- ۱ ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
- ۲ طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را
- ۳ خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا
- ۴ رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
- ۵ ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
- ۶ به زبان چرب جانا بنواز جان ما را
- ۷ بر سر کرشمه از دل خبری فرست ما را
- ۸ گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا
- ۹ ای پار دوست بوده و امسال آشنا
- ۱۰ اری فیالنوم ما طالت نواها
- ۱۱ جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
- ۱۲ درد زده است جان من میوهی جان من کجا
- ۱۳ سر به عدم درنه و یاران طلب
- ۱۴ گر مدعی نهای غم جانان به جان طلب
- ۱۵ مست تمام آمده است بر در من نیم شب
- ۱۶ به یکی نامهی خودم دریاب
- ۱۷ ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب
- ۱۸ رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب
- ۱۹ کار عشق از وصل و هجران درگذشت
- ۲۰ انصاف در جبلت عالم نیامده است
- ۲۱ پای گریز نیست که گردون کمانکش است
- ۲۲ تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
- ۲۳ دل پیشکش تو جان نهاده است
- ۲۴ کار گیتی را نوائی مانده نیست
- ۲۵ اهل بر روی زمین جستیم نیست
- ۲۶ آگه نهای که بر دلم از غم چه درد خاست
- ۲۷ در این عهد از وفا بوئی نمانده است
- ۲۸ از کف ایام امان کس نیافت
- ۲۹ زآتش اندیشه جانم سوخته است
- ۳۰ زخم زمانه را در مرهم پدید نیست
- ۳۱ چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
- ۳۲ حصن جان ساز در جهان خلوت
- ۳۳ بخت بدرنگ من امروز گم است
- ۳۴ طره مفشان که غرامت بر ماست
- ۳۵ در جهان هیچ سینه بیغم نیست
- ۳۶ مرا دانهی دل بر آتش فتاده است
- ۳۷ من ندانستم که عشق این رنگ داشت
- ۳۸ چه نشینم که فتنه بر پای است
- ۳۹ آن کز می خواجگی است سرمست
- ۴۰ فرمان ملک چه ساحری ساخت
- ۴۱ ای قول دل به رفیعالدرجات
- ۴۲ عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت
- ۴۳ دست قبا در جهان نافه گشای آمده است
- ۴۴ ای باد صبح بین که کجا میفرستمت
- ۴۵ لعل او بازار جان خواهد شکست
- ۴۶ دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
- ۴۷ رخ تو رونق قمر بشکست
- ۴۸ از حال خود شکسته دلان را خبر فرست
- ۴۹ زان زلف مشک رنگ نسیمی به ما فرست
- ۵۰ روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
- ۵۱ به باغ وصل تو خاری، رقیب صد ورد است
- ۵۲ تیره زلفا بادهی روشن کجاست
- ۵۳ دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست
- ۵۴ شمع شبها بجز خیال تو نیست
- ۵۵ سر سودای تو را سینهی ما محرم نیست
- ۵۶ ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست
- ۵۷ بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
- ۵۸ شوری ز دو عشق در سر ماست
- ۵۹ دل شد از دست و نه جای سخن است
- ۶۰ آن نازنین که عیسی دلها زبان اوست
- ۶۱ عیسی لبی و مرده دلم در برابرت
- ۶۲ گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت
- ۶۳ چه گویی ز لب دوست شکر وام توان خواست
- ۶۴ کیست که در کوی تو فتنهی روی نیست
- ۶۵ عشق تو قضای آسمانی است
- ۶۶ میخور که جهان حریف جوی است
- ۶۷ دل را ز دم تو دام روزی است
- ۶۸ ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
- ۶۹ خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت
- ۷۰ خه که دگر باره دل، درد تو در برگرفت
- ۷۱ به دو میگون لب و پسته دهنت
- ۷۲ هر که در عاشقی قدم نزده است
- ۷۳ جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت
- ۷۴ سر و زر کو که منت یارم جست
- ۷۵ یارب آن خال بر آن لب چه خوش است
- ۷۶ در عشق تو عافیت حرام است
- ۷۷ به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست
- ۷۸ چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت
- ۷۹ هر که به سودای چون تو یار بپرداخت
- ۸۰ دلم در بحر سودای تو غرق است
- ۸۱ بگشا نقاب رخ که ز ره بر در آیمت
- ۸۲ علم عشق عالی افتاده است
- ۸۳ فلک در نیکوئی انصاف دادت
- ۸۴ بتی کز طرف شب مه را وطن ساخت
- ۸۵ آنها که محققان راهند
- ۸۶ با او دلم به مهر و محبت نشانه بود
- ۸۷ طریق عشق رهبر برنتابد
- ۸۸ عقل در عشق تو سرگردان بماند
- ۸۹ دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود
- ۹۰ دولت عشق تو آمد عالم جان تازه کرد
- ۹۱ دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
- ۹۲ صد یک حسن تو نوبهار ندارد
- ۹۳ تب دوشین در آن بت چون اثر کرد
- ۹۴ هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد
- ۹۵ عذر از که توان خواست که دلبر نپذیرد
- ۹۶ عشق تو چون درآید شور از جهان برآید
- ۹۷ عشق تو به گرد هر که برگردد
- ۹۸ آن زمان کو زلف را سر میبرد
- ۹۹ سر نیست کز تو بر سر خنجر نمیشود
- ۱۰۰ هر زمانی بر دلم باری رسد
- ۱۰۱ عشاق بجز یار سر انداز نخواهند
- ۱۰۲ نگارینا به صحرا رو که صحرا حله میپوشد
- ۱۰۳ عشق تو به هر دلی فرو ناید
- ۱۰۴ فروغ جمالت نظر برنتابد
- ۱۰۵ خوی او از خامکاری کم نکرد
- ۱۰۶ ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد
- ۱۰۷ حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد
- ۱۰۸ با یاد تو زهر بر شکر خندد
- ۱۰۹ جانا لب تو پیشکش از ما چه ستاند
- ۱۱۰ مهر تو بر دیگران نتوان نهاد
- ۱۱۱ پردهی نو ساخت عشق، زخمهی نو در فزود
- ۱۱۲ مرا وصلت به جانی برنیاید
- ۱۱۳ دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد
- ۱۱۴ دل زخم تو را سپر ندارد
- ۱۱۵ بوسه گه آسمان نعل سمند تو باد
- ۱۱۶ با کفر زلفت ای جان ایمان چه کار دارد
- ۱۱۷ آوازهی جمالت چون از جهان برآمد
- ۱۱۸ وصل تو به وهم در نمیآید
- ۱۱۹ چشم ما بر دوخت عشق و پردهی ما بردرید
- ۱۲۰ دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
- ۱۲۱ دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد
- ۱۲۲ لعلت اندر سخن شکر خاید
- ۱۲۳ دل از آن راحت جان نشکیبد
- ۱۲۴ لب جانان دوای جان بخشد
- ۱۲۵ اول از خود بری توانم شد
- ۱۲۶ دل عاشق به جان فرو ناید
- ۱۲۷ دل از آن دلستان به کس نرسد
- ۱۲۸ عشق تو دست از میان کار برآورد
- ۱۲۹ ازین ده رنگتر یاری نپندارم که کس دارد
