- ۳۸۱ عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
- ۳۸۲ ز من گسستی و با دیگران بپیوستی
- ۳۸۳ یک زبان داری و صد عشوهگری
- ۳۸۴ تو را افتد که با ما سر برآری
- ۳۸۵ در عشق، فتوح چیست؟ دانی
- ۳۸۶ گویم همه دل منی و جانی
- ۳۸۷ خاکم که مرا منی نیابی
- ۳۸۸ ماهی که مه از قفای او بینی
- ۳۸۹ داور جانی، پس این فریاد جان چون نشنوی
- ۳۹۰ ای رخ نورپاش تو پیشه گرفته دلبری
- ۳۹۱ دلم خاک تو شد گو باش من خون میخورم باری
- ۳۹۲ اذا ما الطیر غنت فیالصباح
- ۳۹۳ تعاطی الکاس من شان الصبوح
- ۳۹۴ ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
- ۳۹۵ یارب لیل مظلم قد قلت یارب ارحم
- ۳۹۶ قم بکرة و خذها با کورة الحیات
- ۳۹۷ از روی تو فروزد شمع سرای عیسی
- ۳۹۸ چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی
- ۳۹۹ دیوانه شوم چون تو پریوار نمایی
- ۴۰۰ لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی