی تو چون مه منور آینه
- ۴۹۲۹ غزل
- ۴۹۳۰ یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما
- ۴۹۳۱ هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
- ۴۹۳۲ شرم دار ایدل از این دهر رهائی تا چند
- ۴۹۳۳ مثنوی
- ۴۹۳۴ مفشان سر زلف خویش سرمست
- ۴۹۳۵ دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش
- ۴۹۳۶ داستان کودک مجروح
- ۴۹۳۷ دلم آزاد از دامش نمیگردد چه دامست این
- ۴۹۳۸ مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل
- ۴۹۳۹ در مدح مختارالدوله العلیه میرزامحمد کججی گفته
- ۴۹۴۰ در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصرالدین
- ۴۹۴۱ مطلع سوم
- ۴۹۴۲ مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست
- ۴۹۴۳ با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
- ۴۹۴۴ در پند و ستایش
- ۴۹۴۵ در وصول ده شتر از امیر الحاج
- ۴۹۴۶ جواب گفتن آن قاضی صوفی را
- ۴۹۴۷ آزادهی ما برگ سفر هیچ ندارد
- ۴۹۴۸ ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب
- ۴۹۴۹ وله ایضا
- ۴۹۵۰ شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین
- ۴۹۵۱ اشارت به چشم و لب
- ۴۹۵۲ آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شبست
- ۴۹۵۳ به باغ وصل تو خاری، رقیب صد ورد است
- ۴۹۵۴ گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست
- ۴۹۵۵ نیست در آبگینه آتش و آب
- ۴۹۵۶ در مدح علیبن محمد
- ۴۹۵۷ زهی ز طرهی تو آفتاب در سایه
- ۴۹۵۸ قصهی صوفی کی در میان گلستان سر به زانو مراقب بود یارانش گفتند سر برآور تفرج کن بر گلستان و ریاحین و مرغان و آثار رحمةالله تعالی
- ۴۹۵۹ حقیقت و مجاز
- ۴۹۶۰ بهر دلم که درد کش و داغدار تست
- ۴۹۶۱ لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
- ۴۹۶۲ رجعت به قصهی مریض و عیادت پیغامبر علیه السلام
- ۴۹۶۳ ایا نموده دهانت ز لعل خندان در
- ۴۹۶۴ شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه
- ۴۹۶۵ اولم رام نمودی به دل آرامیها
- ۴۹۶۶ جنگ سوم اسکندر با روسیان
- ۴۹۶۷ حکایت
- ۴۹۶۸ از راه پر مخافت عشق گوید
- ۴۹۶۹ بنمای به من رویت، یارات نمیافتد
- ۴۹۷۰ قصهی آن شخص کی دعوی پیغامبری میکرد گفتندش چه خوردهای کی گیج شدهای و یاوه میگویی گفت اگر چیزی یافتمی کی خوردمی نه گیج شدمی و نه یاوه گفتمی کی هر سخن نیک کی با غیر اهلش گویند یاوه گفته باشند اگر چه…
- ۴۹۷۱ در تهنیت عید و مدح پیروزشاه
- ۴۹۷۲ از اهل ملک در این خیمهی کبود که بود
- ۴۹۷۳ حسن تعلیل
- ۴۹۷۴ حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
- ۴۹۷۵ از الب ارغون فرش و اسب و زین و خیمه خواسته
- ۴۹۷۶ هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست
- ۴۹۷۷ باز کی گیرم اندر آغوشت
- ۴۹۷۸ گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
- ۴۹۷۹ وزان پس جوان و خردمند زن
- ۴۹۸۰ کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست
- ۴۹۸۱ اظهار اشتیاق کند
- ۴۹۸۲ وداع جان و تنم استماع رفتن تست
- ۴۹۸۳ هر کرا کن مکن و هوش و خرد در کار است
- ۴۹۸۴ مقالت هفدهم در پرستش و تجرید
- ۴۹۸۵ چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما
- ۴۹۸۶ انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر
- ۴۹۸۷ رایت حسن تو از مه برگذشت
- ۴۹۸۸ عزم آن دارم که امشب نیم مست
- ۴۹۸۹ لف و نشر
- ۴۹۹۰ دلم زین بیش غوغا بر نتابد
- ۴۹۹۱ در مدح ابوالحسن مجدالدین علی عمرانی
- ۴۹۹۲ گفتن شیخ ابویزید را کی کعبه منم گرد من طوافی میکن
- ۴۹۹۳ ز لشکر بسی زینهاری شدند
- ۴۹۹۴ آن ماه دوهفته در نقابست
- ۴۹۹۵ شنیدن معشوق سخن عاشق
- ۴۹۹۶ در مدح شمس الکفات خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
- ۴۹۹۷ پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش
- ۴۹۹۸ باز سال کردن صوفی از آن قاضی
- ۴۹۹۹ داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق
- ۵۰۰۰ در ستایش
- ۵۰۰۱ ایضا من نتایج طبعه فی مدح سلطان الافهم محمد امین سلطان ترکمان
- ۵۰۰۲ قصهی رستن خروب در گوشهی مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت
- ۵۰۰۳ در ستایش اتابک منصور فرمانروای شماخی و ابوالمظفر شروان شاه
- ۵۰۰۴ ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب
- ۵۰۰۵ ای گل امروز اداهای تو بیچیزی نیست
- ۵۰۰۶ سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان میخوانند و با آب حیات ابدی
- ۵۰۰۷ جویای تو با کعبهی گل کار ندارد
- ۵۰۰۸ یکی بیجان و بیتن ابلق اسپی کو نفرساید
- ۵۰۰۹ وله ایضا
- ۵۰۱۰ حکایت
- ۵۰۱۱ تیره زلفا بادهی روشن کجاست
- ۵۰۱۲ نه هر که به طور رود موسی عمران شود
- ۵۰۱۳ اشارت به زلف
- ۵۰۱۴ گفتار شیخ خرقان در دم آخر
- ۵۰۱۵ هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب
- ۵۰۱۶ فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
- ۵۰۱۷ ای دل بنه سر و مکش از کوی یار پای
- ۵۰۱۸ جنگ چهارم اسکندر با روسیان
- ۵۰۱۹ در مدح رکن الدین محمدبن عبد الرحمن طغان یزک
- ۵۰۲۰ چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری
- ۵۰۲۱ خاطر خشنود
- ۵۰۲۲ درشکایت از حسودان و دشمنان خود میفرماید
- ۵۰۲۳ روزگاریست که سودای بتان دین من است
- ۵۰۲۴ دوش در مجلس ما بود ز روی دلبر
- ۵۰۲۵ در تاثیر پرورش و وخامت عاقبت خود رویی
- ۵۰۲۶ پایه عمر گرانمایه بر آب است برآب
- ۵۰۲۷ با شمع روی خوبان پروانهای چه سنجد؟
- ۵۰۲۸ ای ساقی می بیار پیوست
- ۵۰۲۹ خلاصهی سخن
- ۵۰۳۰ حکایت بندهای که با خلعت شاه گرد راه از خود پاک کرد و بردارش کردند
- ۵۰۳۱ سرو قدی که بود دیدهی دلها به رهش
- ۵۰۳۲ بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست
- ۵۰۳۳ ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند
- ۵۰۳۴ در مدح ناصح الملک کمالالدین شیخ الحرمین خطیب نوآبادی
- ۵۰۳۵ مطلع دوم
- ۵۰۳۶ دیدار تو حل مشکلاتست
- ۵۰۳۷ فی مدح خواجه معینالدین احمد شهریاری
- ۵۰۳۸ داستان پیر و مرید
- ۵۰۳۹ دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست
- ۵۰۴۰ جواب قاضی سال صوفی را و قصهی ترک و درزی را مثل آوردن
- ۵۰۴۱ از فسون عالم اسباب خوابم میبرد
- ۵۰۴۲ جواب گفتن خرگوش ایشان را
- ۵۰۴۳ وله ایضا
- ۵۰۴۴ گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
- ۵۰۴۵ این قطعه را به دوست خود شیخ نور الدین فرزند شیخ محمود نوشت
- ۵۰۴۶ دلی کز عشق جانان دردمند است
- ۵۰۴۷ دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست
- ۵۰۴۸ در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی وزیر
- ۵۰۴۹ اشارت به رخ و خط
- ۵۰۵۰ در پند و اندرز
- ۵۰۵۱ در مرثیهی خواجه ناصر الدین ابراهیم عارف گنجهای
- ۵۰۵۲ ز سوز عشق من جانت بسوزد
- ۵۰۵۳ یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
- ۵۰۵۴ فغان ازین غراب بین و وای او
- ۵۰۵۵ خوان کرم
- ۵۰۵۶ داستان مشغول شدن عاشقی به عشقنامه خواندن و مطالعه کردن عشقنامه درحضور معشوق خویش و معشوق آن را ناپسند داشتن کی طلب الدلیل عند حضور المدلول قبیح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم
- ۵۰۵۷ منم که گوشه میخانه خانقاه من است
- ۵۰۵۸ این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
- ۵۰۵۹ اندوه تو شد وارد کاشانهام امشب
- ۵۰۶۰ آغاز عشق فرهاد
- ۵۰۶۱ مست عشقت به خود نیاید باز
- ۵۰۶۲ بیان آنک حصول علم و مال و جاه بدگوهران را فضیحت اوست و چون شمشیریست کی افتادست به دست راهزن
- ۵۰۶۳ در شفقت بر زیر دستان
- ۵۰۶۴ حکایت
- ۵۰۶۵ با عشق عقلفرسا دیوانهای چه سنجد؟
- ۵۰۶۶ یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
- ۵۰۶۷ عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
- ۵۰۶۸ در بیان آنک مرد بدکار چون متمکن شود در بدکاری و اثر دولت نیکوکاران ببیند شیطان شود و مانع خیر گردد از حسد همچون شیطان کی خرمن سوخته همه را خرمن سوخته خواهد ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی
- ۵۰۶۹ چو پیروز شد سوی ایران کشید
- ۵۰۷۰ جنگ پنجم اسکندر باروسیان
- ۵۰۷۱ در مدح ملکالامرا طغرل تگین
- ۵۰۷۲ جمع تفریق تقسیم
- ۵۰۷۳ ستمی کز تو کشد مرد ستم نتوان گفت
- ۵۰۷۴ حساد او را به تهمتی منسوب کردند قسمیات در نفی تهمت و ذم شاعری و استغفار گوید
- ۵۰۷۵ یار ما را به هیچ برنگرفت
- ۵۰۷۶ مناجات
- ۵۰۷۷ از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها
- ۵۰۷۸ در مدح شمس الکفات احمد بن الحسن میمندی
- ۵۰۷۹ ازآن پس به آرام بنشست شاه
- ۵۰۸۰ وداع کعبهی جان چون توان کرد
- ۵۰۸۱ در مدح ملک بدرالدین سنقر
- ۵۰۸۲ چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب
- ۵۰۸۳ مطایبه در موفق سبعی
- ۵۰۸۴ سبب عاشقان نه نیکوییست
- ۵۰۸۵ تجرید
- ۵۰۸۶ در مدح شهریار
- ۵۰۸۷ سرآن قامت چون سرو روان خواهم گشت
- ۵۰۸۸ دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت
- ۵۰۸۹ سخت خوشی چشم بدت دورباد
- ۵۰۹۰ اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش
- ۵۰۹۱ دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب
- ۵۰۹۲ مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان
- ۵۰۹۳ در مرثیهی امیر رشید الدین اسد شروانی
- ۵۰۹۴ زاری کردن فرهاد از عشق شیرین
- ۵۰۹۵ غم عشق نکویان چون کند در سینهای منزل
- ۵۰۹۶ در ستایش ابوبکر بن سعد
- ۵۰۹۷ مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد
- ۵۰۹۸ پی آن گیر کاین ره پیش بردست
- ۵۰۹۹ در ستایش منوچهر بن فریدون شروان شاه
- ۵۱۰۰ ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست
- ۵۱۰۱ ای ز بازار جهان حاصل تو گفتاری
- ۵۱۰۲ هر روز باد میبرد از بوستان گلی
- ۵۱۰۳ وله ایضا من بدایع افکاره
- ۵۱۰۴ دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
- ۵۱۰۵ حکایت
- ۵۱۰۶ تفسیر یا ایها المزمل
- ۵۱۰۷ گوی میدان محبت سر اهل نظر است
- ۵۱۰۸ قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین
- ۵۱۰۹ مکتوب من به خدمت جانان که میبرد؟
- ۵۱۱۰ مردم نبود صورت مردم حکما اند
- ۵۱۱۱ وله ایضا
- ۵۱۱۲ حکایت آن شخص کی در عهد داود شب و روز دعا میکرد کی مرا روزی حلال ده بی رنج
- ۵۱۱۳ اشارت به خال
- ۵۱۱۴ سرو چمن پیش اعتدال تو پستست
- ۵۱۱۵ امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب!
- ۵۱۱۶ جنگ ششم اسکندر با روسیان
- ۵۱۱۷ شمع شبها بجز خیال تو نیست
- ۵۱۱۸ در عزت عزلت و قناعت گوید
- ۵۱۱۹ خون دل
- ۵۱۲۰ ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
- ۵۱۲۱ ای رخ خوب تو آفتاب جهان سوز
- ۵۱۲۲ حکایت
- ۵۱۲۳ با عشق قرار در نگنجد
- ۵۱۲۴ پرسیدن آن پادشاه از آن مدعی نبوت کی آنک رسول راستین باشد و ثابت شود با او چه باشد کی کسی را بخشد یا به صحبت و خدمت او چه بخشش یابند غیر نصیحت به زبان کی میگوید
- ۵۱۲۵ کردهاست یا قاصد نهان مکتوب جانان در بغل
- ۵۱۲۶ نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست
- ۵۱۲۷ شدم از گریه نابینا چراغ دیدهی من کو
- ۵۱۲۸ بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست
- ۵۱۲۹ وله ایضا
- ۵۱۳۰ جواب خرگوش نخچیران را
- ۵۱۳۱ از جلوه حسنت که بری از همه عیب است
- ۵۱۳۲ داستان جمشید با خاصگی محرم
- ۵۱۳۳ چو ناز او به میان تیغ دلستانی بست
- ۵۱۳۴ در بیان آنک ترک الجواب جواب مقرر این سخن کی جواب الاحمق سکوت شرح این هر دو درین قصه است کی گفته میآید
- ۵۱۳۵ تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد
- ۵۱۳۶ زان پیش که بودها نبودست
- ۵۱۳۷ وله ایضا
- ۵۱۳۸ مجنون عشق را دگر امروز حالتست
- ۵۱۳۹ سر سودای تو را سینهی ما محرم نیست
- ۵۱۴۰ در شکرگزاری عید و مدح خواجه محمد
- ۵۱۴۱ تجدید مطلع
- ۵۱۴۲ آگاهی یافتن خسرو از عشق فرهاد
- ۵۱۴۳ سال از معنی حقیقی شراب و شاهد و خرابات و امثال آن
- ۵۱۴۴ حکایت بادنجان خوردن شیخ خرقانی
- ۵۱۴۵ دلبرا تا تو یار خویشتنی
- ۵۱۴۶ در ستایش امیر انکیانو
- ۵۱۴۷ زان دوست که غمگینم، غم خوار کنش، یارب
- ۵۱۴۸ در مدح خواجه ابو سهل دبیر وزیر امیر یوسف
- ۵۱۴۹ در مرثیهی امام محمد یحیی
- ۵۱۵۰ عاشق شوریده ترک یار نتوانست کرد
- ۵۱۵۱ درخت بی بر
- ۵۱۵۲ ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی
- ۵۱۵۳ ایا به حسن چو شیرین به ملک چون پرویز
- ۵۱۵۴ دعوی کردن ترک و گرو بستن او کی درزی از من چیزی نتواند بردن
- ۵۱۵۵ خم زلف تو دام کفر و دین است
- ۵۱۵۶ دویدن گاو در خانهی آن دعا کننده بالحاح قال النبی صلی الله علیه وسلم ان الله یحب الملحین فی الدعا زیرا عین خواست از حق تعالی و الحاح خواهنده را به است از آنچ میخواهد آن را ازو
- ۵۱۵۷ در مذمت بخل و بخیلان
- ۵۱۵۸ ز جور لشکر خرداد و مرداد
- ۵۱۵۹ تمامی سخن
- ۵۱۶۰ در مدح بهرامشاه
- ۵۱۶۱ با عشق تو ناز در نگنجد
- ۵۱۶۲ عذر گفتن دلقک با سید اجل کی چرا فاحشه را نکاح کرد
- ۵۱۶۳ از بس که کشیدم از تو بیداد
- ۵۱۶۴ جنگ هفتم اسکندر با روسیان
- ۵۱۶۵ در مدح صاحب صدر طاهربن مظفر
- ۵۱۶۶ طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
- ۵۱۶۷ وزان پس بسوی خراسان کسی
- ۵۱۶۸ خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟
- ۵۱۶۹ در مدح سلطان اعظم سنجر
- ۵۱۷۰ تجنیس
- ۵۱۷۱ شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
- ۵۱۷۲ در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار
- ۵۱۷۳ مرا با دلبری کاری بیفتاد
- ۵۱۷۴ موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص
- ۵۱۷۵ در مدح ملک معظم پیروزشاه
- ۵۱۷۶ این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند
- ۵۱۷۷ قلب
- ۵۱۷۸ مقالت نوزدهم در استقبال آخرت
- ۵۱۷۹ چنین تا برآمد برین چندگاه
- ۵۱۸۰ ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن
- ۵۱۸۱ نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل دردست
- ۵۱۸۲ پیروزی یافتن اسکندر بر روسیان
- ۵۱۸۳ در مدح اقضیالقضاة قاضی حمیدالدین
- ۵۱۸۴ مضاحک گفتن درزی و ترک را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت یافتن درزی
- ۵۱۸۵ به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
- ۵۱۸۶ ای کاب زندگانی من در دهان توست
- ۵۱۸۷ آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او
- ۵۱۸۸ حکایت ذالنون که چهل مرقع پوش را که جان داده بودند دید
- ۵۱۸۹ عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
- ۵۱۹۰ پاکیزه روی را که بود پاکدامنی
- ۵۱۹۱ وله ایضا من بدایع افکاره
- ۵۱۹۲ ره عشاق راهی بیکنار است
- ۵۱۹۳ کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت
- ۵۱۹۴ قصیده
- ۵۱۹۵ چارهی دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
- ۵۱۹۶ داستان آن عاشق کی با معشوق خود برمیشمرد خدمتها و وفاهای خود را و شبهای دراز تتجافی جنوبهم عن المضاجع را و بینوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و میگفت کی من جزین خدمت نمیدانم اگر خدمت دیگر هست مرا ا…
- ۵۱۹۷ وله ایضا
- ۵۱۹۸ علیالصباح که نرگس پیاله بردارد
- ۵۱۹۹ در ستایش اتابک اعظم مظفر الدین قزل ارسلان عثمان بن ایلدگز
- ۵۲۰۰ از نظر افتادهی یاریم مدتها شدست
- ۵۲۰۱ جواب
- ۵۲۰۲ در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من…
- ۵۲۰۳ بت خورشید رخ من بگذارست امشب
- ۵۲۰۴ در مدح خواجه ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد
- ۵۲۰۵ ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست
- ۵۲۰۶ رای زدن خسرو در کار فرهاد
- ۵۲۰۷ در بیرونقی شعر و کساد آن
- ۵۲۰۸ عذر گفتن نظم کننده و مدد خواستن
- ۵۲۰۹ دریای نور
- ۵۲۱۰ به حیلت در سخن آوردن سایل آن بزرگ را کی خود را دیوانه ساخته بود
- ۵۲۱۱ جرعهای می نخورده از دستش
- ۵۲۱۲ عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
- ۵۲۱۳ دل سراپرده محبت اوست
- ۵۲۱۴ ماه رویا گرد آن رخ زلف چون زنجیر چیست
- ۵۲۱۵ ایضا در مرثیهی امام محمد یحیی و خفه شدن او به دست غزان
- ۵۲۱۶ طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب
- ۵۲۱۷ ملک دنیا و مردمان در وی
- ۵۲۱۸ نامهی هشتم از زبان معشوق به عاشق
- ۵۲۱۹ جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد
- ۵۲۲۰ خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد
- ۵۲۲۱ غزل
- ۵۲۲۲ رهائی یافتن نوشابه
- ۵۲۲۳ شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
- ۵۲۲۴ در مدح علی بن محمد طبیب
- ۵۲۲۵ فی مدح امیر اعظم یوسف بیک بن محمدخان ترکمان
- ۵۲۲۶ گفتن درزی ترک را هی خاموش کی اگر مضاحک دگر گویم قبات تنگ آید
- ۵۲۲۷ هر گه که آن خسرو زرین کمر از جا برخاست
- ۵۲۲۸ هنوز عاشقیو دلرباییی نشدست
- ۵۲۲۹ دل را به زلف پرچین، تسخیر میتوان کرد
- ۵۲۳۰ داستان هارونالرشید با موی تراش
- ۵۲۳۱ با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست
- ۵۲۳۲ باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهی او را
- ۵۲۳۳ وله ایضا
- ۵۲۳۴ مناظره خسرو با فرهاد
- ۵۲۳۵ اشارت به خرابات
- ۵۲۳۶ مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را
- ۵۲۳۷ ای صبا با دم من کن نفسی همراهی
- ۵۲۳۸ تنبیه و موعظت
- ۵۲۳۹ بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
- ۵۲۴۰ آتش عشق تو در جان خوشتر است
- ۵۲۴۱ پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟
- ۵۲۴۲ یکی پرسید از عالمی عارفی کی اگر در نماز کسی بگرید به آواز و آه کند و نوحه کند نمازش باطل شود جواب گفت کی نام آن آب دیده است تا آن گرینده چه دیده است اگر شوق خدا دیده است و میگرید یا پشیمانی گناهی نما…
- ۵۲۴۳ دزد خانه
- ۵۲۴۴ در تفسیر این آیت کی و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا و قوله یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا
- ۵۲۴۵ گر چه جان میدهم از آرزوی دیدارش
- ۵۲۴۶ بیان آنک علم را دو پرست و گمان را یک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و یقین در علم
- ۵۲۴۷ آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
- ۵۲۴۸ عشق بازیچه و حکایت نیست
- ۵۲۴۹ در مرثیه
- ۵۲۵۰ ای که از سرچشمهی نوشت برفت آب نبات
- ۵۲۵۱ مطلع دوم
- ۵۲۵۲ حمله بردن سگ بر کور گدا
- ۵۲۵۳ امروز مرا در دل جز یار نمیگنجد
- ۵۲۵۴ اگر لذت ترک لذت بدانی
- ۵۲۵۵ در شرایط دوستی و وفا
- ۵۲۵۶ هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
- ۵۲۵۷ هرکس که ز حال من خبر یابد
- ۵۲۵۸ در مدح عمیدالملک خواجه ابوبکر علی بن حسن قهستانی عارض سپاه
- ۵۲۵۹ مطایبه
- ۵۲۶۰ دولتی که سحرهی فرعون یافتند
- ۵۲۶۱ دوان و قلم خواست ناباک زن
- ۵۲۶۲ نبیذ پیش من آمد به شاطی برکه
- ۵۲۶۳ صفتی است آب حیوان ز دهان نو شخندت
- ۵۲۶۴ چونکه نکو ننگری جهان چون شد؟
- ۵۲۶۵ در تعریف قصر و عمارتی که ناصرالدین در باغ ساخته بود
- ۵۲۶۶ اشتقاق و شبه اشتقاق
- ۵۲۶۷ ای پسر عشق را شکایت نیست
- ۵۲۶۸ دو هفته برآمد بدو گفت شاه
- ۵۲۶۹ ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
- ۵۲۷۰ در مدح سلطان سنجر
- ۵۲۷۱ کوه کندن فرهاد و زاری او
- ۵۲۷۲ جان ز رازت خبر نمییابد
- ۵۲۷۳ مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر
- ۵۲۷۴ سیاق الاعداد
- ۵۲۷۵ بیان آنک بیکاران و افسانهجویان مثل آن ترکاند و عالم غرار غدار همچو آن درزی و شهوات و زبان مضاحک گفتن این دنیاست و عمر همچون آن اطلس پیش این درزی جهت قبای بقا و لباس تقوی ساختن
- ۵۲۷۶ ای نسیم صبحدم یارم کجاست؟
- ۵۲۷۷ لعلت از شهد و شکر نیکوتر است
- ۵۲۷۸ در شکایت و طلب احسان از مخدوم
- ۵۲۷۹ منع کردن خرگوش از راز ایشان را
- ۵۲۸۰ بیمهری اگر چه بیوفا هم
- ۵۲۸۱ ای که شهد شکربن تو برد آب نبات
- ۵۲۸۲ سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
- ۵۲۸۳ رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
- ۵۲۸۴ حکایت
- ۵۲۸۵ نصیحت
- ۵۲۸۶ وله ایضا من بدیع افکاره
- ۵۲۸۷ مریدی در آمد به خدمت شیخ و ازین شیخ پیر سن نمیخواهم بلک پیرعقل و معرفت و اگر چه عیسیست علیهالسلام در گهواره و یحیی است علیهالسلام در مکتب کودکان مریدی شیخ را گریان دید او نیز موافقت کرد و گریست چون…
- ۵۲۸۸ تا طرف نقاب از رخ رخشان تو برخاست
- ۵۲۸۹ مثال رنجور شدن آدمی بوهم تعظیم خلق و رغبت مشتریان بوی و حکایت معلم
- ۵۲۹۰ به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت
- ۵۲۹۱ بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
- ۵۲۹۲ نه پشت پای بر اندیشه میتوانم زد
- ۵۲۹۳ نشاط کردن اسکندر با کنیزک چینی
- ۵۲۹۴ وله ایضا
- ۵۲۹۵ چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان
- ۵۲۹۶ سال از معنی بت و زنار و ترسایی
- ۵۲۹۷ خوشا قدح نبیذ بوشنجه
- ۵۲۹۸ در ستایش نصرة الدین ابوالمظفر اصفهبد لیالواشیر پادشاه مازندران
- ۵۲۹۹ اتفاقم به سر کوی کسی افتادست
- ۵۳۰۰ بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب
- ۵۳۰۱ گزینم قران است و دین محمد
- ۵۳۰۲ فرد
- ۵۳۰۳ موعظه و نصیحت در اجتناب از زخارف دنیا
- ۵۳۰۴ شوری ز دو عشق در سر ماست
- ۵۳۰۵ حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد
- ۵۳۰۶ دزد و قاضی
- ۵۳۰۷ خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان
- ۵۳۰۸ قند خجل میشود از لب چون شکرش
- ۵۳۰۹ یاری آنست که زهر از قبلش نوش کنی
- ۵۳۱۰ در هنگام زیارت مدینهی منوره گفته و در آن خاک نهفته است
- ۵۳۱۱ در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم
- ۵۳۱۲ امروز مرا در دل جز یار نمیگنجد
- ۵۳۱۳ پیوسته چشم شوخت ما را فکار دارد
- ۵۳۱۴ دارم امید عاطفتی از جانب دوست
- ۵۳۱۵ گفتگوی مردی درویش با ابراهیم ادهم دربارهی فقر
- ۵۳۱۶ مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چسان رفتم
- ۵۳۱۷ آن دهان نیست که تنگ شکر است
- ۵۳۱۸ در شکایت اهل روزگار و حسب حال خود گفته
- ۵۳۱۹ این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست
- ۵۳۲۰ بنشست و ز رخ پرده برانداخته برخاست
- ۵۳۲۱ آن کن ای جویای حکمت کاهل حکمت آن کنند
- ۵۳۲۲ جذبهی شوق اگر از جانب کنعان نرسد
- ۵۳۲۳ داستان بلبل با باز
- ۵۳۲۴ این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است
- ۵۳۲۵ هر کرا درد بی نهایت نیست
- ۵۳۲۶ وله ایضا
- ۵۳۲۷ در مدح خواجه طاهر
- ۵۳۲۸ جواب
- ۵۳۲۹ پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
- ۵۳۳۰ مطلع دوم
- ۵۳۳۱ تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
- ۵۳۳۲ مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
- ۵۳۳۳ قصهی مکر خرگوش
- ۵۳۳۴ دل شد از دست و نه جای سخن است
- ۵۳۳۵ مثل
- ۵۳۳۶ رسیدن نامهی عاشق به معشوق
- ۵۳۳۷ در مدح بهرامشاه
- ۵۳۳۸ دکان ریا
- ۵۳۳۹ خوش صید غافلی به سر تیر آمدست
- ۵۳۴۰ شبی از مجلس مستان برآمد نالهی چنگش
- ۵۳۴۱ کسی که او نظر مهر در زمانه کند
- ۵۳۴۲ در حلقهی فقیران قیصر چه کار دارد؟
- ۵۳۴۳ داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهی کدو را ندید کنیزک را ببهان…
- ۵۳۴۴ در مدح مظفر الدین قزل ارسلان ایلدگز
- ۵۳۴۵ عقول خلق متفاوتست در اصل فطرت و نزد معتزله متساویست تفاوت عقول از تحصیل علم است
- ۵۳۴۶ در صفت فتوت و مردی
- ۵۳۴۷ رفتن شیرین به کوه بیستون و سقط شدن اسب وی
- ۵۳۴۸ نرگس مست تو خواب آلودست
- ۵۳۴۹ نوشتن آن غلام قصهی شکایت نقصان اجری سوی پادشاه
- ۵۳۵۰ در هجا
- ۵۳۵۱ دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلومتر گردد
- ۵۳۵۲ در دور تو کم کسی امان یابد
- ۵۳۵۳ مبارک ساعتی باشد که با منظور بنشینی
- ۵۳۵۴ برآمد برین روزگاری دراز
- ۵۳۵۵ در مدح فخر الدوله ابو المظفر احمد بن محمد والی چغانیان و توصیف شعر
- ۵۳۵۶ مراعات النظیر
- ۵۳۵۷ افسانه آب حیوان
- ۵۳۵۸ ایضا در مدح سلطان سنجر
- ۵۳۵۹ رفتن اسکندر به ظلمات
- ۵۳۶۰ در مرثیه
- ۵۳۶۱ چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
- ۵۳۶۲ تقاضای تشریف از مخدوم
- ۵۳۶۳ شب فراق که داند که تا سحر چندست
- ۵۳۶۴ حسنت اندر جهان نمیگنجد
- ۵۳۶۵ انجام کتاب
- ۵۳۶۶ ردالعجز علی الصدر
- ۵۳۶۷ ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
- ۵۳۶۸ چنین تا بیامد مه فوردین
- ۵۳۶۹ ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
- ۵۳۷۰ عمر به پایان رسید در هوس روی دوست
- ۵۳۷۱ جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم
- ۵۳۷۲ ای گمشده دل کجات جویم
- ۵۳۷۳ در این مقام اگر می مقام باید کرد
- ۵۳۷۴ دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست
- ۵۳۷۵ در ذکر مسافرت ازسیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی
- ۵۳۷۶ در مدح سلطانالاعظم الاعدل ابوالمظفر شاه عباس الموسوی الصفوی گفته
- ۵۳۷۷ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۵۳۷۸ گردنکشی به سرو سرافراز میرسد
- ۵۳۷۹ تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
- ۵۳۸۰ پای یکی به علت ادبار نارواست
- ۵۳۸۱ یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
- ۵۳۸۲ وله ایضا
- ۵۳۸۳ زیافت تاویل رکیک مگس
- ۵۳۸۴ اشارت به زنار
- ۵۳۸۵ باز مکرر کردن صوفی سال را
- ۵۳۸۶ مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب
- ۵۳۸۷ گفتگوی شیخ غوری با سنجر
- ۵۳۸۸ وقتی او را از رفتن به خراسان منع میکردند مشتاقانه این قصیده را سرود
- ۵۳۸۹ در مدح یوسفبن حدادی
- ۵۳۹۰ خلاصهی سخن
- ۵۳۹۱ تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حقالف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینهای پیش مرید همچو طوطی د…
- ۵۳۹۲ دو محضر
- ۵۳۹۳ عشق را گوهر ز کانی دیگر است
- ۵۳۹۴ ترکی است یار من که نداند کس از گلش
- ۵۳۹۵ آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر
- ۵۳۹۶ آن نازنین که عیسی دلها زبان اوست
- ۵۳۹۷ تتمهی نصیحت رسول علیه السلام بیمار را
- ۵۳۹۸ در مرثیهی امام ابو عمر و اسعد
- ۵۳۹۹ حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر
- ۵۴۰۰ آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
- ۵۴۰۱ در وهم افکندن کودکان اوستاد را
- ۵۴۰۲ با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟
- ۵۴۰۳ مقصود عاشقان دو عالم لقای تست
- ۵۴۰۴ در فتوت داران به دروغ
- ۵۴۰۵ باز ترک عهد و پیمان کرده بود
- ۵۴۰۶ به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است
- ۵۴۰۷ در دعای سلطان و تقاضای ملازمت سفر
- ۵۴۰۸ گوهرفشان کن آن لب کز شوق جان فشانم
- ۵۴۰۹ در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد
- ۵۴۱۰ در مدح مختارالدوله مرشد قلیخان استاجلو علیهالرحمه گفته
- ۵۴۱۱ هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را
- ۵۴۱۲ هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
- ۵۴۱۳ جواب دادن قاضی صوفی را
- ۵۴۱۴ با من بدی امروز زاطوار تو پیداست
- ۵۴۱۵ منزل عشق از جهانی دیگرست
- ۵۴۱۶ وله ایضا
- ۵۴۱۷ از تو همین تواضع عامی مرا بس است
- ۵۴۱۸ اشارت به ترسایی و دیر
- ۵۴۱۹ تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
- ۵۴۲۰ اشک ما آبیست روشن در هوات
- ۵۴۲۱ ای درد تو درمان دل و رنج تو راحت
- ۵۴۲۲ حکایت
- ۵۴۲۳ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۵۴۲۴ دو همدرد
- ۵۴۲۵ سخن دیوانهای دربارهی عالم
- ۵۴۲۶ در رثاء فرزند
- ۵۴۲۷ صاحبدلی دید سگ حامله در شکم آن سگبچگان بانگ میکردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فا…
- ۵۴۲۸ آنچه ز تست حال من گفت نمیتوانمش
- ۵۴۲۹ هر چیز کزان بتر نباشد
- ۵۴۳۰ حکایت
- ۵۴۳۱ تعزیتنامه خسرو به شیرین به افسوس
- ۵۴۳۲ عیسی لبی و مرده دلم در برابرت
- ۵۴۳۳ بیمار شدن فرعون هم به وهم از تعظیم خلقان
- ۵۴۳۴ این قصیده را در زمان کودکی در ستایش فخر الدین منوچهر بن فریدون شروان شاه سروده است
- ۵۴۳۵ نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بیوفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو
- ۵۴۳۶ با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
- ۵۴۳۷ ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
- ۵۴۳۸ صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
- ۵۴۳۹ چند گوئی که؟ چو ایام بهار آید
- ۵۴۴۰ در مدح جلالالوزراء احمدبن مخلص
- ۵۴۴۱ بیرون آمدن اسکندر از ظلمات
- ۵۴۴۲ در چمن جان من سرو خرامان یکی است
- ۵۴۴۳ افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست
- ۵۴۴۴ یار گرد وفا نمیگردد
- ۵۴۴۵ وصیت کردن پیغامبر علیه السلام مر آن بیمار را و دعا آموزانیدنش
- ۵۴۴۶ در نصیحت
- ۵۴۴۷ معشوقه از آن ظریفتر نیست
- ۵۴۴۸ ازان پس چو گسترده شد دست شاه
- ۵۴۴۹ ترصیع
- ۵۴۵۰ حکایت در تقریر آنک صبر در رنج کار سهلتر از صبر در فراق یار بود
- ۵۴۵۱ ذوقا فیتین
- ۵۴۵۲ در وصف نوروز و مدح (ملک محمد) قصری
- ۵۴۵۳ عشق تو بر هرکه عافیت بهسر آرد
- ۵۴۵۴ بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
- ۵۴۵۵ در مدح اکفی الکفات امیر ضیاء الدین احمد عصمی
- ۵۴۵۶ در مدح خواجه ابوسهل احمد بن حسن حمدوی
- ۵۴۵۷ چو بر پادشاهیش شد پنجسال
- ۵۴۵۸ حکایت احمد حنبل که پیش بشر حافی میرفت
- ۵۴۵۹ درد دلم را طبیب چاره ندانست
- ۵۴۶۰ چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
- ۵۴۶۱ لغزیست که در طلب خربزه گفته
- ۵۴۶۲ قصهی اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان میداد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی…
- ۵۴۶۳ در ستایش صفوة الدین بانوی شروان شاه اخستان
- ۵۴۶۴ هم در بیان مکر خرگوش
- ۵۴۶۵ آن که لبش مایهی حلاوت قند است
- ۵۴۶۶ آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
- ۵۴۶۷ این قطعه را در واقعهی حبس خویش گفته
- ۵۴۶۸ از دم جان بخش نیدل را صفائی میرسد
- ۵۴۶۹ جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم
- ۵۴۷۰ رنجور شدن اوستاد به وهم
- ۵۴۷۱ وله من جواهر المنظوماته فی مدح محمدخان ترکمان گفته
- ۵۴۷۲ در مدح خواجه ابو نصر منصور سعید
- ۵۴۷۳ شوق می از بهار گلاندام تازه شد
- ۵۴۷۴ ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدست
- ۵۴۷۵ دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست
- ۵۴۷۶ بیان آنک عارف را غذاییست از نور حق کی ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و قوله الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین ای فی الجوع یصل طعامالله
- ۵۴۷۷ وله ایضا
- ۵۴۷۸ بیدار کردن ابلیس معاویه را کی خیز وقت نمازست
- ۵۴۷۹ تمثیل در اطوار سیر و سلوک
- ۵۴۸۰ جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
- ۵۴۸۱ تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات
- ۵۴۸۲ مردن مریم و تعزیتنامه شیرین به خسرو از راه باد افراه
- ۵۴۸۳ تمامی سخن
- ۵۴۸۴ مرکب لنگ است و راه دور است
- ۵۴۸۵ دو همراز
- ۵۴۸۶ باز آمدن اسکندر به روم
- ۵۴۸۷ در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان
- ۵۴۸۸ در درج سخن بگشای بر پند
- ۵۴۸۹ چو شد به خنده شکر بار پستهی دهنش
- ۵۴۹۰ فلک با بخت من دایم به کینست
- ۵۴۹۱ گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت
- ۵۴۹۲ با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
- ۵۴۹۳ مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
- ۵۴۹۴ رسیدن نامه شیرین به خسرو
- ۵۴۹۵ در مرثیه امام ناصر الدین ابراهیم باکوئی
- ۵۴۹۶ جانا بجز از عشق تو دیگر هوسم نیست
- ۵۴۹۷ در حال پیشه کاران راست کردار
- ۵۴۹۸ چه چیزست آنک عکس او حلاوت داد صورت را
- ۵۴۹۹ دل من ز بیقراری چو سخن به یار گویم
- ۵۵۰۰ خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست
- ۵۵۰۱ وله ایضا من لطف انفاسه فی مدح اعتمادالدوله میرزا سلمان جابری
- ۵۵۰۲ مثل
- ۵۵۰۳ چه گویی ز لب دوست شکر وام توان خواست
- ۵۵۰۴ رسیدن خرگوش به شیر
- ۵۵۰۵ زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
- ۵۵۰۶ در مدح امیر ابو یعقوب عضد الدوله یوسف بن ناصر الدین
- ۵۵۰۷ گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست
- ۵۵۰۸ در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد
- ۵۵۰۹ وله ایضا
- ۵۵۱۰ بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست همچون داد خلقان کی آن را قابلیت باید زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث عطا صفت حق است و قابلیت صفت مخلوق و قدیم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد
- ۵۵۱۱ یک اشارت و تو بر قتل جهان بسیار است
- ۵۵۱۲ بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت
- ۵۵۱۳ اشارت به بت
- ۵۵۱۴ از خر افکندن ابلیس معاویه را و روپوش و بهانه کردن و جواب گفتن معاویه او را
- ۵۵۱۵ نامهی نهم از زبان عاشق به معشوق
- ۵۵۱۶ از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
- ۵۵۱۷ حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات
- ۵۵۱۸ در جامهی خواب افتادن استاد و نالیدن او از وهم رنجوری
- ۵۵۱۹ در رثاء امام محمد بن یحیی و حادثهی حبس سنجر در فتنهی غز
- ۵۵۲۰ تفسیر اوجس فی نفسه خیفة موسی قلنا لا تخف انک انت الا علی
- ۵۵۲۱ دیدن و نادیدن
- ۵۵۲۲ روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟
- ۵۵۲۳ چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش
- ۵۵۲۴ آزردن ما زمانه خو دارد
- ۵۵۲۵ خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
- ۵۵۲۶ در ستایش اتابک نصرةالدین
- ۵۵۲۷ روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
- ۵۵۲۸ دل همان به که گرفتار هوائی باشد
- ۵۵۲۹ یار دل در میان نمیآرد
- ۵۵۳۰ اگر تو عاشقی معشوق دور است
- ۵۵۳۱ بیدار شو دلا که جهان جای خواب نیست
- ۵۵۳۲ در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی)
- ۵۵۳۳ تنسیق الصفات
- ۵۵۳۴ حکایت پادشاه هندوان که اسیر محمود گشت و مسلمان شد
- ۵۵۳۵ در مدح رکنالدین مفتی گفته در وقتی که حکیم با تاج عمزاد نزاع و دعوایی داشته و مایل بوده که آن مرافعه پیش او برند و تاج عمزاد به مفتی دیگر میل داشته است
- ۵۵۳۶ شراب خواهد
- ۵۵۳۷ به قیصر یکی نامه فرمود شاه
- ۵۵۳۸ تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
- ۵۵۳۹ حکمت و اخلاق
- ۵۵۴۰ مناقشهی مرد دهری با بوحنیفه
- ۵۵۴۱ ای دل غمین مباش که جانان رسیدنی است
- ۵۵۴۲ عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
- ۵۵۴۳ عشق هر محنتی به روی آرد
- ۵۵۴۴ آه کز آهم مه و پروین بسوخت
- ۵۵۴۵ در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۵۵۴۶ عذر گفتن خرگوش
- ۵۵۴۷ در مدح امیر عزالدین طوطی بک
- ۵۵۴۸ باقی قصهی فقیر روزیطلب بیواسطهی کسب
- ۵۵۴۹ چویک ماه شد نامه پاسخ نوشت
- ۵۵۵۰ چه رخساره که از بدر منیر است
- ۵۵۵۱ اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
- ۵۵۵۲ در مدح امیر یوسف بن ناصرالدین
- ۵۵۵۳ کیست که در کوی تو فتنهی روی نیست
- ۵۵۵۴ در ابتدای خلقت جسم آدم علیهالسلام کی جبرئیل علیهالسلام را اشارت کرد کی برو از زمین مشتی خاک برگیر و به روایتی از هر نواحی مشت مشت بر گیر
- ۵۵۵۵ در کسب علم و شرف علما
- ۵۵۵۶ دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
- ۵۵۵۷ گه ره دیر و گهی راه حرم میپویم
- ۵۵۵۸ خردمند را می چه گوید خرد؟
- ۵۵۵۹ در مدح منوچهر شروان شاه و شکایت اخستان شاه
- ۵۵۶۰ زجر مدعی از دعوی و امر کردن او را به متابعت
- ۵۵۶۱ وله ایضا فی مدح محمدخان ترکمان
- ۵۵۶۲ در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید
- ۵۵۶۳ به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد
- ۵۵۶۴ دوم بار وهم افکندن کودکان استاد را کی او را از قرآن خواندن ما درد سر افزاید
- ۵۵۶۵ هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
- ۵۵۶۶ حکایت مردی غازی و مردی کافر که مهلت نماز به یکدیگر دادند
- ۵۵۶۷ وله ایضا
- ۵۵۶۸ باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
- ۵۵۶۹ طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
- ۵۵۷۰ صفت داد و دهش خسرو
- ۵۵۷۱ خاتمه
- ۵۵۷۲ هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود
- ۵۵۷۳ بگذاشتهام، تا چه کند نرگس مستت؟
- ۵۵۷۴ این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست
- ۵۵۷۵ دیده و دل
- ۵۵۷۶ آنکس که مرا از نظر انداخته اینست
- ۵۵۷۷ غزل
- ۵۵۷۸ من ز عشق تو رستم از غم خویش
- ۵۵۷۹ این قصیده را در مرثیهی فرزند خویش امیر رشید الدین سروده و آن را ترنم المصائب گویند
- ۵۵۸۰ بیا، کاین دل سر هجران ندارد
- ۵۵۸۱ کار دل باز ای نگارینا ز بازی در گذشت
- ۵۵۸۲ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
- ۵۵۸۳ باز تقریر کردن معاویه با ابلیس مکر او را
- ۵۵۸۴ حکایت
- ۵۵۸۵ حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
- ۵۵۸۶ با چشم تو گهی که به رویت نظر کنم
- ۵۵۸۷ دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود
- ۵۵۸۸ در مدح خاموشی
- ۵۵۸۹ ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست
- ۵۵۹۰ فی مدح صدرالاجل امیر شمسالدین محمد کرمانی گفته
- ۵۵۹۱ صبح کز چشم فلک اشک ثریا میریخت
- ۵۵۹۲ از جلوهی تو برگ ز پیوند بگسلد
- ۵۵۹۳ کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد
- ۵۵۹۴ آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست
- ۵۵۹۵ در مدح خواجه ابو الحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج
- ۵۵۹۶ وله ایضا
- ۵۵۹۷ شنیدن خسرو اوصاف شکر اسپهانی را
- ۵۵۹۸ روزگار از رخ تو شمعی ساخت
- ۵۵۹۹ ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا
- ۵۶۰۰ عشق تو قضای آسمانی است
- ۵۶۰۱ بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی
- ۵۶۰۲ دیوانه و زنجیر
- ۵۶۰۳ قصهی آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
- ۵۶۰۴ فرد
- ۵۶۰۵ فرستادن میکائیل را علیهالسلام به قبض حفنهای خاک از زمین جهت ترکیب ترتیب جسم مبارک ابوالبشر خلیفة الحق مسجود الملک و معلمهم آدم علیهالسلام
- ۵۶۰۶ دل سقیم شفا یابد از اشارت عشق
- ۵۶۰۷ جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
