- ۲۶۱ نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم
- ۲۶۲ در عشق ز تیغ و سر نیندیشم
- ۲۶۳ ما دل به دست مهر تو زان باز دادهایم
- ۲۶۴ تا من پی آن زلف سرافکنده همی دارم
- ۲۶۵ تو را در دوستی رائی نمیبینم، نمیبینم
- ۲۶۶ دست از دو جهان کشیده خواهم
- ۲۶۷ ز باغت بجز بوی و رنگی نبینم
- ۲۶۸ ز باغ عافیت بوئی ندارم
- ۲۶۹ طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم
- ۲۷۰ دارم سر آنکه سر برآرم
- ۲۷۱ از گلستان وصل نسیمی شنیدهام
- ۲۷۲ دلا زارت برون نتوان نهادن
- ۲۷۳ خرمی کان فلک دهد غم دان
- ۲۷۴ برون از جهان تکیه جایی طلب کن
- ۲۷۵ سوختم چون بوی برناید ز من
- ۲۷۶ ای صبح مرا حدیث آن مه کن
- ۲۷۷ غصهی آسمان خورم دم نزنم، دریغ من
- ۲۷۸ دلا با عشق پیمان تازه گردان
- ۲۷۹ رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن
- ۲۸۰ دلم دردمند است باری برافکن