آب از آتش گر نزاید هرگز و هرگز نزاد
|
|
ز آتش طبعت چرا زادهست چندین شعر تر
|
شعرها پیشت چنان باشد که از شهر حجاز
|
|
با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر
|
گر چه صدرت منشاء شعرست و جای شاعران
|
|
گفتمت من نیز شعری بی تکلف ماحضر
|
بوحنیفه گر چه بود اندر شریعت مقتدا
|
|
کس نشست از آب منسوخی سخنهای ز فر
|
زاغ را با لحن بد هم بر شجر جایست از آنک
|
|
آشیانهی بلبل تنها نباشد یک شجر
|
گر چه استادان هنرمندند من شاگرد را
|
|
یک هنر باشد که پوشد هر چه باشد از هنر
|
آب دریا گرچه بسیارست چو تلخست و شور
|
|
هرکرا تشنهست لابد رفت باید زی شمر
|
شیر از آهو گرچه افزونست لیکن گاه بوی
|
|
ناف آهو فضل دارد بر دهان شیر نر
|
گر چه استادان من گفتند پیش از من ثنات
|
|
لیک پیدا نبود از پیش و پس اصل خیر و شر
|
خانهی آحاد پیشست از الوف اندر حساب
|
|
در نگر در پیشتر تا بیشتر یابی خطر
|
یافتم تاثیر اقبال از برای آنکه کرد
|
|
اختر مدح تو اندر طالع شعرم نظر
|
بیش از این تاثیر چبود کز ثناهای تو شد
|
|
شاه را گفت من پیش از قبولت پر درر
|
ور خود از صدر تو یابم هیچ توقیع قبول
|
|
یافت طبعم ملک حر و شخص ملک شوشتر
|
تا ز روی مایه مردم را نه از روی نسب
|
|
چار عنصر مادر آمد هفت سیاره پدر
|
باد صبح ناصحت چون روز عقبا بیمسا
|
|
باد شام حاسدت تا روز محشر بیسحر
|
بر تو فرخ باد و شایان و مبارک این سه چیز:
|
|
خلعت سلطان و شعر بنده و ماه صفر
|
باد امرت در زمین چون چار عنصر پیش رو
|
|
باد نامت در زمان چون هفت سیاره سمر
|