دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم | چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم | |
گردم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل | گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم | |
از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی | کین آتش سوزنده را از خامه بیرون افکنم | |
از احسن محتشم گوش فلک گردد گران | جائی که من طرح سخن از طبع موزون افکنم |