کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد | وان چه تیرست که در جوشن جان میگذرد | |
آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال | عمر ضایع مکن ای دل که جهان میگذرد | |
آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه | گر بداند که چه بر خلق نهان میگذرد | |
آخر ای نادره دور زمان از سر لطف | بر ما آی زمانی که زمان میگذرد | |
صورت روی تو ای ماه دلارای چنانک | صورت حال من از شرح و بیان میگذرد | |
تا دگر باد صبایی به چمن بازآید | عمر میبینم و چون برق یمان میگذرد | |
آتشی در دل سعدی به محبت زدهای | دود آنست که وقتی به زبان میگذرد |