بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
|
|
من گوش استماع ندارم لمن یقول
|
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
|
|
جایی دلم برفت که حیران شود عقول
|
آخر نه دل به دل رود انصاف من بده
|
|
چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول
|
یک دم نمیرود که نه در خاطری ولیک
|
|
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول
|
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
|
|
پروانه را چه حاجت پروانه دخول
|
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
|
|
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول
|
نفسی تزول عاقبه الامر فی الهوی
|
|
یا منیتی و ذکرک فی النفس لایزول
|
ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
|
|
گر رد کنی بضاعت مزجاه ور قبول
|
ای پیک نامه بر که خبر میبری به دوست
|
|
یالیت اگر به جای تو من بودمی رسول
|
دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد
|
|
وز سر به در نمیرودم همچنان فضول
|
سعدی چو پای بند شدی بار غم ببر
|
|
عیار دست بسته نباشد مگر حمول
|