- ۱۳۰ می وقت صبوح راوقی باید
- ۱۳۱ تو را نازی است اندر سر که عالم بر نمیتابد
- ۱۳۲ چه روح افزا و راحت باری ای باد
- ۱۳۳ چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
- ۱۳۴ باغ جان را صبوحی آب دهید
- ۱۳۵ دل نام تو بر نگین نویسد
- ۱۳۶ فراقت ز خونریز من در نماند
- ۱۳۷ آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد
- ۱۳۸ دل بستهی زلف تو شد از من چه نویسد
- ۱۳۹ آتش عیارهای آب عیارم ببرد
- ۱۴۰ خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد
- ۱۴۱ اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
- ۱۴۲ سخن با او به موئی درنگیرد
- ۱۴۳ دلم آخر به وصالش برسد
- ۱۴۴ سر زلفت چو در جولان بیاید
- ۱۴۵ دل دادم و کار برنیامد
- ۱۴۶ مرا غم تو به خمار خانه باز آورد
- ۱۴۷ مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد
- ۱۴۸ بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
- ۱۴۹ شور عشق تو در جهان افتاد
- ۱۵۰ عقل ز دست غمت دست به سر میرود
- ۱۵۱ روی تو را در رکاب شمس و قمر میرود
- ۱۵۲ دل سکهی عشق می نگرداند
- ۱۵۳ تا مرا عشق یار غار افتاد
- ۱۵۴ دلبر آن به که کسش نشناسد
- ۱۵۵ نقش تو خیال برنتابد
- ۱۵۶ روی تو چون نوبهار جلوهگری میکند
- ۱۵۷ زین وجودت به جان خلاص دهند
- ۱۵۸ روزم به نیابت شب آمد
- ۱۵۹ ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
- ۱۶۰ ز خوبان جز جفاکاری نیاید
- ۱۶۱ خار غم تو گل طرب دارد
- ۱۶۲ زهر با یاد تو شکر گردد
- ۱۶۳ عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد
- ۱۶۴ آن را که غمگسار تو باشی چه غم خورد
- ۱۶۵ آنچه تو کردی بتا نه شرط وفا بود
- ۱۶۶ رخ به زلف سیاه میپوشد
- ۱۶۷ آواز حسنت ای جان هفت آسمان بگیرد
- ۱۶۸ آنچه عشق دوست با من میکند
- ۱۶۹ مرد که با عشق دست در کمر آید
- ۱۷۰ عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
- ۱۷۱ نی دست من به شاخ وصال تو بر رسید
- ۱۷۲ این عشق آتشینم دود از جهان برآرد
- ۱۷۳ دلم ز هوای تو بر نمیگردد
- ۱۷۴ صبح چون جیب آسمان بگشاد
- ۱۷۵ آن دم که صبح بینش من بال برگشاد
- ۱۷۶ زان بخششی که بر در عالم شد
- ۱۷۷ آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود
- ۱۷۸ عافیت کس نشان دهد؟ ندهد
- ۱۷۹ دل ز گیتی وفاجویی ندارد
- ۱۸۰ دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد
- ۱۸۱ آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
- ۱۸۲ آن کو چو تو دلربای دارد
- ۱۸۳ چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید
- ۱۸۴ با درد تو کس منت مرهم نپذیرد
- ۱۸۵ آوازهی جمالت اندر جهان فتاد
- ۱۸۶ در خوشاب را لبت سخت خوش آب میدهد
- ۱۸۷ عشقت آتش ز جان برانگیزد
- ۱۸۸ پیش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار
- ۱۸۹ پیش صبا نثار کنم جان شکوفهوار
- ۱۹۰ دل پردهی عشق توست برگیر
- ۱۹۱ خونریزی و نندیشی، عیار چنین خوشتر
- ۱۹۲ خیز و به ایام گل بادهی گلگون بیار
- ۱۹۳ بر سر من نامده است از تو جفاجوی تر
- ۱۹۴ رحم کن رحم، نظر باز مگیر
