- ۲۸۱ آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
- ۲۸۲ ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
- ۲۸۳ از عشق دوست بین که چه آمد به روی من
- ۲۸۴ ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
- ۲۸۵ بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن
- ۲۸۶ ای لعل تو پردهدار پروین
- ۲۸۷ روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن
- ۲۸۸ تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من
- ۲۸۹ تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن
- ۲۹۰ در یک سخن آن همه عتیبش بین
- ۲۹۱ شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
- ۲۹۲ درد دل گویم از نهان بشنو
- ۲۹۳ آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او
- ۲۹۴ تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو
- ۲۹۵ سینه پر آتشم چو میغ از تو
- ۲۹۶ شد آبروی عاشقان از خوی آتشناک تو
- ۲۹۷ گرچه جانی از نظر پنهان مشو
- ۲۹۸ چه کردهام بجای تو که نیستم سزای تو
- ۲۹۹ پشت پایی زد خرد را روی تو
- ۳۰۰ در عشق داستانم و بر تو به نیم جو