ای دل غافل مباش خفته درین مرحله
|
|
طبل قیامت زدند خیز که شد غافله
|
روز جوانی گذشت موی سیه شد سپید
|
|
پیک اجل در رسید ساخته کن راحله
|
آنکه ترا زاد مرد و آنکه ز تو زاد رفت
|
|
نیست ازین جز خیال نیست از آن جز خله
|
خیزو درین گورها در نگر و پند گیر
|
|
ریخته بین زیر خاک ساعد و ساق و کله
|
آنکه سر زلف داشت سلسله بر گرد رو
|
|
سلسلهی آتشین دارد از آن سلسله
|
تکیه مکن بر بقا زان که در آرد به خاک
|
|
صولت شیر عرین پیکر اسب گله
|
زود کند او خراب این فلک کوژ را
|
|
هم زحل و مشتری هم اسد و سنبله
|
این همه آهنگ تو سوی سماع و سرود
|
|
وینهمه میلت مدام سوی می و ولوله
|
خانه خریدی و ملک باغ نهادی اساس
|
|
ملک به مال ربا خانه به سود غله
|
فرش تو در زیر پا اطلس و شعر و نسیج
|
|
بیوهی همسایه را دست شده آبله
|
او همه شب گرسنه تو ز خورشهای خوب
|
|
کرده شکم چارسو چون شکمه حامله
|
سعی کنی وقت بیع تا چنهای چون بری
|
|
باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله
|
دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان
|
|
بر در دکان زند خواجه به زخم پله
|
در همه عمر ار شبی قصد به مسجد کنی
|
|
گر چه به روی و ریا بر کنی از مشعله
|
در رمضان و رجب مال یتیمان خوری
|
|
روزه به مال یتیم مار بود در سله
|
مال یتیمان خوری پس چله داری کنی
|
|
راه مزن بر یتیم دست بدار از چله
|
صوفی صافی شوی بر در میر و وزیر
|
|
صوف کنی جامه را تا ببری زان زله
|
گر بخوری شکر کن ور نخوری صبر کن
|
|
پس مکن از کردگار از پی روزی گله
|
چند شوی ای پسر از پی این لقمه چند
|
|
همچو خران زیر بار همچو سگان مشغله
|
دامن توحید گیر پند سنایی شنو
|
|
تا که بیابی به حشر ز آتش دوزخ یله
|