اندرین زندان برین دندان زنان سگ صفت
|
|
روزکی چند ای ستمکش صبر کن دندان فشار
|
تا ببینی روی آن مردمکشان چون زعفران
|
|
تا ببینی رنگ آن محنتکشان چون گل انار
|
گرچه آدم سیرتان سگ صفت مستولیند
|
|
هم کنون بینی که از میدان دل عیاروار
|
جوهر آدم برون تازد برآرد ناگهان
|
|
زین سگان آدمی کیمخت و خر مردم دمار
|
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
|
|
ور موافق خواهی ای دجال یک ره سر برآر
|
یک طپانچه مرگ و زین مردارخواران یک جهان
|
|
یک صدای صور و زین فرعون طبعان صدهزار
|
باش تا از صدمت صور سرافیلی شود
|
|
صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
|
تا ببینی موری آن خس را که میدانی امیر
|
|
تا بینی گرگی آن سگ را که میخوانی عیار
|
در تو حیوانی و روحانی و شیطانی درست
|
|
در شمار هر که باشی آن شوی روز شمار
|
باش تا بر باد بینی خان رای و رای خان
|
|
باش تا در خاک بینی شر شور و شور شار
|
تا ببینی یک به یک را کشته در شاهین عدل
|
|
شیر سیر و جاه چاه و شور سوز و مال مار
|
ولله ار داری به جز بادی به دست ارمر ترا
|
|
جز به خاک پای مشتی خاکسارست افتخار
|
کز برای خاک پاشی نازنینی را خدای
|
|
کرددر پیش ساستگاه قهرش سنگسار
|
باش تا کل بینی آنها را که امروزند جزو
|
|
باش تا گل یابی آنها را که امروزند خار
|
آن عزیزانی که آنجا گلبنان دولتند
|
|
تا نداریشان بدینجا خیره همچون خار خوار
|
گلبنی کاکنون ترا هیزم نمود از جور دی
|
|
باش تا در جلوهش آرد دست انصاف بهار
|
ژندهپوشانی که آنجا زندگان حضرتند
|
|
تا نداری خوارشان از روی نخوت زینهار
|
و آن سیاهی کز پی ناموس حق ناقوس زد
|
|
در عرب بواللیل بود اندر قیامت بونهار
|
پردهدار عشق دان اسم ملامت بر فقیر
|
|
پاسبان در شناس آن تلخ آب اندر بحار
|
ور بقا خواهی ز درویشان طلب زیرا که هست
|
|
بود درویشان قباهای بقا را پود و تار
|