آن که مرا آرزوست دیر میسر شود
|
|
وین چه مرا در سرست عمر در این سر شود
|
تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست
|
|
ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود
|
برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت
|
|
زان همه آتش نگفت دود دلی برشود
|
ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت
|
|
گر در و دیوار ما از تو منور شود
|
گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی
|
|
حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود
|
هوش خردمند را عشق به تاراج برد
|
|
من نشنیدم که باز صید کبوتر شود
|
گر تو چنین خوبروی بار دگر بگذری
|
|
سنت پرهیزگار دین قلندر شود
|
هر که به گل دربماند تا بنگیرند دست
|
|
هر چه کند جهد بیش پای فروتر شود
|
چون متصور شود در دل ما نقش دوست
|
|
همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود
|
پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
|
|
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود
|
هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید
|
|
دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود
|