- ۵۶۰۸ آن که مرادش تویی از همه جویاتر است
- ۵۶۰۹ عیب یاران و دوستان هنرست
- ۵۶۱۰ مطلع دوم
- ۵۶۱۱ بقیهی نوشتن آن غلام رقعه به طلب اجری
- ۵۶۱۲ دل، دولت خرمی ندارد
- ۵۶۱۳ هر که را ذرهای ازین سوز است
- ۵۶۱۴ در مدح امیر علاء الدین محمد
- ۵۶۱۵ در ترغیب مردان به احتراز از زنان دلفریب
- ۵۶۱۶ گفتار اندر داستان خسرو و شیرین
- ۵۶۱۷ خلاص یافتن کودکان از مکتب بدین مکر
- ۵۶۱۸ بمن فی العشق مات و حی فیه
- ۵۶۱۹ این غزل در تذکرهی مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است:
- ۵۶۲۰ زلف تو تکیه بر قمر دارد
- ۵۶۲۱ مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
- ۵۶۲۲ لطیفه
- ۵۶۲۳ جوق قلندرانیم در ما ریا نباشد
- ۵۶۲۴ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۵۶۲۵ تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی
- ۵۶۲۶ تا ماهرویم از من رخ در حجیب دارد
- ۵۶۲۷ روی تو شمع آفتاب بس است
- ۵۶۲۸ بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
- ۵۶۲۹ در مدح ابوالحسن بن علیبن موسی
- ۵۶۳۰ در حضرت مخدوم بار خواهد
- ۵۶۳۱ تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را
- ۵۶۳۲ نیازمندی در حضرت بی نیازی که دماغ مختل بندگان را از گلشن یحبهم و یحبونه بوی بخشیده
- ۵۶۳۳ سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
- ۵۶۳۴ چنان بد که یک روز پرویز شاه
- ۵۶۳۵ تمامی قصهی آن فقیر و نشان جای آن گنج
- ۵۶۳۶ بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
- ۵۶۳۷ در مدح بهرامشاه
- ۵۶۳۸ در صفت طلب علم
- ۵۶۳۹ حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهی ژندهپوش
- ۵۶۴۰ هر شبم نالهی زاری است که گفتن نتوان
- ۵۶۴۱ قصهی هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود
- ۵۶۴۲ ایضا فی مدح محمدخان ترکمان گفته شده
- ۵۶۴۳ قصهی قوم یونس علیهالسلام بیان و برهان آنست کی تضرع و زاری دافع بلای آسمانیست و حق تعالی فاعل مختارست پس تضرع و تعظیم پیش او مفید باشد و فلاسفه گویند فاعل به طبع است و بعلت نه مختار پر تضرع طبع را نگ…
- ۵۶۴۴ در مدح قاضی عمربن عبدالعزیز
- ۵۶۴۵ حکایت آن مداح کی از جهت ناموس شکر ممدوح میکرد و بوی اندوه و غم اندرون او و خلاقت دلق ظاهر او مینمود کی آن شکرها لافست و دروغ
- ۵۶۴۶ آبها آیینهی سرو خرامان تواند
- ۵۶۴۷ رفتن مادران کودکان به عیادت اوستاد
- ۵۶۴۸ ساقی فرخنده پی تاب کفش ساغر است
- ۵۶۴۹ هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
- ۵۶۵۰ کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
- ۵۶۵۱ باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
- ۵۶۵۲ وله ایضا
- ۵۶۵۳ خوب یکی نکته یادم است زاستاد
- ۵۶۵۴ رسیدن نامهی عاشق به معشوق
- ۵۶۵۵ مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست
- ۵۶۵۶ ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت
- ۵۶۵۷ یاد باد آن روز کز لب بوی جان میآمدت
- ۵۶۵۸ ذره
- ۵۶۵۹ مرا که در تن بیقوت است جانی خشک
- ۵۶۶۰ میخور که جهان حریف جوی است
- ۵۶۶۱ در بیماری فرزند و تاثر از درگذشت وی گوید
- ۵۶۶۲ در لغز آتش سده و مدح سلطان محمود
- ۵۶۶۳ راحت سر مردمی ندارد
- ۵۶۶۴ زینهاد این یادگار از دست رفت
- ۵۶۶۵ یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
- ۵۶۶۶ شمع رویت ختم زیبایی بس است
- ۵۶۶۷ درنکوهش فقهای دون
- ۵۶۶۸ در شرح شکایت
- ۵۶۶۹ گواهی دهد چهرهی زرد من
- ۵۶۷۰ عنف کردن معاویه با ابلیس
- ۵۶۷۱ در مدح مجد الدین افتخار الاسلام
- ۵۶۷۲ در مدح تاج العصر حسن عجایبی به حسن زشت
- ۵۶۷۳ فی مدح ولده ولیجان سلطان ترکمان گفته
- ۵۶۷۴ میپزد باز سرم بیهده سودای دگر
- ۵۶۷۵ نه آسمان سبوکش میخانهی تواند
- ۵۶۷۶ از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
- ۵۶۷۷ نخل قد خم گشته که پرورده دردست
- ۵۶۷۸ حکایت دیوانهای که از سرما به ویرانهای پناه برد و خشتی بر سرش خورد
- ۵۶۷۹ وله ایضا
- ۵۶۸۰ فاش شدن خبر این گنج و رسیدن به گوش پادشاه
- ۵۶۸۱ رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
- ۵۶۸۲ فرستادن اسرافیل را علیهالسلام به خاک کی حفنهای بر گیر از خاک بهر ترکیب جسم آدم علیهالسلام
- ۵۶۸۳ دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
- ۵۶۸۴ یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
- ۵۶۸۵ ذره و خفاش
- ۵۶۸۶ طعنهی زاغ در دعوی هدهد
- ۵۶۸۷ هلال حسن به عهد رخ تو یافت کمال
- ۵۶۸۸ در بیان آنک تن روح را چون لباسی است و این دست آستین دست روحست واین پای موزهی پای روحست
- ۵۶۸۹ در رثاء امام ابو عمر و اسعد
- ۵۶۹۰ رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانه شکار
- ۵۶۹۱ دل را ز دم تو دام روزی است
- ۵۶۹۲ فریاد من از فراق یارست
- ۵۶۹۳ در تحریض به حرکت هند و تسخیر کشمیر
- ۵۶۹۴ جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند
- ۵۶۹۵ خلاصهی سخن
- ۵۶۹۶ از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت
- ۵۶۹۷ نگارا، بیتو برگ جان که دارد؟
- ۵۶۹۸ دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق
- ۵۶۹۹ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۵۷۰۰ مطایبه
- ۵۷۰۱ چو آگاهی آمد ز خسرو به راه
- ۵۷۰۲ شاخ گل از نسیم جلوه گر است
- ۵۷۰۳ مرا تا کی فلک رنجور دارد
- ۵۷۰۴ نعت کامل جمالی که سر ناخنی از حسنش یک بدر را دو هلال گردانید، صلی الله علیه و آله و سلم
- ۵۷۰۵ وشاقی اعجمی با دشنه در دست
- ۵۷۰۶ ازان پس فزون شد بزرگی شاه
- ۵۷۰۷ بسته بر فتراک و میپرسد که صیاد تو کیست
- ۵۷۰۸ طلب امداد مهم خود کند
- ۵۷۰۹ حکایت آن درویش کی در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درین منقبت کی انا جلیس من ذکرنی و انیس من استانس بی گر با همهای چو بی منی بی همهای ور بی همهای چو با منی با همهای
- ۵۷۱۰ در مدح امیرکبیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی
- ۵۷۱۱ حکایت مردی که خری به عاریت گرفت و آنرا گرگ درید
- ۵۷۱۲ صفت معراج صاحبدلی، که از دو نون قاب قوسین، یک دائره میم محبت بنگاشت
- ۵۷۱۳ ساقیا ساغر شراب کجاست
- ۵۷۱۴ با قد تو قد سرو خم دارد
- ۵۷۱۵ در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر
- ۵۷۱۶ شوق توأم باز گریبان گرفت
- ۵۷۱۷ نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن
- ۵۷۱۸ ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
- ۵۷۱۹ چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
- ۵۷۲۰ در حال قضاة و قضا
- ۵۷۲۱ جواب گفتن هدهد طعنهی زاغ را
- ۵۷۲۲ بر خاکم اگر پا نهد آن سرو خرامان
- ۵۷۲۳ مرا دلیست گرفتار خطهی شیراز
- ۵۷۲۴ در توصیف قلم و دوات خود
- ۵۷۲۵ در مدح فضل بن محمد حسینی
- ۵۷۲۶ فی مدح محراب بیک
- ۵۷۲۷ چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را
- ۵۷۲۸ دل را کجا به زلف رسا میتوان رساند؟
- ۵۷۲۹ نومید شدن آن پادشاه از یافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن
- ۵۷۳۰ حسن که تابان ز سراپای توست
- ۵۷۳۱ فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
- ۵۷۳۲ وله ایضا
- ۵۷۳۳ عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت
- ۵۷۳۴ جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
- ۵۷۳۵ دیدن خسرو شیرین را و سخن گفتن با شیرین
- ۵۷۳۶ کیفیت نگاه تو از جام خوشتر است
- ۵۷۳۷ بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
- ۵۷۳۸ راه دل
- ۵۷۳۹ مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخنویسان آن در جهت رصد
- ۵۷۴۰ در رثاء بهاء الدین احمد
- ۵۷۴۱ دل ز غمت زنده شد ای غم تو جان دل
- ۵۷۴۲ ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
- ۵۷۴۳ در مدح ابو احمد محمد بن محمود بن ناصرالدین
- ۵۷۴۴ حکایت
- ۵۷۴۵ نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟
- ۵۷۴۶ قصهی آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل
- ۵۷۴۷ کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
- ۵۷۴۸ چمن دل بردن آیین میکند باز
- ۵۷۴۹ حکایت
- ۵۷۵۰ پاسخ دادن شیرین خسرو را
- ۵۷۵۱ به یک نظاره چون داخل شدی در بزم میخواران
- ۵۷۵۲ در تهنیت صلح خواجه امام منصور و سیف الحق شیخ الاسلام
- ۵۷۵۳ در مرثیهی وحید الدین عم خود
- ۵۷۵۴ عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست
- ۵۷۵۵ ایضا من جمله اشعاره فی مدح میر محمدامین خان ترکمان گفته
- ۵۷۵۶ نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
- ۵۷۵۷ هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند
- ۵۷۵۸ باز تقریر ابلیس تلبیس خود را
- ۵۷۵۹ مهر که سرگرم مه روی توست
- ۵۷۶۰ ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست
- ۵۷۶۱ وله ایضا
- ۵۷۶۲ نیم شبی سیم برم نیم مست
- ۵۷۶۳ تا دل ما با تو کرد روی ارادت
- ۵۷۶۴ ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست
- ۵۷۶۵ بار محبت از همه باری گرانتر است
- ۵۷۶۶ چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا
- ۵۷۶۷ رفوی وقت
- ۵۷۶۸ باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم
- ۵۷۶۹ ای ز زلفت حلقهای بر پای دل
- ۵۷۷۰ هر آن روزی که باشم در خرابات
- ۵۷۷۱ خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت
- ۵۷۷۲ دیدن زرگر عاقبت کار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعیر ترازو
- ۵۷۷۳ در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود
- ۵۷۷۴ قول رسول صلی الله علیه و سلم انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن
- ۵۷۷۵ تمامی سخن
- ۵۷۷۶ بیان آنک مخلوقی کر ترا ازو ظلمی رسد به حقیقت او همچون آلتیست عارف آن بود کی بحق رجوع کند نه به آلت و اگر به آلت رجوع کند به ظاهر نه از جهل کند بلک برای مصلحتی چنانک ابایزید قدس الله سره گفت کی چند…
- ۵۷۷۷ تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
- ۵۷۷۸ چند گردی گردم ای خیمهی بلند؟
- ۵۷۷۹ در رثاء امام شهاب الدین
- ۵۷۸۰ قحطی مصر و مردن مردم و گفتهی مرد دیوانه
- ۵۷۸۱ آنکه دلم شیفتهی روی اوست
- ۵۷۸۲ در مدح صدرالزمان علاء الدین محمود خراسانی
- ۵۷۸۳ کنون داستان گوی در داستان
- ۵۷۸۴ مدح شیخی در آئینهی صفا مثالی است از ذات محمد مصطفی با لعین نه بلعکس
- ۵۷۸۵ جان نقش رخ تو بر نگین دارد
- ۵۷۸۶ در مدح منصور عامر
- ۵۷۸۷ تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات
- ۵۷۸۸ باغمت شادی جهان هوس است
- ۵۷۸۹ باز الحاح کردن معاویه ابلیس را
- ۵۷۹۰ ستایش بزم مخدوم کند
- ۵۷۹۱ حکایت دیوانهای که تگرگی بر سرش خورد و گمان برد کودکان بر سر او سنگ میزنند
- ۵۷۹۲ یار با هرکسی سری دارد
- ۵۷۹۳ در اندرز طاهربن علی ثقة الملک
- ۵۷۹۴ ستایش خلیفهی شائیسته علاء الدین محمد ثبته الله تعالی علی دین محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم
- ۵۷۹۵ دوش ناگه آمد و در جان نشست
- ۵۷۹۶ همی هر زمان شاه برتر گذشت
- ۵۷۹۷ منزلگه جانست که جانان من آنجاست
- ۵۷۹۸ در مدح صاحب سعید جلالالوزرا عمربن مخلص
- ۵۷۹۹ تا قسمتم ز میکدهی آرزوی کیست
- ۵۸۰۰ نامهی دهم از زبان معشوق به عاشق
- ۵۸۰۱ جواب آمدن کی آنک نظر او بر اسباب و مرض و زخم تیغ نیاید بر کار تو عزرائیل هم نیاید کی تو هم سببی اگر چه مخفیتری از آن سببها و بود کی بر آن رنجور مخفی نباشد کی و هو اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون
- ۵۸۰۲ مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
- ۵۸۰۳ برات آمد برات آمد بنه شمع براتی را
- ۵۸۰۴ در آداب وعظ
- ۵۸۰۵ حکایت مرید شیخ حسن خرقانی قدس الله سره
- ۵۸۰۶ آن کمان ابرو کند چون میل تیرانداختن
- ۵۸۰۷ پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید
- ۵۸۰۸ وله ایضا فی مدح اخوته محمد ممن سلطان ترکمان
- ۵۸۰۹ نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله
- ۵۸۱۰ در مدح اقضی القضاة عز الدین بوعمران
- ۵۸۱۱ در وصف بهار و مدح ابو حرب بختیار محمد
- ۵۸۱۲ طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند
- ۵۸۱۳ بقیهی قصهی آن زاهد کوهی کی نذر کرده بود کی میوهی کوهی از درخت باز نکنم و درخت نفشانم و کسی را نگویم صریح و کنایت کی بیفشان آن خورم کی باد افکنده باشد از درخت
- ۵۸۱۴ شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
- ۵۸۱۵ ای که از سرو روان قد تو چالاکترست
- ۵۸۱۶ وله ایضا
- ۵۸۱۷ پاسخ دادن خسرو شیرین را
- ۵۸۱۸ از دل سخت تو کز سنگ سیه سختتر است
- ۵۸۱۹ ای هفت مدبر که بر این پرده سرائید
- ۵۸۲۰ چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت
- ۵۸۲۱ با ما نکرد آن بت سرکش وفا هنوز
- ۵۸۲۲ رنج نخست
- ۵۸۲۳ تنی داری بسان خرمن گل
- ۵۸۲۴ در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر
- ۵۸۲۵ در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
- ۵۸۲۶ خه که دگر باره دل، درد تو در برگرفت
- ۵۸۲۷ بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد
- ۵۸۲۸ پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش
- ۵۸۲۹ در حماسه
- ۵۸۳۰ ای خواجه جهان حیل بسی داند
- ۵۸۳۱ در حکمت و اندرز
- ۵۸۳۲ آشفتن آن غلام از نارسیدن جواب رقعه از قبل پادشاه
- ۵۸۳۳ زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
- ۵۸۳۴ شکایت قاضی از آفت قضا و جواب گفتن نایب او را
- ۵۸۳۵ در راستی
- ۵۸۳۶ گفتهی واسطی که گذارش بر گور جهودان افتاد
- ۵۸۳۷ منم آن رند قدح نوش که از کهنه و نو
- ۵۸۳۸ اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را
- ۵۸۳۹ وله ایضا فی مدح بنت شاه دین پناه شاه طهماسب انارالله برهانه
- ۵۸۴۰ این باد کدامست که از کوی شما خاست
- ۵۸۴۱ تا خانهی تقدیر بساط چمن آراست
- ۵۸۴۲ پاسخ دادن شیرین خسرو را
- ۵۸۴۳ نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
- ۵۸۴۴ در بیان وخامت چرب و شیرین دنیا و مانع شدن او از طعام الله چنانک فرمود الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین ای فی الجوع طعام الله و قوله ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و قوله یرزقون فرحین
- ۵۸۴۵ به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست
- ۵۸۴۶ چه خواهی کرد قرایی و طامات
- ۵۸۴۷ وله ایضا
- ۵۸۴۸ قصهی درد دل و غصهی شبهای دراز
- ۵۸۴۹ ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت
- ۵۸۵۰ مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست
- ۵۸۵۱ روباه نفس
- ۵۸۵۲ درمدح علیبن عمران
- ۵۸۵۳ چو بیند روی تو ای نازنین گل
- ۵۸۵۴ تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
- ۵۸۵۵ به دو میگون لب و پسته دهنت
- ۵۸۵۶ در وحدانیت ذات باری
- ۵۸۵۷ غزل
- ۵۸۵۸ دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
- ۵۸۵۹ در سرم از عشقت این سودا خوش است
- ۵۸۶۰ پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم
- ۵۸۶۱ بیا، که عمر من خاکسار میگذرد
- ۵۸۶۲ در قناعت و آزادگی
- ۵۸۶۳ عرض صحیفهی طولانی نصیحت، پیش ضمیر ملهم سلطان، که نسخهایست صحیح از لوح محفوظ حفظ الله تعالی عن التلویح السو
- ۵۸۶۴ از ایوان خسرو کنون داستان
- ۵۸۶۵ دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد
- ۵۸۶۶ این جفا کاریت نو به نو است
- ۵۸۶۷ در مدح خاقان اعظم پیروزشاه عادل
- ۵۸۶۸ در تهنیت ولادت فرزند اخستان شاه
- ۵۸۶۹ سرگذشت
- ۵۸۷۰ در حکمت
- ۵۸۷۱ تن پاکت که زیر پیرهن است
- ۵۸۷۲ راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
- ۵۸۷۳ در مدح سعدالدین و کیفیت سقطه و حسب حال خود
- ۵۸۷۴ گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو
- ۵۸۷۵ تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد
- ۵۸۷۶ ایضا فی مدح
- ۵۸۷۷ در مدح امیر اسفهسالار نصرةالدین تاجالملوک ابوالفوارس
- ۵۸۷۸ فلک به آبلهی خار دیده میماند
- ۵۸۷۹ کنون از بزرگی خسرو سخن
- ۵۸۸۰ زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت
- ۵۸۸۱ مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت
- ۵۸۸۲ وله ایضا
- ۵۸۸۳ جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن
- ۵۸۸۴ در مرثیهی وحید الدین عموی خود
- ۵۸۸۵ در مدح ابوالحسن عمرانی
- ۵۸۸۶ گرچه صد بارم برانند از برت
- ۵۸۸۷ پای سرو بوستانی در گلست
- ۵۸۸۸ مثنوی
- ۵۸۸۹ هوشیاران ز خواب بیدارند
- ۵۸۹۰ روح آزاد
- ۵۸۹۱ به اقرار آوردن معاویه ابلیس را
- ۵۸۹۲ چو روی تو گل رنگین ندیدم
- ۵۸۹۳ پاسخ خسرو شیرین را
- ۵۸۹۴ هر که در عاشقی قدم نزده است
- ۵۸۹۵ به خانه خانه میآرد چو بیذق شاه جان ما را
- ۵۸۹۶ ترک چشمش که مست و مخمور است
- ۵۸۹۷ در مدح سرهنگ عمید محمد خطیب هروی
- ۵۸۹۸ چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است
- ۵۸۹۹ ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست
- ۵۹۰۰ پشت بر روزگار باید کرد
- ۵۹۰۱ پاسخ بایزید به نکیر و منکر
- ۵۹۰۲ بییار دل شکسته و دور از دیار خویش
- ۵۹۰۳ جواب آن مغفل کی گفته است کی خوش بودی این جهان اگر مرگ نبودی وخوش بودی ملک دنیا اگر زوالش نبودی و علی هذه الوتیرة من الفشارات
- ۵۹۰۴ نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را
- ۵۹۰۵ کژ وزیدن باد بر سلیمان علیهالسلام به سبب زلت او
- ۵۹۰۶ نخواهم من طریق و راه طامات
- ۵۹۰۷ ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست
- ۵۹۰۸ در سپاس حقوقی چند واجب
- ۵۹۰۹ پاسخ دادن شیرین به خسرو
- ۵۹۱۰ روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
- ۵۹۱۱ در این چنین سره فصلی و نوبهاری خوش
- ۵۹۱۲ خوش آنکه نشینیم میان گل و لاله
- ۵۹۱۳ آمد بت میخانه تا خانه برد ما را
- ۵۹۱۴ تجدید مطلع
- ۵۹۱۵ در مدح ابوعمر عثمان مختاری شاعر غزنوی
- ۵۹۱۶ تجدید مطلع
- ۵۹۱۷ شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او
- ۵۹۱۸ سبکروان به زمینی که پا گذاشتهاند
- ۵۹۱۹ واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است
- ۵۹۲۰ بیپرده برآئی چو به صحرای قیامت
- ۵۹۲۱ راست گفتن ابلیس ضمیر خود را به معاویه
- ۵۹۲۲ حریف غالب اولاد ساقی کوثر
- ۵۹۲۳ این بوی بهارست که از صحن چمن خاست
- ۵۹۲۴ در جواب هجوی که در بارهی او گفته بودند
- ۵۹۲۵ حکایت درویش حقجو و راز و نیاز او
- ۵۹۲۶ نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
- ۵۹۲۷ در مدح خواجه ابوسهل زوزنی
- ۵۹۲۸ روح آزرده
- ۵۹۲۹ دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
- ۵۹۳۰ گر کسی را حسد آید که تو را مینگرم
- ۵۹۳۱ فیما یرجی من رحمة الله تعالی معطی النعم قبل استحقاقها و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و رب بعد یورث قربا و رب معصیة میمونة و رب سعادة تاتی من حیث یرجی النقم لیعلم ان الله یبدل سیاتهم حسنات
- ۵۹۳۲ تا حلقهی زنجیر دل آن زلف دراز است
- ۵۹۳۳ مرد چون با خویشتن شمار کند
- ۵۹۳۴ حسن تو رونق جهان بشکست
- ۵۹۳۵ متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را
- ۵۹۳۶ جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت
- ۵۹۳۷ مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد
- ۵۹۳۸ یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد
- ۵۹۳۹ گل به باغ آمده تقصیر چراست
- ۵۹۴۰ شنیدن عاشق سخن معشوق را
- ۵۹۴۱ همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست
- ۵۹۴۲ در مدح صاحب جمالالدین محمد و شکایت از روزگار
- ۵۹۴۳ در مدح یکی دیگر از بزرگان
- ۵۹۴۴ در سبب نظم این جواهر که زمرد وصف خضر خان واسطهی عقد اوست
- ۵۹۴۵ به بیل عشق تو دل گل ندارد
- ۵۹۴۶ روی نیکوی تو ز مه کم نیست
- ۵۹۴۷ بدان نامور تخت و جای مهی
- ۵۹۴۸ حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
- ۵۹۴۹ حکیم در اواخر عمر از ملازمت دربار سلاطین احتراز مینموده، وقتی سلطان غور او را طلبید این قطعه را بدو فرستاد
- ۵۹۵۰ گر نه مرغ چمن از همنفس خویش جداست
- ۵۹۵۱ دلم را انده جان میندارد
- ۵۹۵۲ در مدح فضلبن محمد حسینی
- ۵۹۵۳ قلم زدن نخست در شرح تیغ زدن جمهور سلاطین ماضیهی دهلی
- ۵۹۵۴ ای مستان خیزید که هنگام صبوحست
- ۵۹۵۵ بدانست هم زاد فرخ که شاه
- ۵۹۵۶ جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
- ۵۹۵۷ در تهنیت عید و مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر
- ۵۹۵۸ کرامات شیخ اقطع و زنبیل بافتن او بدو دست
- ۵۹۵۹ سرو را با قد تو هستی نیست
- ۵۹۶۰ فضیلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت
- ۵۹۶۱ در سفر و فواید آن
- ۵۹۶۲ یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه
- ۵۹۶۳ در ستایش رکن الدین محمد بن عبد الرحمن طغان یزک
- ۵۹۶۴ شراب از دست خوبان سلسبیلست
- ۵۹۶۵ بود مه روی آن زیبا جوان چارده ساله
- ۵۹۶۶ وصل جانان باشدم جان گو مباش
- ۵۹۶۷ حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
- ۵۹۶۸ قصهی ایاز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستین و گمان آمدن خواجه تاشانس را کی او را در آن حجره دفینه است به سبب محکمی در و گرانی قفل
- ۵۹۶۹ در مدح فرهاد بیک غلام حاکم دارالسلطنه اصفهان
- ۵۹۷۰ رقعهی دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهی اول نیافت
- ۵۹۷۱ این غافلان که جود فراموش کردهاند
- ۵۹۷۲ صبا باز با گل چه بازار دارد؟
- ۵۹۷۳ بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت
- ۵۹۷۴ تامل با خویشتن و راز و نیاز با پروردگار
- ۵۹۷۵ در رثاء
- ۵۹۷۶ گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما
- ۵۹۷۷ ای ز لعلت قیمت یاقوت پست
- ۵۹۷۸ کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست
- ۵۹۷۹ در بارهی رشید الدین وطواط
- ۵۹۸۰ پاسخ دادن خسرو شیرین را
- ۵۹۸۱ روش آفرینش
- ۵۹۸۲ تا نقش تو هست در ضمیرم
- ۵۹۸۳ خلاصهی سخن
- ۵۹۸۴ سر و زر کو که منت یارم جست
- ۵۹۸۵ تا دیدن آن ماه فروزنده محال است
- ۵۹۸۶ در دلم تا برق عشق او بجست
- ۵۹۸۷ می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد
- ۵۹۸۸ قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
- ۵۹۸۹ در حضور دل و احیای نفس
- ۵۹۹۰ کارم چو زلف یار پریشان و درهمست
- ۵۹۹۱ مهر رخسار و مه جبین شدهای
- ۵۹۹۲ حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة
- ۵۹۹۳ خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
- ۵۹۹۴ سقایی که از سقای دیگر آب خواست
- ۵۹۹۵ در ستایش صفوه الدین بانوی شروان شاه
- ۵۹۹۶ در مدح مسعود بن ابوالفتح
- ۵۹۹۷ فی مدح دستورالاعظم ابوالمید میرزا جابری طاب ثراه
- ۵۹۹۸ بیان آنک آنچ بیان کرده میشود صورت قصه است وانگه آن صورتیست کی در خورد این صورت گیرانست و درخورد آینهی تصویر ایشان و از قدوسیتی کی حقیقت این قصه راست نطق را ازین تنزیل شرم میآید و از خجالت سر و ریش …
- ۵۹۹۹ دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
- ۶۰۰۰ قصهی آنک کسی به کسی مشورت میکرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم
- ۶۰۰۱ امشب دگر حریف شرابت که بوده است
- ۶۰۰۲ ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را
- ۶۰۰۳ وله ایضا
- ۶۰۰۴ نه بر هرخان و خاقان میبرم رشک
- ۶۰۰۵ بالبدیهه در مدح ابوالهیجا خاقان اکبر منوچهر بن فریدون شروان شاه
- ۶۰۰۶ در وصف اسب و مدح شهریار
- ۶۰۰۷ بهار آمد و باغ پیرایه بست
- ۶۰۰۸ رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
- ۶۰۰۹ زاهد خودبین
- ۶۰۱۰ سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا
- ۶۰۱۱ حکایت
- ۶۰۱۲ تتمهی اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را
- ۶۰۱۳ ای غم تو روغن چراغ ضمیرم
- ۶۰۱۴ پاسخ دادن شیرین خسرو را
- ۶۰۱۵ یارب آن خال بر آن لب چه خوش است
- ۶۰۱۶ پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید
- ۶۰۱۷ سر عشقت مشکلی بس مشکل است
- ۶۰۱۸ دلبرا سنبل هندوی تودر تاب چراست
- ۶۰۱۹ مرگ بر بالین وجانان غافل است
- ۶۰۲۰ هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند
- ۶۰۲۱ روی ننمود یار چتوان کرد
- ۶۰۲۲ همان زاد فرخ بدرگاه بر
- ۶۰۲۳ ناصرالدین طاهر را درد دندان عارض گشته انوری این قطعه هنگام عیادت او گفته و در هر بیتالتزام لفظ دندان نموده است
- ۶۰۲۴ تر کن من دی سخن به ره می گفت
- ۶۰۲۵ در تعریف عمارت و مدح صاحب ناصرالدین طاهر
- ۶۰۲۶ آرزوی روی تو جانم ببرد
- ۶۰۲۷ داستان در حک کردن نقش کفر به پلارک چند از دیباچه عشق خضر خان که شاهی از سواد هندوستان و حرفی خان خانان بود
- ۶۰۲۸ سخنی چند بر سبیل موعظه
- ۶۰۲۹ همیبود خسرو بران مرغزار
- ۶۰۳۰ تمامی سخن
- ۶۰۳۱ آغاز انشعاب عشقهی عشق خضر خان از شاخ سبز و تر دول رانی
- ۶۰۳۲ رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکستهای
- ۶۰۳۳ بدیدم جهان را نوایی ندارد
- ۶۰۳۴ جز آستان توام در جهان پناهی نیست
- ۶۰۳۵ در مدح امیر ناصرالدین قتلغ شاه
- ۶۰۳۶ در ستایش ملک الوزرا زین الدین دستور عراق
- ۶۰۳۷ گل ز رخسارهی تو بی آبست
- ۶۰۳۸ فی مدح محمدخان ترکمان فی حالة نزوله به کاشان
- ۶۰۳۹ امیر یوسف نام و عدهی عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است
- ۶۰۴۰ دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند
- ۶۰۴۱ راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست
- ۶۰۴۲ در تولد دختر خود
- ۶۰۴۳ باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست
- ۶۰۴۴ باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است
- ۶۰۴۵ یارا بهشت صحبت یاران همدمست
- ۶۰۴۶ وله ایضا
- ۶۰۴۷ ای ترک چشم مستت بیمار خانهی دل
- ۶۰۴۸ ره میخانه و مسجد کدام است
- ۶۰۴۹ پاسخ خسرو شیرین را
- ۶۰۵۰ بی تو نکردیم به جایی نشست
- ۶۰۵۱ آخر بشنید آن مه آه سحر ما را
- ۶۰۵۲ سپید و سیاه
- ۶۰۵۳ معجزهی هود علیهالسلام در تخلص ممنان امت به وقت نزول باد
- ۶۰۵۴ از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم
- ۶۰۵۵ فوت شدن دزد بواز دادن آن شخص صاحبخانه را کی نزدیک آمده بود کی دزد را دریابد و بگیرد
- ۶۰۵۶ کف بر کف جانانه و لب بر لب جام است
- ۶۰۵۷ در ترغیب طی طریق حقیقت
- ۶۰۵۸ روی ننمود یار چتوان کرد؟
- ۶۰۵۹ حکمت نظر کردن در چارق و پوستین کی فلینظر الانسان مم خلق
- ۶۰۶۰ در عشق تو عافیت حرام است
- ۶۰۶۱ حکایت استر پیش شتر کی من بسیار در رو میافتم و تو نمیافتی الا به نادر
- ۶۰۶۲ امیر کردن رسول علیهالسلام جوان هذیلی را بر سریهای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند
- ۶۰۶۳ کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
- ۶۰۶۴ در وصف بهار و مدح میرکامگار
- ۶۰۶۵ تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر
- ۶۰۶۶ حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
- ۶۰۶۷ کار ما بی قد زیبات نمی آید راست
- ۶۰۶۸ در خاتمت کتاب
- ۶۰۶۹ گوئی آن یار که هر دو ز غمش خستهتریم
- ۶۰۷۰ به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست
- ۶۰۷۱ چون همی بودهها بفرساید
- ۶۰۷۲ چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی
- ۶۰۷۳ قصهی منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان
- ۶۰۷۴ در بیوفایی جهان و خرسندی بحکم قضا
- ۶۰۷۵ زهر در چشم و چین بر ابرو چیست
- ۶۰۷۶ مطلع دوم
- ۶۰۷۷ رجوع کردن به قصهی قبه و گنج
- ۶۰۷۸ بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
- ۶۰۷۹ آب حیوان باید مر روح فزایی را
- ۶۰۸۰ وله فی در الفاظه فی مدیحه ایضا
- ۶۰۸۱ دوش رفتم به سر کوی به نظارهی دوست
- ۶۰۸۲ از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
- ۶۰۸۳ حکایت رازجویی موسی از ابلیس
- ۶۰۸۴ ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست
- ۶۰۸۵ خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق
- ۶۰۸۶ تا در تو خیال خاص و عام است
- ۶۰۸۷ اعتراض کردن معترضی بر رسول علیهالسلام بر امیر کردن آن هذیلی
- ۶۰۸۸ وله ایضا
- ۶۰۸۹ اجتماع اجزای خر عزیر علیه السلام بعد از پوسیدن باذن الله و درهم مرکب شدن پیش چشم عزیر علیه السلام
- ۶۰۹۰ آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست
- ۶۰۹۱ بر من که صبوحی زدهام خرقه حرامست
- ۶۰۹۲ سختی و سختیها
- ۶۰۹۳ در اندرز و ترغیب در طریق حقیقت
- ۶۰۹۴ ای سعادت مددی کن که بدان یار رسم
- ۶۰۹۵ پاسخ دادن شیرین خسرو را
- ۶۰۹۶ در مذمت کیمیاگری و صنعت اکسیر
- ۶۰۹۷ با منت کینه و با جمله صفاست
- ۶۰۹۸ امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست
- ۶۰۹۹ آمدن رسول روم تا امیرالممنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضیالله عنه
- ۶۱۰۰ من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟
- ۶۱۰۱ در مدح سلطان مسعود غزنوی
- ۶۱۰۲ دل من به جانانی آویختست
- ۶۱۰۳ در مدح سلطان اعظم سنجر
- ۶۱۰۴ در ندامت و شکایت
- ۶۱۰۵ بتی دارم که یک ساعت مرا بیغم بنگذارد
- ۶۱۰۶ گرم شدن چشم «دول رانی» در روی شمس الحق و الدین خضر خان و از تاب مهر، آب در چشمش گشتن، و مهربان گشتن آن چشمهی مهر، بران نیلوفر هندی، و چون شعاع خورشید، از صفر ابر زمین افتادن
- ۶۱۰۷ بازگشتن خسرو از قصر شیرین
- ۶۱۰۸ در مدح شمسالدین اغل بیک
- ۶۱۰۹ این قصیده را هم هنگام اقامت در سرخس سروده
- ۶۱۱۰ ندانم تا چه بادست این که ازگلزار میآید؟
- ۶۱۱۱ در معنی این کی ارنا الاشیاء کما هی و معنی این کی لو کشف الغطاء ما از ددت یقینا و قوله در هر که تو از دیدهی بد مینگری از چنبرهی وجود خود مینگری پایهی کژ کژ افکند سایه
- ۶۱۱۲ عشقم این بار جهان بخواهد برد
- ۶۱۱۳ عقیدهی مردی پاکدین دربارهی مبتدی
- ۶۱۱۴ صفت ماهتابی که پیش از مهر روشن پردهی ابر حیا بر رو کشیده
- ۶۱۱۵ خندهات برما و بر داغ دل درمانده چیست
- ۶۱۱۶ در مطایبه
- ۶۱۱۷ فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السلام تا به مسجد ضرارش برند
- ۶۱۱۸ غم بسی دارم چه جای صد غم است
- ۶۱۱۹ انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار
- ۶۱۲۰ شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می
- ۶۱۲۱ ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را
- ۶۱۲۲ باب دوم در معاش و احوال آخرت و در آن چند سخنست اول در جد و جهد و توجه اصلی
- ۶۱۲۳ امشب به راستی شب ما روز روشنست
- ۶۱۲۴ مطلع سوم
- ۶۱۲۵ جواب گفتن مصطفی علیهالسلام اعتراض کننده را
- ۶۱۲۶ دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
- ۶۱۲۷ آمد بهار و نوبت صحرا شد
- ۶۱۲۸ فی مدح سلطان محمد صفوی
- ۶۱۲۹ حال خود بس تباه میبینم
- ۶۱۳۰ کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟
- ۶۱۳۱ اندر دل من عشق تو نور یقینست
- ۶۱۳۲ ناله چندان ز دلم راه فلک دوش گرفت
- ۶۱۳۳ جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود
- ۶۱۳۴ چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت
- ۶۱۳۵ گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
- ۶۱۳۶ وله ایضا
- ۶۱۳۷ با تو نقشی که در تصور ماست
- ۶۱۳۸ آن زخم، که از تو بر دل ماست
- ۶۱۳۹ یافتن رسول روم امیرالممنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
- ۶۱۴۰ سرنوشت
- ۶۱۴۱ شربتی در دو لعل جانان است
- ۶۱۴۲ ای منور به روی تو هر چشم
- ۶۱۴۳ در تحسر مرگ رشید فرزند خود
- ۶۱۴۴ از در یار گذر نتوان کرد
- ۶۱۴۵ این باد بهار بوستانست
- ۶۱۴۶ پیام باد بهار از وصال جانان است
- ۶۱۴۷ تا مرد خر و کور کر نباشد
- ۶۱۴۸ در ستایش ملک ارسلان مظفر
- ۶۱۴۹ در ستایش قاضی ابوالبرکاتبن مبارک فتحی
- ۶۱۵۰ چو نی نالدم استخوان از جدایی
- ۶۱۵۱ شور در شهر فگند آن بت زنارپرست
- ۶۱۵۲ حکایت
- ۶۱۵۳ طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست
- ۶۱۵۴ کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
- ۶۱۵۵ ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را
- ۶۱۵۶ فی مدح سلطانالعادل حمزه میرزا
- ۶۱۵۷ آواز دادن هاتف مر طالب گنج را و اعلام کردن از حقیقت اسرار آن
- ۶۱۵۸ نیستم غمگین که خالی چون کدویم میکنند
- ۶۱۵۹ اندیشیدن یکی از صحابه بانکار کی رسول چرا ستاری نمیکند
- ۶۱۶۰ روی تو که اختر زمین است
- ۶۱۶۱ شیخی که از سگی پلید دامن در نچید
- ۶۱۶۲ وله ایضا
- ۶۱۶۳ قصهی سبحانی ما اعظم شانی گفتن ابویزید قدس الله سره و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
- ۶۱۶۴ این همه پروانها، سوخته از چپ و راست
- ۶۱۶۵ مست آمدی که موجب چندین ملال چیست
- ۶۱۶۶ هر که به سودای چون تو یار بپرداخت
- ۶۱۶۷ بیان اتحاد عاشق و معشوق از روی حقیقت اگر چه متضادند از روی آنک نیاز ضد بینیازیست چنان که آینه بیصورتست و ساده است و بیصورتی ضد صورتست ولکن میان ایشان اتحادیست در حقیقت کی شرح آن درازست و العاقل …
- ۶۱۶۸ درج لعلت دلگشای مردم است
- ۶۱۶۹ عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان
- ۶۱۷۰ سرود خارکن
- ۶۱۷۱ نوای تو ای خوب ترک نوآیین
- ۶۱۷۲ گر عیب کنی که زار مینالم
- ۶۱۷۳ پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو
- ۶۱۷۴ در مرثیهی صدر الدین
- ۶۱۷۵ ما سریر سلطنت در بینوائی یافتیم
- ۶۱۷۶ بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد
- ۶۱۷۷ سوال کردن رسول روم از امیرالممنین عمر رضیالله عنه
- ۶۱۷۸ در مدح نظامالملک صدرالدین محمد میراب مرو
- ۶۱۷۹ حلقهی زلف تو بر گوش همی جان ببرد
- ۶۱۸۰ در موعظه و شکایت دهر
- ۶۱۸۱ صفت بهار، و گلگشت شجرهی بلند بالش مملکت والا خضر خان طوبی له، در باغ بهشت آسا، و بسوی گلهای کرنه گذشتن، و بوی دوست باز یافتن، و هوش به باد دادن
- ۶۱۸۲ زمستان می رود ایام شادی پیش میآید
- ۶۱۸۳ در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست
- ۶۱۸۴ در مدح یکی از فرزندان نظامالملک است
- ۶۱۸۵ در نکوهش اصحاب دعوا
- ۶۱۸۶ جدائی افگندن تیغ زبان بد گویان میان عاشق و معشوق، و روان شدن دول رانی از خانهی دولت سوی کشک لعل، و در فراق خضر خان، از دود آه، کوشک لعل را سیاه گردانیدن
- ۶۱۸۷ قصهی آن شخص کی اشتر ضالهی خود میجست و میپرسید
- ۶۱۸۸ روی تو آرام دلها میبرد
- ۶۱۸۹ وصلم میسر است ولی بر مراد نیست
- ۶۱۹۰ لطیفه
- ۶۱۹۱ کفر سر زلف تو ایمان ماست
- ۶۱۹۲ که می آید چنین یارب مگر مه بر زمین آمد
- ۶۱۹۳ امروز گزافی ده آن باده نابی را
- ۶۱۹۴ دلم در بحر سودای تو غرق است
- ۶۱۹۵ یارب از کرده به لطف تو پناه آوردیم
- ۶۱۹۶ روز و شب خون جگر میخورم از درد جدایی
- ۶۱۹۷ حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود
- ۶۱۹۸ چونان ز وحشت عشقت دلم هراسان است
- ۶۱۹۹ حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
- ۶۲۰۰ در طلب مرشد
- ۶۲۰۱ معشوقی از عاشق پرسید کی خود را دوستتر داری یا مرا گفت من از خود مردهام و به تو زندهام از خود و از صفات خود نیست شدهام و به تو هست شدهام علم خود را فراموش کردهام و از علم تو عالم شدهام قدرت خ…
- ۶۲۰۲ ایضا فی مدیحه
- ۶۲۰۳ بیان سبب فصاحت و بسیارگویی آن فضول به خدمت رسول علیهالسلام
- ۶۲۰۴ عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
- ۶۲۰۵ ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
- ۶۲۰۶ هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
- ۶۲۰۷ قصهی خواندن شیخ ضریر مصحف را در رو و بینا شدن وقت قرائت
- ۶۲۰۸ چو هجر راه من تشنه در سراب انداخت
- ۶۲۰۹ این خط شریف از آن بنانست
- ۶۲۱۰ قطعه
- ۶۲۱۱ غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین
- ۶۲۱۲ مطلع دوم
- ۶۲۱۳ اضافت کردن آدم علیهالسلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
- ۶۲۱۴ پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست
- ۶۲۱۵ سرو سنگ
- ۶۲۱۶ عشق تو زیر و زبر دارد دلم
- ۶۲۱۷ خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
- ۶۲۱۸ در مرثیهی وحید الدین عموی خود
- ۶۲۱۹ بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد
- ۶۲۲۰ منم اسیر و پریشان ز یار خود محروم
- ۶۲۲۱ بگشا نقاب رخ که ز ره بر در آیمت
- ۶۲۲۲ تفسیر و هو معکم اینما کنتم
- ۶۲۲۳ کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
- ۶۲۲۴ در مدح بهرامشاه
- ۶۲۲۵ در صفت شیخ مرشد
- ۶۲۲۶ حکایت ابلهی که در آب افتاد و ریش بزرگش وبال او بود
- ۶۲۲۷ شیوهی خوش منظران چهره نشان دادن است
- ۶۲۲۸ ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست
- ۶۲۲۹ وله ایضا
- ۶۲۳۰ چه رویست آن که پیش کاروانست
- ۶۲۳۱ صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
- ۶۲۳۲ ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
- ۶۲۳۳ میکند یادش دل بیتاب و از خود میرود
- ۶۲۳۴ حکایت اشتر و گاو و قج که در راه بند گیاه یافتند هر یکی میگفت من خورم
- ۶۲۳۵ خاست غوغائی و زیبا پسری آمد و رفت
- ۶۲۳۶ آمدن آن امیر نمام با سرهنگان نیمشب بگشادن آن حجرهی ایاز و پوستین و چارق دیدن آویخته و گمان بردن کی آن مکرست و روپوش و خانه را حفره کردن بهر گوشهای کی گمان آمد چاه کنان آوردن و دیوارها را سوراخ کرد…
- ۶۲۳۷ قطعه
- ۶۲۳۸ عقل مرغی ز آشیانهی ماست
- ۶۲۳۹ مطلع سوم
- ۶۲۴۰ بیان رسول علیه السلام سبب تفضیل و اختیار کردن او آن هذیلی را به امیری و سرلشکری بر پیران و کاردیدگان
- ۶۲۴۱ کار ما امروز زان رخ با نواست
- ۶۲۴۲ صبرکردن لقمان چون دید کی داود حلقهها میساخت از سال کردن با این نیت کی صبر از سال موجب فرج باشد
- ۶۲۴۳ سعی و عمل
- ۶۲۴۴ متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرونشو و مخلص یافتن
- ۶۲۴۵ مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
- ۶۲۴۶ سرود گفتن باربد از زبان خسرو
- ۶۲۴۷ در حق مادر خویش
- ۶۲۴۸ سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
- ۶۲۴۹ هر شور وشری که در جهان است
- ۶۲۵۰ جز که هشیار حکیمان خبر از کار ندارند
- ۶۲۵۱ چنین که غمزهی تو خون خلق میریزد
- ۶۲۵۲ در طلب شراب و گوشت و مزه به طریق لغز گفته
- ۶۲۵۳ سخن می گفتم از لبهایش در کام زبان گم شد
- ۶۲۵۴ صفت آرایش شهر و کشور، چون عروس، از برای تزویج شاه و شاهزادهی بی جفت، خضرخان، زادت خضره راسه، و شاهت وجه العدو بباسه!
