- ۳۰۱ بستهی زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او
- ۳۰۲ ای تماشاگه جان بر طرف لالهستان تو
- ۳۰۳ رخت تمنای دل بر در عشاق نه
- ۳۰۴ افدی بنفس من بدت فیالمهد عنی غافله
- ۳۰۵ خیال روی توام غمگسار و روی تو نه
- ۳۰۶ هست به دور تو عقل نام شکسته
- ۳۰۷ در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
- ۳۰۸ ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته
- ۳۰۹ سرمستم و تشنه، آب در ده
- ۳۱۰ در صبوح آن راح ریحانی بخواه
- ۳۱۱ ای برقرار خوبی، با تو قرار من چه
- ۳۱۲ ای دل به جفات جان نهاده
- ۳۱۳ ای زیر نقاب مه نموده
- ۳۱۴ ای چشم پر خمارت دلها فگار کرده
- ۳۱۵ درا تا سیل بنشانم ز دیده
- ۳۱۶ ماه نو و صبح بین پیاله و باده
- ۳۱۷ از زلف هر کجا گرهی برگشادهای
- ۳۱۸ روی درکش ز دهر دشمن روی
- ۳۱۹ زین تنگنای وحشت اگر باز رستمی
- ۳۲۰ غم بنیاد آب و گل چه خوری