زهی سروی که از شرمت همه خوبان سرافگنده | چرا تابی سر زلفین چرا سوزی دل بنده | |
عقیقین آن دو لب داری به زیرش گور من کنده | مرا هر روز بیجرمی به گور اندر کنی زنده | |
تن من چون خیالی شد بسان زیر نالنده | کنار من چون جیحون شد دو چشمم ابر بارنده | |
یکی حاجت به تو دارم ایا حاجت پذیرنده | نتابی تو سر زلفین نسوزانی دل بنده | |
جهان از تو خرم بادا بتا و من رهی بنده | پس از مرگم جهان بر تو مبارکباد و فرخنده |