- ۶۲۵۵ صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد
- ۶۲۵۶ از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکنالدین قلج طمغاج خان پسرخواندهی سلطان سنجر
- ۶۲۵۷ شستم ز میدر پای خم، دامن ز هر آلودگی
- ۶۲۵۸ سکنجبین از کسی به طرز لغز خواسته
- ۶۲۵۹ قاعدهی قد تو فتنه به پا کردن است
- ۶۲۶۰ صفت داغهای جدائی، که دود از نهاد آن دو آتش زده فراق براورده
- ۶۲۶۱ در باب توبه
- ۶۲۶۲ عشق ترا خرد نباید شمرد
- ۶۲۶۳ مطلع چهارم
- ۶۲۶۴ ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود
- ۶۲۶۵ دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید
- ۶۲۶۶ در مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر
- ۶۲۶۷ آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
- ۶۲۶۸ هر که در راه عشق صادق نیست
- ۶۲۶۹ زخم جفای یار که بر سینه مرهم است
- ۶۲۷۰ هزار سختی اگر بر من آید آسانست
- ۶۲۷۱ وله ایضا
- ۶۲۷۲ باز در میکده سر حلقهی رندان شدهام
- ۶۲۷۳ علم عشق عالی افتاده است
- ۶۲۷۴ در مدح قاضی ابوالفتح برکات بن مبارک
- ۶۲۷۵ مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
- ۶۲۷۶ معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
- ۶۲۷۷ سفر اشک
- ۶۲۷۸ مثل
- ۶۲۷۹ ای گشته نهان از من پیدات همی جویم
- ۶۲۸۰ سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین
- ۶۲۸۱ فیلسوف اجل افضل الدین ساوی این قطعه را در آنوقت که خاقانی به رسالت سلطان ارسلان رفته بود بدو فرستاد
- ۶۲۸۲ علامت عاقل تمام و نیمعاقل و مرد تمام و نیممرد و علامت شقی مغرور لاشی
- ۶۲۸۳ تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است
- ۶۲۸۴ امتحان هر چیزی تا ظاهر شود خیر و شری کی در ویست
- ۶۲۸۵ اگر یکبار زلف یار از رخسار برخیزد
- ۶۲۸۶ سال کردن رسول روم از عمر رضیالله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم
- ۶۲۸۷ نندیشم از کسی که به نادانی
- ۶۲۸۸ بقیهی حکایت نابینا و مصحف
- ۶۲۸۹ کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست
- ۶۲۹۰ حکایت صوفیی که هرگاه جامه میشست باران میآمد
- ۶۲۹۱ کاف ونون جزوی از اوراق کتب خانه ماست
- ۶۲۹۲ بازگشتن نمامان از حجرهی ایاز به سوی شاه توبره تهی و خجل همچون بدگمانان در حق انبیا علیهمالسلام بر وقت ظهور برائت و پاکی ایشان کی یوم تبیض وجوه و تسود وجوه و قوله تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسو…
- ۶۲۹۳ خاقانی این قطعه را به جواب فیلسوف فرستاد
- ۶۲۹۴ ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
- ۶۲۹۵ فلک در نیکوئی انصاف دادت
- ۶۲۹۶ مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
- ۶۲۹۷ ای که مشتاق وصل دلبندی
- ۶۲۹۸ حکایت دیوانهای که در کوهسار با پلنگان انس کرده بود
- ۶۲۹۹ در خرقه دادن
- ۶۳۰۰ در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف
- ۶۳۰۱ همه جا جلوهی آن صاحب وجه حسن است
- ۶۳۰۲ در ستایش یکی از بزرگان
- ۶۳۰۳ پیرانهسر همای سعادت به من رسید
- ۶۳۰۴ مردم سفله به سان گرسنه گربه
- ۶۳۰۵ گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
- ۶۳۰۶ سرود گفتن باربد از زبان خسرو
- ۶۳۰۷ امشب ای شمع طرب دوست که همخانهی توست
- ۶۳۰۸ دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
- ۶۳۰۹ وله ایضا
- ۶۳۱۰ شرح فایدهی حکایت آن شخص شتر جوینده
- ۶۳۱۱ مطلع پنجم
- ۶۳۱۲ ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
- ۶۳۱۳ باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟
- ۶۳۱۴ جواب گفتن مسلمان آنچ دید به یارانش جهود و ترسا و حسرت خوردن ایشان
- ۶۳۱۵ سیه روی
- ۶۳۱۶ مائیم آن گدای که سلطان گدای ماست
- ۶۳۱۷ از لطف و حسن یارم در جمع گل عذاران
- ۶۳۱۸ قصد آن زلفین سرکش کردهام
- ۶۳۱۹ عشق تو قلاوز جهان است
- ۶۳۲۰ قصهی آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی یکی عاقل و یکی نیم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشی و عاقبت هر سه
- ۶۳۲۱ آن را که چو تو نگار باشد
- ۶۳۲۲ حواله کردن پادشاه قبول و توبهی نمامان و حجره گشایان و سزا دادن ایشان با ایاز کی یعنی این جنایت بر عرض او رفته است
- ۶۳۲۳ هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود میگردد
- ۶۳۲۴ صفت بعضی اولیا کی راضیاند باحکام و لابه نکنند کی این حکم را بگردان
- ۶۳۲۵ در مدح میرآب مرو صاحب سعید صدر الدین نظامالملک
- ۶۳۲۶ صفت شب سیاه هجران، که خضرخان را در کوشک جهان نمای جهان غم نمود، و دولرانی در قصر لعل غرق خوناب بود، و افروخته شدن شمع مراد آن دو محترق هم از آتش دل ایشان، و روشنائی در کار ایشان پدید گشتن
- ۶۳۲۷ ای مانده من از جمال تو فرد
- ۶۳۲۸ در قناعت
- ۶۳۲۹ قصهی بازرگان کی طوطی محبوس او او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت
- ۶۳۳۰ دلم برون شد از غمت غمت زدل برون نشد
- ۶۳۳۱ در مدح سرهنگ امیر محمد هروی
- ۶۳۳۲ جمالش از جهان غوغا برآورد
- ۶۳۳۳ وقت برقع ز رخ کشیدن نیست
- ۶۳۳۴ رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
- ۶۳۳۵ منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن
- ۶۳۳۶ در مدح موئیدالدین مودودشاه
- ۶۳۳۷ این دهر باشگونه چو بستیزد
- ۶۳۳۸ در صفت بغداد و مدح ملک الامرا قطب الدین مودود شاه
- ۶۳۳۹ سر خواندن وضو کننده اوراد وضو را
- ۶۳۴۰ بتی کز طرف شب مه را وطن ساخت
- ۶۳۴۱ ز من مپرس که در دست او دلت چونست
- ۶۳۴۲ کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی
- ۶۳۴۳ هرگه که شبی خود را در میکده اندازیم
- ۶۳۴۴ کار من تا به زلف یار من است
- ۶۳۴۵ بیان آنک در هر نفسی فتنهی مسجد ضرار هست
- ۶۳۴۶ حکایت
- ۶۳۴۷ جمشید بنده در دولتسرای ماست
- ۶۳۴۸ خواری از اغیار بهر یار میباید کشید
- ۶۳۴۹ حکایت عزیزی که از داشتن خداوند شادی میکرد
- ۶۳۵۰ ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
- ۶۳۵۱ در دل آن را که روشنایی نیست
- ۶۳۵۲ چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
- ۶۳۵۳ فرمودن شاه ایاز را کی اختیار کن از عفو و مکافات کی از عدل و لطف هر چه کنی اینجا صوابست و در هر یکی مصلحتهاست کی در عدل هزار لطف هست درج و لکم فی القصاص حیوة آنکس کی کراهت میدارد قصاص را درین یک حیات …
- ۶۳۵۴ وله ایضا
- ۶۳۵۵ سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین
- ۶۳۵۶ یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟
- ۶۳۵۷ سال کردن بهلول آن درویش را
- ۶۳۵۸ در ستایش علاء الدین آتسزبن محمد خوارزم شاه
- ۶۳۵۹ چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها
- ۶۳۶۰ شاهد و شمع
- ۶۳۶۱ تا عشق تودر میان جان است
- ۶۳۶۲ ای کوی تو ز رویت بازار گل فروشان
- ۶۳۶۳ در مرثیهی وحید الدین پسر عم خود
- ۶۳۶۴ تا بر قرار حسنی دل بیقرار باشد
- ۶۳۶۵ از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم
- ۶۳۶۶ آنها که محققان راهند
- ۶۳۶۷ شکایت از دگرگونی حال روزگار
- ۶۳۶۸ شب جدایی تو روز واپسین من است
- ۶۳۶۹ صفت اجنحهی طیور عقول الهی
- ۶۳۷۰ جهانی جان چو پروانه از آن است
- ۶۳۷۱ تعجیل فرمودن پادشاه ایاز را کی زود این حکم را به فیصل رسان و منتظر مدار و ایام بیننا مگو کی الانتظار موت الاحمر و جواب گفتن ایاز شاه را
- ۶۳۷۲ دو چشمم خون فشان از دوری آن دلستانستی
- ۶۳۷۳ رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
- ۶۳۷۴ در تلقین ذکر
- ۶۳۷۵ چو تنها بوی گربهات مونس آید
- ۶۳۷۶ در رثاء جمال الدین ابوجعفر محمدبن علی بن منصور اصفهانی وزیر قطب الدین صاحب موصل
- ۶۳۷۷ حکایت مستی که مست دیگر را بر مستی ملامت میکرد
- ۶۳۷۸ چون صراحی رخت در میخانه میباید کشید
- ۶۳۷۹ از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
- ۶۳۸۰ وله ایضا در فوت منصوری شاعر
- ۶۳۸۱ حکایت تعلق موش با چغز و بستن پای هر دو به رشتهای دراز و بر کشیدن زاغ موش را و معلق شدن چغز و نالیدن و پشیمانی او از تعلق با غیر جنس و با جنس خود ناساختن
- ۶۳۸۲ بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است
- ۶۳۸۳ جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست
- ۶۳۸۴ شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
- ۶۳۸۵ شخصی به وقت استنجا میگفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق میگفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت
- ۶۳۸۶ ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟
- ۶۳۸۷ حکایت هندو کی با یار خود جنگ میکرد بر کاری و خبر نداشت کی او هم بدان مبتلاست
- ۶۳۸۸ شب
- ۶۳۸۹ قصهی دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش
- ۶۳۹۰ ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان
- ۶۳۹۱ دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت
- ۶۳۹۲ مطلع دوم
- ۶۳۹۳ غزل گفتن باربد از زبان خسرو
- ۶۳۹۴ دیدهی بختم، دریغا کور شد
- ۶۳۹۵ با همه مهر و با منش کینست
- ۶۳۹۶ باز دستم به زیر سنگ آورد
- ۶۳۹۷ در مدح صاحب ناصرالدین نصرة الاسلام ابو المناقب
- ۶۳۹۸ خراب گشتن مجلس خانی از گردش دور مدام، و خفتن بخت بیدار خضر خان، به پریشانی این دولت در واقعه دیدن و تعبیر آن خواب پریشان از دل خسرو خستن
- ۶۳۹۹ دل بازبهوش آمد جانان که میآید؟
- ۶۴۰۰ مناظرهی بوتهی کدو با درخت چنار
- ۶۴۰۱ بخت جوان دارد آن که با تو قرینست
- ۶۴۰۲ حسنش از رخ چو پرده برگیرد
- ۶۴۰۳ ما که رندان کیسه پردازیم
- ۶۴۰۴ در مطایبه
- ۶۴۰۵ دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی
- ۶۴۰۶ یک دل به سر کوی تو آباد نیابند
- ۶۴۰۷ یک التفات ز فرماندهان نازم نیست
- ۶۴۰۸ در مدح وزیر علاء الدین بوبویه
- ۶۴۰۹ نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
- ۶۴۱۰ راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
- ۶۴۱۱ حکایت عاشقی که عیب چشم یار را پس از نقصان عشق دید
- ۶۴۱۲ تو و آن قامتی که موزون است
- ۶۴۱۳ ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا
- ۶۴۱۴ صبوری کردم و بستم نظر از ماه سیمایی
- ۶۴۱۵ تدبیر کردن موش به چغز کی من نمیتوانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موشخانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره
- ۶۴۱۶ با او دلم به مهر و محبت نشانه بود
- ۶۴۱۷ حکایت در تقریر این سخن کی چندین گاه گفت ذکر را آزمودیم مدتی صبر و خاموشی را بیازماییم
- ۶۴۱۸ در مرثیهی اهل بیت خود
- ۶۴۱۹ قصهی آن مرغ گرفته کی وصیت کرد کی بر گذشته پشیمانی مخور تدارک وقت اندیش و روزگار مبر در پشیمانی
- ۶۴۲۰ همه عالم خروش و جوش از آن است
- ۶۴۲۱ ز بند آز بجز عاقلان نرستهستند
- ۶۴۲۲ در سر کلمهی شهادت
- ۶۴۲۳ قصد کردن غزان بکشتن یک مردی تا آن دگر بترسد
- ۶۴۲۴ من نمیآیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
- ۶۴۲۵ بازگشتن به قصهی دقوقی
- ۶۴۲۶ بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست
- ۶۴۲۷ در بیان عزت و جلال ذات اقدس الهی
- ۶۴۲۸ وله در رثاء
- ۶۴۲۹ سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین
- ۶۴۳۰ ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
- ۶۴۳۱ منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
- ۶۴۳۲ نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست
- ۶۴۳۳ در پند و اندرز و ستایش رکن الدین مفتی خوی و رکن الدین عالم ری و تاج الدین رازی ابن امین الدین
- ۶۴۳۴ شباویز
- ۶۴۳۵ بگشای لب شیرین بازار شکر بشکن
- ۶۴۳۶ من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
- ۶۴۳۷ چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست
- ۶۴۳۸ رهی کان ره نهان اندر نهان است
- ۶۴۳۹ ما گدایان بعد از این از کار و بار آسودهایم
- ۶۴۴۰ من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی
- ۶۴۴۱ تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
- ۶۴۴۲ طریق عشق رهبر برنتابد
- ۶۴۴۳ در بیان کسی کی سخنی گوید کی حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی کی داند کی خ…
- ۶۴۴۴ در هجو رشید الدین وطواط
- ۶۴۴۵ در نکوهش دنیاداران
- ۶۴۴۶ در معنی خلوت
- ۶۴۴۷ گر کسی سرو شنیدست که رفتست اینست
- ۶۴۴۸ گر نه زلفش پی شبیخون است
- ۶۴۴۹ مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی
- ۶۴۵۰ سینهای چاک نکردیم درین فصل بهار
- ۶۴۵۱ جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
- ۶۴۵۲ وله در رثاء
- ۶۴۵۳ چاره اندیشیدن آن ماهی نیمعاقل و خود را مرده کردن
- ۶۴۵۴ گرچه پای بندی عشق تو بیزنجیر نیست
- ۶۴۵۵ معشوق به سامان شد تا باد چنین باد
- ۶۴۵۶ حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
- ۶۴۵۷ بیان حال خودپرستان و ناشکران در نعمت وجود انبیا و اولیا علیهم السلام
- ۶۴۵۸ مطلع دوم
- ۶۴۵۹ سر طلب کردن موسی خضر را علیهماالسلام با کمال نبوت و قربت
- ۶۴۶۰ نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست
- ۶۴۶۱ گر از جور جانان ننالی رواست
- ۶۴۶۲ شرط نیکنامی
- ۶۴۶۳ سرود گفتن باربد از زبان خسرو
- ۶۴۶۴ عشق را حمل بر مجاز مکن
- ۶۴۶۵ حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست
- ۶۴۶۶ گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
- ۶۴۶۷ از بهر چه این خر رمه بیبند و فسارند؟
- ۶۴۶۸ گر خاک وجودم زپس مرگ ببیزند
- ۶۴۶۹ در مدح دستور ناصرالدین طاهر
- ۶۴۷۰ عزم سلطان عالم سوی عالم دیگر، و سلب کردن کافور مجبوب رجولیت فحول ملک و به روشنائی در چشم ملوک نشستن، و دیده قرة العین علائی را، کافور وام گردانیدن، و در آن قصاص، دیده و سر به هم باد دادن!
- ۶۴۷۱ هر کرا با تو کار درگیرد
- ۶۴۷۲ در مذمت اصحاب دیوان
- ۶۴۷۳ گفتهی بوعلی رودبار در وقت مرگ
- ۶۴۷۴ مرا صوت نمیبندد که دل یاری دگر گیرد
- ۶۴۷۵ دوش یارم به بر خویش مرا بار نداد
- ۶۴۷۶ باد آمد و بویی ز نگارم نرسانید
- ۶۴۷۷ در باره علی بن محمد طبیب غزنوی
- ۶۴۷۸ کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
- ۶۴۷۹ حکایت در بیان توبهی نصوح کی چنانک شیر از پستان بیرون آید باز در پستان نرود آنک توبه نصوحی کرد هرگز از آن گناه یاد نکند به طریق رغبت بلک هر دم نفرتش افزون باشد و آن نفرت دلیل آن بود کی لذت قبول یافت …
- ۶۴۸۰ در فضیلت عقل و شرف انسان به خرد
- ۶۴۸۱ تعظیم ساحران مر موسی را علیهالسلام کی چه میفرمایی اول تو اندازی عصا
- ۶۴۸۲ در مدح صدر اجل ضیاء الدین منصور
- ۶۴۸۳ لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرد…
- ۶۴۸۴ چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است
- ۶۴۸۵ بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
- ۶۴۸۶ در شکر عطای جاریه که پادشاه وقت به او کرده است
- ۶۴۸۷ وعدهی این چرخ همه باد بود
- ۶۴۸۸ زهی از رخ تو پیدا همه آیت خدایی
- ۶۴۸۹ رفتم از خطهی شیراز و به جان در خطرم
- ۶۴۹۰ در آداب مریدی
- ۶۴۹۱ با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست
- ۶۴۹۲ عقل در عشق تو سرگردان بماند
- ۶۴۹۳ بازگشتن به قصهی دقوقی
- ۶۴۹۴ مطلع سوم
- ۶۴۹۵ شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را
- ۶۴۹۶ شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
- ۶۴۹۷ شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
- ۶۴۹۸ وله ایضا
- ۶۴۹۹ بیرون آمدن شیرین از خرگاه
- ۶۵۰۰ هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
- ۶۵۰۱ شامش از صبح فروزنده درآویخته است
- ۶۵۰۲ کسی که در سر او چشم مصلحت بین است
- ۶۵۰۳ طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست
- ۶۵۰۴ شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
- ۶۵۰۵ روزهداران را هلال عید ابروی شماست
- ۶۵۰۶ شکایت پیرزن
- ۶۵۰۷ بپوش آن رخ و دلربایی مکن
- ۶۵۰۸ ناگه بت من مست به بازار برآمد
- ۶۵۰۹ در استغنای طبع خویش گوید
- ۶۵۱۰ این قطعه را ارتجالا ساخته و به دار الخلافهی بغداد فرستاده است
- ۶۵۱۱ بیش از این بد عهد و پیمانی مکن
- ۶۵۱۲ ای که در جام رقیبان می پیاپی میکنی
- ۶۵۱۳ تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست
- ۶۵۱۴ حکایت
- ۶۵۱۵ باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان
- ۶۵۱۶ دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود
- ۶۵۱۷ روزی دل من مرا نشان داد
- ۶۵۱۸ دلم فارغ ز قید کفر و دین است
- ۶۵۱۹ پیام خداوند به بندگان توسط داود
- ۶۵۲۰ کم شدن در کم شدن دین من است
- ۶۵۲۱ بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
- ۶۵۲۲ صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
- ۶۵۲۳ فرو مایه چون سیر خورده بباشد
- ۶۵۲۴ وله ایضا در رثاء
- ۶۵۲۵ حکایت شب دزدان کی سلطان محمود شب در میان ایشان افتاد کی من یکیام از شما و بر احوال ایشان مطلع شدن الی آخره
- ۶۵۲۶ در ظل همائی که بر او میل جهانی است
- ۶۵۲۷ نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل
- ۶۵۲۸ یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
- ۶۵۲۹ شوریدهئیست زلف تو کز بند جسته است
- ۶۵۳۰ تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست
- ۶۵۳۱ در بیان آنک دعای عارف واصل و درخواست او از حق همچو درخواست حقست از خویشتن کی کنت له سمعا و بصرا و لسانا و یدا و قوله و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و آیات و اخبار و آثار درین بسیارست و شرح سبب ساخت…
- ۶۵۳۲ شکسته
- ۶۵۳۳ قصهی جوحی و آن کودک کی پیش جنازهی پدر خویش نوحه میکرد
- ۶۵۳۴ در رثاء امام عز الدین ابوعمر و اسعد
- ۶۵۳۵ در بیان آنک وهم قلب عقلست و ستیزهی اوست بدو ماند و او نیست و قصهی مجاوبات موسی علیهالسلام کی صاحب عقل بود با فرعون کی صاحب وهم بود
- ۶۵۳۶ ای شکر لب نظری سوی من مسکین کن
- ۶۵۳۷ آوردن خسرو شیرین را از قصر به مدائن
- ۶۵۳۸ ناگه بت من مست به بازار برآمد
- ۶۵۳۹ یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
- ۶۵۴۰ باد آمد و زان سرو خرامان خبرآورد
- ۶۵۴۱ بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمینالدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!
- ۶۵۴۲ در شکایت زمانه و مفاخرت خود
- ۶۵۴۳ در مدح صاحب ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر
- ۶۵۴۴ نه دل کم عشق یار میگیرد
- ۶۵۴۵ گویمت چگونه شود زنده کو هلاک شود:
- ۶۵۴۶ دل راه صلاح برنمیگیرد
- ۶۵۴۷ ترسیدن کودک از آن شخص صاحب جثه و گفتن آن شخص کی ای کودک مترس کی من نامردم
- ۶۵۴۸ در اختتام این سواد پر از آب زندگانی، که ماجرای دول رانی و خضرخان است ، خصصهما الله به عمر الخضر
- ۶۵۴۹ نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد
- ۶۵۵۰ در مدح سلطان فیروز شاه
- ۶۵۵۱ عاشق یکرنگ را یار وفادار هست
- ۶۵۵۲ ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
- ۶۵۵۳ شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهی خواجه بر وی
- ۶۵۵۴ از یکی اکابر رنجیده بود حسب حال خود و نکوهش او گوید
- ۶۵۵۵ روی زمین و خون دلم نم گرفته است
- ۶۵۵۶ در ترک و تجرید
- ۶۵۵۷ تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد
- ۶۵۵۸ قصیدهی مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس
- ۶۵۵۹ دلا باز آشفته کاری مکن
- ۶۵۶۰ دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری
- ۶۵۶۱ سرمست درآمد از درم دوست
- ۶۵۶۲ ز خار زار تعلق کشیده دامان باش
- ۶۵۶۳ نوبت جستن رسیدن به نصوح و آواز آمدن که همه را جستیم نصوح را بجویید و بیهوش شدن نصوح از آن هیبت و گشاده شدن کار بعد از نهایت بستگی کماکان یقول رسول الله صلی الله علیه و سلم اذا اصابه مرض او هم اشتدی از…
- ۶۵۶۴ وله ایضا
- ۶۵۶۵ قصهی آنک گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا بر آورد شب بر ساحل دریا نهد در درخش و تاب آن میچرد بازرگان از کمین برون آید چون گاو از گوهر دورتر رفته باشد بازرگان به لجم و گل تیره گوهر را بپوشاند و بر در…
- ۶۵۶۶ خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت
- ۶۵۶۷ بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بیمرادیست و وجود در عدم است و علی هذا بقیة الاضداد والازواج
- ۶۵۶۸ عشق تو ز اختیار بیرون است
- ۶۵۶۹ در نعت رسول اکرم
- ۶۵۷۰ دولت عشق تو آمد عالم جان تازه کرد
- ۶۵۷۱ زفاف خسرو و شیرین
- ۶۵۷۲ قصد همه وصل حور و خلد برین است
- ۶۵۷۳ شدن آن هفت شمع بر مثال یک شمع
- ۶۵۷۴ ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
- ۶۵۷۵ ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
- ۶۵۷۶ لاله افیون در شراب انداختست
- ۶۵۷۷ در هجو
- ۶۵۷۸ شکنج روح
- ۶۵۷۹ ای چشم من از رخ تو روشن
- ۶۵۸۰ غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد
- ۶۵۸۱ هیچ میدانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
- ۶۵۸۲ دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
- ۶۵۸۳ این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد
- ۶۵۸۴ پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
- ۶۵۸۵ یافته شدن گوهر و حلالی خواستن حاجبکان و کنیزکان شاهزاده از نصوح
- ۶۵۸۶ عشق جمال جانان دریای آتشین است
- ۶۵۸۷ پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست
- ۶۵۸۸ وله ایضا
- ۶۵۸۹ در نکوهش و ابراز نارضایی از خود
- ۶۵۹۰ گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست
- ۶۵۹۱ تفسیر قول حکیم بهرچ از راه و امانی چه کفر آن حرف و چه ایمان بهرچ از دوست دورافتی چه زشت آن نقش و چه زیبا در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواح…
- ۶۵۹۲ در فایدهی جوع
- ۶۵۹۳ بر دشمنی دشمنت چو دیدی
- ۶۵۹۴ آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست
- ۶۵۹۵ مناجات رابعه با خداوند
- ۶۵۹۶ ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
- ۶۵۹۷ رجوع کردن به قصهی طلب کردن آن موش آن چغز را لبلب جو و کشیدن سر رشته تا چغز را در آب خبر شود از طلب او
- ۶۵۹۸ نخست نغمهی عشاق فصل گل این است
- ۶۵۹۹ در خود نمیبینم که من بی او توانم ساختن
- ۶۶۰۰ این قصیده را مذکورة الاسحار خوانند و در کعبهی معظمه انشاد کرده و در وصف مناسک حج و تخلص به مدح ملک الوزرا جمال الدین اصفهانی نموده که تعمیر حرم کرده بود و خواص مکه این قصیده را به زر نوشتند
- ۶۶۰۱ سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
- ۶۶۰۲ شوق برابری
- ۶۶۰۳ نمودن آن شمعها در نظر هفت مرد
- ۶۶۰۴ ای لب لعلت شکرستان من!
- ۶۶۰۵ قصهی تیراندازی و ترسیدن او از سواری کی در بیشه میرفت
- ۶۶۰۶ در مدح تاج الدین
- ۶۶۰۷ اندرز شیرین خسرو را در داد و دانش
- ۶۶۰۸ بیا، که بیرخ زیبات دل به جان آمد
- ۶۶۰۹ بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس دگر بیخبرست چنانک هر پیشهور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشهورست و بیخبری او از آنک وظیفهی او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات ن…
- ۶۶۱۰ جان تشنگی از شربت عناب تو دارد
- ۶۶۱۱ در آب فکن ساقی بط زاده آبی را
- ۶۶۱۲ نه وعدهی وصلت انتظار ارزد
- ۶۶۱۳ حکایت
- ۶۶۱۴ این قطعه را فتوحی گفت و به انوری بست و مردم بلخ بر حکیم متغیر شدند سوگندنامه در نفی آن گفت
- ۶۶۱۵ در مدح امیر شمسالدین اغلبک
- ۶۶۱۶ رجوع به حکایت خواجهی تاجر
- ۶۶۱۷ گزیده از سپهر اول
- ۶۶۱۸ مینماید چند روزی شد که آزاریت هست
- ۶۶۱۹ در طلب شراب
- ۶۶۲۰ کس به چشم در نمیآید که گویم مثل اوست
- ۶۶۲۱ در صفت جشن و مدح صاحب ناصرالدین طاهربن مظفر هنگام معاودت به نیشابور
- ۶۶۲۲ خطاب خالق با داود
- ۶۶۲۳ دل نیست که در روی غم دلدار نگنجد
- ۶۶۲۴ منگر به حدیث خرقه پوشان
- ۶۶۲۵ جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد
- ۶۶۲۶ گرت چو مورچه گرد شکر برآمده است
- ۶۶۲۷ صد یک حسن تو نوبهار ندارد
- ۶۶۲۸ زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا
- ۶۶۲۹ در مرثیهی عماد الدین
- ۶۶۳۰ قصهی عبدالغوث و ربودن پریان او را و سالها میان پریان ساکن شدن او و بعد از سالها آمدن او به شهر و فرزندان خویش را باز ناشکیفتن او از آن پریان بحکم جنسیت و همدلی او با ایشان
- ۶۶۳۱ از هر صدا نبازم، چون کوهی لنگر خویش
- ۶۶۳۲ در آرزوی مرگ
- ۶۶۳۳ وله ایضا
- ۶۶۳۴ باز خواندن شهزاده نصوح را از بهر دلاکی بعد از استحکام توبه و قبول توبه و بهانه کردن او و دفع گفتن
- ۶۶۳۵ منتظری عمرها گر بگذاری نشست
- ۶۶۳۶ بر ره مکر و حسد مپوی ازیراک
- ۶۶۳۷ در فضیلت بیخوابی
- ۶۶۳۸ باز شدن آن شمعها هفت درخت
- ۶۶۳۹ شیر در کار عشق مسکین است
- ۶۶۴۰ سوال و جواب خسرو و بزرگ امید
- ۶۶۴۱ دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهی تست
- ۶۶۴۲ قصهی اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را
- ۶۶۴۳ میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
- ۶۶۴۴ تا کی کنم از طرهی تو فریاد
- ۶۶۴۵ حور تویی، بوستان بهشت برین است
- ۶۶۴۶ حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل کی سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین کی چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد
- ۶۶۴۷ صاعقهی ما، ستم اغنیاست
- ۶۶۴۸ مرغ دلم صید کرد غمزهی چون تیر او
- ۶۶۴۹ مطلع دوم
- ۶۶۵۰ ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد
- ۶۶۵۱ یار من آن که لطف خداوند یار اوست
- ۶۶۵۲ تب دوشین در آن بت چون اثر کرد
- ۶۶۵۳ ایام چو من عاشق جانباز نیابد
- ۶۶۵۴ سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش
- ۶۶۵۵ خدایا تو ما را صفائی بده
- ۶۶۵۶ وله ایضا
- ۶۶۵۷ مخفی بودن آن درختان ازچشم خلق
- ۶۶۵۸ آینهی جان به جز آن روی نیست
- ۶۶۵۹ در احوال خود گوید
- ۶۶۶۰ در خاصیت گوشه گرفتن
- ۶۶۶۱ بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست
- ۶۶۶۲ بت ترسای من مست شبانه است
- ۶۶۶۳ برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفص و پریدن طوطی مرده
- ۶۶۶۴ آن فروغ لالهی یا برگ سمن، یا روی تست؟
- ۶۶۶۵ چو سرچشمهی چشم من دیده است
- ۶۶۶۶ امشب ز رخش انجمنم خلد برین است
- ۶۶۶۷ اولین جنبش
- ۶۶۶۸ چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
- ۶۶۶۹ حکایت در بیان آنک کسی توبه کند و پشیمان شود و باز آن پشیمانیها را فراموش کند و آزموده را باز آزماید در خسارت ابد افتد چون توبهی او را ثباتی و قوتی و حلاوتی و قبولی مدد نرسد چون درخت بیبیخ هر روز زرد…
- ۶۶۷۰ در شکر انعام رئیس شمس الدین
- ۶۶۷۱ داستان آن مرد کی وظیفه داشت از محتسب تبریز و وامها کرده بود بر امید آن وظیفه و او را خبر نه از وفات او حاصل از هیچ زندهای وام او گزارده نشد الا از محتسب متوفی گزارده شد چنانک گفتهاند لیس من مات فاس…
- ۶۶۷۲ صاف و درد
- ۶۶۷۳ بیان آنک تن خاکی آدمی همچون آهن نیکو جوهر قابل آینه شدن است تا درو هم در دنیا بهشت و دوزخ و قیامت و غیر آن معاینه بنماید نه بر طریق خیال
- ۶۶۷۴ به رنگ خود نیم زان رو وز آن مو
- ۶۶۷۵ حکایت محمود که لات را به هندوان نفروخت و آنرا سوزاند
- ۶۶۷۶ مطلع سوم
- ۶۶۷۷ کرامات ابراهیم ادهم قدس الله سره بر لب دریا
- ۶۶۷۸ آشکارا نهان کنم تا چند؟
- ۶۶۷۹ میندیش میندیش که اندیشه گریها
- ۶۶۸۰ ذکر عمارتی که بدار الخلاقه شد بلند و آغاز آن ز جامع دین بست کردگار
- ۶۶۸۱ نبینی بر درخت این جهان بار
- ۶۶۸۲ درد تو صدهزار جان ارزد
- ۶۶۸۳ برفت آن دل که با صبر آشنا بود
- ۶۶۸۴ در مذمت سواری
- ۶۶۸۵ در مدح صدر معظم کمالالدین مسعود عارض
- ۶۶۸۶ یک درخت شدن آن هفت درخت
- ۶۶۸۷ در مذمت زن خواستن
- ۶۶۸۸ مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
- ۶۶۸۹ در مدح ناصرالدین ابوالفتح طاهر
- ۶۶۹۰ وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن
- ۶۶۹۱ از وصل تو آتش جگر خیزد
- ۶۶۹۲ برکن زخواب غفلت پورا سر
- ۶۶۹۳ اثبات ملک هند به حجت که جنت است حجت همه به قاعدهی عقل استوار
- ۶۶۹۴ زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
- ۶۶۹۵ لب از تو وز شکر پیمانهیی چند
- ۶۶۹۶ آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخ…
- ۶۶۹۷ هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد
- ۶۶۹۸ قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست
- ۶۶۹۹ در شکر ایادی شمس الدین رئیس
- ۶۷۰۰ باز گفتن موسی علیهالسلام اسرار فرعون را و واقعات او را ظهر الغیب تابخبیری حق ایمان آورد یا گمان برد
- ۶۷۰۱ مرا زمانه در آن آستانه جا دادهست
- ۶۷۰۲ آغاز منور شدن عارف بنور غیببین
- ۶۷۰۳ در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
- ۶۷۰۴ ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده
- ۶۷۰۵ هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
- ۶۷۰۶ خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
- ۶۷۰۷ وله ایضا
- ۶۷۰۸ چگونگی فلک
- ۶۷۰۹ درین کز دل بدی با من شکی نیست
- ۶۷۱۰ حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
- ۶۷۱۱ در صفت خاموشی
- ۶۷۱۲ در نعت رسول اکرم
- ۶۷۱۳ عالمی را دشمنی با من ز بهر روی تست
- ۶۷۱۴ مسیح روح را مریم حجابست
- ۶۷۱۵ زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
- ۶۷۱۶ تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل ا…
- ۶۷۱۷ صید پریشان
- ۶۷۱۸ چو هیچ مینکنی التفات با ما تو
- ۶۷۱۹ مطلع چهارم
- ۶۷۲۰ آن را که غمت ز در براند
- ۶۷۲۱ در مدح امام زکیالدین بن حمزهی بلخی و نکوهش خواجه اسعد هروی
- ۶۷۲۲ عذر از که توان خواست که دلبر نپذیرد
- ۶۷۲۳ کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد
- ۶۷۲۴ یا رب این عید همیون چه مبارک عید است
- ۶۷۲۵ طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را
- ۶۷۲۶ ای به وصفت گمشده هرجان که هست
- ۶۷۲۷ هفت مرد شدن آن هفت درخت
- ۶۷۲۸ تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟
- ۶۷۲۹ حکایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا
- ۶۷۳۰ وله ایضا در رثاء
- ۶۷۳۱ اجرام کواکب
- ۶۷۳۲ حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت
- ۶۷۳۳ باز فکند در چمن، بلبل مست غلغله
- ۶۷۳۴ در زهد
- ۶۷۳۵ مضرت تعظیم خلق و انگشتنمای شدن
- ۶۷۳۶ در مرثیهی جمال الدین اصفهانی وزیر صاحب موصل و وحید الدین عموی خود
- ۶۷۳۷ زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
- ۶۷۳۸ بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست
- ۶۷۳۹ رجوع کردن به حکایت آن شخص وام کرده و آمدن او به امید عنایت آن محتسب سوی تبریز
- ۶۷۴۰ مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
- ۶۷۴۱ ای کهن گشته در سرای غرور
- ۶۷۴۲ طفل یتیم
- ۶۷۴۳ دلا جان در ره جانان حجابست
- ۶۷۴۴ ای صبا قصهی عشاق بر یار بگو
- ۶۷۴۵ بیان آنک در توبه بازست
- ۶۷۴۶ در ستایش فخر الدین منوچهر شروان شاه به التزام لفظ «عید» در هر بیت
- ۶۷۴۷ آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست
- ۶۷۴۸ این درد مرا دوا که داند؟
- ۶۷۴۹ حکایت دیدن خر هیزمفروش با نوایی اسپان تازی را بر آخر خاص و تمنا بردن آن دولت را در موعظهی آنک تمنا نباید بردن الا مغفرت و عنایت و هدایت کی اگر در صد لون رنجی چون لذت مغفرت بود همه شیرین شود باقی …
- ۶۷۵۰ ز اهل عقل نپسندد خردمند
- ۶۷۵۱ میتوانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست
- ۶۷۵۲ ترجیح ملک هند به عقل از هوای خویش بر روم و بر عراق و خراسان و قندهار
- ۶۷۵۳ چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
- ۶۷۵۴ در مدح بهاء الدین علی
- ۶۷۵۵ در صفت معشوق و مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی
- ۶۷۵۶ گفتن موسی علیهالسلام فرعون را کی از من یک پند قبول کن و چهار فضیلت عوض بستان
- ۶۷۵۷ ترجیح اهل هند بر اهل عجم همه در زیرکی و دانش و دلهای هوشیار
- ۶۷۵۸ ناپسندیدن روباه گفتن خر را کی من راضیم به قسمت
- ۶۷۵۹ در طلب شراب
- ۶۷۶۰ بقیهی قصهی ابراهیم ادهم بر لب آن دریا
- ۶۷۶۱ دیت از خوبرویان جست باید
- ۶۷۶۲ در موعظه و نصیحت ابنای زمان
- ۶۷۶۳ در مدح امیر فخرالدین محمد میر آب مرو
- ۶۷۶۴ پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت
- ۶۷۶۵ دست در وصل یار مینرسد
- ۶۷۶۶ رخش با آب و آتش در نقابست
- ۶۷۶۷ این قطعه را در جواب قصیدهی رشید وطواط گفته است
- ۶۷۶۸ مرا دلیست ره عافیت رها کرده
- ۶۷۶۹ عشق تو چون درآید شور از جهان برآید
- ۶۷۷۰ لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
- ۶۷۷۱ مطلع دوم
- ۶۷۷۲ باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثم الذین کفروا بربهم یعدلون
- ۶۷۷۳ رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
- ۶۷۷۴ آنکس که ز عاشقی خبر دارد
- ۶۷۷۵ وله ایضا
- ۶۷۷۶ ای گشته جهان و خوانده دفتر
- ۶۷۷۷ چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاست
- ۶۷۷۸ شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست
- ۶۷۷۹ در اخلاص
- ۶۷۸۰ حکایت خواجهای که از غلامش خواست او را برای نماز بیدار کند
- ۶۷۸۱ این نوبت آب دیده ز هنجار دیگرست
- ۶۷۸۲ تفسیر ما شاء الله کان
- ۶۷۸۳ درد ما را نیست درمان الغیاث
- ۶۷۸۴ ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
- ۶۷۸۵ خراباتی است پر رندان سرمست
- ۶۷۸۶ مبداء و معاد
- ۶۷۸۷ طوطی و شکر
- ۶۷۸۸ ای رقعهی حسن را رخت شاه
- ۶۷۸۹ هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است
- ۶۷۹۰ در من نگرد یار دگربار که داند
- ۶۷۹۱ دلم با عشق آن بت کار دارد
- ۶۷۹۲ روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
- ۶۷۹۳ شرح کردن موسی علیهالسلام آن چهار فضیلت را جهت پای مزد ایمان فرعون
- ۶۷۹۴ وله ایضا
- ۶۷۹۵ مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه
- ۶۷۹۶ آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت
- ۶۷۹۷ دعوی کردن آن شخص کی خدای تعالی مرا نمیگیرد به گناه و جواب گفتن شعیب علیه السلام مرورا
- ۶۷۹۸ عشق تو به گرد هر که برگردد
- ۶۷۹۹ با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر
- ۶۸۰۰ در صفت زرق و ریا و ارباب آن
- ۶۸۰۱ داستان پیر چنگی کی در عهد عمر رضی الله عنه از بهر خدا روز بینوایی چنگ زد میان گورستان
- ۶۸۰۲ ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست
- ۶۸۰۳ رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
- ۶۸۰۴ تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
- ۶۸۰۵ یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
- ۶۸۰۶ مطلع سوم
- ۶۸۰۷ تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
- ۶۸۰۸ در مرثیهی عمدة الدین
- ۶۸۰۹ صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
- ۶۸۱۰ عشق حق
- ۶۸۱۱ پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم
- ۶۸۱۲ در سینه دلت مایل هر شعلهی آهی است
- ۶۸۱۳ مثل دوبین همچو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نی…
- ۶۸۱۴ ای پستهی دهانت نرخ شکر شکسته
- ۶۸۱۵ گفتار بوعلی طوسی دربارهی اهل جنت و اهل دوزخ
- ۶۸۱۶ شادی به روزگار شناسندگان مست
- ۶۸۱۷ جواب گفتن خر روباه را
- ۶۸۱۸ ای دل، چو در خانهی خمار گشادند
- ۶۸۱۹ در صفات ذات اقدس باری
- ۶۸۲۰ حدیث عهد و پیمان لشکر غازی، که در کام نهنگ اندر روند و دیدهی اژدر!
