مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
|
|
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
|
دو در دارد حیات و مرگ کاندر اول و آخر
|
|
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قدر دارد
|
چو هنگام بقا باشد قضا این قفل بگشاید
|
|
چو هنگام فنا آید قدر این بند بردارد
|
اجل در بند تو دایم تو در بند امل آری
|
|
اجل کار دگر دارد، امل کار دگر دارد
|
هر آن عالم که در دنیا به این معنی بیندیشد
|
|
جهان را پر خطر بیند روان را پر خطر دارد
|
هر آنکس کو گرفتارست، اندر منزل دنیا
|
|
نه درمان اجل دارد نه سامان حذر دارد
|
کمر گیرد اجل آنرا که در شاهی و جباری
|
|
زحل، مهر نگین دارد قمر طرف کمر دارد
|
اگر طبع تو از فرهنگ دارد فر کیخسرو
|
|
وگر شخص تو اندر جنگ زور زال زر دارد
|
اگر تو فیالمثل ماهی و از گردون سپر داری
|
|
بسر عمر ترا لابد زمانه پی سپر دارد
|
ایا، سرگشتهی دنیا مشو غره به مهر او
|
|
که بس سرکش که اندر گور خشتی زیر سر دارد
|
طمع در سیم و زر چندین مکن گردین و دل خواهی
|
|
که دین و دل تبه کرد آن که دل در سیم و زر دارد
|
جهان پر آتش آزست و بیچاره دل آنکس
|
|
که او اندر صمیم دل از آن آتش شرر دارد
|
چه نوشی شربت نوشین و آخر ضربت هجران
|
|
همه رنجت هبا گردد همه کارت هدر دارد
|
تو اندر وقت بخشیدن جهانی مختصر داری
|
|
جهان از روی بخشیدن ترا هم مختصر دارد
|
سنایی را مسلم شد که گوید زهد پرمعنی
|
|
نداند قیمت نظمش، هر آن کو گوش کر دارد
|