- ۱۹۵ حدیث توبه رها کن سبوی باده بیار
- ۱۹۶ آن خال جو سنگش ببین، آن روی گندمگون نگر
- ۱۹۷ سرهای سراندازان در پای تو اولیتر
- ۱۹۸ فتادهام به طلسم کشاکش تقدیر
- ۱۹۹ روز عمرم در شب افتاده است باز
- ۲۰۰ ای دل آن زنار نگسستی هنوز
- ۲۰۱ دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریز
- ۲۰۲ از این ده رنگتر یاری نپندارم که دارد کس
- ۲۰۳ بوی وفا ز گلبن عالم نیافت کس
- ۲۰۴ مه نجویم، مه مرا روی تو بس
- ۲۰۵ کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
- ۲۰۶ هر دل که غم تو داغ کردش
- ۲۰۷ عقل ما سلطان جان میخواندش
- ۲۰۸ چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
- ۲۰۹ خستهام نیک از بد ایام خویش
- ۲۱۰ بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم
- ۲۱۱ از دو عالم دامن جان درکشم هر صبحدم
- ۲۱۲ کو صبح که بار شب کشیدم
- ۲۱۳ نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم
- ۲۱۴ از دهر غدر پیشه وفائی نیافتم
- ۲۱۵ از گشت چرخ کار به سامان نیافتم
- ۲۱۶ بر سریر نیاز میغلطم
- ۲۱۷ با بخت در عتابم و با روزگار هم
- ۲۱۸ در سایهی غم شکست روزم
- ۲۱۹ در سینه نفس چنان شکستم
- ۲۲۰ ز خاک پاشی در دستخون فروماندیم
- ۲۲۱ گر به عیار کسان از همه کس کمتریم
- ۲۲۲ تا چند ستم رسیده باشم
- ۲۲۳ نماند اهل رنگی که من داشتم
- ۲۲۴ از هستی خود که یاد دارم
- ۲۲۵ گرچه به دست کرشمهی تو اسیرم
- ۲۲۶ منم آن کز طرب غمین باشم
- ۲۲۷ دردی که مرا هست به مرهم نفروشم
- ۲۲۸ خون دلم مخور که غمان تو میخورم
- ۲۲۹ ما از عراق جان غم آلود میبریم
- ۲۳۰ الصبوح ای دل که ما بزم قلندر ساختیم
- ۲۳۱ به کوی عشق تو جان در میان راه نهم
- ۲۳۲ ای قوم الغیاث که کار اوفتادهایم
- ۲۳۳ یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام
- ۲۳۴ دل بشد از دست دوست را به چه جویم
- ۲۳۵ زنگ دل از آب روی شستیم
- ۲۳۶ این خود چه صورت است که من پایبست اویم
- ۲۳۷ گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام
- ۲۳۸ نام تو چون بر زبان میآیدم
- ۲۳۹ از تف دل آتشین دهانم
- ۲۴۰ کفر است راز عشقت پنهان چرا ندارم
- ۲۴۱ نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم
- ۲۴۲ به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم
- ۲۴۳ گفتم به ری مراد دل آسان برآورم
- ۲۴۴ مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم
- ۲۴۵ چون تلخ سخن رانی تنگ شکرت خوانم
- ۲۴۶ گر رحم کنی جانا جان بر سرت افشانم
- ۲۴۷ ما پیشکش تو جان فرستیم
- ۲۴۸ دیده در کار لب و خالش کنم
- ۲۴۹ دل به سودای بتان دربستهام
- ۲۵۰ جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم
- ۲۵۱ به صفت، عاشق جمال توایم
- ۲۵۲ امروز دو هفته است که روی تو ندیدم
- ۲۵۳ طبع تو دمساز نیست چاره چه سازم
- ۲۵۴ ای جفت دل من از تو فردم
- ۲۵۵ خوش خوش از عشق تو جانی میکنم
- ۲۵۶ من در طلب یارم ز اغیار نیندیشم
- ۲۵۷ دل را به غم تو باز بستیم
- ۲۵۸ خیز تا رخت دل براندازیم
- ۲۵۹ یارب از عشق چه سرمستم و بیخویشتنم
- ۲۶۰ نزل عشقت جان شیرین آورم
- ۲۶۱ نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم
- ۲۶۲ در عشق ز تیغ و سر نیندیشم
- ۲۶۳ ما دل به دست مهر تو زان باز دادهایم
- ۲۶۴ تا من پی آن زلف سرافکنده همی دارم
- ۲۶۵ تو را در دوستی رائی نمیبینم، نمیبینم
- ۲۶۶ دست از دو جهان کشیده خواهم
- ۲۶۷ ز باغت بجز بوی و رنگی نبینم
- ۲۶۸ ز باغ عافیت بوئی ندارم
- ۲۶۹ طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم
- ۲۷۰ دارم سر آنکه سر برآرم
- ۲۷۱ از گلستان وصل نسیمی شنیدهام
- ۲۷۲ دلا زارت برون نتوان نهادن
- ۲۷۳ خرمی کان فلک دهد غم دان
- ۲۷۴ برون از جهان تکیه جایی طلب کن
- ۲۷۵ سوختم چون بوی برناید ز من
- ۲۷۶ ای صبح مرا حدیث آن مه کن
- ۲۷۷ غصهی آسمان خورم دم نزنم، دریغ من
- ۲۷۸ دلا با عشق پیمان تازه گردان
- ۲۷۹ رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن
- ۲۸۰ دلم دردمند است باری برافکن
- ۲۸۱ آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
- ۲۸۲ ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من
- ۲۸۳ از عشق دوست بین که چه آمد به روی من
- ۲۸۴ ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
- ۲۸۵ بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن
- ۲۸۶ ای لعل تو پردهدار پروین
- ۲۸۷ روی است بنامیزد یا ماه تمام است آن
- ۲۸۸ تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من
- ۲۸۹ تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن
- ۲۹۰ در یک سخن آن همه عتیبش بین
- ۲۹۱ شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
- ۲۹۲ درد دل گویم از نهان بشنو
- ۲۹۳ آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او
- ۲۹۴ تو چه دانی که من از وفا چه نمودم به جای تو
- ۲۹۵ سینه پر آتشم چو میغ از تو
- ۲۹۶ شد آبروی عاشقان از خوی آتشناک تو
- ۲۹۷ گرچه جانی از نظر پنهان مشو
- ۲۹۸ چه کردهام بجای تو که نیستم سزای تو
- ۲۹۹ پشت پایی زد خرد را روی تو
- ۳۰۰ در عشق داستانم و بر تو به نیم جو
- ۳۰۱ بستهی زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او
- ۳۰۲ ای تماشاگه جان بر طرف لالهستان تو
- ۳۰۳ رخت تمنای دل بر در عشاق نه
- ۳۰۴ افدی بنفس من بدت فیالمهد عنی غافله
- ۳۰۵ خیال روی توام غمگسار و روی تو نه
- ۳۰۶ هست به دور تو عقل نام شکسته
- ۳۰۷ در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
- ۳۰۸ ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته
- ۳۰۹ سرمستم و تشنه، آب در ده
- ۳۱۰ در صبوح آن راح ریحانی بخواه
- ۳۱۱ ای برقرار خوبی، با تو قرار من چه
- ۳۱۲ ای دل به جفات جان نهاده
- ۳۱۳ ای زیر نقاب مه نموده
- ۳۱۴ ای چشم پر خمارت دلها فگار کرده
- ۳۱۵ درا تا سیل بنشانم ز دیده
- ۳۱۶ ماه نو و صبح بین پیاله و باده
- ۳۱۷ از زلف هر کجا گرهی برگشادهای
- ۳۱۸ روی درکش ز دهر دشمن روی
- ۳۱۹ زین تنگنای وحشت اگر باز رستمی
- ۳۲۰ غم بنیاد آب و گل چه خوری
- ۳۲۱ روز دانش به ازین بایستی
- ۳۲۲ ای دل ای دل هلاک تن کردی
- ۳۲۳ خاک بغداد در آب بصرم بایستی
- ۳۲۴ شوریده کرد ما را عشق پری جمالی
- ۳۲۵ ای راحت جانها به تو، آرام جان کیستی