- ۶۸۲۱ گذشتن از جهان
- ۶۸۲۲ وفا در نیکوان چندان نباشد
- ۶۸۲۳ مطایبه
- ۶۸۲۴ در مدح و تهنیت خدام صاحب ناصرالدین طاهربن المظفر هنگام باز آمدن از زمین غور به جانب هراة
- ۶۸۲۵ دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
- ۶۸۲۶ اسیر جلوهی هر حسن عشقبازی هست
- ۶۸۲۷ هرچه با من کنی روا باشد
- ۶۸۲۸ بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی
- ۶۸۲۹ مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حملهای زیر و زبر کردن چنان لشکر
- ۶۸۳۰ بقیهی قصهی طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ
- ۶۸۳۱ فلک با کس دل یکتا ندارد
- ۶۸۳۲ تفسیر کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف
- ۶۸۳۳ در مرثیهی مودودشاه و بیوفایی جهان
- ۶۸۳۴ جواب گفتن روبه خر را
- ۶۸۳۵ در عذر کمخدمتی ومدح امیر مودود احمد عصمی
- ۶۸۳۶ حکایت مردی که از نبی اجازهی نماز بر مصلایی گرفت
- ۶۸۳۷ مطلع چهارم
- ۶۸۳۸ ای از نظرت مست شده اسم و مسما
- ۶۸۳۹ در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
- ۶۸۴۰ اقتدا کردن قوم از پس دقوقی
- ۶۸۴۱ در توکل
- ۶۸۴۲ توزیع کردن پایمرد در جملهی شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره
- ۶۸۴۳ وله ایضا
- ۶۸۴۴ در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها
- ۶۸۴۵ تیر او تا به سرا پردهی دل ماوا داشت
- ۶۸۴۶ ای چنبر گردنده بدین گوی مدور
- ۶۸۴۷ آن زمان کو زلف را سر میبرد
- ۶۸۴۸ در اشتیاق کعبه و سفر حج
- ۶۸۴۹ دل به صحرا میرود، در خانه نتوانم نشست
- ۶۸۵۰ گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست
- ۶۸۵۱ اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
- ۶۸۵۲ آنرا که خدا از قلم لطف نگارد
- ۶۸۵۳ طوطی وظیفه خوار لب نوشخند تست
- ۶۸۵۴ در بقای جان
- ۶۸۵۵ عمر گل
- ۶۸۵۶ هنوزت نرگس اندر عین خوابست
- ۶۸۵۷ ای در سخن دهانت تنگ شکر گشاده
- ۶۸۵۸ بی تو از صد شادیم یک غم به است
- ۶۸۵۹ در مرثیهی رشید الدین فرزند خود
- ۶۸۶۰ نخستین باده کاندر جام کردند
- ۶۸۶۱ دلارام نهان گشته ز غوغا
- ۶۸۶۲ این قصیده بر بدیهه در ساحل باکو به نزدیک آتش خودسوز در وصف شکار کردن خاقان اکبر منوچهر شروان شاه
- ۶۸۶۳ گفتن عایشه رضی الله عنها مصطفی را علیه السلام کی تو بی مصلی بهر جا نماز میکنی چونست
- ۶۸۶۴ از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
- ۶۸۶۵ در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف
- ۶۸۶۶ در صبرو تسلیم
- ۶۸۶۷ جواب گفتن خر روباه را
- ۶۸۶۸ وله ایضا
- ۶۸۶۹ غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست
- ۶۸۷۰ فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت
- ۶۸۷۱ خوش بود گر تو یار ما باشی
- ۶۸۷۲ سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود
- ۶۸۷۳ قصهی سوال کردن عایشه رضی الله عنها از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامههای تو چون تر نیست
- ۶۸۷۴ صورت او را ز معنی آشنایی با دلست
- ۶۸۷۵ صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست
- ۶۸۷۶ دل من در هوای روی فرخ
- ۶۸۷۷ دیدن خوارزمشاه رحمه الله در سیران در موکب خود اسپی بس نادر و تعلق دل شاه به حسن و چستی آن اسپ و سرد کردن عمادالملک آن اسپ را در دل شاه و گزیدن شاه گفت او را بر دید خویش چنانک حکیم رحمةالله علیه در …
- ۶۸۷۸ عهد خونین
- ۶۸۷۹ از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت
- ۶۸۸۰ ای پیش تو ماه آسمان خیره
- ۶۸۸۱ با من بت من تیغ جفا آخته دارد
- ۶۸۸۲ در مرثیهی عمدة الدین محمد بن اسعد از ائمهی شافعیه
- ۶۸۸۳ بیان اشارت سلام سوی دست راست در قیامت از هیبت محاسبه حق از انبیا استعانت و شفاعت خواستن
- ۶۸۸۴ زین حلاوتها که در کنج لب شیرین تست
- ۶۸۸۵ در چگونگی دیدار کالبد در خواب
- ۶۸۸۶ نور ایمان از بیاض روی اوست
- ۶۸۸۷ این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
- ۶۸۸۸ نگارا، جسمت از جان آفریدند
- ۶۸۸۹ آنزمان مهر تو میجست که پیمان میبست
- ۶۸۹۰ نه چو شیرین لبت شکر باشد
- ۶۸۹۱ در بی ثباتی جهان
- ۶۸۹۲ حدیث بخشش جان و نوازش از ملک غازی مسلمانان دهلی را به لطف بی حد و بی مر
- ۶۸۹۳ صبا آمد ولی دل باز نامد
- ۶۸۹۴ در مدح شمسالدین بهروز
- ۶۸۹۵ کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود
- ۶۸۹۶ جلوس شه غیاث الدین و دنیا تغلق غازی فراز تخت سلطانی چو افریدون و اسکندر
- ۶۸۹۷ رخسار تو شمع کایناتست
- ۶۸۹۸ نگارا از من مسکین چه خیزد
- ۶۸۹۹ در تقریر معنی توکل حکایت آن زاهد کی توکل را امتحان میکرد از میان اسباب و شهر برون آمد و از قوارع و رهگذر خلق دور شد و ببن کوهی مهجوری مفقودی در غایت گرسنگی سر بر سر سنگی نهاد و خفت و با خود گفت تو…
- ۶۹۰۰ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۶۹۰۱ شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن
- ۶۹۰۲ در تاریخ فوت سلطان سنجر
- ۶۹۰۳ از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت
- ۶۹۰۴ رنگ عاشق چو زعفران باشد
- ۶۹۰۵ افتاده بازم در سر هوائی
- ۶۹۰۶ در ستایش ملک الرسا شمس الدین محمودبن علی
- ۶۹۰۷ بیا ای جان نو داده جهان را
- ۶۹۰۸ ماه مصرم، در حجاب چاه کنعان ماندهام
- ۶۹۰۹ ماخذهی یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
- ۶۹۱۰ وله ایضا
- ۶۹۱۱ این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
- ۶۹۱۲ بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت
- ۶۹۱۳ اصل نفع و ضر و مایهی خوب و زشت و خیر و شر
- ۶۹۱۴ هم ز وصف لبت زبان خجلست
- ۶۹۱۵ نور رخ تو قمر ندارد
- ۶۹۱۶ در ستایش اهل رضا و خرسندی
- ۶۹۱۷ بیان این خبر کی کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله
- ۶۹۱۸ هر زمانی بر دلم باری رسد
- ۶۹۱۹ تفسیر بیت حکم رضیالله عنه «آسمانهاست در ولایت جان کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست کوههای بلند و دریاهاست»
- ۶۹۲۰ دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
- ۶۹۲۱ در مدح امین الدین رازی
- ۶۹۲۲ عیبجو
- ۶۹۲۳ در یاد کردن دوره زندگی پس از مرگ
- ۶۹۲۴ شمع رویت را دلم پروانهای است
- ۶۹۲۵ از پسته تنگ خود آن یار شکر بوسه
- ۶۹۲۶ در طیبت
- ۶۹۲۷ ترک کمان کشیده دو چشم سیاه تست
- ۶۹۲۸ اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
- ۶۹۲۹ تصورات مرد حازم
- ۶۹۳۰ در ستایش فخر الدین شروان شاه منوچهر
- ۶۹۳۱ ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
- ۶۹۳۲ شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم
- ۶۹۳۳ زهی لعل لبت درج لالی
- ۶۹۳۴ وله ایضا
- ۶۹۳۵ کرامات آن درویش کی در کشتی متهمش کردند
- ۶۹۳۶ شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
- ۶۹۳۷ معروفی بود زن سلیطهای داشت او را به قاضی برده بود و رنج مینمود در حق وی گوید
- ۶۹۳۸ انجمن شهر ملای گلست
- ۶۹۳۹ رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت
- ۶۹۴۰ در خطر مخلصان و نازکی آداب عبودیت و وقت آزمایشهای حق سبحانه
- ۶۹۴۱ قوله علیه السلام من بشرنی بخروج صفر بشرته بالجنة
- ۶۹۴۲ عشاق بجز یار سر انداز نخواهند
- ۶۹۴۳ آنی که چو تو گردش ایام ندارد
- ۶۹۴۴ شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
- ۶۹۴۵ ای به هوا و مراد این تن غدار
- ۶۹۴۶ غرور نیکبختان
- ۶۹۴۷ بسوزانیم سودا و جنون را
- ۶۹۴۸ گر جمله تویی همه جهان چیست
- ۶۹۴۹ رجوع کردن به قصهی آن پایمرد و آن غریب وامدار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پایمرد خواجه را الی آخره
- ۶۹۵۰ از آن شکر که تو در پستهی دهان داری
- ۶۹۵۱ جواب دادن روبه خر را و تحریض کردن او خر را بر کسب
- ۶۹۵۲ گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست
- ۶۹۵۳ چگونگی زمین و هوا
- ۶۹۵۴ چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند
- ۶۹۵۵ ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست
- ۶۹۵۶ در هجو رشید وطواط
- ۶۹۵۷ در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره
- ۶۹۵۸ در مدح ناصرالدین طاهربن مظفر
- ۶۹۵۹ در اشتیاق
- ۶۹۶۰ ترا کز نیکوان یاری نباشد
- ۶۹۶۱ از یاد تو دل جدا نخواهد شد
- ۶۹۶۲ ایکه لبت آب شکر ریختست
- ۶۹۶۳ در مدح امام بزرگ شیخ قطب الدین ابوالمظفر العبادی
- ۶۹۶۴ دارد به سوی یاری مسکین دلم هوائی
- ۶۹۶۵ مرا گر چون تو دلداری نباشد
- ۶۹۶۶ تا لب تو آنچه بهتر آن برد
- ۶۹۶۷ مدح زینالدین عبدالله را گوید و حضور میزبان را خواهد
- ۶۹۶۸ یکی خانه کردند بس خوب و دلبر
- ۶۹۶۹ یاری دل ما به رایگان برد
- ۶۹۷۰ پرسیدن صدیقه رضیالله عنها از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی سر باران امروزینه چه بود
- ۶۹۷۱ ای دلشده دلربای من کیست
- ۶۹۷۲ تشنیع صوفیان بر آن صوفی کی پیش شیخ بسیار میگوید
- ۶۹۷۳ در رثاء امام محمد بن یحیی خراسانی و خفه شدن او به دست غزان
- ۶۹۷۴ دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی
- ۶۹۷۵ از سر کوی تو گر عزم سفر میداشتم
- ۶۹۷۶ سلیمانا بیار انگشتری را
- ۶۹۷۷ وله ایضا
- ۶۹۷۸ گفتن خواجه در خواب به آن پایمرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی …
- ۶۹۷۹ گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست
- ۶۹۸۰ ز پیش دیده تا جانان من رفت
- ۶۹۸۱ از جام عشق بین همه باغ و بهار مست
- ۶۹۸۲ تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
- ۶۹۸۳ مثال
- ۶۹۸۴ مشورت کردن فرعون با ایسیه در ایمان آوردن به موسی علیهالسلام
- ۶۹۸۵ نگارینا به صحرا رو که صحرا حله میپوشد
- ۶۹۸۶ در پاس تندرستی از راه اعتدال
- ۶۹۸۷ دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
- ۶۹۸۸ جواب گفتن خر روباه را کی توکل بهترین کسبهاست کی هر کسبی محتاجست به توکل کی ای خدا این کار مرا راست آر و دعا متضمن توکلست و توکل کسبی است کی به هیچ کسبی دیگر محتاج نیست الی آخره
- ۶۹۸۹ فرشتهی انس
- ۶۹۹۰ در مدح محمد ترکین بغراخان
- ۶۹۹۱ ای که از سیم خام تن داری
- ۶۹۹۲ در شکر ایادی و انعام رئیس شمس الدین والی ارجیش
- ۶۹۹۳ هر سر موی تو را پیوندی از گیسوی تست
- ۶۹۹۴ باز دلم عیش و طرب میکند
- ۶۹۹۵ ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
- ۶۹۹۶ در عشق قرار بیقراری است
- ۶۹۹۷ عذر گفتن فقیر به شیخ
- ۶۹۹۸ نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
- ۶۹۹۹ کارم از دست دل فرو بستست
- ۷۰۰۰ وله ایضا
- ۷۰۰۱ ای زده تکیه بر بلند سریر
- ۷۰۰۲ چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست
- ۷۰۰۳ دل و جان را در این حضرت بپالا
- ۷۰۰۴ عشق تو به هر دلی فرو ناید
- ۷۰۰۵ حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید
- ۷۰۰۶ دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست
- ۷۰۰۷ در مدح سرهنگ محمدبن فرج نو آبادی
- ۷۰۰۸ در شکر
- ۷۰۰۹ منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
- ۷۰۱۰ در مدح اقضیالقضاة علی و آمدن به عیادت خاقانی
- ۷۰۱۱ مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن
- ۷۰۱۲ کیفیتی که دیدم از آن چشم نیم مست
- ۷۰۱۳ قصهی باز پادشاه و کمپیر زن
- ۷۰۱۴ فریاد حسرت
- ۷۰۱۵ به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت
- ۷۰۱۶ روز وصل دوستداران یاد باد
- ۷۰۱۷ چگونگی رفتن جان از جسم
- ۷۰۱۸ ای ز آفتاب رویت مه برده شرمساری
- ۷۰۱۹ انکار کردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی و پریدن ایشان و ناپیدا شدن در پردهی غیب و حیران شدن دقوقی کی در هوا رفتند یا در زمین
- ۷۰۲۰ هنگام حبس در عزلت و قناعت و تخلص به مدح خاتم انبیاء
- ۷۰۲۱ بقیهی قصهی پیر چنگی و بیان مخلص آن
- ۷۰۲۲ هر که او دعوی مستی میکند
- ۷۰۲۳ زلفت به پریشانی دل برد به پیشانی
- ۷۰۲۴ بیعشق توام به سر نخواهد شد
- ۷۰۲۵ با یار ز من خبر بگویید
- ۷۰۲۶ فیالحکمة والنصیحة
- ۷۰۲۷ در مدح صفوةالدین مریم خاتون
- ۷۰۲۸ عزم کجا کردهای باز که برخاستی
- ۷۰۲۹ هنگام گلست باده باید
- ۷۰۳۰ تمثیل موبد اول
- ۷۰۳۱ حسن تو بر ماه لشکر میکشد
- ۷۰۳۲ گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت
- ۷۰۳۳ در مذمت کسی
- ۷۰۳۴ بیان دعویی که عین آن دعوی گواه صدق خویش است
- ۷۰۳۵ در مدح صاحب اوحدالدین اسحق
- ۷۰۳۶ در نعت امام هشتم (ع)
- ۷۰۳۷ در شکایت از روزگار و مدح پیغمبر بزرگوار و یاد از کعبهی معظمه
- ۷۰۳۸ باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او
- ۷۰۳۹ طریق عشق جانا بی بلا نیست
- ۷۰۴۰ قصهی آن زن کی طفل او بر سر ناودان غیژید و خطر افتادن بود و از علی کرمالله وجهه چاره جست
- ۷۰۴۱ چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست
- ۷۰۴۲ خطی کز تیره شب برخور نوشتست
- ۷۰۴۳ در مرثیهی اهل بیت خود
- ۷۰۴۴ خبر کن ای ستاره یار ما را
- ۷۰۴۵ ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم
- ۷۰۴۶ فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته
- ۷۰۴۷ فروغ جمالت نظر برنتابد
- ۷۰۴۸ ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر،
- ۷۰۴۹ اشعث طماع عهد خود جمال قصه خوان
- ۷۰۵۰ مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
- ۷۰۵۱ با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
- ۷۰۵۲ در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر از بیت المال بن مرد ده کی در گورستان خفته است
- ۷۰۵۳ روی تو، که قبلهی جهانست
- ۷۰۵۴ زلف پر تابت ما در تاب کرد
- ۷۰۵۵ در مرتبهی عقل و جان
- ۷۰۵۶ بیان استمداد عارف از سرچشمهی حیات ابدی و مستغنی شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمههای آبهای بیوفا کی علامة ذالک التجافی عن دار الغرور کی آدمی چون بر مددهای آن چشمهها اعتماد کند در طلب چشمهی باقی …
- ۷۰۵۷ فریب آشتی
- ۷۰۵۸ جمالت آفتاب هر نظر باد
- ۷۰۵۹ جانا به یک کرشمه دل و جان همی بری
- ۷۰۶۰ به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
- ۷۰۶۱ تمثیل موبد دوم
- ۷۰۶۲ سخن عشق جز اشارت نیست
- ۷۰۶۳ جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست
- ۷۰۶۴ قطع نظر ز دشمن ما کرد چشم دوست
- ۷۰۶۵ گر آن مه را وفا بودی چه بودی
- ۷۰۶۶ در هجو رشید وطواط
- ۷۰۶۷ در پاسخ پرسش سلطان سنجر دربارهی مذهب
- ۷۰۶۸ در معنی دل
- ۷۰۶۹ ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
- ۷۰۷۰ در حماسه و نکوهش حسودان و سخنی در حکمت
- ۷۰۷۱ سجده کردن یحیی علیه السلام در شکم مادر مسیح را علیه السلام
- ۷۰۷۲ دست در دامن رنگین بهاری نزدم
- ۷۰۷۳ مشورت کردن فرعون با وزیرش هامان در ایمان آوردن به موسی علیهالسلام
- ۷۰۷۴ خوی او از خامکاری کم نکرد
- ۷۰۷۵ رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام
- ۷۰۷۶ نقد غمت که حاصل دنیا و دین ماست
- ۷۰۷۷ آب حیات منست خاک سر کوی دوست
- ۷۰۷۸ ماهی، که لبش بجای جانست
- ۷۰۷۹ چو او باشد دل دلسوز ما را
- ۷۰۸۰ فلسفه
- ۷۰۸۱ روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره
- ۷۰۸۲ صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
- ۷۰۸۳ حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد میکرد و میگفت الحمدلله کی من بد نمیاندیشم با تو «بیت م…
- ۷۰۸۴ دلبرا حسن رخت میندهد دستوری
- ۷۰۸۵ نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند ما روی مبارک ترا بهنگام وعظ نمیبینیم و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم …
- ۷۰۸۶ هر که در بند زلف یار بود
- ۷۰۸۷ ای ذات تو ناشده مصور
- ۷۰۸۸ در مدح
- ۷۰۸۹ عاشقی تا در دل ما راه کرد
- ۷۰۹۰ در مناجات باری تعالی
- ۷۰۹۱ بیداد غم از دلم بگوید
- ۷۰۹۲ بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
- ۷۰۹۳ سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
- ۷۰۹۴ زلفت چو به دلبری درآمد
- ۷۰۹۵ خم ابروی او در جانفزائی
- ۷۰۹۶ در مدح جلالالدین محمد
- ۷۰۹۷ در مدح خواجه معین الدین ابونصر احمدبن فضل غزنوی
- ۷۰۹۸ در شکر
- ۷۰۹۹ اشکال آوردن برین قصه
- ۷۱۰۰ شمشیر کین باز آن صنم برقصه دلها می کشد
- ۷۱۰۱ گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت
- ۷۱۰۲ ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
- ۷۱۰۳ تمثیل موبد سوم
- ۷۱۰۴ در موعظه
- ۷۱۰۵ مرا حلوا هوس کردست حلوا
- ۷۱۰۶ عشق را اندر دو عالم هیچ پذرفتار نیست
- ۷۱۰۷ شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم وسال کردن از مدعی علیه
- ۷۱۰۸ مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
- ۷۱۰۹ شادی به روزگار گدایان کوی دوست
- ۷۱۱۰ در تحقیق دل و نفس به مذهب اهل سلوک
- ۷۱۱۱ تزییف سخن هامان علیهاللعنه
- ۷۱۱۲ داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت
- ۷۱۱۳ ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست
- ۷۱۱۴ ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد
- ۷۱۱۵ بنالم به تو ای علیم قدیر
- ۷۱۱۶ حسن خوبان عزیز چندانست
- ۷۱۱۷ رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهی ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا ا…
- ۷۱۱۸ قائد تقدیر
- ۷۱۱۹ اظهار معجزهی پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سخن آمدن سنگریزه در دست ابوجهل علیه اللعنه و گواهی دادن سنگریزه بر حقیت محمد صلی الله علیه و سلم به رسالت او
- ۷۱۲۰ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
- ۷۱۲۱ غالب شدن حیلهی روباه بر استعصام و تعفف خر و کشیدن روبه خر را سوی شیر به بیشه
- ۷۱۲۲ ای رخ تو شاه ملک دلبری
- ۷۱۲۳ مطلع دوم
- ۷۱۲۴ تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
- ۷۱۲۵ دیدن ایشان در قصر این قلعهی ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست
- ۷۱۲۶ در عشق
- ۷۱۲۷ تمثیل موبد چهارم
- ۷۱۲۸ حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد
- ۷۱۲۹ در نعت علی (ع)
- ۷۱۳۰ درد جانان عین درمان است گویی نیست هست
- ۷۱۳۱ جواب اشکال
- ۷۱۳۲ در مدح عز الدین ابو عمران
- ۷۱۳۳ ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر
- ۷۱۳۴ نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
- ۷۱۳۵ تو منکری ولیک ، به من مهربانیت
- ۷۱۳۶ هر که درین درد گرفتار نیست
- ۷۱۳۷ روی خوبت نهان چه خواهی کرد
- ۷۱۳۸ گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست
- ۷۱۳۹ حکم کردن داود علیه السلام برکشندهی گاو
- ۷۱۴۰ در دلتنگی و شکایت از روزگار و خوشدلی از گوشهگیری و قناعت
- ۷۱۴۱ جانم از غم بلب رسیدهی تست
- ۷۱۴۲ درد دلم را طبیب چاره ندانست
- ۷۱۴۳ امیر حسن خندان کن چشم را
- ۷۱۴۴ قدر هستی
- ۷۱۴۵ نومید شدن موسی علیهالسلام از ایمام فرعون به تاثیر کردن سخن هامان در دل فرعون
- ۷۱۴۶ حسن تو همیشه در فزون باد
- ۷۱۴۷ حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخها زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگی…
- ۷۱۴۸ ای که تو جان جهانی و جهان جانی
- ۷۱۴۹ بقیهی قصهی مطرب و پیغام رسانیدن امیرالممنین عمر رضی الله عنه باو آنچ هاتف آواز داد
- ۷۱۵۰ ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
- ۷۱۵۱ صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
- ۷۱۵۲ ناز کم کن که نکویی به کسی دیر نماند
- ۷۱۵۳ در مدح امیر اسفهسالار فخرالدین اینانج بلکا خاصبک
- ۷۱۵۴ مرا تاثیر عشقت بر دل آمد
- ۷۱۵۵ در عذر مستی
- ۷۱۵۶ بردن روبه خر را پیش شیر و جستن خر از شیر و عتاب کردن روباه با شیر کی هنوز خر دور بود تعجیل کردی و عذر گفتن شیر و لابه کردن روبه را شیر کی برو بار دگرش به فریب
- ۷۱۵۷ با روی دلفروزت سامان بنمیماند
- ۷۱۵۸ موعظه در وصول به عالم لاهوت
- ۷۱۵۹ در وصف کوشک صدر سعید ابوالحسن عمرانی
- ۷۱۶۰ تضرع آن شخص از داوری داود علیه السلام
- ۷۱۶۱ از کجا مست آمدی ای مه که غارت شد نماز
- ۷۱۶۲ منازعت امیران عرب با مصطفی علیهالسلام کی ملک را مقاسمت کن با ما تا نزاعی نباشد و جواب فرمودن مصطفی علیهالسلام کی من مامورم درین امارت و بحث ایشان از طرفین
- ۷۱۶۳ مطایبه در عذر مستی
- ۷۱۶۴ در نبوت پیغمبر اکرم
- ۷۱۶۵ در هجو
- ۷۱۶۶ ناز را رویی بباید همچو ورد
- ۷۱۶۷ کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست
- ۷۱۶۸ مرا خود با تو چیزی در میان هست
- ۷۱۶۹ ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم
- ۷۱۷۰ نوید آشنایی میدهد چشم سخنگویت
- ۷۱۷۱ دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست
- ۷۱۷۲ سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن
- ۷۱۷۳ خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است
- ۷۱۷۴ گر حرص زیردست و طمع زیر پای تست
- ۷۱۷۵ این باغ سراسر همه پر باد وزانست
- ۷۱۷۶ حکایت صدر جهان بخارا کی هر سایلی کی به زبان بخواستی از صدقهی عام بیدریغ او محروم شدی و آن دانشمند درویش به فراموشی و فرط حرص و تعجیل به زبان بخواست در موکب صدر جهان از وی رو بگردانید و او هر روز حیل…
- ۷۱۷۷ در وصف خاک مقدسی که از بالین حضرت ختمی مرتبت آورده بود
- ۷۱۷۸ به برج دل رسیدی بیست این جا
- ۷۱۷۹ در معنی سماع
- ۷۱۸۰ ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
- ۷۱۸۱ قلب مجروح
- ۷۱۸۲ گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست بمقام استغراق
- ۷۱۸۳ با یاد تو زهر بر شکر خندد
- ۷۱۸۴ خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
- ۷۱۸۵ کیست درین دور پیر اهل معانی
- ۷۱۸۶ وه! که کارم ز دست میبرود
- ۷۱۸۷ ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد
- ۷۱۸۸ در تعریض بر پندار رازی
- ۷۱۸۹ گفتن چهل قصه از کلیله و دمنه با چهل نکته
- ۷۱۹۰ ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
- ۷۱۹۱ ای یار سرود و آب انگور
- ۷۱۹۲ از روی نرم، سرزنش خار میکشم
- ۷۱۹۳ مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست
- ۷۱۹۴ گل چهرهای که مرغ دلم صید دام اوست
- ۷۱۹۵ در بیان آنک نقض عهد و توبه موجب بلا بود بلک موجب مسخ است چنانک در حق اصحاب سبت و در حق اصحاب مایدهی عیسی و جعل منهم القردة و الخنازیر و اندرین امت مسخ دل باشد و به قیامت تن را صورت دل دهند نعوذ بال…
- ۷۱۹۶ از تو کارم همچو زر بایست نیست
- ۷۱۹۷ در بیان آنک شناسای قدرت حق نپرسد کی بهشت و دوزخ کجاست
- ۷۱۹۸ عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
- ۷۱۹۹ در خلوت رفتن داود تا آنچ حقست پیدا شود
- ۷۲۰۰ جانا لب تو پیشکش از ما چه ستاند
- ۷۲۰۱ پذیرا آمدن سخن باطل در دل باطلان
- ۷۲۰۲ کارآگاه
- ۷۲۰۳ بکت عینی غداه البین دمعا
- ۷۲۰۴ دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
- ۷۲۰۵ حکایت آن دو برادر یکی کوسه و یکی امرد در عزب خانهای خفتند شبی اتفاقا امرد خشتها بر مقعد خود انبار کرد عاقبت دباب دب آورد و آن خشتها را به حیله و نرمی از پس او برداشت کودک بیدار شد به جنگ کی این خشت…
- ۷۲۰۶ ایا خلاصهی خوبان کراست در همه دنیی
- ۷۲۰۷ در ستایش علیبن حسن بحری
- ۷۲۰۸ در ستایش سلطان غیاث الدین محمد بن محمود بن محمد بن ملک شاه سلجوقی
- ۷۲۰۹ بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
- ۷۲۱۰ در صفت عارف و عرفان
- ۷۲۱۱ هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد
- ۷۲۱۲ اندرین ره هر که او یکتا شود
- ۷۲۱۳ تفسیر دعای آن دو فرشته کی هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند کی اللهم اعط کل منفق خلفا اللهم اعط کل ممسک تلفا و بیان کردن کی آن منفق مجاهد راه حقست نی مسرف راه هوا
- ۷۲۱۴ باز گل می آید دل در بلا خواهد فتاد
- ۷۲۱۵ در مدح دستور نظامالملک صدرالدین محمد
- ۷۲۱۶ جانا دلم از غمت به جان آمد
- ۷۲۱۷ ایضاله
- ۷۲۱۸ دوم بار آمدن روبه بر این خر گریخته تا باز بفریبدش
- ۷۲۱۹ عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد
- ۷۲۲۰ حکمت و اندرز سرائی حکیم نظامی
- ۷۲۲۱ دشمنان از وی دروغی گفته بودند خلوص خود و عذر مخدوم را گوید
- ۷۲۲۲ جواب دهری کی منکر الوهیت است و عالم را قدیم میگوید
- ۷۲۲۳ صفیالدین موفق هیزمی به انوری وعده کرد و حکیم غلام خود را به طلب آن فرستاد چون به وعده وفا نکرد این قطعه در هجو او گفت
- ۷۲۲۴ دعوت به آزادگی و عدالتخواهی
- ۷۲۲۵ شهسوارانی که فتح قلعهی دین کردهاند
- ۷۲۲۶ تو بشکن چنگ ما را ای معلا
- ۷۲۲۷ بالبدیهه در صفت خربزه
- ۷۲۲۸ حکم کردن داود بر صاحب گاو کی از سر گاو برخیز و تشنیع صاحب گاو بر داود علیه السلام
- ۷۲۲۹ خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
- ۷۲۳۰ هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
- ۷۲۳۱ در توحید
- ۷۲۳۲ جستن آن درخت کی هر که میوهی آن درخت خورد نمیرد
- ۷۲۳۳ با تجرد چون مسیح آزار سوزن میکشم
- ۷۲۳۴ در تفسیر این خبر کی مصطفی صلواتالله علیه فرمود منهومان لا یشبعان طالب الدنیا و طالب العلم کی این علم غیر علم دنیا باید تا دو قسم باشد اما علم دنیا هم دنیا باشد الی آخره و اگر همچنین شود کی طالب الد…
- ۷۲۳۵ ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست
- ۷۲۳۶ صحبت معشوق انتظار نیرزد
- ۷۲۳۷ آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
- ۷۲۳۸ هجران رفیق بخت زبون کسی مباد
- ۷۲۳۹ گر به دست آوریم دامن دوست
- ۷۲۴۰ قصهی خلیفه کی در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت
- ۷۲۴۱ مطلع دوم
- ۷۲۴۲ هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور
- ۷۲۴۳ کارگاه حریر
- ۷۲۴۴ دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست
- ۷۲۴۵ پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
- ۷۲۴۶ دی مرا گفت آن مه ختنی
- ۷۲۴۷ مهر تو بر دیگران نتوان نهاد
- ۷۲۴۸ نگارینی که با ما مینپاید
- ۷۲۴۹ عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد
- ۷۲۵۰ تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست
- ۷۲۵۱ برای تو فدا کردیم جانها
- ۷۲۵۲ از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
- ۷۲۵۳ صفت شیرویه و انجام کار خسرو
- ۷۲۵۴ در تحقیق زیارت قبور
- ۷۲۵۵ پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
- ۷۲۵۶ به دامن میدود اشکم، گریبان میدرد هوشم
- ۷۲۵۷ مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
- ۷۲۵۸ در مرثیهی فلکی شروانی
- ۷۲۵۹ تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد
- ۷۲۶۰ تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است
- ۷۲۶۱ بحث کردن آن سه شهزاده در تدبیر آن واقعه
- ۷۲۶۲ سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست
- ۷۲۶۳ منع کبر و غرور و مذمت دنیا
- ۷۲۶۴ کاروان چمن
- ۷۲۶۵ شرح کردن شیخ سر آن درخت با آن طالب مقلد
- ۷۲۶۶ مطلع سوم
- ۷۲۶۷ تفسیر این آیت کی و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق نیافریدمشان بهر همین کی شما میبینید بلک بهر معنی و حکمت باقیه کی شما نمیبینید آن را
- ۷۲۶۸ عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
- ۷۲۶۹ حکم کردن داود بر صاحب گاو کی جمله مال خود را به وی ده
- ۷۲۷۰ ای لب لعل تو را بنده بجان شیرینی
- ۷۲۷۱ برآمد سپاه بخار از بحار
- ۷۲۷۲ پردهی نو ساخت عشق، زخمهی نو در فزود
- ۷۲۷۳ جواب گفتن خر روباه را
- ۷۲۷۴ مرا، گرچه ز غم جان میبرآید
- ۷۲۷۵ قصهی اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی
- ۷۲۷۶ در هجو خواجه صلاح نامی
- ۷۲۷۷ ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
- ۷۲۷۸ رخ خوبت خدای میداند
- ۷۲۷۹ در مدح کمالالدین ابیسعد مسعود بن احمدالمستوفی
- ۷۲۸۰ خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد
- ۷۲۸۱ در قناعت و شکایت از روزگار
- ۷۲۸۲ مقالت برادر بزرگین
- ۷۲۸۳ نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
- ۷۲۸۴ کشتن شیرویه خسرو را
- ۷۲۸۵ در مدح صدرالامم کمالالدین محمود
- ۷۲۸۶ در مدح نصرالله بن داود سرخسی
- ۷۲۸۷ گر کنی یاری و گر آزار بر من بگذرد
- ۷۲۸۸ خوبت آراست ای غلام ایزد
- ۷۲۸۹ هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست
- ۷۲۹۰ جانم از بادهی لعل تو خراب افتادست
- ۷۲۹۱ دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
- ۷۲۹۲ جواب گفتن روبه خر را
- ۷۲۹۳ خاقانی برای دوستی اسب و این شعر را فرستاد
- ۷۲۹۴ نگه کن زده صف دو انبوه لشکر
- ۷۲۹۵ از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است
- ۷۲۹۶ منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را
- ۷۲۹۷ آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست
- ۷۲۹۸ وحی کردن حق به موسی علیهالسلام کی ای موسی من کی خالقم تعالی ترا دوست میدارم
- ۷۲۹۹ در تصدیق کرامات اولیا
- ۷۳۰۰ ز روی تست عید آثار ما را
- ۷۳۰۱ کارهای ما
- ۷۳۰۲ عزم کردن داود علیه السلام به خواندن خلق بدان صحرا کی راز آشکارا کند و حجتها را همه قطع کند
- ۷۳۰۳ در ستایش بهاء الدین محمد دبیر خوارزم شاه تکش بن ایل ارسلان
- ۷۳۰۴ زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
- ۷۳۰۵ آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
- ۷۳۰۶ مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
- ۷۳۰۷ ای شده حسن تو را پیشه جهان آرایی
- ۷۳۰۸ دل خون شد از توام خبر نیست
- ۷۳۰۹ مرا وصلت به جانی برنیاید
- ۷۳۱۰ زان پیش که دل ز جان برآید
- ۷۳۱۱ زهی مه رخ زهی زیبا بنامیزد بنامیزد
- ۷۳۱۲ در حسرت عمر گذشته
- ۷۳۱۳ بستهی بند تو از هر دو جهان آزادست
- ۷۳۱۴ بیخود ز نوای دل دیوانهی خویشم
- ۷۳۱۵ جان دادن شیرین در دخمه خسرو
- ۷۳۱۶ زان آستان که قبلهی ارباب دولت است
- ۷۳۱۷ خشم کردن پادشاه بر ندیم و شفاعت کردن شفیع آن مغضوب علیه را و از پادشاه درخواستن و پادشاه شفاعت او قبول کردن و رنجیدن ندیم از این شفیع کی چرا شفاعت کردی
- ۷۳۱۸ آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست
- ۷۳۱۹ پند بدادمت من، ای پور، پار
- ۷۳۲۰ مطلع دوم
- ۷۳۲۱ ای مطرب دل برای یاری را
- ۷۳۲۲ کرباس و الماس
- ۷۳۲۳ در مدح علی بن حسن
- ۷۳۲۴ بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
- ۷۳۲۵ برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام
- ۷۳۲۶ اگر خورشید و مه نبود برین گردون مینایی
- ۷۳۲۷ عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد
- ۷۳۲۸ خوشتر از دانهی اشکم گهری پیدا نیست
- ۷۳۲۹ حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره
- ۷۳۳۰ در ره عشاق نام و ننگ نیست
- ۷۳۳۱ ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت …
- ۷۳۳۲ دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد
- ۷۳۳۳ گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا
- ۷۳۳۴ آخر این تیره شب هجر به پایان آید
- ۷۳۳۵ مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
- ۷۳۳۶ در حقیقت اجابت دعا
- ۷۳۳۷ در بیان آنک نادر افتد کی مریدی در مدعی مزور اعتقاد بصدق ببندد کی او کسی است و بدین اعتقاد به مقامی برسد کی شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند ولیکن بنادر نادر
- ۷۳۳۸ در مدح قاضی حمیدالدین
- ۷۳۳۹ در مدح مخدرةالکبری عصمة الدین مریم خاتون
- ۷۳۴۰ خبرم شدست کامشب سر یار خواهی آمد
- ۷۳۴۱ هرچه مرا روی تو به روی رساند
- ۷۳۴۲ صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن
- ۷۳۴۳ مدح شیخ امام جمالالاسلام
- ۷۳۴۴ قصهی بط بچگان کی مرغ خانگی پروردشان
- ۷۳۴۵ در مدح صاحب ناصرالدین طاهر
- ۷۳۴۶ در مدح بهرامشاه
- ۷۳۴۷ بت نو رسیدهی من هوس شکار دارد
- ۷۳۴۸ نتیجه افسانه خسرو و شیرین
- ۷۳۴۹ مرا مرنجان کایزد ترا برنجاند
- ۷۳۵۰ آمدن شیخ بعد از چندین سال از بیابان به شهر غزنین و زنبیل گردانیدن به اشارت غیبی و تفرقه کردن آنچ جمع آید بر فقرا هر که را جان عز لبیکست نامه بر نامه پیک بر پیکست چنانک روزن خانه باز باشد آفتاب و م…
- ۷۳۵۱ دل زخم تو را سپر ندارد
- ۷۳۵۲ باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
- ۷۳۵۳ در صفت ارشاد پیر
- ۷۳۵۴ روان گشتن شاهزادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولایت چین سوی معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزدیکتر باشند اگر چه راه وصل مسدودست به قدر امکان نزدیکتر شدن محمودست الی آخره
- ۷۳۵۵ سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
- ۷۳۵۶ اندر دل ما تویی نگارا
- ۷۳۵۷ از تو ای ترک ختن لعبت چین خوشتر نیست
- ۷۳۵۸ نشنودهای که دید یکی زیرک
- ۷۳۵۹ یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت
- ۷۳۶۰ رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
- ۷۳۶۱ در هجو رشید وطواط
- ۷۳۶۲ زهی چابک زهی شیرین بنامیزد بنامیزد
- ۷۳۶۳ مرا سر بلندی ز سودای اوست
- ۷۳۶۴ گفتن خلیل مر جبرئیل را علیهماالسلام چون پرسیدش کی الک حاجة خلیل جوابش داد کی اما الیک فلا
- ۷۳۶۵ کعبهی دل
- ۷۳۶۶ دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
- ۷۳۶۷ زهی خورشید را داده رخ تو حسن و زیبایی
- ۷۳۶۸ برون رفتن به سوی آن درخت
- ۷۳۶۹ همای اوج سعادت به دام ما افتد
- ۷۳۷۰ مطلع سوم
- ۷۳۷۱ طمع وصل تو مجالم نیست
- ۷۳۷۲ صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
- ۷۳۷۳ نصحیت کردن زن مر شوی را کی سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون کی این سخنها اگرچه راستست این مقام توکل ترا نیست و این سخن گفتن فوق مقام و معاملهی خود زیان دارد و کبر مقتا عند ال…
- ۷۳۷۴ بوسه گه آسمان نعل سمند تو باد
- ۷۳۷۵ چه رنگهاست که آن شوخ دیده نامیزد
- ۷۳۷۶ به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
- ۷۳۷۷ در نصیحت فرزند خود محمد گوید
- ۷۳۷۸ درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
- ۷۳۷۹ در مدح قاضی نجمالدین حسن غزنوی
- ۷۳۸۰ تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست
- ۷۳۸۱ غمزهی او حشر فتنه به هر جا ببرد
- ۷۳۸۲ هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
- ۷۳۸۳ حیران شدن حاجیان در کرامات آن زاهد کی در بادیه تنهاش یافتند
- ۷۳۸۴ دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست
- ۷۳۸۵ ای جان و قوام جمله جانها
- ۷۳۸۶ در مدح عز الدین امیر یوسف سپه سالار
- ۷۳۸۷ در معنی لولاک لما خلقت الافلاک
- ۷۳۸۸ کمان قضا
- ۷۳۸۹ حکایت امرء القیس کی پادشاه عرب بود و به صورت عظیم به جمال بود یوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زلیخا مردهی او و او شاعر طبع قفا نبک من ذکری حبیب و منزل چون همه زنان او را به جان میجستند ای عجب غزل او…
- ۷۳۹۰ دل در غم چون تو بیوفایی
- ۷۳۹۱ مطالبه کردن موسی علیهالسلام حضرت را کی خلقت خلقا اهلکتهم و جواب آمدن
- ۷۳۹۲ آفتاب رخ تو پنهان نیست
- ۷۳۹۳ قصاص فرمودن داود علیه السلام خونی را بعد از الزام حجت برو
- ۷۳۹۴ در شکایت از روزگار و دوستان و ستایش تهمتن پهلوان
- ۷۳۹۵ کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
- ۷۳۹۶ صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار میآید
- ۷۳۹۷ ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
- ۷۳۹۸ در شرح حال اهل زرق و تلبیس
- ۷۳۹۹ بشکست دل تنگ من خسته کزین دست
- ۷۴۰۰ حسن تو گر بر همین قرار بماند
- ۷۴۰۱ در مدح ناصرالدین طاهر و وصف ربیع
- ۷۴۰۲ در کین گشاد چشمت به خیال خود بگو تا
- ۷۴۰۳ در شکایت
- ۷۴۰۴ زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
- ۷۴۰۵ در مدح ناصرالدین طاهر و تهنیت رمضان و تحویل حمل
- ۷۴۰۶ نصیحت کردن مرد مر زن را کی در فقیران به خواری منگر و در کار حق به گمان کمال نگر و طعنه مزن در فقر و فقیران به خیال و گمان بینوایی خویشتن
- ۷۴۰۷ دل من ز زلف و رویت شد اسیر و چون نگردد
- ۷۴۰۸ در نکوهش حرص و هوی و هوس
- ۷۴۰۹ طاقت عشق تو زین بیشم نماند
- ۷۴۱۰ در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را
- ۷۴۱۱ از کسی یخ خواهد
- ۷۴۱۲ بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بیصبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مر…
- ۷۴۱۳ کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
- ۷۴۱۴ شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
- ۷۴۱۵ میکنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم
- ۷۴۱۶ ای سخت گرفته جادوی را
- ۷۴۱۷ مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست
- ۷۴۱۸ دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
- ۷۴۱۹ با کفر زلفت ای جان ایمان چه کار دارد
- ۷۴۲۰ بیان آنک روح حیوانی و عقل جز وی و وهم و خیال بر مثال دوغند و روح کی باقیست درین دوغ همچون روغن پنهانست
- ۷۴۲۱ در مدح علاء الدین اتسز شاه خوارزم
- ۷۴۲۲ رفتن این شیخ در خانهی امیری بهر کدیه روزی چهار بار به زنبیل به اشارت غیب و عتاب کردن امیر او را بدان وقاحت و عذر گفتن او امیر را
- ۷۴۲۳ دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست
- ۷۴۲۴ گر صبر دل از تو هست و گر نیست
- ۷۴۲۵ در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟
- ۷۴۲۶ بیان آنک نفس آدمی بجای آن خونیست کی مدعی گاو گشته بود و آن گاو کشنده عقلست و داود حقست یا شیخ کی نایب حق است کی بقوت و یاری او تواند ظالم را کشتن و توانگر شدن به روزی بیکسب و بیحساب
- ۷۴۲۷ کوته نظر
- ۷۴۲۸ ای تو را آروزی نعمت و ناز
- ۷۴۲۹ تو قبلهی دل و جانی چو روی بنمایی
- ۷۴۳۰ مطلع دوم
- ۷۴۳۱ گهی درد تو درمان مینماید
- ۷۴۳۲ سرو چون قد خرامان تو نیست
- ۷۴۳۳ در منع تقلید
- ۷۴۳۴ در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهی وجود خود بیند تابهی کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر با…
- ۷۴۳۵ کس نیست کاو به لعل تو خونش سبیل نیست
- ۷۴۳۶ نامه نبشتن پیغمبر به خسرو
- ۷۴۳۷ در ترک شهوترانی
- ۷۴۳۸ چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست
