بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم | با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم | |
در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال | آخرالامر چو خورشید جهانگیر شدیم | |
بعد صد چله به قدی چو کمان در ره عشق | یکی از خاک نشینان تو چون تیر شدیم | |
قلعهی تن که خطر از سپه تفرقه داشت | زان خطر کی به در از رخنهی تدبیر شدیم | |
رد نشد تیر بلای تو به تدبیر از ما | ما همانا هدف ناوک تقدیر شدیم | |
داد دادیم وفا را و ز بدگوئی غیر | متهم پیش سگان تو به تقصیر شدیم | |
محتشم عشق و جوانی و نشاط از تو که ما | در غم و محنت آن تازه جوان پیر شدیم |