کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
|
|
که هر که مینگرم با تو عشق میبازد
|
فرشتهای تو بدین روشنی نه آدمیی
|
|
نه آدمیست که بر تو نظر نیندازد
|
نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی
|
|
در آفتاب جمالت چو موم بگدازد
|
چنین پسر که تویی راحت روان پدر
|
|
سزد که مادر گیتی به روی او نازد
|
کمان چفته ابرو کشیده تا بن گوش
|
|
چو لشکری که به دنبال صید میتازد
|
کدام گل که به روی تو ماند اندر باغ
|
|
کدام سرو که با قامتت سر افرازد
|
درخت میوه مقصود از آن بلندترست
|
|
که دست قدرت کوتاه ما بر او یازد
|
مسلمش نبود عشق یار آتشروی
|
|
مگر کسی که چو پروانه سوزد و سازد
|
مده به دست فراقم پس از وصال چو چنگ
|
|
که مطربش بزند بعد از آن که بنوازد
|
خلاف عهد تو هرگز نیاید از سعدی
|
|
دلی که از تو بپرداخت با که پردازد
|