- ۷۴۳۹ چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
- ۷۴۴۰ از دور بدیده شمس دین را
- ۷۴۴۱ دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
- ۷۴۴۲ بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهی هم…
- ۷۴۴۳ آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است
- ۷۴۴۴ در حکمت و موعظت
- ۷۴۴۵ پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست
- ۷۴۴۶ خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد
- ۷۴۴۷ کودک آرزومند
- ۷۴۴۸ گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان
- ۷۴۴۹ الا ای شمع دل را روشنایی
- ۷۴۵۰ معشوق که او چابک و چالاک نباشد
- ۷۴۵۱ دور سوم در شرح معاد خلایق و احوال آخرت
- ۷۴۵۲ گریان شدن امیر از نصیحت شیخ و عکس صدق او و ایثار کردن مخزن بعد از آن گستاخی و استعصام شیخ و قبول ناکردن و گفتن کی من بیاشارت نیارم تصرفی کردن
- ۷۴۵۳ در مدح امام ناصر الدین ابراهیم
- ۷۴۵۴ کسی پر خانه دشتی دید هرگز
- ۷۴۵۵ آوازهی جمالت چون از جهان برآمد
- ۷۴۵۶ ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
- ۷۴۵۷ هر دلی کز عشق تو آگاه نیست
- ۷۴۵۸ مثال دیگر هم درین معنی
- ۷۴۵۹ مرا درد تو درمان مینماید
- ۷۴۶۰ در مدح متمن الحضرة سعدالدین اسعد بن اسماعیل
- ۷۴۶۱ صاحب ناصرالدین دارو خورده بود او را تهنیت گفته
- ۷۴۶۲ دلبران مهرنمایند و وفا نیز کنند
- ۷۴۶۳ درد تو دلا نهان نماند
- ۷۴۶۴ در نکوهش بغداد
- ۷۴۶۵ در همه آفاق دلداری نماند
- ۷۴۶۶ آن کس که به دست جام دارد
- ۷۴۶۷ مخدوم حکیم را در سرای خاص جای داد در شکر آن گوید
- ۷۴۶۸ در شکایت و عزلت
- ۷۴۶۹ گوش من از پی نام تو به هر کوی بماند
- ۷۴۷۰ دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
- ۷۴۷۱ در صفت افلاک و بروج و مدح ناصرالدین طاهربن المظفر
- ۷۴۷۲ پیکی مرا به سوی تو غیر از نسیم نیست
- ۷۴۷۳ در تمجید و توحید حضرت باری
- ۷۴۷۴ درهم است آن بت طناز نمیدانم چیست
- ۷۴۷۵ هر دل که قرین غم نباشد
- ۷۴۷۶ وصل تو به وهم در نمیآید
- ۷۴۷۷ معراج پیغمبر
- ۷۴۷۸ ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست
- ۷۴۷۹ مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهی خویش
- ۷۴۸۰ کوه و کاه
- ۷۴۸۱ دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد
- ۷۴۸۲ در سبب مرگ طبیعی
- ۷۴۸۳ هر که او دیدهی مردم کش مستت دیدست
- ۷۴۸۴ کیست که از عشق تو پردهی او پاره نیست
- ۷۴۸۵ حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ میطلبی از یسار به مصر وفا شود آنجا گنجیست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسی گفت من خواب دیدهایم کی گنجیست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و…
- ۷۴۸۶ ای باد صبا، به کوی آن یار
- ۷۴۸۷ بنمود وفا از این جا
- ۷۴۸۸ ای خداوند این کبود خراس
- ۷۴۸۹ اشارت آمدن از غیب به شیخ کی این دو سال به فرمان ما بستدی و بدادی بعد ازین بده و مستان دست در زیر حصیر میکن کی آن را چون انبان بوهریره کردیم در حق تو هر چه خواهی بیابی تا یقین شود عالمیان را کی ورای…
- ۷۴۹۰ جان ندارد هر که جانانیش نیست
- ۷۴۹۱ حکایت آن پادشاهزاده کی پادشاهی حقیقی بوی روی نمود یوم یفرالمرء من اخیه و امه و ابیه نقد وقت او شد پادشاهی این خاک تودهی کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید …
- ۷۴۹۲ قصهی اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان
- ۷۴۹۳ در ذکر معاد و تجرد کلی
- ۷۴۹۴ در بیان این خبر کی انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل
- ۷۴۹۵ ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
- ۷۴۹۶ در مهر ماه زهدم و دینم خراب شد
- ۷۴۹۷ بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
- ۷۴۹۸ هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
- ۷۴۹۹ ز عشق اگر چه به هر گوشه داستانی هست
- ۷۵۰۰ عروس آوردن پادشاه فرزند خود را از خوف انقطاع نسل
- ۷۵۰۱ بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست
- ۷۵۰۲ اندرز و ختم کتاب
- ۷۵۰۳ کیفر بی هنر
- ۷۵۰۴ به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد
- ۷۵۰۵ در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
- ۷۵۰۶ در ستایش خواجه اسعد هروی
- ۷۵۰۷ چشم ما بر دوخت عشق و پردهی ما بردرید
- ۷۵۰۸ سبب تاخیر اجابت دعای ممن
- ۷۵۰۹ در حماسه و مدح خود
- ۷۵۱۰ برخیز و صبوح را بیارا
- ۷۵۱۱ در ستایش مظفر الدین قزل ارسلان ایلدگز
- ۷۵۱۲ وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست
- ۷۵۱۳ دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
- ۷۵۱۴ ای بستهی خود کرده دل خلق به ناموس
- ۷۵۱۵ دل در گره زلف تو بستیم دگر بار
- ۷۵۱۶ دانستن شیخ ضمیر سایل را بی گفتن و دانستن قدر وام وامداران بی گفتن کی نشان آن باشد کی اخرج به صفاتی الی خلقی
- ۷۵۱۷ عشق تو ز دل برید نتواند
- ۷۵۱۸ شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن
- ۷۵۱۹ در تهنیت دارو خوردن مجدالدین
- ۷۵۲۰ ای که عمر از پیسودای تو دادیم بباد
- ۷۵۲۱ در مدح ابوالمظفر ناصرالدین طاهربن مظفر
- ۷۵۲۲ در مدح بهرامشاه
- ۷۵۲۳ در مدح صاحب نظامالدین محمد
- ۷۵۲۴ اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را از جهت پسر و اعتراض کردن اهل حرم و ننگ داشتن ایشان از پیوندی درویش
- ۷۵۲۵ گر سر زلف تو از باد پریشان نشود
- ۷۵۲۶ طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را
- ۷۵۲۷ ایضا در تهنیت دارو خوردن مجدالدین
- ۷۵۲۸ خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
- ۷۵۲۹ گل رخسار تو چون دسته بستند
- ۷۵۳۰ مرد زان گفتن پیشمان شد چنان
- ۷۵۳۱ در تدبیر این سفر
- ۷۵۳۲ رجوع کردن به قصهی آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق
- ۷۵۳۳ دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
- ۷۵۳۴ تا چند تو پس روی به پیش آ
- ۷۵۳۵ عشق جز بخشش خدایی نیست
- ۷۵۳۶ به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد
- ۷۵۳۷ ما هوش خود با بادهی گلرنگ دادهایم
- ۷۵۳۸ از دوست به هر جوری بیزار نباید شد
- ۷۵۳۹ نهال گلشن دل نخل نو رسیدهی اوست
- ۷۵۴۰ مرد را خوار چه دارد؟ تن خوش خوارش
- ۷۵۴۱ هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست
- ۷۵۴۲ سبب دانستن ضمیرهای خلق
- ۷۵۴۳ یار اگر جلوه کند دادن این همه نیست
- ۷۵۴۴ صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان
- ۷۵۴۵ در مدح عصمت الدین خواهر منوچهر و شفیع آوردن برای اجزاهی سفر
- ۷۵۴۶ چو از برگ گلش سنبل دمیدست
- ۷۵۴۷ در شکایت از روزگار
- ۷۵۴۸ گذشتهی بی حاصل
- ۷۵۴۹ بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
- ۷۵۵۰ دل در گره زلف تو بستیم دگربار
- ۷۵۵۱ دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد
- ۷۵۵۲ در عروج روح به عالم اصلی
- ۷۵۵۳ مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی
- ۷۵۵۴ در موعظه و نصیحت و تخلص به ستایش بهاء الدین سعد بن احمد
- ۷۵۵۵ تأسف بر مرگ شمسالدین محمد جهان پهلوان
- ۷۵۵۶ دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد
- ۷۵۵۷ گرهی زلف بهم بر زده کاین مشک تتارست
- ۷۵۵۸ آیینهی تو سیاه رویی است
- ۷۵۵۹ چشم او قصد عقل و دین دارد
- ۷۵۶۰ من کیم، پروانهی شمعی که در کاشانه نیست
- ۷۵۶۱ چون خانه روی ز خانه ما
- ۷۵۶۲ ما نقش دلپذیر ورقهای سادهایم
- ۷۵۶۳ در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند
- ۷۵۶۴ آن که آیینهی صنع از روی نیکوی تو ساخت
- ۷۵۶۵ در نعت رسول اکرم (ص)
- ۷۵۶۶ دلبر، چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟
- ۷۵۶۷ با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
- ۷۵۶۸ گرگ و سگ
- ۷۵۶۹ آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سبا
- ۷۵۷۰ در مرثیهی اهل بیت خود
- ۷۵۷۱ غالب شدن مکر روبه بر استعصام خر
- ۷۵۷۲ هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
- ۷۵۷۳ رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسر…
- ۷۵۷۴ رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
- ۷۵۷۵ ای متحیر شده در کار خویش
- ۷۵۷۶ کار حسن تو رسیدست به جایی که سزد
- ۷۵۷۷ در مدح ملک نصرةالدین
- ۷۵۷۸ در مدح ضیاء الدین مودودبن احمد عصمی
- ۷۵۷۹ آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمیزند
- ۷۵۸۰ در بیان آنک شهزاده آدمی بچه است خلیفهی خداست پدرش آدم صفی خلیفهی حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمیبچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده
- ۷۵۸۱ لب لعلت به لطافت گرو از جان ببرد
- ۷۵۸۲ جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
- ۷۵۸۳ هرکرا عشقت به هم برمیزند
- ۷۵۸۴ شعاع چشمهی مهر از فروغ رخسارست
- ۷۵۸۵ در هجا
- ۷۵۸۶ دعوت به زهد و ستایش سید فضلالله
- ۷۵۸۷ در صفت افلاک و بروج و مدح صاحب ناصرالدین
- ۷۵۸۸ سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و اخرة
- ۷۵۸۹ لعلت اندر سخن شکر خاید
- ۷۵۹۰ بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة
- ۷۵۹۱ در شکایت از روزگار
- ۷۵۹۲ دیدم رخ خوب گلشنی را
- ۷۵۹۳ حکایت
- ۷۵۹۴ ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد
- ۷۵۹۵ زهی زیبا جمالی این چه روی است
- ۷۵۹۶ در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- ۷۵۹۷ ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست
- ۷۵۹۸ معجزه خواستن قوم از پیغامبران
- ۷۵۹۹ ما درین وحشت سرا آتش عنان افتادهایم
- ۷۶۰۰ در بیان فضیلت احتما و جوع
- ۷۶۰۱ رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست
- ۷۶۰۲ پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش
- ۷۶۰۳ ای دل، از هجران او زارم همی باید گریست
- ۷۶۰۴ گرگ و شبان
- ۷۶۰۵ در جواب مردی سروده که عنصری را بر او ترجیح داده است
- ۷۶۰۶ هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
- ۷۶۰۷ نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار
- ۷۶۰۸ متهم داشتن قوم انبیا را
- ۷۶۰۹ در ستایش خراسان و آرزوی وصول به آن مدح صدر جهان محیی الدین
- ۷۶۱۰ مثل
- ۷۶۱۱ دل از آن راحت جان نشکیبد
- ۷۶۱۲ بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند
- ۷۶۱۳ درتحقیق وصول عرفی
- ۷۶۱۴ حکایت آن زاهد کی در سال قحط شاد و خندان بود با مفلسی و بسیاری عیان و خلق میمردند از گرسنگی گفتندش چه هنگام شادیست کی هنگام صد تعزیت است گفت مرا باری نیست
- ۷۶۱۵ ما نقل باده را ز لب جام کردهایم
- ۷۶۱۶ در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- ۷۶۱۷ یگانهای در دل میزند به دست ارادت
- ۷۶۱۸ از زبان منجم ماوراء النهر که تقویم آورده بود گفتهاست
- ۷۶۱۹ آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست
- ۷۶۲۰ حقیر و بیخصم دیدن دیدههای حس صالح و ناقهی صالح علیهالسلام را چون خواهد کی حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگرچه غالب باشد آن خصم و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان…
- ۷۶۲۱ گره گشای
- ۷۶۲۲ به بوستان جمالت بهار بسیارست
- ۷۶۲۳ وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست
- ۷۶۲۴ دیدم شه خوب خوش لقا را
- ۷۶۲۵ شکرانهی صلت اسپهبد کیالواشیر
- ۷۶۲۶ چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
- ۷۶۲۷ هر دیده که بر تو یک نظر داشت
- ۷۶۲۸ مثل
- ۷۶۲۹ مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
- ۷۶۳۰ کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد
- ۷۶۳۱ غلام روی توام، ای غلام، باده بیار
- ۷۶۳۲ هرچ از وفا به جای من آن بیوفا کند
- ۷۶۳۳ آمدی باز و به نظاره برون آمد دل
- ۷۶۳۴ در مدح صاحب جلالالدین احمدبن مخلص
- ۷۶۳۵ در ذم طمع
- ۷۶۳۶ تاب روی تو آفتاب نداشت
- ۷۶۳۷ در تهنیت ماه رمضان و مدح مجد الدین ابوالحسن عمرانی
- ۷۶۳۸ در بیان علومی که همراه نفس شوند
- ۷۶۳۹ نوبت حسن ترا لطف تو گر پنج کند
- ۷۶۴۰ لب جانان دوای جان بخشد
- ۷۶۴۱ عمادالدین پیروزشاه وقتی به خانهی حکیم به عیادت آمده بود انوری در شکر آن گفته
- ۷۶۴۲ در مرثیهی شیخ الاسلام عمدة الدین محمد بن اسعد طوسی نیشابوری شافعی معروف به حفده
- ۷۶۴۳ دانم ای دوست که در خانه شرابت باشد
- ۷۶۴۴ ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
- ۷۶۴۵ روز وصلم قرار دیدن نیست
- ۷۶۴۶ بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
- ۷۶۴۷ بازگشتن آن شخص شادمان و مراد یافته و خدای را شکر گویان و سجده کنان و حیران در غرایب اشارات حق و ظهور تاویلات آن در وجهی کی هیچ عقلی و فهمی بدانجا نرسد
- ۷۶۴۸ ز ما بودی، جدا بودن روا نیست
- ۷۶۴۹ حکایت خرگوشان کی خرگوشی راپیش پیل فرستادند کی بگو کی من رسول ماه آسمانم پیش تو کی ازین چشمه آب حذر کن چنانک در کتاب کلیله تمام گفته است
- ۷۶۵۰ غمش را غیر دل سر منزلی نیست
- ۷۶۵۱ نگذاشت خواهد ایدرش
- ۷۶۵۲ گریهی بی سود
- ۷۶۵۳ گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند
- ۷۶۵۴ در مرثیهی سلطان شرق
- ۷۶۵۵ نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست
- ۷۶۵۶ آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
- ۷۶۵۷ خطاب به خواجه قوامالدین ابوالقاسم
- ۷۶۵۸ مرا از هر چه میبینم رخ دلدار اولیتر
- ۷۶۵۹ ساقی تو شراب لامکان را
- ۷۶۶۰ بیان آنک مجموع عالم صورت عقل کلست چون با عقل کل بکژروی جفا کردی صورت عالم ترا غم فزاید اغلب احوال چنانک دل با پدر بد کردی صورت پدر غم فزاید ترا و نتوانی رویش را دیدن اگر چه پیش از آن نور دیده بوده باش…
- ۷۶۶۱ در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان
- ۷۶۶۲ حکایت مریدی کی شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد او را نصیحت کرد به زبان و در ضمن نصیحت قوت توکل بخشیدش به امر حق
- ۷۶۶۳ خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد
- ۷۶۶۴ درصفت بهشت و مراتب آن
- ۷۶۶۵ صعبتر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش
- ۷۶۶۶ اول از خود بری توانم شد
- ۷۶۶۷ مکرر کردن برادران پند دادن بزرگین را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رمیدن او ازیشان شیدا و بیخود رفتن و خود را در بارگاه پادشاه انداختن بیدستوری خواستن لیک از فرط عشق و محبت نه از گستاخی و لاابالی …
- ۷۶۶۸ در مرثیهی نصرةالدین ابوالمظفر اصفهبد کیالواشیر
- ۷۶۶۹ جواب گفتن انبیا طعن ایشان را و مثل زدن ایشان را
- ۷۶۷۰ درد دل من از حد و اندازه درگذشت
- ۷۶۷۱ حکایت آن گاو کی تنها در جزیره ایست بزرگ حق تعالی آن جزیرهی بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علف گاو باشد تا به شب آن گاو همه را بخورد و فربه شود چون کوه پارهای چون شب شود خوابش نبرد از غصه و خوف ک…
- ۷۶۷۲ ما رخت خود به گوشهی عزلت کشیدهایم
- ۷۶۷۳ وصال حالت اگر عاشقی حلال کند
- ۷۶۷۴ گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
- ۷۶۷۵ در مرثیهی تاجالدین ابوبکر
- ۷۶۷۶ جز نقش تو در خیال نیست
- ۷۶۷۷ کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
- ۷۶۷۸ گفتار و کردار
- ۷۶۷۹ کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد
- ۷۶۸۰ در مرثیهی اسپهبد کیالواشیر
- ۷۶۸۱ در معنی آنک آنچ ولی کند مرید را نشاید گستاخی کردن و همان فعل کردن کی حلوا طبیب را زیان ندارد اما بیماران را زیان دارد و سرما و برف انگور را زیان ندارد اما غوره را زیان دارد کی در راهست کی لیغفرلک الله…
- ۷۶۸۲ گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت
- ۷۶۸۳ قصهی فرزندان عزیر علیهالسلام کی از پدر احوال پدر میپرسیدند میگفت آری دیدمش میآید بعضی شناختندش بیهوش شدند بعضی نشناختند میگفتند خود مژدهای داد این بیهوش شدن چیست
- ۷۶۸۴ نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولیتر
- ۷۶۸۵ سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست
- ۷۶۸۶ شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
- ۷۶۸۷ گفتی که گزیدهای تو بر ما
- ۷۶۸۸ ترک عاشق کش من ترک جفا خوش باشد
- ۷۶۸۹ گر وفا با جمال یار کند
- ۷۶۹۰ در جواب مکتوب عمادالدین پیروزشاه
- ۷۶۹۱ قال فیالتفاخر و شکایة الزمان
- ۷۶۹۲ مخلص ماجرای عرب و جفت او
- ۷۶۹۳ سرو در باغ اگر همچو تو موزون خیزد
- ۷۶۹۴ چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش؟
- ۷۶۹۵ در عذر
- ۷۶۹۶ دریغاگویی از نااهلی روزگار
- ۷۶۹۷ معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند
- ۷۶۹۸ بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی
- ۷۶۹۹ در مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی و تهنیت او به تشریف سلطان
- ۷۷۰۰ تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة
- ۷۷۰۱ حکایت
- ۷۷۰۲ مردمان دوستی چنین نکنند
- ۷۷۰۳ شعر قاضی تنوخی
- ۷۷۰۴ چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد
- ۷۷۰۵ دل عاشق به جان فرو ناید
- ۷۷۰۶ نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
- ۷۷۰۷ در شکایت از روزگار و مردم
- ۷۷۰۸ ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست
- ۷۷۰۹ ما گر چه در بلندی فطرت یگانهایم
- ۷۷۱۰ صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدن شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر روبه گفت …
- ۷۷۱۱ در عشق تو عقل سرنگون گشت
- ۷۷۱۲ مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن و نایب قاضی صندوق را خریدن باز سال دوم آمدن زن جوحی بر امید بازی پارینه و گفتن قاضی کی مرا آزاد کن و کسی دیگر را بجوی الی آخر القصه
- ۷۷۱۳ ای در درون جان ز دل من کرانه چیست
- ۷۷۱۴ گستاخ مکن تو ناکسان را
- ۷۷۱۵ ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست
- ۷۷۱۶ گل بی عیب
- ۷۷۱۷ پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت
- ۷۷۱۸ سر به سر از لطف جانی ای پسر
- ۷۷۱۹ جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
- ۷۷۲۰ دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست
- ۷۷۲۱ در معارج ارواح و ابدان و عذاب ایشان
- ۷۷۲۲ در مدح بهرامشاه
- ۷۷۲۳ در هجو رشید الدین وطواط
- ۷۷۲۴ گر سال عمر من به سر آید روا بود
- ۷۷۲۵ دل از آن دلستان به کس نرسد
- ۷۷۲۶ مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان کشتی ساختن
- ۷۷۲۷ ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم
- ۷۷۲۸ ای لبت میگون و جانم می پرست
- ۷۷۲۹ مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست
- ۷۷۳۰ حکایت آن راهب که روز با چراغ میگشت در میان بازار از سر حالتی کی او را بود
- ۷۷۳۱ چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
- ۷۷۳۲ دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
- ۷۷۳۳ در رثاء خانوادهی خود
- ۷۷۳۴ دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست
- ۷۷۳۵ گل پژمرده
- ۷۷۳۶ رفتن قاضی به خانهی زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره
- ۷۷۳۷ ای دلم مست چشمهی نوشت
- ۷۷۳۸ گردش این گنبد و مکر و دهاش
- ۷۷۳۹ سر بیمار گر آن چشم دل آزار نداشت
- ۷۷۴۰ بیان آنک عقل جزوی تا بگور بیش نبیند در باقی مقلد اولیا و انبیاست
- ۷۷۴۱ آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟
- ۷۷۴۲ کو مطرب عشق چست دانا
- ۷۷۴۳ روشنی طلعت تو ماه ندارد
- ۷۷۴۴ جان وصال تو تقاضا میکند
- ۷۷۴۵ در مفارقت دوستی
- ۷۷۴۶ آن کسان کز بر آن روی بدم می گویند
- ۷۷۴۷ در ستایش اسب صاحب ناصر الدین و تخلص به مدح او
- ۷۷۴۸ نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
- ۷۷۴۹ باد بازآمد و بوی گل وریحان آورد
- ۷۷۵۰ خطاب به خواجه غیاثالدین محمد
- ۷۷۵۱ در مذمت خزانهدار سلطان گفته و چون با هر گنجی ماریست تعبیر از خزانهدار به حیه کرده است
- ۷۷۵۲ در هجو یکی از وزرای شروانشاه
- ۷۷۵۳ دل به عشقش رخ به خون تر میکند
- ۷۷۵۴ باز هم در مرثیهی خانوادهی خویش
- ۷۷۵۵ در مدح سلطان غیاث الدین ابوشجاع سلیمان شاهبن محمد
- ۷۷۵۶ عشق تو دست از میان کار برآورد
- ۷۷۵۷ چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست
- ۷۷۵۸ ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
- ۷۷۵۹ تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او
- ۷۷۶۰ حکمی که همچو آب روان در دیار اوست
- ۷۷۶۱ دعوت کردن مسلمان مغ را
- ۷۷۶۲ ای آنکه پیشهی تو بجز کبر و ناز نیست
- ۷۷۶۳ حکایت آن دزد کی پرسیدند چه میکنی نیمشب در بن این دیوار گفت دهل میزنم
- ۷۷۶۴ تا دل من راه جانان بازیافت
- ۷۷۶۵ در مدح خواجه مردانشاه
- ۷۷۶۶ گل پنهان
- ۷۷۶۷ آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره
- ۷۷۶۸ دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت
- ۷۷۶۹ ما را سفری فتاد بیما
- ۷۷۷۰ ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر
- ۷۷۷۱ بیان آنک یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله چون نبی نیستی ز امت باش چونک سلطان نهای رعیت باش پس رو خاموش باش از خود زحمتی و رایی متراش
- ۷۷۷۲ تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
- ۷۷۷۳ آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود
- ۷۷۷۴ گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست
- ۷۷۷۵ بفریفت این زمان چو آهرمنش
- ۷۷۷۶ اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
- ۷۷۷۷ جواب آن مثل کی منکران گفتند از رسالت خرگوش پیغام به پیل از ماه آسمان
- ۷۷۷۸ در معذرت و فروتنی خود و تاریخ کتاب
- ۷۷۷۹ در مراتب مقام انسان
- ۷۷۸۰ دلم به کوی تو هر شام تا سحر میگشت
- ۷۷۸۱ مثل شیطان بر در رحمان
- ۷۷۸۲ در شکایت از جهان و نعت خاتم پیغمبران
- ۷۷۸۳ چون دو زلفین تو کمند بود
- ۷۷۸۴ ازین ده رنگتر یاری نپندارم که کس دارد
- ۷۷۸۵ خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
- ۷۷۸۶ در هجو
- ۷۷۸۷ در تفسیر این خبر کی مصطفی صلواتالله علیه فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه تا منافقان طعنه زدند کی بس نبودش کی ما مطیعی و چاکری نمودیم او را چاکری کودکی خلم آلودمان هم میفرماید الی آخره
- ۷۷۸۸ ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
- ۷۷۸۹ هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالممنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست
- ۷۷۹۰ تا گل از ابر آب حیوان یافت
- ۷۷۹۱ لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
- ۷۷۹۲ زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت
- ۷۷۹۳ مشکن دل مرد مشتری را
- ۷۷۹۴ هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
- ۷۷۹۵ قصهی شکایت استر با شتر کی من بسیار در رو میافتم در راه رفتن تو کم در روی میآیی این چراست و جواب گفتن شتر او را
- ۷۷۹۶ گل خودرو
- ۷۷۹۷ هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد
- ۷۷۹۸ بر درت افتادهام خوار و حقیر
- ۷۷۹۹ وبال است بر مرد عمر درازش
- ۷۸۰۰ باز بوی گل مرا دیوانه کرد
- ۷۸۰۱ در مدح عمادالدین پیروزشاه و خواجه جلالالوزرا
- ۷۸۰۲ در مدح ترکان خاتون
- ۷۸۰۳ حسن تو عشق من افزون میکند
- ۷۸۰۴ عاشق و یار یار باید بود
- ۷۸۰۵ در مدح مفخرالسادة مجدالدین ابوطالب نعمه
- ۷۸۰۶ در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
- ۷۸۰۷ عاقبت را بر زمین گردی نماند
- ۷۸۰۸ جواب گفتن ممن سنی کافر جبری را و در اثبات اختیار بنده دلیل گفتن سنت راهی باشد کوفتهی اقدام انبیا علیهمالسلام بر یمین آن راه بیابان جبر کی خود را اختیار نبیند و امر و نهی را منکر شود و تاویل کند و ا…
- ۷۸۰۹ یار در خوبی قیامت میکند
- ۷۸۱۰ موعظه در تهیهی توشهی آخرت
- ۷۸۱۱ شراب خواهد
- ۷۸۱۲ دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
- ۷۸۱۳ سحر بلبل حکایت با صبا کرد
- ۷۸۱۴ معنی حزم و مثال مرد حازم
- ۷۸۱۵ در اعتقاد خود گوید
- ۷۸۱۶ باز آمدن زن جوحی به محکمهی قاضی سال دوم بر امید وظیفهی پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه
- ۷۸۱۷ چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت
- ۷۸۱۸ بیدار کنید مستیان را
- ۷۸۱۹ می وقت صبوح راوقی باید
- ۷۸۲۰ بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست
- ۷۸۲۱ در موعظه و گوشهگیری
- ۷۸۲۲ هر کس به نسب نیک ندانی و به آلش
- ۷۸۲۳ تا دل ز کمال تو نشان یافت
- ۷۸۲۴ تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه
- ۷۸۲۵ ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
- ۷۸۲۶ هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد
- ۷۸۲۷ گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
- ۷۸۲۸ گر سری در سر کار تو شود چندان نیست
- ۷۸۲۹ گل سرخ
- ۷۸۳۰ به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر
- ۷۸۳۱ در خنده آن عقیق شکرریز خوشترست
- ۷۸۳۲ بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
- ۷۸۳۳ دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
- ۷۸۳۴ دعا و ختم کتاب
- ۷۸۳۵ هزار سال به امید تو توانم بود
- ۷۸۳۶ دل کمال از لعل میگون تو یافت
- ۷۸۳۷ درک وجدانی چون اختیار و اضطرار و خشم و اصطبار و سیری و ناهار به جای حس است کی زرد از سرخ بداند و فرق کند و خرد از بزرگ و طلخ از شیرین و مشک از سرگین و درشت از نرم به حس مس و گرم از سرد و سوزان از شیر …
- ۷۸۳۸ در عزلت و قناعت و بیطمعی
- ۷۸۳۹ مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد
- ۷۸۴۰ تو را نازی است اندر سر که عالم بر نمیتابد
- ۷۸۴۱ باز آمدن به شرح قصهی شاهزاده و ملازمت او در حضرت شاه
- ۷۸۴۲ از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم
- ۷۸۴۳ در مدح بهرامشاه پسر مسعود شاه
- ۷۸۴۴ مدعی که آتش اعراض فروزندهی توست
- ۷۸۴۵ لابه کردن قبطی سبطی را کی یک سبو بنیت خویش از نیل پر کن و بر لب من نه تا بخورم به حق دوستی و برادری کی سبو کی شما سبطیان بهر خود پر میکنید از نیل آب صاف است و سبوکی ما قبطیان پر میکنیم خون صاف است
- ۷۸۴۶ عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست
- ۷۸۴۷ در بیان آنک چنانک گدا عاشق کرمست و عاشق کریم کرم کریم هم عاشق گداست اگر گدا را صبر بیش بود کریم بر در او آید و اگر کریم را صبر بیش بود گدا بر در او آید اما صبر گدا کمال گداست و صبر کریم نقصان اوست
- ۷۸۴۸ گل و خار
- ۷۸۴۹ وخامت کار آن مرغ کی ترک حزم کرد از حرص و هوا
- ۷۸۵۰ عید مولود علی را تا شه والا گرفت
- ۷۸۵۱ ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
- ۷۸۵۲ بیدلی را بی سبب آزرده گیر
- ۷۸۵۳ من چو موسی در زمان آتش شوق و لقا
- ۷۸۵۴ در عذر تقصیر خدمت
- ۷۸۵۵ در مدح رضیةالدین مریم
- ۷۸۵۶ لعل شیرینی چو خندان میشود
- ۷۸۵۷ زلفش اندر جور تلقین میکند
- ۷۸۵۸ روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
- ۷۸۵۹ من نشنیدم که خط برآب نویسند
- ۷۸۶۰ جهان را دگرگونه شد کارو بارش
- ۷۸۶۱ عالمی در ره تو حیرانند
- ۷۸۶۲ ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
- ۷۸۶۳ در مدح نظامالملک بدرالدولة والدین خاصبک طوطیبن مسعود
- ۷۸۶۴ چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
- ۷۸۶۵ در شکر مجلس صاحب ناصرالدین
- ۷۸۶۶ فرق میان آنک درویش است به خدا و تشنهی خدا و میان آنک درویش است از خدا و تشنهی غیرست
- ۷۸۶۷ به آب روشن می عارفی طهارت کرد
- ۷۸۶۸ حکایت نذر کردن سگان هر زمستان کی این تابستان چون بیاید خانه سازیم از بهر زمستان را
- ۷۸۶۹ چه روح افزا و راحت باری ای باد
- ۷۸۷۰ زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست
- ۷۸۷۱ در موعظه و تجرید و تخلص به مرگ عموی خود
- ۷۸۷۲ در میان پرده خون عشق را گلزارها
- ۷۸۷۳ یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
- ۷۸۷۴ حکایت هم در بیان تقریر اختیار خلق و بیان آنک تقدیر و قضا سلب کنندهی اختیار نیست
- ۷۸۷۵ خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
- ۷۸۷۶ در مدح خواجه ابو یعقوب یوسفبن احمد
- ۷۸۷۷ دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت
- ۷۸۷۸ در بیان آنک دوزخ گوید کی قنطرهی صراط بر سر اوست ای ممن از صراط زودتر بگذر زود بشتاب تا عظمت نور تو آتش ما را نکشد جز یا ممن فان نورک اطفاء ناری
- ۷۸۷۹ با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست
- ۷۸۸۰ در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین وارحم الراحمین
- ۷۸۸۱ پیشگاه عشق را پیشان که یافت
- ۷۸۸۲ گل و خاک
- ۷۸۸۳ ای مطرب درد، پرده بنواز
- ۷۸۸۴ از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود
- ۷۸۸۵ صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
- ۷۸۸۶ خیال روی توام دوش در نظر میگشت
- ۷۸۸۷ کی دل از حلقهی آن زلف دو تا خواهد رفت
- ۷۸۸۸ اینست کزو رخنه به کاشانهی من شد
- ۷۸۸۹ ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم
- ۷۸۹۰ منع کردن انبیا را از نصیحت کردن و حجت آوردن جبریانه
- ۷۸۹۱ در تجرید و عزلت و قناعت و بیطمعی و شکایت از روزگار
- ۷۸۹۲ فروغ عارض او یا سپیده سحرست
- ۷۸۹۳ چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
- ۷۸۹۴ غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را
- ۷۸۹۵ زین نقشخانه کی من دیوانه جویمت
- ۷۸۹۶ حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما ا…
- ۷۸۹۷ جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست
- ۷۸۹۸ متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهی برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو …
- ۷۸۹۹ گل و شبنم
- ۷۹۰۰ چو شمشیر بایدت بود، ای برادر،
- ۷۹۰۱ خاک کویت هر دو عالم در نیافت
- ۷۹۰۲ در مدح احمد عارف زرگر گوید که به حج رفت از بلخ و حج نیافت
- ۷۹۰۳ چون تو کردی حدیث عشق آغاز
- ۷۹۰۴ حکایت آن زن پلیدکار کی شوهر را گفت کی آن خیالات از سر امرودبن مینماید ترا کی چنینها نماید چشم آدمی را سر آن امرودبن از سر امرودبن فرود آی تا آن خیالها برود و اگر کسی گوید کی آنچ آن مرد میدید خیال ن…
- ۷۹۰۵ درشهر فتنهیی شد میدانم از که باشد
- ۷۹۰۶ پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهی او را
- ۷۹۰۷ گرد ترا دل همی چنان خواهد
- ۷۹۰۸ در شکایت دهر
- ۷۹۰۹ در صفت بارگاه ملک الوزرا مخلصالدین از زبان صفه
- ۷۹۱۰ نور تا کیست که آن پردهی روی تو بود
- ۷۹۱۱ یارم این بار، بار میندهد
- ۷۹۱۲ ساقیا در نوش آور شیره عنقود را
- ۷۹۱۳ آنانکه عاشقان ترا طعنه میزنند
- ۷۹۱۴ خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
- ۷۹۱۵ مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۷۹۱۶ وسوسهای کی پادشاهزاده را پیدا شد از سبب استغنایی و کشفی کی از شاه دل او را حاصل شده بود و قصد ناشکری و سرکشی میکرد شاه را از راه الهام و سر شاه را خبر شد دلش درد کرد روح او را زخمی زد چنانک صورت شا…
- ۷۹۱۷ سید مجدالدین بوطالب نعمه را گوید
- ۷۹۱۸ جواب انبیا علیهم السلام مر جبریان را
- ۷۹۱۹ بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
- ۷۹۲۰ این طارم بیقرار ازرق
- ۷۹۲۱ هر جا سخنی از آن دهان رفت
- ۷۹۲۲ در مدح خواجه ایرانشاه
- ۷۹۲۳ باغ جان را صبوحی آب دهید
- ۷۹۲۴ در بیان آنک عاشق دنیا بر مثال عاشق دیواریست کی بر و تاب آفتاب زند و جهد و جهاد نکرد تا فهم کند کی آن تاب و رونق از دیوار نیست از قرص آفتابست در آسمان چهارم لاجرم کلی دل بر دیوار نهاد چون پرتو آفتاب بف…
- ۷۹۲۵ جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟
- ۷۹۲۶ این همه مستی ما مستی مستی دگرست
- ۷۹۲۷ دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
- ۷۹۲۸ دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
- ۷۹۲۹ در شکایت و عزلت و تخلص به نعت پیامبر بزرگوار
- ۷۹۳۰ باقی قصهی موسی علیهالسلام
- ۷۹۳۱ عشرت خلوت و دیدار عزیزان شاهیست
- ۷۹۳۲ معنی ما شاء الله کان یعنی خواست خواست او و رضا رضای او جویید از خشم دیگران و رد دیگران دلتنگ مباشید آن کان اگر چه لفظ ماضیست لیکن در فعل خدا ماضی و مستقبل نباشد کی لیس عند الله صباح و لا مساء
- ۷۹۳۳ گلهی بیجا
- ۷۹۳۴ بس که دل تشنه سوخت وز لبت آبی نیافت
- ۷۹۳۵ از غم عشقت جگر خون است باز
- ۷۹۳۶ آن را که میسر نشود صبر و قناعت
- ۷۹۳۷ چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
- ۷۹۳۸ گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
- ۷۹۳۹ روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت
- ۷۹۴۰ در مدح بهرامشاه پسر مسعود غزنوی
- ۷۹۴۱ صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم
- ۷۹۴۲ ساقیا گردان کن آخر آن شراب صاف را
- ۷۹۴۳ در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم
- ۷۹۴۴ خطاب حق تعالی به عزرائیل علیهالسلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را
- ۷۹۴۵ دل نام تو بر نگین نویسد
- ۷۹۴۶ مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه را
- ۷۹۴۷ سالها از پی وصل تو دویدم به عبث
- ۷۹۴۸ جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
- ۷۹۴۹ در خرابات عاشقان کوییست
- ۷۹۵۰ با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
- ۷۹۵۱ گنج ایمن
- ۷۹۵۲ مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة
- ۷۹۵۳ هر دل که ز عشق بی نشان رفت
- ۷۹۵۴ اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا
- ۷۹۵۵ کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
- ۷۹۵۶ و همچنین قد جف القلم یعنی جف القلم و کتب لا یستوی الطاعة والمعصیة لا یستوی الامانة و السرقة جف القلم ان لا یستوی الشکر و الکفران جف القلم ان الله لا یضیع اجر المحسنین
- ۷۹۵۷ خوبان گمان مبرکه زاولاد آدمند
- ۷۹۵۸ ای فگنده امل دراز آهنگ
- ۷۹۵۹ هرکه دل بر چون تو دلداری نهد
- ۷۹۶۰ کتاب و کلاهی نزد بزرگی داشت در تقاضای آن گوید
- ۷۹۶۱ مدح صدر تاجالدین ابراهیم
- ۷۹۶۲ هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود
- ۷۹۶۳ خواجه شمس انوری را پوستینی وعده کرده و در فرستادن آن تاخیر نموده بود این قطعه در تهدید وی گفته
- ۷۹۶۴ باز جواب انبیا علیهم السلام ایشان را
- ۷۹۶۵ ای همرهان که اگه از آن رفتهی منید
- ۷۹۶۶ در مدح بهرامشاه
- ۷۹۶۷ دوش آنکه همه جهان ما بود
- ۷۹۶۸ پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما
- ۷۹۶۹ در مدح ابوالفتح طاهربن مظفر وزیر
- ۷۹۷۰ گر دگرگون بود حالت پارسال
- ۷۹۷۱ دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
- ۷۹۷۲ ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
- ۷۹۷۳ امام مطلق نجم المله والدین ابوالفضایل احمد سیمگر در مدح خاقانی گفته بود
- ۷۹۷۴ بوستان طلعتش را نوبهاری دیگرست
- ۷۹۷۵ رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت
- ۷۹۷۶ کرامات شیخ شیبان راعی قدس الله روحه العزیز
- ۷۹۷۷ گر چه از وعدهی احسان فلک پیر شدیم
- ۷۹۷۸ به راز عشق زبان در میان نمیباشد
- ۷۹۷۹ فراقت ز خونریز من در نماند
- ۷۹۸۰ حکایت آن درویش کی در هری غلامان آراستهی عمید خراسان را دید و بر اسبان تازی و قباهای زربفت و کلاهای مغرق و غیر آن پرسید کی اینها کدام امیرانند و چه شاهانند گفت او را کی اینها امیران نیستند اینها غلاما…
- ۷۹۸۱ زهی طغیان حسنت بر شکیب کار من باعث
- ۷۹۸۲ بیان آنک خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند به حق کی روزیهای ما را فربه گردان و زود زاد به ما رسان کی ما را صبر نماند
- ۷۹۸۳ گو: هر که در جهان به تماشا رویدو گشت
- ۷۹۸۴ سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه
- ۷۹۸۵ گنج درویش
- ۷۹۸۶ دوش جان دزدیده از دل راه جانان برگرفت
- ۷۹۸۷ بیجمال تو، ای جهان افروز
- ۷۹۸۸ رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر دا…
- ۷۹۸۹ دل از من برد و روی از من نهان کرد
- ۷۹۹۰ مکرر کردن قوم اعتراض ترجیه بر انبیا علیهمالسلام
- ۷۹۹۱ خاقانی درجواب ابوالفضایل احمد سیمگر گوید
- ۷۹۹۲ هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود
- ۷۹۹۳ امروز ندارم غم فردای قیامت
- ۷۹۹۴ باز جواب گفتن آن کافر جبری آن سنی را کی باسلامش دعوت میکرد و به ترک اعتقاد جبرش دعوت میکرد و دراز شدن مناظره از طرفین کی مادهی اشکال و جواب را نبرد الا عشق حقیقی کی او را پروای آن نماند و ذلک فضل …
- ۷۹۹۵ ما تازه روی چون صدف از دانهی خودیم
- ۷۹۹۶ کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
- ۷۹۹۷ درختان تا شوند از باد گاهی راست گاهی کج
- ۷۹۹۸ حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان
- ۷۹۹۹ دوش چون چشم او کمان برداشت
- ۸۰۰۰ آن نه رویست مگر فتنهی دور قمرست
- ۸۰۰۱ آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد
- ۸۰۰۲ رجوع کردن به قصهی پروردن حق تعالی نمرود را بیواسطهی مادر و دایه در طفلی
- ۸۰۰۳ گوهر اشک
- ۸۰۰۴ ای به سر برده خیره عمر طویل
- ۸۰۰۵ آتش سودای تو عالم جان در گرفت
- ۸۰۰۶ با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا
- ۸۰۰۷ ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز
- ۸۰۰۸ در مدح شرف الملک امیر زنگی محسن
- ۸۰۰۹ در مدح امیر عادل ضیاء الدین مودود احمد عصمی
- ۸۰۱۰ دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
- ۸۰۱۱ دل در هوایت ای بت عیار جان دهد
- ۸۰۱۲ من آن نیم که مرا بیتو جان تواند بود
- ۸۰۱۳ در تجدید لقب موئیدالدین مودودشاه
- ۸۰۱۴ باز جواب انبیا علیهم السلام
- ۸۰۱۵ آن روزگار کو که مرا یار یار بود
- ۸۰۱۶ سکه رخسار ما جز زر مبادا بیشما
- ۸۰۱۷ دل باز سوی آن بت خو چه میدود
- ۸۰۱۸ در مدح تاجالدین ابوالفتح اصفهانی
- ۸۰۱۹ چون صدراعظم مجدالدین ابوالحسن عمرانی از سمرقند بازآمد و سلطان تشریفش فرمود اعدا بر او افتریها کردند در دفع آن افتریها انوری این قصیده بگفت
- ۸۰۲۰ موری بر کاغذ میرفت نبشتن قلم دید قلم را ستودن گرفت موری دیگر کی چشم تیزتر بود گفت ستایش انگشتان را کن کی آن هنر ازیشان میبینم موری دگر کی از هر دو چشم روشنتر بود گفت من بازو را ستایم کی انگشتان…
- ۸۰۲۱ در هجا
- ۸۰۲۲ گنبد پیروزهگون پر ز مشاعل
- ۸۰۲۳ یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
- ۸۰۲۴ ای یار بی تکلف ما را نبید باید
- ۸۰۲۵ ما در شکست گوهر یکدانهی خودیم
- ۸۰۲۶ رجوع کردن بدان قصه کی شاهزاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت
- ۸۰۲۷ هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت
- ۸۰۲۸ پرسیدن پادشاه قاصدا ایاز را کی چندین غم و شادی با چارق و پوستین کی جمادست میگویی تا ایاز را در سخن آورد
- ۸۰۲۹ اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج
- ۸۰۳۰ امروز ناز را به نیازم نظر نبود
- ۸۰۳۱ مگر پیر سجاده حال نداشت؟
- ۸۰۳۲ عشق در دل ماند و یار از دست رفت
- ۸۰۳۳ دل بستهی زلف تو شد از من چه نویسد
- ۸۰۳۴ قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
- ۸۰۳۵ گوهر و سنگ
- ۸۰۳۶ ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست
- ۸۰۳۷ گر نبودی در جهان امکان گفت
- ۸۰۳۸ در مذمت مغرضان و حسودان
- ۸۰۳۹ در بزم قلندران قلاش
- ۸۰۴۰ ترا باری چو من گر یار باید
- ۸۰۴۱ رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
- ۸۰۴۲ چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
- ۸۰۴۳ ای زلف تو دام و دانه خالت
- ۸۰۴۴ در مدح خواجه عمید ابراهیم بی علی بن ابراهیم مستوفی
- ۸۰۴۵ چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم
- ۸۰۴۶ از لعل آبدار تو نعلم برآتشست
- ۸۰۴۷ ای فتنهی هر دوری از قامت فتانت
- ۸۰۴۸ رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
- ۸۰۴۹ گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج
- ۸۰۵۰ وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهلترست
- ۸۰۵۱ نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟
- ۸۰۵۲ نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همه شعاعش
- ۸۰۵۳ آتش عیارهای آب عیارم ببرد
- ۸۰۵۴ گفتن خویشاوندان مجنون را کی حسن لیلی باندازهایست چندان نیست ازو نغزتر در شهر ما بسیارست یکی و دو و ده بر تو عرضه کنیم اختیار کن ما را و خود را وا رهان و جواب گفتن مجنون ایشان را
- ۸۰۵۵ لطف حق
- ۸۰۵۶ این باز سیه پیسه نگر بیپر و چنگال
- ۸۰۵۷ در ستایش جلال الدین ابوالفتح شروان شاه
- ۸۰۵۸ دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
- ۸۰۵۹ تماشا میکند هر دم دلم در باغ رخسارش
- ۸۰۶۰ حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها
- ۸۰۶۱ عمری در آرزوی تو رفتست و میرود
- ۸۰۶۲ در صفت پیر و مطاوعت وی
- ۸۰۶۳ دوش تا صبح یار در بر بود
- ۸۰۶۴ در وعظ
- ۸۰۶۵ در مدح یکی از امیران
- ۸۰۶۶ ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست
- ۸۰۶۷ در مدح یکی از بزرگان
- ۸۰۶۸ بیان آنک حق تعالی صورت ملوک را سبب مسخر کردن جباران کی مسخر حق نباشند ساخته است چنانک موسی علیه السلام باب صغیر ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بنی اسرائیل وقت در آمدن کی ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة
- ۸۰۶۹ ای دلبر عیار ترا یار توان بود
- ۸۰۷۰ مثل
- ۸۰۷۱ بازآن سوار مست به نخجیر میرود
- ۸۰۷۲ درد ما را در جهان درمان مبادا بیشما
- ۸۰۷۳ در حق سنقر خاص گوید
- ۸۰۷۴ ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
- ۸۰۷۵ دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
- ۸۰۷۶ حکایت جوحی کی چادر پوشید و در وعظ میان زنان نشست و حرکتی کرد زنی او را بشناخت کی مردست نعرهای زد
- ۸۰۷۷ ای آفتاب طفلی در سایهی جمالت
- ۸۰۷۸ چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت
- ۸۰۷۹ ای آب زندگانی یک نکته از دهانت
- ۸۰۸۰ در مدح بهرامشاه
- ۸۰۸۱ چشم امید به مژگانتر خود داریم
- ۸۰۸۲ تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
- ۸۰۸۳ خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد
- ۸۰۸۴ وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهی خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی
- ۸۰۸۵ گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج
- ۸۰۸۶ ای نام شنوده عاجل و آجل
- ۸۰۸۷ تا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشت
- ۸۰۸۸ مادر دوراندیش
- ۸۰۸۹ مطلع دوم
- ۸۰۹۰ بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
- ۸۰۹۱ باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست
- ۸۰۹۲ دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
- ۸۰۹۳ در نکوهش بزرگان زمان و مدح بونصر احمد سعید
- ۸۰۹۴ ای بی نشان محض نشان از که جویمت
- ۸۰۹۵ قصه عشق صوفی بر سفرهی تهی
- ۸۰۹۶ ما گرانی از دل صحرای امکان میبریم
- ۸۰۹۷ مرغ ما دوش سرایندهی بستانی بود
- ۸۰۹۸ اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
- ۸۰۹۹ جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا
- ۸۱۰۰ عهد همه بشکستم در بستن پیمانت
- ۸۱۰۱ فرمودن شاه به ایاز بار دگر کی شرح چارق و پوستین آشکارا بگو تا خواجه تاشانت از آن اشارت پند گیرد کی الدین النصیحة و موعظه یابند
- ۸۱۰۲ زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح
- ۸۱۰۳ هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
- ۸۱۰۴ ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشت
- ۸۱۰۵ لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
- ۸۱۰۶ مرغ زیرک
- ۸۱۰۷ کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
- ۸۱۰۸ مطلع سوم
- ۸۱۰۹ طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
- ۸۱۱۰ نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
- ۸۱۱۱ مدح یکی از اقوام پادشاه کند
- ۸۱۱۲ ترکی و خوب روی کسی کاینچنین بود
- ۸۱۱۳ آنچه بر من در غم آن نامسلمان میرود
- ۸۱۱۴ در مدح پیروز شاه
- ۸۱۱۵ سخن با او به موئی درنگیرد
- ۸۱۱۶ در نصیحت
- ۸۱۱۷ ای چو چشم سوزن عیسی دهانت
- ۸۱۱۸ آب جمال جمله به جوی تو میرود
- ۸۱۱۹ دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
- ۸۱۲۰ مهمی گذشت که چشمم خبر زخواب ندارد
- ۸۱۲۱ ما درد را به ذوق می ناب میکشیم
- ۸۱۲۲ در مدح سیداجل عمادالدین ابوالفضل طورانی
- ۸۱۲۳ دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح
- ۸۱۲۴ گسستم ز دنیای جافی امل
- ۸۱۲۵ دیگر آن حلقه و آن دانهی در در گوشت
- ۸۱۲۶ حکایت کافری کی گفتندش در عهد ابا یزید کی مسلمان شو و جواب گفتن او ایشان را
- ۸۱۲۷ ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
- ۸۱۲۸ اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
- ۸۱۲۹ مست و هشیار
- ۸۱۳۰ ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
- ۸۱۳۱ در مدح شروان شاه منوچهر
- ۸۱۳۲ آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
- ۸۱۳۳ صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش
- ۸۱۳۴ دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا
- ۸۱۳۵ شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
- ۸۱۳۶ توصیف روح در بدن
- ۸۱۳۷ مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
- ۸۱۳۸ رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار
- ۸۱۳۹ مطلع دوم
- ۸۱۴۰ امتحان کردن شیر گرگ را و گفتن کی پیش آی ای گرگ بخش کن صیدها را میان ما
- ۸۱۴۱ سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
- ۸۱۴۲ دریغا کو مسلمانی
- ۸۱۴۳ ای مشک خطا خط سیاهت
- ۸۱۴۴ دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
- ۸۱۴۵ ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
- ۸۱۴۶ مانده به یمگان به میان جبال
- ۸۱۴۷ مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد
- ۸۱۴۸ در شب زلف تو مهتابی خوشست
- ۸۱۴۹ به زبان خرد این نکته صریح است صریح
- ۸۱۵۰ حکایت آن مذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد
- ۸۱۵۱ در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت
- ۸۱۵۲ معشوق مرا ره قلندر زد
- ۸۱۵۳ معمار نادان
- ۸۱۵۴ حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق
- ۸۱۵۵ دلم آخر به وصالش برسد
- ۸۱۵۶ این که تو داری قیامتست نه قامت
- ۸۱۵۷ کردم گذری به میکده دوش
- ۸۱۵۸ بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
- ۸۱۵۹ گل و شکوفه همه هست و یار نیست چه سود
- ۸۱۶۰ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۸۱۶۱ دست در روزگار مینشود
- ۸۱۶۲ شبی در حال مستی از بامی درافتاد این قطعه را گفت
- ۸۱۶۳ گرامی چو مال و قوی چون جبال
- ۸۱۶۴ در مدح فیروزشاه گفته و التزام آنچه حضرت سلیمان داشته از مراتب جاه و نعمت نموده
- ۸۱۶۵ قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو
- ۸۱۶۶ وصلت به آب دیده میسر نمیشود
- ۸۱۶۷ رخ دلفروز تو ماهی خوشست
- ۸۱۶۸ در هجو
- ۸۱۶۹ ای که رحمت مینیاید بر منت
- ۸۱۷۰ مبصران که مزاج جهان شناختهاند
- ۸۱۷۱ روزی بت من مست به بازار برآمد
- ۸۱۷۲ به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
- ۸۱۷۳ عقل دریابد تو را یا عشق یا جان صفا
- ۸۱۷۴ در مدح قاضی القضاة احمشاد
- ۸۱۷۵ حکایت آن زن کی گفت شوهر را کی گوشت را گربه خورد شوهر گربه را به ترازو بر کشید گربه نیم من برآمد گفت ای زن گوشت نیم من بود و افزون اگر این گوشتست گربه کو و اگر این گربه است گوشت کو
- ۸۱۷۶ ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
- ۸۱۷۷ نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل
- ۸۱۷۸ گردباد دامن صحرای بیسامانیم
- ۸۱۷۹ آن مستی تو دوش ز پیمانهی که بود
- ۸۱۸۰ غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ
- ۸۱۸۱ در مدح ابوبکربن محمد
- ۸۱۸۲ تا بر دوست بار نتوان یافت
- ۸۱۸۳ سر زلفت چو در جولان بیاید
- ۸۱۸۴ مناظره
- ۸۱۸۵ تا پرده ز صورتش برافتاد
- ۸۱۸۶ باز غم بگرفت دامانم، دریغ
- ۸۱۸۷ هر که در کوی خرابات مرا بار دهد
- ۸۱۸۸ مطلع دوم
- ۸۱۸۹ لشکر پیری فگند و قافله ذل
- ۸۱۹۰ چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
- ۸۱۹۱ ادب کردن شیر گرگ را کی در قسمت بیادبی کرده بود
- ۸۱۹۲ دل در اندیشهی آن زلف گره گیر افتاد
- ۸۱۹۳ در مدح بهرامشاه
- ۸۱۹۴ اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم
- ۸۱۹۵ ای وصالت یک زمان بوده فراقت سالها
- ۸۱۹۶ ای تو مجموعهی شوخی و سراپای تو شوخ
- ۸۱۹۷ حکایت آن امیر کی غلام را گفت کی می بیار غلام رفت و سبوی می آورد در راه زاهدی بود امر معروف کرد زد سنگی و سبو را بشکست امیر بشنید و قصد گوشمال زاهد کرد و این قصد در عهد دین عیسی بود علیهالسلام کی هنوز…
- ۸۱۹۸ آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت
- ۸۱۹۹ بیان آنک ایمان مقلد خوفست و رجا
- ۸۲۰۰ مور و مار
- ۸۲۰۱ دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
- ۸۲۰۲ دل دادم و کار برنیامد
- ۸۲۰۳ بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست
- ۸۲۰۴ ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
- ۸۲۰۵ آفرین خدای بر جانت
- ۸۲۰۶ حبذا عشق و حبذا عشاق
- ۸۲۰۷ نرگست مست رسید و به هوش خویش نبود
- ۸۲۰۸ چون نیستی آنچنان که میباید
- ۸۲۰۹ در مدح فخرالسادات مجدالدین ابوطالب نعمه
- ۸۲۱۰ مطایبه
- ۸۲۱۱ مطلع سوم
- ۸۲۱۲ دوستی یک دلم همی باید
- ۸۲۱۳ صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
- ۸۲۱۴ در صفت کسب کمال ومذمت ابناء عصر
- ۸۲۱۵ فریاد که رفت خونم از یاد
- ۸۲۱۶ بهار بی رخ گلرنگ و چه کار آید
- ۸۲۱۷ بده می که بر قلب گردون زنیم!
- ۸۲۱۸ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۸۲۱۹ رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح
- ۸۲۲۰ با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود
- ۸۲۲۱ آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند
- ۸۲۲۲ ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
- ۸۲۲۳ چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت
- ۸۲۲۴ تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را کی با من مپیچید کی من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان
- ۸۲۲۵ نا آزموده
- ۸۲۲۶ بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست
- ۸۲۲۷ مرا غم تو به خمار خانه باز آورد
- ۸۲۲۸ در صفای باده بنما ساقیا تو رنگ ما
- ۸۲۲۹ بیا، که خانهی دل پاک کردم از خاشاک
- ۸۲۳۰ امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای رسول
- ۸۲۳۱ در مدح بهرامشاه
- ۸۲۳۲ بیان آنک رسول علیه السلام فرمود ان لله تعالی اولیاء اخفیاء
- ۸۲۳۳ حکایت ضیاء دلق کی سخت دراز بود و برادرش شیخ اسلام تاج بلخ به غایت کوتاه بالا بود و این شیخ اسلام از برادرش ضیا ننگ داشتی ضیا در آمد به درس او و همه صدور بلخ حاضر به درس او ضیا خدمتی کرد و بگذشت شیخ اس…
- ۸۲۳۴ دوش ما را در خراباتی شب معراج بود
- ۸۲۳۵ در مدح ابوالمظفر شروان شاه
- ۸۲۳۶ نشاندن پادشاه صوفیان عارف را پیش روی خویش تا چشمشان بدیشان روشن شود
- ۸۲۳۷ نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
- ۸۲۳۸ این چند بین را فضل بن یحیی بن صاعد هروی به سنایی فرستاد و در آن درخواست دیدار کرد
- ۸۲۳۹ ما کنج دل به روضهی رضوان نمیدهیم
- ۸۲۴۰ جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
- ۸۲۴۱ صبح دم زد ساقیا هین الصبوح
- ۸۲۴۲ آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا
- ۸۲۴۳ دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت
- ۸۲۴۴ رفتن امیر خشمآلود برای گوشمال زاهد
- ۸۲۴۵ از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
- ۸۲۴۶ حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن
- ۸۲۴۷ نا اهل
- ۸۲۴۸ چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
- ۸۲۴۹ تا دلم در خم آن زلف سیهنام افتاد
- ۸۲۵۰ هر که در عاشقی تمام بود
- ۸۲۵۱ مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد
- ۸۲۵۲ خطر بادیهی عشق تو بیش از پیشست
- ۸۲۵۳ بیا، که خانهی دل پاک کردم از خاشاک
- ۸۲۵۴ حاجیان آمدند با تعظیم
- ۸۲۵۵ بتم چو روی سوی خانهی کتاب آرد
- ۸۲۵۶ در مدح ملکالشرق علاء الدین محمد امیر کوه
- ۸۲۵۷ فخرالدین خالد قطعهای به مطلع زیر به انوری نوشته و او را مدح گفته انوری در جواب فخرالدین قصیدهی ذیل را گفته و پسر او را که طفل بوده ستوده
- ۸۲۵۸ دل در هوست ز جان برآید
- ۸۲۵۹ هر که در بند خویشتن نبود
- ۸۲۶۰ درشکایت دهر
- ۸۲۶۱ بهار روی تو بازار مشتری بشکست
- ۸۲۶۲ ز هجران تو جانم میبرآید
- ۸۲۶۳ چو نیست راه برون آمدن ز میدانت
- ۸۲۶۴ مدح ملکالاسخیا ابوالمفاخر امیر فخرالدین
- ۸۲۶۵ حکایت مات کردن دلقک سید شاه ترمد را
- ۸۲۶۶ خطی که بر سمن آن گل عذار بنویسد
- ۸۲۶۷ آمدن مهمان پیش یوسف علیهالسلام و تقاضا کردن یوسف علیهالسلام ازو تحفه و ارمغان
- ۸۲۶۸ یارم چو قدح به دست گیرد
- ۸۲۶۹ در جواب شعر فضل بن یحیی و عذرخواهی از رفتن و منع صاعد از آمدن
- ۸۲۷۰ بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
- ۸۲۷۱ از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
- ۸۲۷۲ در ستایش موفق الدین عبد الغفار
- ۸۲۷۳ چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود
- ۸۲۷۴ کشتی عمر ما کنار افتاد
- ۸۲۷۵ این روزگار بیخطر و کار بینظام
- ۸۲۷۶ تا از خودی خود نبریدند عزیزان
- ۸۲۷۷ قصهی فریاد رسیدن رسول علیه السلام کاروان عرب را کی از تشنگی و بیآبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته
- ۸۲۷۸ زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت
- ۸۲۷۹ به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
- ۸۲۸۰ بر دوش تو تا زلف زرهپوش تو افتاد
- ۸۲۸۱ ناتوان
- ۸۲۸۲ دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
- ۸۲۸۳ ای بر عذار مهوشت آن زلف پرشکست
- ۸۲۸۴ عکس روی تو بر نگین افتاد
- ۸۲۸۵ دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
- ۸۲۸۶ مطلع دوم
- ۸۲۸۷ چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
- ۸۲۸۸ دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
- ۸۲۸۹ قصد انداختن مصطفی علیهالسلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است
- ۸۲۹۰ موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
- ۸۲۹۱ گفتن مهمان یوسف علیهالسلام کی آینهای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی
- ۸۲۹۲ به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت
- ۸۲۹۳ اگر کار بوده است و رفته قلم
- ۸۲۹۴ گر از جمال جهانتاب او نقاب کشند
- ۸۲۹۵ خدمت شمس حق و دین یادگارت ساقیا
- ۸۲۹۶ نامه به نوشیروان
- ۸۲۹۷ هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود
- ۸۲۹۸ در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
- ۸۲۹۹ مشک آن غلام ازغیب پر آب کردن بمعجزه و آن غلام سیاه را سپیدرو کردن باذن الله تعالی
- ۸۳۰۰ شور عشق تو در جهان افتاد
- ۸۳۰۱ آنرا که غمت ز در درآید
- ۸۳۰۲ گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک
- ۸۳۰۳ طبیبی را ذم کند
- ۸۳۰۴ در مدح ملک عضدالدین طغرل تکین
- ۸۳۰۵ کسی که دل زخم زلف او برون آرد
- ۸۳۰۶ ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
- ۸۳۰۷ صبر با عشق بس نمیآید
- ۸۳۰۸ مطلع سوم
- ۸۳۰۹ در مدح جلالالوزرا مجدالدین علی
- ۸۳۱۰ توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
- ۸۳۱۱ در حکمت و موعظه
- ۸۳۱۲ ترک من ترک من خستهدل زار گرفت
- ۸۳۱۳ شب ! وفتاد و غمت باز کار خواهد کرد
- ۸۳۱۴ به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید
- ۸۳۱۵ درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما
- ۸۳۱۶ نشان آزادگی
- ۸۳۱۷ مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنک پرتو وحی برو زد آن آیت را پیش از پیغامبر صلی الله علیه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحیم
- ۸۳۱۸ گر هندوی زلفت ز درازی به ره افتاد
- ۸۳۱۹ هر کو به خرابات مرا راه نماید
- ۸۳۲۰ عقل ز دست غمت دست به سر میرود
- ۸۳۲۱ جواب گفتن امیر مر آن شفیعان را و همسایگان زاهد را کی گستاخی چرا کرد و سبوی ما را چرا شکست من درین باب شفاعت قبول نخواهم کرد کی سوگند خوردهام کی سزای او را بدهم
- ۸۳۲۲ در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
- ۸۳۲۳ خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
- ۸۳۲۴ تنگ آمدم از وجود خود، تنگ
- ۸۳۲۵ دام است جهان تو، ای پسر، دام
- ۸۳۲۶ ترا با ما اگر صلحست جنگست
- ۸۳۲۷ زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود
- ۸۳۲۸ دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشتهای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
- ۸۳۲۹ دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
- ۸۳۳۰ گر جان طلبی فدای جانت
- ۸۳۳۱ درستایش اصفهان
- ۸۳۳۲ جمع خراباتیان سوز نفس کم کنید
- ۸۳۳۳ بوی گل و نسیم صبا میتوان شدن
- ۸۳۳۴ بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست
- ۸۳۳۵ چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
- ۸۳۳۶ به راه دین نبی رفت ازان نمییاریم
- ۸۳۳۷ هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
- ۸۳۳۸ دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار دادهاند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او
- ۸۳۳۹ روی تو را در رکاب شمس و قمر میرود
- ۸۳۴۰ ابروی تو طاقست که پیوسته هلالست
- ۸۳۴۱ نغمهی خوشهچین
- ۸۳۴۲ هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود
- ۸۳۴۳ تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد
- ۸۳۴۴ سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را
- ۸۳۴۵ چون نظر بر روی جانان اوفتاد
- ۸۳۴۶ دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد
- ۸۳۴۷ در جام جهان نمای اول
- ۸۳۴۸ در هجا
- ۸۳۴۹ در مدح امیر طغرل تکین
- ۸۳۵۰ جماعتی که ز هم صحبتان جدا باشند
- ۸۳۵۱ درد سر دل به سر نمیآید
- ۸۳۵۲ در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
- ۸۳۵۳ در مدح ناصرالدین طاهربن مظفر
- ۸۳۵۴ هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری
- ۸۳۵۵ جوان و پیر که در بند مال و فرزندند
- ۸۳۵۶ مکن منع تماشایی ز دیدن
- ۸۳۵۷ در حبس مجدالدین ابوالحسن
- ۸۳۵۸ عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت
- ۸۳۵۹ یا وصل ترا عنایتی باید
- ۸۳۶۰ آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
- ۸۳۶۱ بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
- ۸۳۶۲ چون لعل توام هزار جان داد
- ۸۳۶۳ آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسیوار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم
- ۸۳۶۴ نغمهی رفوگر
- ۸۳۶۵ باز جواب گفتن آن امیر ایشان را
- ۸۳۶۶ دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد
- ۸۳۶۷ اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن
- ۸۳۶۸ دل سکهی عشق می نگرداند
- ۸۳۶۹ دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
- ۸۳۷۰ ای دیده، بدار ماتم دل
- ۸۳۷۱ رخت خورشید را یات جمالست
- ۸۳۷۲ یک ره سال کن گنه بیگناه خود
- ۸۳۷۳ بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
- ۸۳۷۴ میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
- ۸۳۷۵ تا مرا عشق یار غار افتاد
- ۸۳۷۶ حسن تو نهایت جمالست
- ۸۳۷۷ سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
- ۸۳۷۸ مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود
- ۸۳۷۹ در مدح ملک الوزراء زینالدین دستور عراق
- ۸۳۸۰ ربودن عقاب موزهی مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن
- ۸۳۸۱ خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
- ۸۳۸۲ باقی قصهی هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان هم در دنیا بچاه بابل
- ۸۳۸۳ سری که دید؟ که در پای دلستانی رفت
- ۸۳۸۴ سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
- ۸۳۸۵ جدائی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد
- ۸۳۸۶ شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
- ۸۳۸۷ نغمهی صبح
- ۸۳۸۸ تفسیر این آیت که و ان الدار الاخرة لهی الحیوان لوکانوا یعلمون کی در و دیوار و عرصهی آن عالم و آب و کوزه و میوه و درخت همه زندهاند و سخنگوی و سخنشنو و جهت آن فرمود مصطفی علیه السلام کی الدنیا جیفه…
- ۸۳۸۹ لعل تو به سر چشمهی زمزم نتوان داد
- ۸۳۹۰ بیهوده چه شینید اگر مرد مصافید
- ۸۳۹۱ شرح لب لعلت به زبان مینتوان داد
- ۸۳۹۲ گر مستمند و با دل غمگینم
- ۸۳۹۳ مبند، ای دل، بجز در یار خود دل
- ۸۳۹۴ ز عمرم بیتو درد دل فزاید
- ۸۳۹۵ در طلب احسان
- ۸۳۹۶ چوکارهای جهانست جمله بی بنیاد
- ۸۳۹۷ در مدح ملک معظم عمادالدین فیروزشاه
- ۸۳۹۸ در مرثیهی قدوة الحکماء کافیالدین عم خویش
- ۸۳۹۹ از نازکی که رنگ رخ یار مینماید
- ۸۴۰۰ راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
- ۸۴۰۱ در مدح امیر اسفهسالار فخرالدین اینانج بلکا خاصبک
- ۸۴۰۲ ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
- ۸۴۰۳ در طلب کاغذ گوید
- ۸۴۰۴ مرا حدیث غم یار من بباید گفت
- ۸۴۰۵ دل ز تو بیغم نتوانیم کرد
- ۸۴۰۶ عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید
- ۸۴۰۷ دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
- ۸۴۰۸ نکتهای چند
- ۸۴۰۹ خطت که کتابهی جمالست
- ۸۴۱۰ دلبر آن به که کسش نشناسد
- ۸۴۱۱ دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را
- ۸۴۱۲ روزی که خدا کام دل تنگ دلان داد
- ۸۴۱۳ به عیادت رفتن کر بر همسایهی رنجور خویش
- ۸۴۱۴ پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد
- ۸۴۱۵ دگربار استدعاء شاه از ایاز کی تاویل کار خود بگو و مشکل منکران را و طاعنان را حل کن کی ایشان را در آن التباس رها کردن مروت نیست
- ۸۴۱۶ خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل
- ۸۴۱۷ عاشق مشوید اگر توانید
- ۸۴۱۸ نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد
- ۸۴۱۹ وجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی ان مع العسر یسرا
- ۸۴۲۰ جان من جان من فدای تو باد
- ۸۴۲۱ نقش تو خیال برنتابد
- ۸۴۲۲ استدعاء آن مرد از موسی زبان بهایم با طیور
- ۸۴۲۳ مصوری که تو را چین زلف مشکین داد
- ۸۴۲۴ زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
- ۸۴۲۵ اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
- ۸۴۲۶ اول کسی کی در مقابلهی نص قیاس آورد ابلیس بود
- ۸۴۲۷ با حلقهی ارادت ساغر به گوش کن
- ۸۴۲۸ هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست
- ۸۴۲۹ شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت
- ۸۴۳۰ هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار
- ۸۴۳۱ مهی که شمع رخش نور دیدهی من بود
- ۸۴۳۲ تمثیل تن آدمی به مهمانخانه و اندیشههای مختلف به مهمانان مختلف عارف در رضا بدان اندیشههای غم و شادی چون شخص مهماندوست غریبنواز خلیلوار کی در خلیل باکرام ضیف پیوسته باز بود بر کافر و ممن و امین و …
- ۸۴۳۳ در مدح پیغمبر اکرم (ص)
- ۸۴۳۴ از فراق شمس دین افتادهام در تنگنا
- ۸۴۳۵ نکوهش بیجا
- ۸۴۳۶ از بهر چه این کبود طارم
- ۸۴۳۷ عشق تو پرده، صد هزار نهاد
- ۸۴۳۸ ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
- ۸۴۳۹ اکوس تلالات بمدام
- ۸۴۴۰ چو کاری ز یارم همی برنیاید
- ۸۴۴۱ در علو همت خود گوید
- ۸۴۴۲ ای لعل لبت چو بر شکر شیر
- ۸۴۴۳ در مدح پیروزشاه عادل
- ۸۴۴۴ به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
- ۸۴۴۵ در مدح ضیاء الدین مودود احمد عصمی بعد از حبس
- ۸۴۴۶ همان که چشم تو را طرز دلربایی داد
- ۸۴۴۷ قاضی حمیدالدین از انوری سوئال کند
- ۸۴۴۸ در مدح پدر خویش علی نجار
- ۸۴۴۹ ای شمع رخ تو مطلع نور
- ۸۴۵۰ ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
- ۸۴۵۱ به عمری در کفم یاری نیاید
- ۸۴۵۲ زمانی خاطرم خوش کن به وصل روی گل رنگت
- ۸۴۵۳ فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
- ۸۴۵۴ دیشب که بر لبت لب جام شراب بود
- ۸۴۵۵ ای من غلام عشق که روزی هزار بار
- ۸۴۵۶ روی تو چون نوبهار جلوهگری میکند
- ۸۴۵۷ بتان که اهل تعلق به قید شان بندند
- ۸۴۵۸ نکوهش بیخبران
- ۸۴۵۹ وحی آمدن از حق تعالی به موسی کی بیاموزش چیزی کی استدعا کند یا بعضی از آن
- ۸۴۶۰ هرچه دارم در میان خواهم نهاد
- ۸۴۶۱ ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا
- ۸۴۶۲ از دل و جان عاشق زار توام
- ۸۴۶۳ ای بار خدای و کردگارم
- ۸۴۶۴ حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند
- ۸۴۶۵ در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
- ۸۴۶۶ این چنین صورت گر از آب و گلست
- ۸۴۶۷ هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
- ۸۴۶۸ ای شسته سر و روی به آب زمزم
- ۸۴۶۹ مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
- ۸۴۷۰ لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید
- ۸۴۷۱ ز بیعشقی بهار زندگی دامن کشید از من
- ۸۴۷۲ جانا ز غم عشق تو من زارم من زار
- ۸۴۷۳ ای عید روزهداران ابروی چون هلالت
- ۸۴۷۴ ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما
- ۸۴۷۵ امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
- ۸۴۷۶ قانع شدن آن طالب به تعلیم زبان مرغ خانگی و سگ و اجابت موسی علیه السلام
- ۸۴۷۷ مطلع دوم
- ۸۴۷۸ تمثیل فکر هر روزینه کی اندر دل آید به مهمان نو کی از اول روز در خانه فرود آید و فضیلت مهماننوازی و ناز مهمان کشیدن و تحکم و بدخویی کند به خداوند خانه
- ۸۴۷۹ نکوهش نکوهیده
- ۸۴۸۰ پیش رویت قمر نمیتابد
- ۸۴۸۱ دلم قوت کار میبرنتابد
- ۸۴۸۲ ای من ز دو چشم نیم مستت مست
- ۸۴۸۳ زین وجودت به جان خلاص دهند
- ۸۴۸۴ قصهی مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری
- ۸۴۸۵ باز در دام بلا افتادهام
- ۸۴۸۶ ز عهد تو بوی وفا مینیاید
- ۸۴۸۷ خوش بود بادهی گلرنگ در ایام بهار
- ۸۴۸۸ در مدح ملکالعادل ابوالفتح ملکشاه
- ۸۴۸۹ انوری در جواب قاضی گوید
- ۸۴۹۰ روزم به نیابت شب آمد
- ۸۴۹۱ ای باد صبحدم خبر آشنا بیار
- ۸۴۹۲ ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد
- ۸۴۹۳ سلطان سنجر انوری را به مجلس خود خوانده بود در شکر آن گفته
- ۸۴۹۴ دلم در عشق تو جان برنتابد
- ۸۴۹۵ مدح خاقانالمعظم طفقاج خان
- ۸۴۹۶ من و انکار شراب این چه حکایت باشد
- ۸۴۹۷ طاقتم در فراق تو برسید
- ۸۴۹۸ عاشق سلسلهی زلف گرهگیرم من
- ۸۴۹۹ ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
- ۸۵۰۰ مطلع سوم
- ۸۵۰۱ ای عجب ار دشمن من خود منم
- ۸۵۰۲ زهی! شب نسخهای از زلف و خالت
- ۸۵۰۳ مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
- ۸۵۰۴ ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد
- ۸۵۰۵ جواب خروس سگ را
- ۸۵۰۶ نوروز
- ۸۵۰۷ امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها
- ۸۵۰۸ ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
- ۸۵۰۹ پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
- ۸۵۱۰ خرم دل آن کس که ز بستان تو آید
- ۸۵۱۱ نواختن سلطان ایاز را
- ۸۵۱۲ مارا مدار خوار که ما عاشقیم و زار
- ۸۵۱۳ ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
- ۸۵۱۴ نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
- ۸۵۱۵ هر سر که به سودای خط و خال تو افتد
- ۸۵۱۶ نزدیک ما سگان درت جا نمیکنند
- ۸۵۱۷ دل ز هوای تو یک زمان نشکیبد
- ۸۵۱۸ زهی حسن و زهی عشق و زهی نور و زهی نار
- ۸۵۱۹ نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
- ۸۵۲۰ دوش پیری ز خرابات برون آمد مست
- ۸۵۲۱ در تغزل و شکایت
- ۸۵۲۲ خجل گشتن خروس پیش سگ به سبب دروغ شدن در آن سه وعده
- ۸۵۲۳ زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
- ۸۵۲۴ متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوههای ترونده را که میآوردیم او خورده است
- ۸۵۲۵ سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامت
- ۸۵۲۶ ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
- ۸۵۲۷ بهترین طاقی که زیر طاق گردون بستهاند
- ۸۵۲۸ وصیت کردن پدر دختر را کی خود را نگهدار تا حامله نشوی از شوهرت
- ۸۵۲۹ نهال آرزو
- ۸۵۳۰ پانزده سال برآمد که به یمگانم
- ۸۵۳۱ یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
- ۸۵۳۲ غارت عشقت به دل و جان رسید
- ۸۵۳۳ مدح سلطان سنجر
- ۸۵۳۴ تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز
- ۸۵۳۵ مدح شهابالدین ابوالفتح کند و اجازهی دخول به مجلس او خواهد
- ۸۵۳۶ این قصیده را تحفة الحرمین و تفاحة الثقلین خوانند در کعبهی معظمه انشاد کرده و پیش حظیرهی مقدس پیغمبر اکرم به عرض و اتمام آورده است
- ۸۵۳۷ در تقاضای راتبه
- ۸۵۳۸ ز خوبان جز جفاکاری نیاید
- ۸۵۳۹ در مدح سیدةالخواتین عصمة الدنیا والدین ترکان خاتون
- ۸۵۴۰ هر آن دردی که دلدارم فرستد
- ۸۵۴۱ دل ز تن بردی و درجانی هنوز
- ۸۵۴۲ خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
- ۸۵۴۳ ساقیا بادهی صبوح بیار
- ۸۵۴۴ عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون
- ۸۵۴۵ بقیهی قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
- ۸۵۴۶ ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟
- ۸۵۴۷ حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
- ۸۵۴۸ فضای کلبهی فقر آن قدر صفا دارد
- ۸۵۴۹ گر دیده به دریوزهی دیدار نیاید
- ۸۵۵۰ نیکی دل
- ۸۵۵۱ ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار
- ۸۵۵۲ فرخنده شکاری که ز پیکان تو افتد
- ۸۵۵۳ سحرگه ماه عقرب زلف من مست
- ۸۵۵۴ ساقی، چو نمیدهی شرابم
- ۸۵۵۵ مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را
- ۸۵۵۶ وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معل…
- ۸۵۵۷ خبر کردن خروس از مرگ خواجه
- ۸۵۵۸ این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟
- ۸۵۵۹ خار غم تو گل طرب دارد
- ۸۵۶۰ زینهار ای یار گلرخ زینهار
- ۸۵۶۱ نظر ز روی تو صاحب نظر نمیبندد
- ۸۵۶۲ کس این کند که ز یار و دیار برگردد
- ۸۵۶۳ هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
- ۸۵۶۴ گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار
- ۸۵۶۵ کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
- ۸۵۶۶ گر چه میدانم که میرنجی و مشکل میشود
- ۸۵۶۷ ز گل فزود مرا خارخار خندهی تو
- ۸۵۶۸ دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنید
- ۸۵۶۹ هر کسی را مینوازد لطف و خاطر جستنت
- ۸۵۷۰ از من برمید غمگسارم
- ۸۵۷۱ خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید
- ۸۵۷۲ نصیحت مبارزان او را کی با این دل و زهره کی تو داری کی از کلابیسه شدن چشم کافر اسیری دست بسته بیهوش شوی و دشنه از دست بیفتد زنهار زنهار ملازم مطبخ خانقاه باش و سوی پیکار مرو تا رسوا نشوی
- ۸۵۷۳ مطلع دوم در وداع کعبه
- ۸۵۷۴ چو فرستاد عنایت به زمین مشعلهها را
- ۸۵۷۵ هرچه باداباد
- ۸۵۷۶ دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست
- ۸۵۷۷ دل گم شد، ازو نشان نیابم
- ۸۵۷۸ هیچ دانی که سر صحبت ما دارد یار
- ۸۵۷۹ مست من چون باده نوشی جرعه برمن بریز
- ۸۵۸۰ مدح قاضی حمیدالدین
- ۸۵۸۱ مدح کمالالدین ابوالمحاسن نصر
- ۸۵۸۲ گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد
- ۸۵۸۳ در مدح صدر کمالالدین محمد
- ۸۵۸۴ زهر با یاد تو شکر گردد
- ۸۵۸۵ شکایت از دهر
- ۸۵۸۶ خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
- ۸۵۸۷ سلام علیک ای جفا پیشه یار
- ۸۵۸۸ زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو
- ۸۵۸۹ تعالیالله چه دولت داشتم دوش
- ۸۵۹۰ کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد
- ۸۵۹۱ شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود
- ۸۵۹۲ گفته بودم با من: کان جا نباید رفتنت
- ۸۵۹۳ دعاکردن موسی آن شخص را تا بایمان رود از دنیا
- ۸۵۹۴ روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد
- ۸۵۹۵ من چو نادانان بر درد جوانی ننوم
- ۸۵۹۶ همنشین ناهموار
- ۸۵۹۷ طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
- ۸۵۹۸ در عزلت و حکمت و موعظه و ریاضت و انتباه و ارشاد
- ۸۵۹۹ اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست
- ۸۶۰۰ دل گم شد، ازو نشان نمییابم
- ۸۶۰۱ تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
- ۸۶۰۲ حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و …
- ۸۶۰۳ رجوع به حکایت زید
- ۸۶۰۴ ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار
- ۸۶۰۵ عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد
- ۸۶۰۶ هر که می با تو خورد عربده کرد
- ۸۶۰۷ گل بی رخ یار خوش نباشد
- ۸۶۰۸ هر کرا در دل بود بازار یار
- ۸۶۰۹ نه به کویم گذرت میافتد
- ۸۶۱۰ اجابت کردن حق تعالی دعای موسی را علیه السلام
- ۸۶۱۱ عقدهای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو
- ۸۶۱۲ شکل مستانه و انکار شرابش نگرید
- ۸۶۱۳ آخر این نالهی سوزنده اثرها دارد
- ۸۶۱۴ اگر بر تن خویش سالار و میرم
- ۸۶۱۵ ای ماه سر نهاده از مهر بر زمینت
- ۸۶۱۶ حکایت آن مجاهد کی از همیان سیم هر روز یک درم در خندق انداختی به تفاریق از بهر ستیزهی حرص و آرزوی نفس و وسوسهی نفس کی چون میاندازی به خندق باری به یکبار بینداز تا خلاص یابم کی الیاس احدی الراحتین ا…
- ۸۶۱۷ گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود
- ۸۶۱۸ بروید ای حریفان بکشید یار ما را
- ۸۶۱۹ یاد یاران
- ۸۶۲۰ نظری کن اگرت خاطر درویشانست
- ۸۶۲۱ در عزلت و فقر و قناعت و تجرید
- ۸۶۲۲ آتش افتادن در شهر بایام عمر رضی الله عنه
- ۸۶۲۳ هیهات! کزین دیار رفتم
- ۸۶۲۴ ای غم تو جسم را جانی دگر
- ۸۶۲۵ در مدح فیروزشاه عادل و وصف الحال رفتن به ترمد و ستایش سلطانالسادة سید ترمد
- ۸۶۲۶ مطایبه
- ۸۶۲۷ مرا کاریست مشکل با دلی خویش
- ۸۶۲۸ آن را که غمگسار تو باشی چه غم خورد
- ۸۶۲۹ در التماس برات انعام گوید که خبر آن بدو رسید و برات نرسیده بود
- ۸۶۳۰ ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد
- ۸۶۳۱ در مدح صدراعظم زینالدین عبد الله و شکر صحت یافتن او از بیماری
- ۸۶۳۲ نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
- ۸۶۳۳ دزدانه در آمد از درم دوش
- ۸۶۳۴ به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته
- ۸۶۳۵ دلدار به طبع گشت رام آخر
- ۸۶۳۶ ای طیرهی شب طرهی خورشید پناهت
- ۸۶۳۷ دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
- ۸۶۳۸ یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود
- ۸۶۳۹ این دل که دوستی به تو خون خواره میکند
- ۸۶۴۰ مقطعات
- ۸۶۴۱ حکایت آن زنی کی فرزندش نمیزیست بنالید جواب آمد کی آن عوض ریاضت تست و به جای جهاد مجاهدانست ترا
- ۸۶۴۲ در زیر بار عشقت هر توسنی چه سنجد
- ۸۶۴۳ چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
- ۸۶۴۴ در تحقیق و وعظ و ذکر صفای صبح
- ۸۶۴۵ صفت کردن مرد غماز و نمودن صورت کنیزک مصور در کاغذ و عاشق شدن خلیفهی مصر بر آن صورت و فرستادن خلیفه امیری را با سپاه گران بدر موصل و قتل و ویرانی بسیار کردن بهر این غرض
- ۸۶۴۶ کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
- ۸۶۴۷ آن جوهر جانست که در گوهر کانست
- ۸۶۴۸ گر تو ای چرخ گردان مادرم
- ۸۶۴۹ خدو انداختن خصم در روی امیر الممنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالممنین علی شمشیر از دست
- ۸۶۵۰ چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر
- ۸۶۵۱ آنچه تو کردی بتا نه شرط وفا بود
- ۸۶۵۲ دلم با مردم چشمت چنانست
- ۸۶۵۳ مرا با عشق تو جان درنگنجد
- ۸۶۵۴ در آمدن حمزه رضی الله عنه در جنگ بی زره
- ۸۶۵۵ مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
- ۸۶۵۶ که میرود به شفاعت که دوست بازآرد
- ۸۶۵۷ یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده
- ۸۶۵۸ گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند
- ۸۶۵۹ جهان عشق ندانم چه زیر سر دارد
- ۸۶۶۰ ایثار کردن صاحب موصل آن کنیزک را بدین خلیفه تا خونریز مسلمانان بیشتر نشود
- ۸۶۶۱ بد میکنند مردم زان بیوفا حکایت
- ۸۶۶۲ سال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی
- ۸۶۶۳ جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود
- ۸۶۶۴ اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
- ۸۶۶۵ این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام
- ۸۶۶۶ ماهی که ز رخسارش فتنهست به چین اندر
- ۸۶۶۷ در مدح ابوالفتح شروان شاه منوچهر
- ۸۶۶۸ اگر با خرد جفت و اندر خوریم
- ۸۶۶۹ من باز ره خانهی خمار گرفتم
- ۸۶۷۰ در عارضهی خاتون عصمةالدین رضیةالملوک
- ۸۶۷۱ سالها خون خوردهام ازبخت بی سامان خویش
- ۸۶۷۲ ای شده از رخ تو تاب قمر
- ۸۶۷۳ در مدح امیر علاء الدین اسحاق
- ۸۶۷۴ مطلع دوم
- ۸۶۷۵ در هجای بخیلی گفته
- ۸۶۷۶ رخ به زلف سیاه میپوشد
- ۸۶۷۷ گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباش
- ۸۶۷۸ روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
- ۸۶۷۹ در تهنیت عید و مدح صاحب ناصرالدین طاهر
- ۸۶۸۰ صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده
- ۸۶۸۱ ای پسر بردهی قلندر گیر
- ۸۶۸۲ کسی ز فتنهی آخر زمان خبر دارد
- ۸۶۸۳ المنةلله که شب هجر سر آمد
- ۸۶۸۴ ای شب تیره فرع گیسیویت
- ۸۶۸۵ هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
- ۸۶۸۶ در شکار امروز صید آهوان او که بود
- ۸۶۸۷ غریبیم چون حسنت ای خوش پسر
- ۸۶۸۸ این قطعه را برای سنگ مزار خودم سرودهام
- ۸۶۸۹ چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
- ۸۶۹۰ حدیث عشق در دفتر نگنجد
- ۸۶۹۱ جواب حمزه مر خلق را
- ۸۶۹۲ من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟
- ۸۶۹۳ پشیمان شدن آن سرلشکر از آن خیانت کی کرد و سوگند دادن او آن کنیزک را کی به خلیفه باز نگوید از آنچ رفت
- ۸۶۹۴ من دگرم یا دگر شدهاست جهانم
- ۸۶۹۵ جواب گفتن امیر الممنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت
- ۸۶۹۶ مرا یاقوت او قوت روانست
- ۸۶۹۷ مطلع سوم
- ۸۶۹۸ تا کی از ناموس هیهات ای پسر
- ۸۶۹۹ آواز حسنت ای جان هفت آسمان بگیرد
- ۸۷۰۰ یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد
- ۸۷۰۱ جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
- ۸۷۰۲ گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
- ۸۷۰۳ ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
- ۸۷۰۴ از صحبت خلق دل گسستم
- ۸۷۰۵ یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
- ۸۷۰۶ حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا
- ۸۷۰۷ خداخوان تا خدادان فرق دارد
- ۸۷۰۸ حجت منکران آخرت و بیان ضعف آن حجت زیرا حجت ایشان به دین باز میگردد کی غیر این نمیبینیم
- ۸۷۰۹ بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح
- ۸۷۱۰ گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
- ۸۷۱۱ دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود
- ۸۷۱۲ کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
- ۸۷۱۳ اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
- ۸۷۱۴ یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
- ۸۷۱۵ در مدح سلطان سنجر
- ۸۷۱۶ نام سرچشمهی حیوان چه بری با دهنش
- ۸۷۱۷ دلا در عاشقی جانی زیانگیر
- ۸۷۱۸ در تقصیر ملاقات یاران به یکدیگر گوید
- ۸۷۱۹ راحتی جان را به گفتار ای پسر
- ۸۷۲۰ ای جهان را به حضرت تو نیاز
- ۸۷۲۱ گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
- ۸۷۲۲ مدح سلطان سعید سنجربن ملکشاه
- ۸۷۲۳ آنکس که دامن از پی کین تو بر زند
- ۸۷۲۴ آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش
- ۸۷۲۵ دوش تا هنگام صبح از وقت شام
- ۸۷۲۶ شراب خواهد
- ۸۷۲۷ کس این کند که دل از یار خویش بردارد
- ۸۷۲۸ در مدح غیاث الدین محمد مسعود ملکشاه
- ۸۷۲۹ ای بروییده به ناخواست به مانند گیا
- ۸۷۳۰ آنچه عشق دوست با من میکند
- ۸۷۳۱ تعجب کردن آدم علیهالسلام از ضلالت ابلیس لعین و عجب آوردن
- ۸۷۳۲ گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
- ۸۷۳۳ وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی
- ۸۷۳۴ بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی
- ۸۷۳۵ آمدن خلیفه نزد آن خوبروی برای جماع
- ۸۷۳۶ جانا شعاع رویت در جسم و جان نگنجد
- ۸۷۳۷ روزم خجسته بود، که دیدم ز بامداد
- ۸۷۳۸ دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود
- ۸۷۳۹ آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد
- ۸۷۴۰ در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم
- ۸۷۴۱ بازم غم بیهوده به همخانگی آمد
- ۸۷۴۲ مرد که با عشق دست در کمر آید
- ۸۷۴۳ ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
- ۸۷۴۴ گهی به دیر و گهی جلوه در حرم دارد
- ۸۷۴۵ روز رخسار تو ماهی روشنست
- ۸۷۴۶ در کدامین چمن ای سرو به بار آمدهای؟
- ۸۷۴۷ رو ترش کن که همه روترشانند این جا
- ۸۷۴۸ یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
- ۸۷۴۹ صبح پیروزی برآمد زود بر خیز ای پسر
- ۸۷۵۰ اسرار تو در زبان نمیگنجد
- ۸۷۵۱ حکمت ویران شدن تن به مرگ
- ۸۷۵۲ باز بالای تو ما را در بلا خواهد نهاد
- ۸۷۵۳ تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
- ۸۷۵۴ عجب که دولت من بیبقائی نکند
- ۸۷۵۵ بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
- ۸۷۵۶ در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان بن منوچهر
- ۸۷۵۷ خنده گرفتن آن کنیزک را از ضعف شهوت خلیفه و قوت شهوت آن امیر و فهم کردن خلیفه از خندهی کنیزک
- ۸۷۵۸ در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم
- ۸۷۵۹ از دوستی قدری ارزن برای فاخته خواسته
- ۸۷۶۰ لغز
- ۸۷۶۱ تختهی عشق برنوشتم باز
- ۸۷۶۲ آنکه از جان دو ستر میدارمش
- ۸۷۶۳ هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
- ۸۷۶۴ دل من رفت نتوان یافت بازش
- ۸۷۶۵ در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه
- ۸۷۶۶ مدح سلطان سنجر انارالله برهانه
- ۸۷۶۷ تا زلف تو همچو مار میپیچد
- ۸۷۶۸ قیامت میکنی ای کافر امروز
- ۸۷۶۹ دلربایانه دگر بر سر ناز آمدهای
- ۸۷۷۰ در مدیح
- ۸۷۷۱ زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
- ۸۷۷۲ تا به شب ای عارف شیرین نوا
- ۸۷۷۳ هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد
- ۸۷۷۴ حلقهی زلف تو در گوش ای پسر
- ۸۷۷۵ شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد
- ۸۷۷۶ از دهر جفا پیشه زی که نالم؟
- ۸۷۷۷ عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
- ۸۷۷۸ بوقت صبح می روشن آفتاب منست
- ۸۷۷۹ آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟
- ۸۷۸۰ غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
- ۸۷۸۱ ملک دل را سپه ناز به یغما آمد
- ۸۷۸۲ تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
- ۸۷۸۳ فاش کردن آن کنیزک آن راز را با خلیفه از زخم شمشیر و اکراه خلیفه کی راست گو سبب این خنده را و گر نه بکشمت
- ۸۷۸۴ افتادن رکابدار هر باری پیش امیر الممنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر الممنین مرا بکش و ازین قضا برهان
- ۸۷۸۵ نی دست من به شاخ وصال تو بر رسید
- ۸۷۸۶ چون نمایی آن رخ گلرنگ را
- ۸۷۸۷ هر دل که ز خویشتن فنا گردد
- ۸۷۸۸ بیان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلی و تاریکیست همه از تنست کی ارضی است و سفلی
- ۸۷۸۹ مطلع دوم
- ۸۷۹۰ باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر
- ۸۷۹۱ ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟
- ۸۷۹۲ سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
- ۸۷۹۳ دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
- ۸۷۹۴ اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند
- ۸۷۹۵ ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد
- ۸۷۹۶ مگر نسیم سحر بوی یار من دارد
- ۸۷۹۷ ز خواب دیده گشاد وز رخ نقاب کشید
- ۸۷۹۸ شاید که حال و کار دگر سان کنم
- ۸۷۹۹ کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد
- ۸۸۰۰ عزم کردن شاه چون واقف شد بر آن خیانت کی بپوشاند و عفو کند و او را به او دهد و دانست کی آن فتنه جزای او بود و قصد او بود و ظلم او بر صاحب موصل کی و من اساء فعلیها و ان ربک لبالمرصاد و ترسیدن کی اگر انت…
- ۸۸۰۱ تا کی از دست تو خونابه خورم؟
- ۸۸۰۲ بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود
- ۸۸۰۳ جمالت عشق میافزاید امروز
- ۸۸۰۴ شراب خواهد
- ۸۸۰۵ در مدح عمادالدین فیروز شاه عادل
- ۸۸۰۶ چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
- ۸۸۰۷ در میان عاشقان عاقل مبا
- ۸۸۰۸ ابری خوشست و وقت خوش است و هوای خوش
- ۸۸۰۹ ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر
- ۸۸۱۰ چارهی عشق تو نداند کس
- ۸۸۱۱ گل بستان خرد لفظ دلارای منست
- ۸۸۱۲ در وصل سرای مجدالدین ابوالحسن
- ۸۸۱۳ عقل چه آورد ز گردون پیام
- ۸۸۱۴ در مدح ملک معظم فیروشاه عادل
- ۸۸۱۵ بیان آنک نحن قسمنا کی یکی را شهوت و قوت خران دهد و یکی را کیاست و قوت انبیا و فرشتگان بخشد سر ز هوا تافتن از سروریست ترک هوا قوت پیغامبریست تخمهایی کی شهوتی نبود بر آن جز قیامتی نبود
- ۸۸۱۶ چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
- ۸۸۱۷ خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
- ۸۸۱۸ مطلع سوم
- ۸۸۱۹ گفتن امیر الممنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد
- ۸۸۲۰ ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
- ۸۸۲۱ هر آن ناظر که منظوری ندارد
- ۸۸۲۲ عشق تو نهال حیرت آمد
- ۸۸۲۳ تشبیه نص با قیاس
- ۸۸۲۴ این عشق آتشینم دود از جهان برآرد
- ۸۸۲۵ چون بگذری دلم به تپیدن در اوفتد
- ۸۸۲۶ تنی زلالوش آن سرو گل قبا دارد
- ۸۸۲۷ بودی که ز خود نبود گردد
- ۸۸۲۸ چراغی کاین همه پروانه دارد
- ۸۸۲۹ آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد
- ۸۸۳۰ چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
- ۸۸۳۱ از یکی آتش برآوردم تو را
- ۸۸۳۲ در مدح ابو المظفر شروان شاه اخستان بن منوچهر
- ۸۸۳۳ من ترا ام حلقه در گوش ای پسر
- ۸۸۳۴ گر درد طلب رهبر این قافله بودی
- ۸۸۳۵ زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست
- ۸۸۳۶ دلم ز هوای تو بر نمیگردد
- ۸۸۳۷ دادن شاه گوهر را میان دیوان و مجمع به دست وزیر کی این چند ارزد و مبالغه کردن وزیر در قیمت او و فرمودن شاه او را کی اکنون این را بشکن و گفت وزیر کی این را چون بشکنم الی آخر القصه
- ۸۸۳۸ در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
- ۸۸۳۹ ای تن تیره اگر شریفی اگر دون
- ۸۸۴۰ یاد تو ما را چو در خیال بگردد
- ۸۸۴۱ در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد
- ۸۸۴۲ چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد
- ۸۸۴۳ آداب المستمعین والمریدین عند فیض الحکمة من لسان الشیخ
- ۸۸۴۴ هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد
- ۸۸۴۵ گر ای نسیم ترا ره دهند درحرمش
- ۸۸۴۶ گر نکوییت بیشتر گردد
- ۸۸۴۷ در مدح صاحب جلال الدین احمد مخلص
- ۸۸۴۸ جانا به غریبستان چندین بنماند کس
- ۸۸۴۹ در تهنیت منصب گوید
- ۸۸۵۰ بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
- ۸۸۵۱ ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمش
- ۸۸۵۲ مطلع دوم
- ۸۸۵۳ در صفت قصر و باغ منصوریه و مدح ناصرالدین طاهر
- ۸۸۵۴ صبح چون جیب آسمان بگشاد
- ۸۸۵۵ در مدح
- ۸۸۵۶ یک روز گل از یاسمن نچیدی
- ۸۸۵۷ نگارا بر سر عهد و وفا باش
- ۸۸۵۸ مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
- ۸۸۵۹ آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
- ۸۸۶۰ کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد
- ۸۸۶۱ ز آتش شهوت برآوردم تو را
- ۸۸۶۲ دست به دست همچو گل آن بت مست میرود
- ۸۸۶۳ چون سخنگویی از آن لب لطف باری ای پسر
- ۸۸۶۴ گر نه آن زلف سیه قصد شبیخون دارد
- ۸۸۶۵ ای ستمگر فلک ای خواهر آهرمن
- ۸۸۶۶ دلی کز عشق او دیوانه گردد
- ۸۸۶۷ نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
- ۸۸۶۸ آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
- ۸۸۶۹ رسیدن گوهر از دست به دست آخر دور به ایاز و کیاست ایاز و مقلد ناشدن او ایشان را و مغرور ناشدن او به گال و مال دادن شاه و خلعتها و جامگیها افزون کردن و مدح عقل مخطان کردن به مکر و امتحان که کی روا باشد …
- ۸۸۷۰ شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن و بطالت و خسارت آنکس کی عدو کسی بود کی ازو حذر ممکن نیست و فرار ممکن نی و مقابله ممکن نی
- ۸۸۷۱ نگارا، بیتو برگ جان ندارم
- ۸۸۷۲ تشنیع زدن امرا بر ایاز کی چرا شکستش و جواب دادن ایاز ایشان را
- ۸۸۷۳ مطلع سوم
- ۸۸۷۴ بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
- ۸۸۷۵ سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
- ۸۸۷۶ زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر
- ۸۸۷۷ صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
- ۸۸۷۸ هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد
- ۸۸۷۹ آن دم که صبح بینش من بال برگشاد
- ۸۸۸۰ از ورای سر دل بین شیوهها
- ۸۸۸۱ عشق و درویشی و تنهایی و درد
- ۸۸۸۲ مر جان مرا روان مسکین
- ۸۸۸۳ بیوفا یارا وفا و یاریت معلوم شد
- ۸۸۸۴ فرق میان دانستن چیزی به مثال و تقلید و میان دانستن ماهیت آن چیز
- ۸۸۸۵ اگر دردت دوای جان نگردد
- ۸۸۸۶ قبا و پیرهن او که میرسد به تنش
- ۸۸۸۷ آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
- ۸۸۸۸ در مدح فخرالسادة مجدالدین ابوطالب نعمه
- ۸۸۸۹ این چه تابی است که آن حلقهی گیسو دارد
- ۸۸۹۰ درخواست روشنایی کند
- ۸۸۹۱ باز دوش آن صنم بادهفروش
- ۸۸۹۲ هر زمان جوری ز خوبان میکشم
- ۸۸۹۳ ممدوح برای حکیم خلعتی فرستاده در شکر آن گوید
- ۸۸۹۴ در تهنیت عید و مدح جلال الدین شروان شاه اخستانبن منوچهر
- ۸۸۹۵ کرشمههای سر زلف در بنا گوشش
- ۸۸۹۶ حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی
- ۸۸۹۷ دوش در ره نگارم آمد پیش
- ۸۸۹۸ سحرم دولت بیدار به بالین آمد
- ۸۸۹۹ در تهنیت عید و مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۸۹۰۰ نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد
- ۸۹۰۱ آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد
- ۸۹۰۲ کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد
- ۸۹۰۳ همواره جفا کردن تا کی بود ای دلبر
- ۸۹۰۴ قد تو به آزادی بر سرو چمن خندد
- ۸۹۰۵ روح زیتونیست عاشق نار را
- ۸۹۰۶ غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
- ۸۹۰۷ قصد شاه به کشتن امرا و شفاعت کردن ایاز پیش تخت سلطان کی ای شاه عالم العفو اولی
- ۸۹۰۸ گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
- ۸۹۰۹ جمع و توفیق میان نفی و اثبات یک چیز از روی نسبت و اختلاف جهت
- ۸۹۱۰ زان بخششی که بر در عالم شد
- ۸۹۱۱ غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد
- ۸۹۱۲ ای شده مشغول به کار جهان
- ۸۹۱۳ ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
- ۸۹۱۴ کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد
- ۸۹۱۵ آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود
- ۸۹۱۶ مسلهی فنا و بقای درویش
- ۸۹۱۷ عاشق تو جان مختصر که پسندد
- ۸۹۱۸ ای بگفته در دلم اسرارها
- ۸۹۱۹ مطلع دوم
- ۸۹۲۰ هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
- ۸۹۲۱ به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
- ۸۹۲۲ ای سنایی کفر و دین در عاشقی یکسان شمر
- ۸۹۲۳ نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
- ۸۹۲۴ تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون
- ۸۹۲۵ هر دم از خانه رخ بدر دارد
- ۸۹۲۶ سوار سخن را ضمیر است میدان
- ۸۹۲۷ غمزهاش دست چو بر غارت جان بگشاید
- ۸۹۲۸ شکایت از فلک و مدح صاحب
- ۸۹۲۹ مهره توان برد، مار اگر بگذارد
- ۸۹۳۰ رفت دل نیست روشنم حالش
- ۸۹۳۱ من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
- ۸۹۳۲ به جان آمد مرا کار از دل خویش
- ۸۹۳۳ مدح ابوالمفاخر امیر فخرالدین میرآب مرو معروف به آبی
- ۸۹۳۴ جانا، نظری که ناتوانم
- ۸۹۳۵ کرا در شهر برگویم غم دل
- ۸۹۳۶ خطش مشک از زنخدان می برآرد
- ۸۹۳۷ مخدوم به انوری جفتی موزه بخشید در شکر آن گوید
- ۸۹۳۸ چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی
- ۸۹۳۹ دی میگذشت و سوی او دلها روان ازهر طرف
- ۸۹۴۰ هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
- ۸۹۴۱ در مذمت شعر و شاعری و فضیلت علم و حکمت
- ۸۹۴۲ عافیت کس نشان دهد؟ ندهد
- ۸۹۴۳ ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
- ۸۹۴۴ دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
- ۸۹۴۵ قصه وکیل صدر جهان کی متهم شد و از بخارا گریخت از بیم جان باز عشقش کشید رو کشان کی کار جان سهل باشد عاشقان را
- ۸۹۴۶ مطلع سوم
- ۸۹۴۷ بر جستن مراد دل ای مسکین
- ۸۹۴۸ چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد
- ۸۹۴۹ کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
- ۸۹۵۰ کسی پا به کوی وفا میگذارد
- ۸۹۵۱ میشدی غافل ز اسرار قضا
- ۸۹۵۲ عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
- ۸۹۵۳ مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی انا اعلمکم بالله و اخشیکم لله و قال الله تعالی انما یخشی الله من…
- ۸۹۵۴ باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
- ۸۹۵۵ کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
- ۸۹۵۶ ز من معزول شد سلطان شیطان
- ۸۹۵۷ دل نام سر زلف ترا مشک ختا کرد
- ۸۹۵۸ پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی
- ۸۹۵۹ خطی کان سرو بالا میدرآرد
- ۸۹۶۰ ساقیا می ده و نمی کم گیر
- ۸۹۶۱ زهی رویت بهار زندگانی
- ۸۹۶۲ گر تو عودی سوی این مجمر بیا
- ۸۹۶۳ در مدح عصمة الدین عمهی اخستان
- ۸۹۶۴ کیست آن ماه منور که چنین میگذرد
- ۸۹۶۵ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
- ۸۹۶۶ عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند
- ۸۹۶۷ شاهد من در جهان نظیر ندارد
- ۸۹۶۸ ساقی اندر خواب شد خیز ای غلام
- ۸۹۶۹ کدام صحبت پنهان تو را چنین دارد
- ۸۹۷۰ رسید دوش ندایی از ین بلند رواق
- ۸۹۷۱ دل ز گیتی وفاجویی ندارد
- ۸۹۷۲ در مدح صدر اجل خواجه مجیرالدین محمد
- ۸۹۷۳ ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست
- ۸۹۷۴ در هجا
- ۸۹۷۵ دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم
- ۸۹۷۶ در شکایت
- ۸۹۷۷ صبح بر شب شتاب میآرد
- ۸۹۷۸ مست از درم درآمد دوش آن مه تمام
- ۸۹۷۹ دوش زلف سیهت بندهنوازیها کرد
- ۸۹۸۰ در مدح دستور جلالالدین عمر
- ۸۹۸۱ در حال بیماری به اشتیاق خراسان
- ۸۹۸۲ نگارا صحبت از اغیار بگسل
- ۸۹۸۳ دایم ستیزه با دل افگار میکنی
- ۸۹۸۴ پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
- ۸۹۸۵ ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
- ۸۹۸۶ هر زمان چنگ بر کنار مگیر
- ۸۹۸۷ حال دل پیش که گویم؟ که دل ریش ندارد
- ۸۹۸۸ گفتن روح القدس مریم راکی من رسول حقم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من کی فرمان اینست
- ۸۹۸۹ دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد
- ۸۹۹۰ ای تو آب زندگانی فاسقنا
- ۸۹۹۱ دیگر که هوای گل خود روی تو دارد
- ۸۹۹۲ انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
- ۸۹۹۳ ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست
- ۸۹۹۴ حکمتی بشنو به فضل ای مستعین
- ۸۹۹۵ با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
- ۸۹۹۶ باد آمد و بوی عنبر آورد
- ۸۹۹۷ در مدح صفوة الدین بانو و بیان توفیق ادای حج او
- ۸۹۹۸ کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
- ۸۹۹۹ دل درد تو یادگار دارد
- ۹۰۰۰ عزم کردن آن وکیل ازعشق کی رجوع کند به بخارا لاابالیوار
- ۹۰۰۱ شبی که دل به برم یاد زلف دلبر کرد
- ۹۰۰۲ که پرسد زین غریب خوار محزون
- ۹۰۰۳ بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
- ۹۰۰۴ دل چو دانه ما مثال آسیا
- ۹۰۰۵ وجود حقیقت نشانی ندارد
- ۹۰۰۶ سکوت معنویان را بیا و کار بساز
- ۹۰۰۷ آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
- ۹۰۰۸ سرو منی و ازدل بستان خودت خوانم
- ۹۰۰۹ خدا اگر چه ز پاکان دعا قبول کند
- ۹۰۱۰ در مدح صدر معظم فخرالدین محمدبن ابراهیم سری
- ۹۰۱۱ از روضهی نعیم جمالش روایتیست
- ۹۰۱۲ تا به مهر تو تولا کردهام
- ۹۰۱۳ در حبس مجدالذین ابوالحسن عمرانی
- ۹۰۱۴ شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
- ۹۰۱۵ ای گل صفت حسنت بر وجه حسن گویم
- ۹۰۱۶ سر زلف تو بوی گلزار دارد
- ۹۰۱۷ طلب ادرار و راتبه از مخدوم برای یک نفر از شاگردان خود کند
- ۹۰۱۸ نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
- ۹۰۱۹ در صفت بزم و مدح ملک اعظم عماد الدین فیروزشاه و دستور بزرگ
- ۹۰۲۰ آن کو چو تو دلربای دارد
- ۹۰۲۱ بدو چشم تو که تا زندهام
- ۹۰۲۲ ای پیک صبا حال پری چهرهی ما چیست
- ۹۰۲۳ پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود کی از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوهتر و محتشمتر و پر نعمتتر و دلگشاتر
- ۹۰۲۴ حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
- ۹۰۲۵ با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
- ۹۰۲۶ بمیرم چشم مستت را که جانم زنده میدارد
- ۹۰۲۷ در میان عاشقان عاقل مبا
- ۹۰۲۸ که گمان داشت که روزی تو سفر خواهی کرد
- ۹۰۲۹ کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
- ۹۰۳۰ این مرثیه را از زبان قرة العین امیر رشید فرزند خود گوید
- ۹۰۳۱ زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
- ۹۰۳۲ بشنو که چه گوید همیت دوران
- ۹۰۳۳ شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
- ۹۰۳۴ تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
- ۹۰۳۵ چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد
- ۹۰۳۶ منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهدید کردن و لاابالی گفتن او
- ۹۰۳۷ ز زلفش نافهی تاتار تاریست
- ۹۰۳۸ پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد
- ۹۰۳۹ فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد
- ۹۰۴۰ ای دل رفته ز جا بازمیا
- ۹۰۴۱ چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید
- ۹۰۴۲ کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
- ۹۰۴۳ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
- ۹۰۴۴ چرخ پنداری بخواهد شیفتن
- ۹۰۴۵ مطلع دوم
- ۹۰۴۶ دردیده چه کار آید این اشک چو بارانم
- ۹۰۴۷ روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
- ۹۰۴۸ شراب خواهد
- ۹۰۴۹ سرو خرامان من طره پریشان رسید
- ۹۰۵۰ مدح خاقان اعظم رکنالدین قلج طفغاج خان
- ۹۰۵۱ تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهام
- ۹۰۵۲ نیست کاری به آنم و اینم
- ۹۰۵۳ یعلمالله که دوستدار توام
- ۹۰۵۴ برسر کوی عشق بازاریست
- ۹۰۵۵ سوگندنامهای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده
- ۹۰۵۶ با درد تو کس منت مرهم نپذیرد
- ۹۰۵۷ ایضا طلب شراب کند
- ۹۰۵۸ از بناگوش تو هر شب گله سر خواهم کرد
- ۹۰۵۹ تا سوختن عشق ز پروانه به دیدم
- ۹۰۶۰ هر که بر روی او نظر دارد
- ۹۰۶۱ دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
- ۹۰۶۲ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
- ۹۰۶۳ دلبر من عین کمالست و بس
- ۹۰۶۴ موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
- ۹۰۶۵ غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد
- ۹۰۶۶ چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند
- ۹۰۶۷ لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
- ۹۰۶۸ در موعظه و حکمت و مرثیهی امام ناصر الدین ابراهیم
- ۹۰۶۹ من رسیدم به لب جوی وفا
- ۹۰۷۰ دیر بماندم در این سرای کهن من
- ۹۰۷۱ مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
- ۹۰۷۲ چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
- ۹۰۷۳ آوازهی جمالت اندر جهان فتاد
- ۹۰۷۴ رو نهادن آن بندهی عاشق سوی بخارا
- ۹۰۷۵ در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروانشاه
- ۹۰۷۶ امهات و نبات با حیوان
- ۹۰۷۷ بیدادگر نگارا تا کی جفا توان کرد
- ۹۰۷۸ از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا
- ۹۰۷۹ نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
- ۹۰۸۰ در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
- ۹۰۸۱ طراوت رخت آب سمن تمام ببرد
- ۹۰۸۲ کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
- ۹۰۸۳ دلا نخل امل بنشان که باز آن سروناز آمد
- ۹۰۸۴ در هجا
- ۹۰۸۵ لب تو مردمی دیده دارد
- ۹۰۸۶ صافی مده ای دوست که مادرد کشانیم
- ۹۰۸۷ ترا که طرهی مشکین و خط زنگاریست
- ۹۰۸۸ روی ندارم که روی از تو بتابم
- ۹۰۸۹ در مدح سلطان اعظم سنجربن ملکشاه
- ۹۰۹۰ بر در یار من سحر مست و خراب میروم
- ۹۰۹۱ عاشق شدم و محرم اینکار ندارم
- ۹۰۹۲ مطلع دوم
- ۹۰۹۳ در تهدید و هجو قاضی هری
- ۹۰۹۴ نه حسرت وصالش از دل به در توان کرد
- ۹۰۹۵ در مدح ناصرالدین طوطیبک
- ۹۰۹۶ بر در حق هر که کار و بار ندارد
- ۹۰۹۷ کس نداند کز غمت چون سوختم
- ۹۰۹۸ گر می فروش حاجت رندان روا کند
- ۹۰۹۹ ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
- ۹۱۰۰ از عشق تو جان نمیتوان برد
- ۹۱۰۱ ای میرآب بگشا آن چشمه روان را
- ۹۱۰۲ دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمیگنجد
- ۹۱۰۳ ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
- ۹۱۰۴ در خوشاب را لبت سخت خوش آب میدهد
- ۹۱۰۵ بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
- ۹۱۰۶ جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست
- ۹۱۰۷ در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن
- ۹۱۰۸ هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
- ۹۱۰۹ من آن قلاش و رند بینوایم
- ۹۱۱۰ ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس
- ۹۱۱۱ مطلع سوم
- ۹۱۱۲ از سینه پاک کردم افکار فلسفی را
- ۹۱۱۳ زین درد کسی خبر ندارد
- ۹۱۱۴ در دلم تا به سحرگاه شب دوشین
- ۹۱۱۵ زلف پر چین تو مشاطه شبی شانه نکرد
- ۹۱۱۶ آیینهی جمال ترا آن صفا نماند
- ۹۱۱۷ دل باز در سودای او افتاد و باری میبرد
- ۹۱۱۸ جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهدید کنندگان را
- ۹۱۱۹ دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
- ۹۱۲۰ هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
- ۹۱۲۱ عشقت آتش ز جان برانگیزد
- ۹۱۲۲ گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟
- ۹۱۲۳ آن مه که صورتش ز مقابل نمیرود
- ۹۱۲۴ مدح ناصرالدین طوطیبیک و عضدالدین کندکز
- ۹۱۲۵ نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست
- ۹۱۲۶ آخر در زهد و توبه دربستم
- ۹۱۲۷ در نکوهش فلک
- ۹۱۲۸ غرهی ما جز آن عارض شهرآرا نیست
- ۹۱۲۹ یارب غم آن سرو خرامان به که گویم ؟
- ۹۱۳۰ ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
- ۹۱۳۱ دل از خوبان دیگر برگرفتم
- ۹۱۳۲ پیش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار
- ۹۱۳۳ در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۹۱۳۴ مطلع چهارم
- ۹۱۳۵ در مذمت زنان
- ۹۱۳۶ دلی کز عشق جانان جان ندارد
- ۹۱۳۷ به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد
- ۹۱۳۸ هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد
- ۹۱۳۹ هرکه یار ماست میل کشتن ما میکند
- ۹۱۴۰ خاک آن بادیم کوبر آستانت بگذرد
- ۹۱۴۱ رسیدن آن عاشق به معشوق خویش چون دست از جان خود بشست
- ۹۱۴۲ مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
- ۹۱۴۳ بر چشمه ضمیرت کرد آن پری وثاقی
- ۹۱۴۴ آن که اشگم از پیش منزل به منزل میرود
- ۹۱۴۵ ای ز ما سیر آمده بدرود باش
- ۹۱۴۶ چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
- ۹۱۴۷ ما دگرباره توبه بشکستیم
- ۹۱۴۸ آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
- ۹۱۴۹ اگر درمان کنم امکان ندارد
- ۹۱۵۰ ما را به سوی خود خم موی تو میکشد
- ۹۱۵۱ در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروانشاه اخستان
- ۹۱۵۲ آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ
- ۹۱۵۳ ای خوشا رندی که رو در ساحت میخانه کرد
- ۹۱۵۴ صفت آن مسجد کی عاشقکش بود و آن عاشق مرگجوی لا ابالی کی درو مهمان شد
- ۹۱۵۵ به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد
- ۹۱۵۶ ای ز خوبی مست هان هشیار باش
- ۹۱۵۷ طایر دولت اگر باز گذاری بکند
- ۹۱۵۸ تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
- ۹۱۵۹ نشان بی نشانان بی نشانیست
- ۹۱۶۰ در مدح مجدالدین ابوالحسنالعمرانی اذا شرفه السطان بالتشریف
- ۹۱۶۱ چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد
- ۹۱۶۲ در التماس موزه
- ۹۱۶۳ پیش صبا نثار کنم جان شکوفهوار
- ۹۱۶۴ ای زلف تابدار ترا صدهزار خم
- ۹۱۶۵ ببستی چشم من ز افسون زبان هم
- ۹۱۶۶ افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
- ۹۱۶۷ در مدح امیر اجل فخرالدین ابوالمفاخر معروف به آبی
- ۹۱۶۸ مطلع دوم
- ۹۱۶۹ مرا دل ده که من سنگی ندارم
- ۹۱۷۰ بتی که طره او مجمع پریشانیست
- ۹۱۷۱ در هجا
- ۹۱۷۲ نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد
- ۹۱۷۳ دردا و دریغا که دل از دست بدادم
- ۹۱۷۴ ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
- ۹۱۷۵ درد گنه را نیافتند حکیمان
- ۹۱۷۶ کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
- ۹۱۷۷ دوش اندک شکوهای از یار میبایست کرد
- ۹۱۷۸ دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود
- ۹۱۷۹ با آن که میرسانی آن باده بقا را
- ۹۱۸۰ بار دگر پیر ما رخت به خمار برد
- ۹۱۸۱ ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش
- ۹۱۸۲ دل پردهی عشق توست برگیر
- ۹۱۸۳ مهمان آمدن در آن مسجد
- ۹۱۸۴ از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد
- ۹۱۸۵ گر چه ز جهان جوی نداریم
- ۹۱۸۶ چند کنی جای چنین به گزین؟
- ۹۱۸۷ در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه اخستان
- ۹۱۸۸ سرخیی کان ز نی تیر تو پیدا باشد
- ۹۱۸۹ ساقی بده رطل گران، زان می که دهقان پرورد
- ۹۱۹۰ کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
- ۹۱۹۱ باد بویی از دو زلفت وام کرد
- ۹۱۹۲ ای دل اندر نیستی چون دم زنی خمار باش
- ۹۱۹۳ آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
- ۹۱۹۴ بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را
- ۹۱۹۵ یار بیدردی غیر و غم ما میداند
- ۹۱۹۶ ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا
- ۹۱۹۷ زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
- ۹۱۹۸ در مدح صدر کمالالدین عارض
- ۹۱۹۹ خونریزی و نندیشی، عیار چنین خوشتر
- ۹۲۰۰ ترا جان گفتم ای دلبر تو دانی
- ۹۲۰۱ آتش عشق آب کارم برد
- ۹۲۰۲ برآنم کز تو هرگز برنگردم
- ۹۲۰۳ در نکوهش روزگار
- ۹۲۰۴ ما، کانده تو نیاز داریم
- ۹۲۰۵ در مدح عمادالدین پیروزشاه عادل
- ۹۲۰۶ خیز و به ایام گل بادهی گلگون بیار
- ۹۲۰۷ اجازت خواهد
- ۹۲۰۸ در تهنیت عید و مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان بن منوچهر بن فریدون
- ۹۲۰۹ ای مسلمانان ز جان سیر آمدم
- ۹۲۱۰ تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد
- ۹۲۱۱ شبی در کوی آن مه روی رفتم
- ۹۲۱۲ بدایت غم عشاق را نهایت نیست
- ۹۲۱۳ جواب گفتن عاشق عاذلان را
- ۹۲۱۴ هوست معتکف خانهی خمارم کرد
- ۹۲۱۵ ای پسر میخواره و قلاش باش
- ۹۲۱۶ سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
- ۹۲۱۷ گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
- ۹۲۱۸ گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد
- ۹۲۱۹ این گنبد پیروزهی بیروزن گردان
- ۹۲۲۰ عشق تو به سینه تاختن برد
- ۹۲۲۱ بشکن سبو و کوزه ای میرآب جانها
- ۹۲۲۲ میکشم زان تند خو گر صد تغافل میکند
- ۹۲۲۳ تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد
- ۹۲۲۴ ای شده مفتون به قولهای فلاطون،
- ۹۲۲۵ من که هر لحظه زار میگریم
- ۹۲۲۶ عشق جالینوس برین حیات دنیا بود کی هنر او همینجا بکار میآید هنری نورزیده است کی در آن بازار بکار آید آنجا خود را به عوام یکسان میبیند
- ۹۲۲۷ مطلع دوم
- ۹۲۲۸ جانا قبول گردان این جست و جوی ما را
- ۹۲۲۹ بر سر من نامده است از تو جفاجوی تر
- ۹۲۳۰ هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد
- ۹۲۳۱ هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
- ۹۲۳۲ شورش بلبلان سحر باشد
- ۹۲۳۳ دل ببردی و یکی کار دگر خواهم کرد
- ۹۲۳۴ بامدادان شاه خود را دیدهام بر مرکبش
- ۹۲۳۵ در نظربازی ما بیخبران حیرانند
- ۹۲۳۶ دل بیعشق را من دل نگویم
- ۹۲۳۷ به وجود پاکت شه من ز بدان گزندی نرسد
- ۹۲۳۸ در دست غم یار دلارام بماندم
- ۹۲۳۹ نام وصلش به زبان نتوان برد
- ۹۲۴۰ در وصف بنا و مدح میر عمید
- ۹۲۴۱ در عذر نارفتن عیادت و مدح صدر معظم مجدالدین ابوالحسن عمرانی
- ۹۲۴۲ کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
- ۹۲۴۳ ز عشقت بیقرارم با که گویم
- ۹۲۴۴ گر ز شمعت چراغی افروزیم
- ۹۲۴۵ در مدح عمادالدین پیروزشاه عادل
- ۹۲۴۶ وصف روی آن پسر خواهیم کرد
- ۹۲۴۷ بدان عزمم که دیگر ره به میخانه کمر بندم
- ۹۲۴۸ سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
- ۹۲۴۹ از کسی درخواست پنبه کند
- ۹۲۵۰ زندگانی بی غم عشق بتان یکدم مباد
- ۹۲۵۱ بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
- ۹۲۵۲ در شکایت از زمان و مذمت اقران
- ۹۲۵۳ دیگر باره ملامت کردن اهل مسجد مهمان را از شب خفتن در آن مسجد
- ۹۲۵۴ نرگس مست تو راه دل هشیاران زد
- ۹۲۵۵ خواهم گرفتن اکنون آن مایه صور را
- ۹۲۵۶ درد من از عشق تو درمان نبرد
- ۹۲۵۷ شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
- ۹۲۵۸ رحم کن رحم، نظر باز مگیر
- ۹۲۵۹ آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد
- ۹۲۶۰ ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
- ۹۲۶۱ گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
- ۹۲۶۲ از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
- ۹۲۶۳ در حکمت و قناعت و عزلت
- ۹۲۶۴ دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمیداند
- ۹۲۶۵ هرچه نشان کنی تویی، راه نشان نمیبرد
- ۹۲۶۶ ای جهان افروز دلبر ای بت خورشید فش
- ۹۲۶۷ حدیث توبه رها کن سبوی باده بیار
- ۹۲۶۸ شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
- ۹۲۶۹ چاره سگالیدنم فایدهای چون نکرد
- ۹۲۷۰ گفتن شیطان قریش را کی به جنگ احمد آیید کی من یاریها کنم وقبیلهی خود را بیاری خوانم و وقت ملاقات صفین گریختن
- ۹۲۷۱ غلام نرگس مست تو تاجدارانند
- ۹۲۷۲ بر جانور و نبات و ارکان
- ۹۲۷۳ چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد
- ۹۲۷۴ برای درآمدن به خانهی اکفی الکفاة بار خواهد
- ۹۲۷۵ دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد
- ۹۲۷۶ نمیداند مه نامهربانم
- ۹۲۷۷ هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
- ۹۲۷۸ دل باز به عاشقی درافکندم
- ۹۲۷۹ در مدح سید سادات
- ۹۲۸۰ ناخورده شراب میخروشیم
- ۹۲۸۱ امشب سوی دوست راه گیریم
- ۹۲۸۲ دم عیسی است که با باد سحر میگذرد
- ۹۲۸۳ زیر بار غمی گرفتارم
- ۹۲۸۴ در مذمت آب و هوای ری گوید
- ۹۲۸۵ شراب خواهد
- ۹۲۸۶ جز لبم شرح میان او نکرد
- ۹۲۸۷ در مدح عزیزالدین طغرائی
- ۹۲۸۸ آن خال جو سنگش ببین، آن روی گندمگون نگر
- ۹۲۸۹ دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
- ۹۲۹۰ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
- ۹۲۹۱ غریبی می چه خواهد یارب از من؟
- ۹۲۹۲ زخم او یکبارگی امروز بر جان میرسد
- ۹۲۹۳ کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند
- ۹۲۹۴ هر که افتادهی آن جنبش قامت باشد
- ۹۲۹۵ مکرر کردن عاذلان پند را بر آن مهمان آن مسجد مهمان کش
- ۹۲۹۶ عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
- ۹۲۹۷ در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را
- ۹۲۹۸ سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
- ۹۲۹۹ ناخورده شراب میخروشیم
- ۹۳۰۰ نظر خدای بینان طلب هوا نباشد
- ۹۳۰۱ از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
- ۹۳۰۲ که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
- ۹۳۰۳ در مرثیهی قدوة الحکما کافی الدین عم خود
- ۹۳۰۴ از کین بتپرستان در هند و چین و ماچین
- ۹۳۰۵ دلم جز تو آهنگ یاری نکرد
- ۹۳۰۶ برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش
- ۹۳۰۷ شاهدان گر دلبری زین سان کنند
- ۹۳۰۸ ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا
- ۹۳۰۹ اول منزل عشقست بیابان فنا
- ۹۳۱۰ جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
- ۹۳۱۱ اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست
- ۹۳۱۲ در مدح سلیمان شاه
- ۹۳۱۳ سرهای سراندازان در پای تو اولیتر
- ۹۳۱۴ حضور دوستی را خواهد
- ۹۳۱۵ هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد
- ۹۳۱۶ هرچند به جای تو وفا دارم
- ۹۳۱۷ شب من سیه شد از غم مه من کجات جویم
- ۹۳۱۸ خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
- ۹۳۱۹ در مدح سیدالسادات جعفر علوی
- ۹۳۲۰ فتادهام به طلسم کشاکش تقدیر
- ۹۳۲۱ در تقاضای انعامی که حواله شد و نیافت فرماید
- ۹۳۲۲ هر دل که وصال تو طلب کرد
- ۹۳۲۳ بیا که با سر زلف تو کارها دارم
- ۹۳۲۴ در مرثیهی وحید الدین شروانی
- ۹۳۲۵ ذوق خرد نجویم کز غمکشان عشقم
- ۹۳۲۶ به یک نظر دل شهری شکاردانی کرد
- ۹۳۲۷ مکر و حسد را ز دل آوار کن
- ۹۳۲۸ مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
- ۹۳۲۹ الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
- ۹۳۳۰ مرا خیال تو شبها به خواب نگذارد
- ۹۳۳۱ با کاروان مصری چندین شکر نباشد
- ۹۳۳۲ گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
- ۹۳۳۳ ای صوفیان عشق بدرید خرقهها
- ۹۳۳۴ هر کس که به جان دسترسی داشته باشد
- ۹۳۳۵ شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید
- ۹۳۳۶ تمثیل گریختن ممن و بیصبری او در بلا به اضطراب و بیقراری نخود و دیگر حوایج در جوش دیگ و بر دویدن تا بیرون جهند
- ۹۳۳۷ خیز، تا قصد کوی یار کنیم
- ۹۳۳۸ ای افسر کوه و چرخ را جوشن
- ۹۳۳۹ روز عمرم در شب افتاده است باز
- ۹۳۴۰ بر من از عشقت شبیخون بود دوش
- ۹۳۴۱ روضهی خلد برین بستانسرائی بیش نیست
- ۹۳۴۲ ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا
- ۹۳۴۳ دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد
- ۹۳۴۴ تمثیل صابر شدن ممن چون بر شر و خیر بلا واقف شود
- ۹۳۴۵ قصیده
- ۹۳۴۶ ز کار بستهی ما عقدهی حرمان که بگشاید
- ۹۳۴۷ یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
- ۹۳۴۸ تا حال منت خبر نباشد
- ۹۳۴۹ واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
- ۹۳۵۰ نی پای آنکه از سر کویت سفر کنم
- ۹۳۵۱ چون شراب عشق در دل کار کرد
- ۹۳۵۲ تا به کوی تو رهگذر دارم
- ۹۳۵۳ هر دلی کز عشق ماهی اندرو راهی نباشد
- ۹۳۵۴ در قضا و قدر
- ۹۳۵۵ حذر کن ز یاری که یاریش نیست
- ۹۳۵۶ حکیم رنجور بود و دوستی او را عیادت نکرد در شکایت و طلب حضور او گوید
- ۹۳۵۷ تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟
- ۹۳۵۸ شبها که گرد کوی تو گردم به یک قدم
- ۹۳۵۹ ای دل آن زنار نگسستی هنوز
- ۹۳۶۰ درد دل هر زمان فزون دارم
- ۹۳۶۱ در رثاء امام شهاب الدین ابوالفضائل شروانی
- ۹۳۶۲ چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد
- ۹۳۶۳ ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد
- ۹۳۶۴ نام شتر به ترکی چه بود بگو دوا
- ۹۳۶۵ به گوشم مژدهی وصل از در و دیوار میآید
- ۹۳۶۶ عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را
- ۹۳۶۷ دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
- ۹۳۶۸ چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
- ۹۳۶۹ خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد
- ۹۳۷۰ سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید
- ۹۳۷۱ بس نظر تیز که تقدیر کرد
- ۹۳۷۲ چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان
- ۹۳۷۳ ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
- ۹۳۷۴ باقی قصهی مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او
- ۹۳۷۵ دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریز
- ۹۳۷۶ آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
- ۹۳۷۷ نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد
- ۹۳۷۸ از فلک در تاب بودم دی و دوش
- ۹۳۷۹ تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
- ۹۳۸۰ شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
- ۹۳۸۱ قصیده
- ۹۳۸۲ مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد
- ۹۳۸۳ ورطهی پر خطر عشق ترا ساحل نیست
- ۹۳۸۴ چیست آن لشکر فریشتگان
- ۹۳۸۵ عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد
- ۹۳۸۶ اذن دخول به مجلس صاحب خواهد
- ۹۳۸۷ سبکجولان سمندی کان پری در زیر ران دارد
- ۹۳۸۸ گر خود سخن ز زهره و از ماد بشنوم
- ۹۳۸۹ شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
- ۹۳۹۰ عشقت اندر میان جان دارم
- ۹۳۹۱ ز دلتنگی به جانم با که گویم؟
- ۹۳۹۲ مخدوم به حکیم جام شرابی بخشیده در شکر آن و طلب شراب گوید
- ۹۳۹۳ از این ده رنگتر یاری نپندارم که دارد کس
- ۹۳۹۴ ذوق خرد نجویم کز غمکشان عشقم
- ۹۳۹۵ دربارهی بیماری خود
- ۹۳۹۶ هرچند غم عشقت پوشیده همی دارم
- ۹۳۹۷ تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
- ۹۳۹۸ چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد
- ۹۳۹۹ عشق تو مست جاودانم کرد
- ۹۴۰۰ هر روز بامداد سلام علیکما
- ۹۴۰۱ آن نگینی که منش میطلبم با جم نیست
- ۹۴۰۲ در عشق تو ای نگار خاموش
- ۹۴۰۳ پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
- ۹۴۰۴ جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
- ۹۴۰۵ به مرگ کوه کن کزوی المها یاد میآید
- ۹۴۰۶ جوانی شد، او را فراموش کن
- ۹۴۰۷ بود آیا که در میکدهها بگشایند
- ۹۴۰۸ ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان
- ۹۴۰۹ ای دوست، بیا، که ما توراییم
- ۹۴۱۰ دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
- ۹۴۱۱ هر جان که بر لب آمد، واقف از آن دهان شد
- ۹۴۱۲ در راسته ناز فروشان که بتانند
- ۹۴۱۳ دست با تو در کمر خواهیم کرد
- ۹۴۱۴ تو را نادیدن ما غم نباشد
- ۹۴۱۵ اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست
- ۹۴۱۶ ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،
- ۹۴۱۷ هر کس که در محبت او دم برآورد
- ۹۴۱۸ آمد بهار خرم آمد نگار ما
- ۹۴۱۹ قصیده
- ۹۴۲۰ تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام کی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن
- ۹۴۲۱ چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد میآید
- ۹۴۲۲ در هجو شخصی که به علی مهتاب مشهور بود
- ۹۴۲۳ سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
- ۹۴۲۴ جز سر پیوند آن نگار ندارم
- ۹۴۲۵ بوی وفا ز گلبن عالم نیافت کس
- ۹۴۲۶ نی پای آنکه از سرکویت سفر کنم
- ۹۴۲۷ مه نجویم، مه مرا روی تو بس
- ۹۴۲۸ شبها که گرد کوی تو گردم به یکقدم
- ۹۴۲۹ بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم
- ۹۴۳۰ شراب خواهد
- ۹۴۳۱ اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست
- ۹۴۳۲ داری خبر که در غمت از خود خبر ندارم
- ۹۴۳۳ پشت بر روی جهان خواهیم کرد
- ۹۴۳۴ بیان آنک رفتن انبیا و اولیا به کوهها و غارها جهت پنهان کردن خویش نیست و جهت خوف تشویش خلق نیست بلک جهت ارشاد خلق است و تحریض بر انقطاع از دنیا به قدر ممکن
- ۹۴۳۵ سوز تو شبی بسازم آورد
- ۹۴۳۶ سر بر گریبان درست صوفی اسرار را
- ۹۴۳۷ در رثاء خانوادهی خود
- ۹۴۳۸ ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش
- ۹۴۳۹ گر بر من آرمیده سمندش گذر کند
- ۹۴۴۰ از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین،
- ۹۴۴۱ یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
- ۹۴۴۲ گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
- ۹۴۴۳ آن که در عشق سزاوار سر دار نشد
- ۹۴۴۴ ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
- ۹۴۴۵ تا کی همه مدح خویش گوییم؟
- ۹۴۴۶ تشبیه صورت اولیا و صورت کلام اولیا به صورت عصای موسی و صورت افسون عیسی علیهما السلام
- ۹۴۴۷ کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
- ۹۴۴۸ چند گریزی ز ما چند روی جا به جا
- ۹۴۴۹ کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست
- ۹۴۵۰ اگر سروی به بالای تو باشد
- ۹۴۵۱ کو جوانی که ز سودای غمت پیر نشد
- ۹۴۵۲ خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
- ۹۴۵۳ ترسا بچهای ناگه قصد دل و جانم کرد
- ۹۴۵۴ فریاد به لااله الا هو
- ۹۴۵۵ بی تو دل من دمی قرار نگیرد
- ۹۴۵۶ چون نهی زلف تافته بر گوش
- ۹۴۵۷ روز محشر که خدا پرسش ما خواهد کرد
- ۹۴۵۸ گر خود سخن ززهره و از ما بشنوم
- ۹۴۵۹ تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
- ۹۴۶۰ یارم تویی به عالم یار دگر ندارم
- ۹۴۶۱ ایضا در مرثیهی خانوادهی خود
- ۹۴۶۲ در مرثیه
- ۹۴۶۳ شهری است بزرگ و ما دروییم
- ۹۴۶۴ در مفارقت
- ۹۴۶۵ زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
- ۹۴۶۶ رخی که برکف پای تو سیم تن مالم
- ۹۴۶۷ هر دل که غم تو داغ کردش
- ۹۴۶۸ اگر نقش رخت بر جان ندارم
- ۹۴۶۹ زان غنچهدهان دلم به تنگ آمد
- ۹۴۷۰ تفسیر یا جبال اوبی معه والطیر
- ۹۴۷۱ صفات قلندر نشان برنگیرد
- ۹۴۷۲ ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را
- ۹۴۷۳ دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند
- ۹۴۷۴ در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
- ۹۴۷۵ پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
- ۹۴۷۶ عشق کو تا شحنهی حسرت به زندانم کشد
- ۹۴۷۷ در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
- ۹۴۷۸ ای جور گرفته مذهب و کیش
- ۹۴۷۹ قصیده
- ۹۴۸۰ چون فروماندی ز بد کردار خویش
- ۹۴۸۱ بگذر ای غافل ز یاد این و آن
- ۹۴۸۲ تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
- ۹۴۸۳ عقل ما سلطان جان میخواندش
- ۹۴۸۴ آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش
- ۹۴۸۵ تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد
- ۹۴۸۶ جواب طعنهزننده در مثنوی از قصور فهم خود
- ۹۴۸۷ چو دل شد زان او هرگز نمیرد
- ۹۴۸۸ ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
- ۹۴۸۹ چشمم چو روز واقعه در خواب میشود
- ۹۴۹۰ ایا گشته غره به مکر زمانه
- ۹۴۹۱ یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
- ۹۴۹۲ درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد
- ۹۴۹۳ هر که را عشق تو سرگردان کرد
- ۹۴۹۴ نگارا جز تو دلداری ندارم
- ۹۴۹۵ شمع ما مامول هر پروانه نیست
- ۹۴۹۶ فی الاشتیاق
- ۹۴۹۷ قصیده
- ۹۴۹۸ روا مدار که از دیدنت شوم محروم
- ۹۴۹۹ مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان
- ۹۵۰۰ در عذر
- ۹۵۰۱ ز اختران جگرم چند پر شرر ماند
- ۹۵۰۲ گر عزیزم بر تو گر خوارم
- ۹۵۰۳ چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
- ۹۵۰۴ ما درین شهر پای بند توایم
- ۹۵۰۵ تیر از کمان به من اندازد
- ۹۵۰۶ گرگ آمده است گرسنه و دشت پر بره
- ۹۵۰۷ شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
- ۹۵۰۸ ای زلف تو تکیه کرده بر گوش
- ۹۵۰۹ گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید
- ۹۵۱۰ مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
- ۹۵۱۱ عزم خرابات بیقنا نتوان کرد
- ۹۵۱۲ مثل زدن در رمیدن کرهی اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان
- ۹۵۱۳ خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
- ۹۵۱۴ از جهت ره زدن راه درآرد مرا
- ۹۵۱۵ قصیده
- ۹۵۱۶ دلم خود را به نیش غمزهای افکار میخواهد
- ۹۵۱۷ گرچه کاری چو عشقبازی نیست
- ۹۵۱۸ ای در ما را زده شمع سرایی درآ
- ۹۵۱۹ مقصود دل عاشق شیدا همه او دان
- ۹۵۲۰ تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
- ۹۵۲۱ گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند
- ۹۵۲۲ بقیهی ذکر آن مهمان مسجد مهمانکش
- ۹۵۲۳ در مرثیهی سپهبد کیالواشیر
- ۹۵۲۴ جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
- ۹۵۲۵ خستهام نیک از بد ایام خویش
- ۹۵۲۶ دور باش ای خواجه زین بیمر گله
- ۹۵۲۷ رخش، روابود، ار اسب دلبری تازد
- ۹۵۲۸ ای بس قدح درد که کردست دلم نوش
- ۹۵۲۹ اگر لطفت ز پای اشک و آهم شعله برگیرد
- ۹۵۳۰ بیا تا ببینی که من بر چه کارم
- ۹۵۳۱ قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
- ۹۵۳۲ در مذمت اهل سوق
- ۹۵۳۳ روی در زیر زلف پنهان کرد
- ۹۵۳۴ هر شب از شوق جامه پاره کنم
- ۹۵۳۵ در کف جور تو افتادم، تو دان
- ۹۵۳۶ دوش میرفت وآه میکردم
- ۹۵۳۷ در رثاء زوجهی خود
- ۹۵۳۸ عمر بیتو به سر چگونه برم
- ۹۵۳۹ بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم
- ۹۵۴۰ اسب پیری را مذمت کند
- ۹۵۴۱ با وجود نگه مست تو هشیار نماند
- ۹۵۴۲ تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط
- ۹۵۴۳ بی لعل لبت وصف شکر مینتوان کرد
- ۹۵۴۴ تفسیر آیت واجلب علیهم بخیلک و رجلک
- ۹۵۴۵ مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
- ۹۵۴۶ آه شراره بارم کان از درون برآمد
- ۹۵۴۷ چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد
- ۹۵۴۸ گر نه تهی باشدی بیشترین جویها
- ۹۵۴۹ اجل خواهم مزاج خوی آن بیدادگر گیرد
- ۹۵۵۰ خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد
- ۹۵۵۱ دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
- ۹۵۵۲ ناید هگرز از این یله گو باره
- ۹۵۵۳ رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
- ۹۵۵۴ کی اهل دل به کام خود از دوستان برند
- ۹۵۵۵ از دو عالم دامن جان درکشم هر صبحدم
- ۹۵۵۶ رسیدن بانگ طلسمی نیمشب مهمان مسجد را
- ۹۵۵۷ در ستایش عز الدوله
- ۹۵۵۸ امروز در فراق تو دیگر به شام شد
- ۹۵۵۹ هیچم آرام دل از زلف دل آرام نماند
- ۹۵۶۰ باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا
- ۹۵۶۱ هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست
- ۹۵۶۲ ای زود گرد گنبد بر رفته
- ۹۵۶۳ دیگر مرا به ضربت شمشیر غم بزد
- ۹۵۶۴ ای زلف تو بند و دام عاشق
- ۹۵۶۵ چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد
- ۹۵۶۶ کارم به جان رسید و به جانان نمیرسم
- ۹۵۶۷ چون باد صبا سوی چمن تاختن آورد
- ۹۵۶۸ دل به زلفت سپر دم رفتم
- ۹۵۶۹ دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
- ۹۵۷۰ قبا از بزرگی خواسته
- ۹۵۷۱ ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان
- ۹۵۷۲ دل رفت و این بتر بر دلبر نمیرسم
- ۹۵۷۳ خطت خورشید را در دامن آورد
- ۹۵۷۴ من آن ترک طناز را می شناسم
- ۹۵۷۵ قصیده
- ۹۵۷۶ مطایبه ملکشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابی
- ۹۵۷۷ تا حریفان بر در میخانه ماوا کردهاند
- ۹۵۷۸ هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
- ۹۵۷۹ بر سر کوی خرابات محبت کوئیست
- ۹۵۸۰ ز عشق من به تو اغیار بدگمان شدهاند
- ۹۵۸۱ زلف را تاب دام و خم برزد
- ۹۵۸۲ ملاقات آن عاشق با صدر جهان
- ۹۵۸۳ کو صبح که بار شب کشیدم
- ۹۵۸۴ اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
- ۹۵۸۵ دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
- ۹۵۸۶ خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق
- ۹۵۸۷ یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
- ۹۵۸۸ گشت جهان کودکی دوازده ساله
- ۹۵۸۹ ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
- ۹۵۹۰ تا دل من صید شد در دام عشق
- ۹۵۹۱ قصیده
- ۹۵۹۲ یاران خدای را به سوی او گذر کنید
- ۹۵۹۳ نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم
- ۹۵۹۴ جذب هر عنصری جنس خود را کی در ترکیب آدمی محتبس شده است به غیر جنس
- ۹۵۹۵ زین دم عیسی که هر ساعت سحر میآورد
- ۹۵۹۶ اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا
- ۹۵۹۷ دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت
- ۹۵۹۸ بدخو جهان تو را ندهد دسته
- ۹۵۹۹ قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کردهاند
- ۹۶۰۰ دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
- ۹۶۰۱ چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
- ۹۶۰۲ پای بر جای نیست همنفسم
- ۹۶۰۳ هر کسی چیزی به پای آن پسر میفکند
- ۹۶۰۴ در عذر تقصیر نرفتن پیش ممدوح
- ۹۶۰۵ گوهر مخزن اسرار همان است که بود
- ۹۶۰۶ چو نام تو در نامهیی دیدهام
- ۹۶۰۷ نگار از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان
- ۹۶۰۸ کار جهان نگر که جفای که میکشم
- ۹۶۰۹ از دهر غدر پیشه وفائی نیافتم
- ۹۶۱۰ وصیت میکنم گر بشنود ابرو کمان من
- ۹۶۱۱ قصیده
- ۹۶۱۲ از ممدوح التماس کفش به معما کرده است
- ۹۶۱۳ چو طوطی خط او پر بر آورد
- ۹۶۱۴ از حل و از حرام گذشتست کام عشق
- ۹۶۱۵ کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت
- ۹۶۱۶ بسی کردم گه و بیگه نظاره
- ۹۶۱۷ می فروشان آن چه از صهبای گلگون کردهاند
- ۹۶۱۸ سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
- ۹۶۱۹ مرد این ره آن باشد کو به فرق سر خیزد
- ۹۶۲۰ درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا
- ۹۶۲۱ خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید
- ۹۶۲۲ منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهی پای باز روحاند
- ۹۶۲۳ دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
- ۹۶۲۴ سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
- ۹۶۲۵ از گشت چرخ کار به سامان نیافتم
- ۹۶۲۶ من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا
- ۹۶۲۷ عاشقی دانی چه باشد؟ بیدل و جان زیستن
- ۹۶۲۸ ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
- ۹۶۲۹ لوح چو سیمت خطی چو قیر بر آورد
- ۹۶۳۰ تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
- ۹۶۳۱ قصیده
- ۹۶۳۲ ای خورده خوش و کرده فراوان فره
- ۹۶۳۳ ای قمر تابی از بناگوشت
- ۹۶۳۴ روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید
- ۹۶۳۵ اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزد
- ۹۶۳۶ فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود
- ۹۶۳۷ رهی دارم که از دوری به پایان دیر میآید
- ۹۶۳۸ نو به نو هر روز باری میکشم
- ۹۶۳۹ به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
- ۹۶۴۰ در مدح بدرالدین الغ جاندار بک اینانج بلکا سنقر
- ۹۶۴۱ مستان بزم عشق شرابی نداشتند
- ۹۶۴۲ با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن
- ۹۶۴۳ سهل گفتی به ترک جان گفتن
- ۹۶۴۴ ما نا که بگشاید دلم بندی ز گیسو باز کن
- ۹۶۴۵ چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد
- ۹۶۴۶ قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است
- ۹۶۴۷ بر سریر نیاز میغلطم
- ۹۶۴۸ ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
- ۹۶۴۹ تا به دل خوردهام از عشق گلی خاری چند
- ۹۶۵۰ به فرش و اسپ و استام و خزینه
- ۹۶۵۱ فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد
- ۹۶۵۲ من کیستم ای نگار چالاک
- ۹۶۵۳ لعل شیرین تو وصفش بر شکر باید نوشت
- ۹۶۵۴ نظرکردن پیغامبر علیه السلام به اسیران و تبسم کردن و گفتن کی عجبت من قوم یجرون الی الجنة بالسلاسل و الاغلال
- ۹۶۵۵ بس که روز و شبم از دل سپه غم گذرد
- ۹۶۵۶ تو خون به کاسهی من کن که غیرتاب ندارد
- ۹۶۵۷ آن یار کز او خانه ما جای پری بود
- ۹۶۵۸ روم به حجره خیاط عاشقان فردا
- ۹۶۵۹ قصیده
- ۹۶۶۰ روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
- ۹۶۶۱ تا توانی هیچ درمانم مکن
- ۹۶۶۲ به لب بگوی که آن خندهی نهان نکند
- ۹۶۶۳ در ستایش شروان شاه
- ۹۶۶۴ تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایهای طاعنان میگفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان میگفتید تا گمان آید کی شما طالب حقاید بی غرض اکنون محمد را نصرت د…
- ۹۶۶۵ دل دست به کافری بر آورد
- ۹۶۶۶ آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
- ۹۶۶۷ ای بندهی بالای تو زرین کمری چند
- ۹۶۶۸ مکر جهان را پدید نیست کرانه
- ۹۶۶۹ با بخت در عتابم و با روزگار هم
- ۹۶۷۰ چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را
- ۹۶۷۱ تویی که از لب لعلت گلاب میریزد
- ۹۶۷۲ ای بلبل وصل تو طربناک
- ۹۶۷۳ ای گل به کس این خوبی بسیار نمیماند
- ۹۶۷۴ با لای تست این پیش من یا سرو بستانیست این
- ۹۶۷۵ مسلمانان مرا وقتی دلی بود
- ۹۶۷۶ مطایبه با باغبانی که ازو کدوی تر خواسته
- ۹۶۷۷ منزل ار یار قرینست چه دوزخ چه بهشت
- ۹۶۷۸ ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
- ۹۶۷۹ ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن
- ۹۶۸۰ شکایت از روزگار
- ۹۶۸۱ قصیده
- ۹۶۸۲ جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
- ۹۶۸۳ خطی سبز از زنخدان می بر آورد
- ۹۶۸۴ گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان من
- ۹۶۸۵ کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند
- ۹۶۸۶ سر آنک بیمراد بازگشتن رسول علیه السلام از حدیبیه حق تعالی لقب آن فتح کرد کی انا فتحنا کی به صورت غلق بود و به معنی فتح چنانک شکستن مشک به ظاهر شکستن است و به معنی درست کردنست مشکی او را و تکمیل فواید…
- ۹۶۸۷ در سایهی غم شکست روزم
- ۹۶۸۸ چرا ستمگر من با کسی جفا نکند
- ۹۶۸۹ هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد
- ۹۶۹۰ آن سرو که گویند به بالای تو ماند
- ۹۶۹۱ صبا از کشور آن پاکدامان دیر میآید
- ۹۶۹۲ ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را
- ۹۶۹۳ ز کفر زلفت ایمان میتوان یافت
- ۹۶۹۴ داری سخنی خوب گوش یا نه؟
- ۹۶۹۵ در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
- ۹۶۹۶ در زلف تو دادند نگارا خبر دل
- ۹۶۹۷ بیرخت جانا، دلم غمگین مکن
- ۹۶۹۸ ای ساقی خیز و پر کن آن جام
- ۹۶۹۹ ای به دل ها زده مژگان تو پیکانی چند
- ۹۷۰۰ پرسیدن حال دل ریشم بگذارید
- ۹۷۰۱ قصیده
- ۹۷۰۲ چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا
- ۹۷۰۳ هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت
- ۹۷۰۴ کسی که روی تو دیدست حال من داند
- ۹۷۰۵ زندهی عشق تو آب زندگانی کی خورد
- ۹۷۰۶ تفسیر این خبر کی مصطفی علیه السلام فرمود لا تفضلونی علی یونس بن متی
- ۹۷۰۷ در سینه نفس چنان شکستم
- ۹۷۰۸ بگسل رسن از بیفسار عامه
- ۹۷۰۹ جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد؟
- ۹۷۱۰ تنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنین
- ۹۷۱۱ بهتر است از هرچه دهقان در چمن میپرورد
- ۹۷۱۲ نکتهی پسندیده
- ۹۷۱۳ کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
- ۹۷۱۴ تو دانی که من جز تو کس را ندانم
- ۹۷۱۵ ای یار، بیا و یاریی کن
- ۹۷۱۶ ره فراکار خود نمیدانم
- ۹۷۱۷ ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
- ۹۷۱۸ در طلب شکر و عود
- ۹۷۱۹ قصیده
- ۹۷۲۰ جان من از بیدلان آخر گهی یادی بکن
- ۹۷۲۱ درد من هیچ دوا نپذیرد
- ۹۷۲۲ هر شب نماز شام بود شادیم تمام
- ۹۷۲۳ ز خاک پاشی در دستخون فروماندیم
- ۹۷۲۴ جهان دامگاهی است بس پر چنه
- ۹۷۲۵ با زلف او مردانگی باد صبا را میرسد
- ۹۷۲۶ آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید
- ۹۷۲۷ دادن باده حرام است به نادانی چند
- ۹۷۲۸ ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
- ۹۷۲۹ به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنین آید
- ۹۷۳۰ آگاه شدن پیغامبر علیه السلام از طعن ایشان بر شماتت او
- ۹۷۳۱ از دیده خون دل همه بر روی ما رود
- ۹۷۳۲ دلم خیال تو را ره نمای میداند
- ۹۷۳۳ ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من
- ۹۷۳۴ تا کی خوری دریغ ز برنائی؟
- ۹۷۳۵ قصیده
- ۹۷۳۶ که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
- ۹۷۳۷ چون زلف بیقرارش بر رخ قرار گیرد
- ۹۷۳۸ مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
- ۹۷۳۹ ابر نیسان باغ را در للی لالا گرفت
- ۹۷۴۰ بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
- ۹۷۴۱ گر به عیار کسان از همه کس کمتریم
- ۹۷۴۲ مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا
- ۹۷۴۳ حدیث آرزومندی قلم دشوار بنویسد
- ۹۷۴۴ بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور
- ۹۷۴۵ خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد
- ۹۷۴۶ ای دل ز وعدهی کنج آن شوخ یاد کن
- ۹۷۴۷ چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
- ۹۷۴۸ ترا من دوست میدارم ندانم چیست درمانم
- ۹۷۴۹ عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
- ۹۷۵۰ در موعظه
- ۹۷۵۱ چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
- ۹۷۵۲ از عشقت ای شیرین صنم گرچه بر سر برمیزنم
- ۹۷۵۳ قصیده
- ۹۷۵۴ مطایبه
- ۹۷۵۵ تا چند ستم رسیده باشم
- ۹۷۵۶ ای دل علم به ملک قناعت بلند کن
- ۹۷۵۷ سنبلش برگ ارغوان بگرفت
- ۹۷۵۸ دلبرا تا نامهی عزل از وصالت خواندهام
- ۹۷۵۹ آنکه دلم برد و جور کرد و جدا شد
- ۹۷۶۰ حسن تو دایم بدین قرار نماند
- ۹۷۶۱ چو به خنده لب گشایی دو جهان شکر بگیرد
- ۹۷۶۲ روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر
- ۹۷۶۳ تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد
- ۹۷۶۴ چو رسم جهان جهان پیش بینی
- ۹۷۶۵ از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
- ۹۷۶۶ رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا
- ۹۷۶۷ کام من از آن کنج دهان هیچ ندادند
- ۹۷۶۸ جذب معشوق عاشق را من حیث لا یعمله العاشق و لا یرجوه و لا یخطر بباله و لا یظهر من ذلک الجذب اثر فی العاشق الا الخوف الممزوج بالیاس مع دوام الطلب
- ۹۷۶۹ بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهی خون
- ۹۷۷۰ گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی
- ۹۷۷۱ قصیده
- ۹۷۷۲ برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
- ۹۷۷۳ بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت
- ۹۷۷۴ دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر
- ۹۷۷۵ پرسش خستهای روا باشد
- ۹۷۷۶ کجاست مطرب جان تا ز نعرههای صلا
- ۹۷۷۷ دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
- ۹۷۷۸ داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان علیه السلام
- ۹۷۷۹ خاکم به ره آن بت چالاک نکردند
- ۹۷۸۰ عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
- ۹۷۸۱ هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
- ۹۷۸۲ بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم
- ۹۷۸۳ چون پرده ز روی ماه برگیرد
- ۹۷۸۴ امروز باز شکل دگر گشت یار من
- ۹۷۸۵ نماند اهل رنگی که من داشتم
- ۹۷۸۶ در اشتیاق
- ۹۷۸۷ چو دل ز دایرهی عقل بی تو شد بیرون
- ۹۷۸۸ در مرثیه
- ۹۷۸۹ ای خوش آنان که قدم در ره میخانهی زدند
- ۹۷۹۰ من که باشم که تمنای وصال تو کنم
- ۹۷۹۱ چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت
- ۹۷۹۲ باز آمد آنکه سوختهی اوست ؟ جان من
- ۹۷۹۳ قصیده
- ۹۷۹۴ گلبنان پیرایه بر خود کردهاند
- ۹۷۹۵ از هستی خود که یاد دارم
- ۹۷۹۶ آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر
- ۹۷۹۷ تا رسم جگرخواری پیش تو روا باشد
- ۹۷۹۸ چه خیره مینگری در رخ من ای برنا
- ۹۷۹۹ چو قفل لعل بر درج گهر زد
- ۹۸۰۰ ای کرده سرت خو به بیفساری
- ۹۸۰۱ دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد
- ۹۸۰۲ امرکردن سلیمان علیه السلام پشهی متظلم را به احضار خصم به دیوان حکم
- ۹۸۰۳ خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
- ۹۸۰۴ صنما تا بزیم بندهی دیدار توام
- ۹۸۰۵ ای حسن تو بیپایان، آخر چه جمال است این؟
- ۹۸۰۶ اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
- ۹۸۰۷ گرچه به دست کرشمهی تو اسیرم
- ۹۸۰۸ بستهی یار قلندر ماندهام
- ۹۸۰۹ سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت
- ۹۸۱۰ ای آنکه ندیم باده و جامی
- ۹۸۱۱ بر زلف تو باید که ره شانه ببندند
- ۹۸۱۲ گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار
- ۹۸۱۳ دلی که با سر زلف تو آشنا باشد
- ۹۸۱۴ بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا
- ۹۸۱۵ رندان که نقد جان به می ناب میدهند
- ۹۸۱۶ نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید
- ۹۸۱۷ ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
- ۹۸۱۸ مطایبه
- ۹۸۱۹ دست در دامن جان خواهم زد
- ۹۸۲۰ باز چون در خورد همت میکنم
- ۹۸۲۱ ای بوده در قفای تو دایم دعای من
- ۹۸۲۲ ای دل و جان عاشقان شیفتهی جمال تو
- ۹۸۲۳ تا نپنداری که دستان میکنم
- ۹۸۲۴ مردان خدا پردهی پندار دریدند
- ۹۸۲۵ روی ای صبا و سلامم به دلنواز رسان
- ۹۸۲۶ نمیبینم بت خود را، نمیدانم کجا باشد؟
- ۹۸۲۷ در هجا
- ۹۸۲۸ دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
- ۹۸۲۹ جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
- ۹۸۳۰ دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد
- ۹۸۳۱ با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق
- ۹۸۳۲ منم آن کز طرب غمین باشم
- ۹۸۳۳ درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
- ۹۸۳۴ ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
- ۹۸۳۵ تا بر آن روی چو ماه آموختم
- ۹۸۳۶ عشق آمد و آتشی به دل در زد
- ۹۸۳۷ ای آنکه به تن ز ارزوی مال چو نالی
- ۹۸۳۸ برفت یار من و یادگار ماند مرا
- ۹۸۳۹ ای دل و جان عاشقان شیفتهی لقای تو
- ۹۸۴۰ از همت عشق بافتوحم
- ۹۸۴۱ مرا با چشم گریان آفریدند
- ۹۸۴۲ حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی
- ۹۸۴۳ تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد
- ۹۸۴۴ گشتن این گنبد نیلوفری
- ۹۸۴۵ دردی که مرا هست به مرهم نفروشم
- ۹۸۴۶ عزلت ما شده سر تاسر دنیا مشهور
- ۹۸۴۷ چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد
- ۹۸۴۸ آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند
- ۹۸۴۹ دل به سودای تو جان در بازد
- ۹۸۵۰ به جان پاک تو ای معدن سخا و وفا
- ۹۸۵۱ گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
- ۹۸۵۲ آخر نگاهی بر حال ما کن
- ۹۸۵۳ نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
- ۹۸۵۴ در تقاضا
- ۹۸۵۵ بیتو جانا زندگانی میکنم
- ۹۸۵۶ ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
- ۹۸۵۷ سبزه همان وگل و صحرا همان
- ۹۸۵۸ چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند
- ۹۸۵۹ هر غم که ز عشق یار میبینم
- ۹۸۶۰ ترسا بچهی مستم گر پرده براندازد
- ۹۸۶۱ در مدیح
- ۹۸۶۲ گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
- ۹۸۶۳ یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره
- ۹۸۶۴ بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد
- ۹۸۶۵ کاروان میرود و بار سفر میبندند
- ۹۸۶۶ ای جان جهان جان وجهان برخی جانت
- ۹۸۶۷ شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
- ۹۸۶۸ سخن کز حال خود گویم ز حرفم بوی درد آید
- ۹۸۶۹ بیار آن که قرین را سوی قرین کشدا
- ۹۸۷۰ خون دلم مخور که غمان تو میخورم
- ۹۸۷۱ ای عورت کفر و عیب نادانی
- ۹۸۷۲ دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
- ۹۸۷۳ ای همه میل دل من سوی تو
- ۹۸۷۴ کارو کردار تو ای گنبد زنگاری
- ۹۸۷۵ گر به چین بویی از آن سنبل مشکین آرند
- ۹۸۷۶ تا من به تو ای بت اقتدی کردم
- ۹۸۷۷ بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت
- ۹۸۷۸ مست آن ترک به کاشانه من بود امروز
- ۹۸۷۹ بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
- ۹۸۸۰ پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
- ۹۸۸۱ گر از گره زلفت جانم کمری سازد
- ۹۸۸۲ شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
- ۹۸۸۳ هر که آن قامت و بالای بلندش باشد
- ۹۸۸۴ دل شکیبا نمیتوان کردن
- ۹۸۸۵ پیش او نیک و بد عاشق اگر ظاهر شود
- ۹۸۸۶ در هجو صلاح صالحی
- ۹۸۸۷ ما از عراق جان غم آلود میبریم
- ۹۸۸۸ دل را به غمت نیاز میبینم
- ۹۸۸۹ ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
- ۹۸۹۰ آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
- ۹۸۹۱ ترک من، ای من غلام روی تو
- ۹۸۹۲ در ذل سوئال
- ۹۸۹۳ گر آه کنم زبان بسوزد
- ۹۸۹۴ سر آن دارم کامروز بر یار شوم
- ۹۸۹۵ بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند
- ۹۸۹۶ سفله جهانا چو گرد گرد بنائی
- ۹۸۹۷ بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد
- ۹۸۹۸ دوش پر عربدهای بود و نه آنست امروز
- ۹۸۹۹ چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند
- ۹۹۰۰ ز سوز شوق دل من همیزند عللا
- ۹۹۰۱ الصبوح ای دل که ما بزم قلندر ساختیم
- ۹۹۰۲ شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
- ۹۹۰۳ اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
- ۹۹۰۴ دستی که به عهد دوست دادیم
- ۹۹۰۵ آن مونس غمگسار جان کو؟
- ۹۹۰۶ تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
- ۹۹۰۷ مرا سودای تو جان می بسوزد
- ۹۹۰۸ ای گشت زمان زمن چه میخواهی؟
- ۹۹۰۹ چون بتان دستی به ناز زلف پر چین میبرند
- ۹۹۱۰ ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز
- ۹۹۱۱ خنک آن باد که باشد گذرش بر کویت
- ۹۹۱۲ ما عاشق همت بلندیم
- ۹۹۱۳ گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
- ۹۹۱۴ سبکتری تو از آن دم که میرسد ز صبا
- ۹۹۱۵ مستیم و مستی ما از جام عشق باشد
- ۹۹۱۶ در نصیحت نفس
- ۹۹۱۷ حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند
- ۹۹۱۸ روز دو از عشق پشیمان شوم
- ۹۹۱۹ به کوی عشق تو جان در میان راه نهم
- ۹۹۲۰ از دوری خود جانا حال دل من بشنو
- ۹۹۲۱ ساقی، قدحی می مغان کو؟
- ۹۹۲۲ گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو
- ۹۹۲۳ بر سر آنم که گر ز دست برآید
- ۹۹۲۴ چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم
- ۹۹۲۵ اگر ز پیش جمالت نقاب برخیزد
- ۹۹۲۶ درمرثیه
- ۹۹۲۷ آنان که در محبت او سنگ میخورند
- ۹۹۲۸ خیز تا ما یک قدم بر فرق این عالم زنیم
- ۹۹۲۹ برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
- ۹۹۳۰ وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
- ۹۹۳۱ گدایی را که دل در بند یار محتشم باشد
- ۹۹۳۲ دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
- ۹۹۳۳ دل مایل تو شد که سیه رو چو دیده باد
- ۹۹۳۴ چو عشق را تو ندانی بپرس از شبها
- ۹۹۳۵ ای قوم الغیاث که کار اوفتادهایم
- ۹۹۳۶ ای غره شده به پادشائی
- ۹۹۳۷ مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
- ۹۹۳۸ روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
- ۹۹۳۹ تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند
- ۹۹۴۰ خیز تا بر یاد عشق خوبرویان میزنیم
- ۹۹۴۱ گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
- ۹۹۴۲ جهان را نیست جز مردم شکاری
- ۹۹۴۳ دست از طلب ندارم تا کام من برآید
- ۹۹۴۴ گر چه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز
- ۹۹۴۵ میانش موئی و شیرین دهان هیچ
- ۹۹۴۶ کجاست ساقی جان تا به هم زند ما را
- ۹۹۴۷ روزی که از لب تو بر ما سلام باشد
- ۹۹۴۸ عاشق و دیوانهام سلسله یار کو
- ۹۹۴۹ ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند
- ۹۹۵۰ مطایبه به محبوب کند
- ۹۹۵۱ یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام
- ۹۹۵۲ تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم
- ۹۹۵۳ ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
- ۹۹۵۴ آخر به مراد دل رسیدیم
- ۹۹۵۵ هر روز غم عشقت بر ما حشر انگیزد
- ۹۹۵۶ از نجیبالدین کاتب سیاهی خواهد
- ۹۹۵۷ چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
- ۹۹۵۸ ای رفته و ترک من بد نام گرفته
- ۹۹۵۹ بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح
- ۹۹۶۰ آفتاب از کوه سر بر میزند
- ۹۹۶۱ صورتگران که صورت دل خواه میکشند
- ۹۹۶۲ ایا دیده تا روز شبهای تاری
- ۹۹۶۳ معشوقه پی وفا نباشد
- ۹۹۶۴ پسرا خیز تا صبوح کنیم
- ۹۹۶۵ ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید
- ۹۹۶۶ هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز
- ۹۹۶۷ دل بشد از دست دوست را به چه جویم
- ۹۹۶۸ ز جام ساقی باقی چو خوردهای تو دلا
- ۹۹۶۹ ای راحت روح هر شکسته
- ۹۹۷۰ نماند کار دنیا جز به بازی
- ۹۹۷۱ زهی خجسته زمانی که یار بازآید
- ۹۹۷۲ خیز تا در صف عقل و عافیت جولان کنیم
- ۹۹۷۳ دل برای تو ز جان برخیزد
- ۹۹۷۴ شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس
- ۹۹۷۵ مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند
- ۹۹۷۶ مرا بدید و نپرسید آن نگار چرا
- ۹۹۷۷ حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح
- ۹۹۷۸ بلبلی بیدل نوایی میزند
- ۹۹۷۹ اگر گوش بر دشمنانت نباشد
- ۹۹۸۰ ای آرزوی دل شکسته
- ۹۹۸۱ قضا از آسمان هرگه در بیداد بگشاید
- ۹۹۸۲ امیر شجاعی شاعر در قدح انوری گفته
- ۹۹۸۳ زنگ دل از آب روی شستیم
- ۹۹۸۴ ای روی خوب تو سبب زندگانیم
- ۹۹۸۵ ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد
- ۹۹۸۶ حکیم در جواب شجاعی گوید
- ۹۹۸۷ ای در میان جانم گنجی نهان نهاده
- ۹۹۸۸ دل بدادیم و جان نمیخواهیم
- ۹۹۸۹ این خود چه صورت است که من پایبست اویم
- ۹۹۹۰ سروی چنین یا سوسنی یا از گل تر خرمنی
- ۹۹۹۱ اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
- ۹۹۹۲ بگذر ای باد دلافروز خراسانی
- ۹۹۹۳ زان سبب جان آفرینش جان روشن لطف کرد
- ۹۹۹۴ مبارکی که بود در همه عروسیها
- ۹۹۹۵ اگر ز زلف توام حلقهای به گوش رسد
- ۹۹۹۶ مغرور کسی به که درت جا نکند کس
- ۹۹۹۷ هر که صید او شود با دیگری کارش نباشد
- ۹۹۹۸ گفتم از عشقش مگر بگریختم
- ۹۹۹۹ چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد
- ۱۰۰۰۰ توانگران که به جنب سرای درویشند