- ۳۲۶ ای سرو غنچه لب ز گلستان کیستی
- ۳۲۷ ای ترک دلستان ز شبستان کیستی
- ۳۲۸ کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
- ۳۲۹ یکی بخرام در بستان که تا سرو روان بینی
- ۳۳۰ زرهی زلف بر قبا شکنی
- ۳۳۱ این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی
- ۳۳۲ جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشی
- ۳۳۳ تا بیش دل خراب داری
- ۳۳۴ تبها کشم از هجر تو شبهای جدائی
- ۳۳۵ گلی از باغ وفا آمدهای
- ۳۳۶ باز از کرشمه زخمهی نو در فزودهای
- ۳۳۷ تا حلقههای بهم برشکستهای
- ۳۳۸ چه کردهام که مرا پایمال غم کردی
- ۳۳۹ آن لعل شکر خنده گر از هم بگشایی
- ۳۴۰ تاطرف کلاه برشکستی
- ۳۴۱ یا وصل تو را نشانه بایستی
- ۳۴۲ بر دیده ره خیال بستی
- ۳۴۳ عالم افروز بهارا که تویی
- ۳۴۴ گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی
- ۳۴۵ چه کردم کاستین بر من فشاندی
- ۳۴۶ جان از تنم برآید چون از درم درآئی
- ۳۴۷ هر زمان بر جان من باری نهی
- ۳۴۸ دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی
- ۳۴۹ ز بدخوئی دمی خو وانکردی
- ۳۵۰ کاشکی جز تو کسی داشتمی
- ۳۵۱ درآ کز یک نظر جان تازه کردی
- ۳۵۲ دوست داری که دوستدار کشی
- ۳۵۳ تا لوح جفا درست کردی
- ۳۵۴ ز دلت چه داد خواهم که نه داور منی
- ۳۵۵ خاک توام مرا چه خوری خون به دوستی
- ۳۵۶ دل نداند تو را چنان که توئی
- ۳۵۷ بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی
- ۳۵۸ دلم که مرغ تو آمد به دام باز گرفتی
- ۳۵۹ به خرد راه عشق میپوئی
- ۳۶۰ خود لطف بود چندان ای جان که تو داری
- ۳۶۱ صید توام فکندی و در خون گذاشتی
- ۳۶۲ به رخت چه چشم دارم که نظر دریغ داری
- ۳۶۳ زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی
- ۳۶۴ مرا روزی نپرسی کخر ای غمخوار من چونی
- ۳۶۵ هرگز بود به شوخی چشم تو عبهری
- ۳۶۶ گر قصد جان نداری، خونم چرا خوری
- ۳۶۷ خطی بر سوسن از عنبر کشیدی
- ۳۶۸ هدیهی پای تو زر بایستی
- ۳۶۹ ناز جنگآمیز جانان برنتابد هر دلی
- ۳۷۰ دشوار عشق بر دلم آسان نمیکنی
- ۳۷۱ گرنه تو ای زود سیر تشنهی خون منی
- ۳۷۲ چه کرد این بنده جز آزاد مردی
- ۳۷۳ مرا تا جان بود جانان تو باشی
- ۳۷۴ گر بر در وصالت امید بار بودی
- ۳۷۵ با هیچ دوست دست به پیمان نمیدهی
- ۳۷۶ دلم غارتیدی ز بس ترکتازی
- ۳۷۷ خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
- ۳۷۸ هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی
- ۳۷۹ از بوالعجبی هردم رنگ دگر آمیزی
- ۳۸۰ ای دیده ره ز ظلمت غم چون برون بری
- ۳۸۱ عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
- ۳۸۲ ز من گسستی و با دیگران بپیوستی
- ۳۸۳ یک زبان داری و صد عشوهگری
- ۳۸۴ تو را افتد که با ما سر برآری
- ۳۸۵ در عشق، فتوح چیست؟ دانی
- ۳۸۶ گویم همه دل منی و جانی
- ۳۸۷ خاکم که مرا منی نیابی
- ۳۸۸ ماهی که مه از قفای او بینی
- ۳۸۹ داور جانی، پس این فریاد جان چون نشنوی
- ۳۹۰ ای رخ نورپاش تو پیشه گرفته دلبری
- ۳۹۱ دلم خاک تو شد گو باش من خون میخورم باری
- ۳۹۲ اذا ما الطیر غنت فیالصباح
- ۳۹۳ تعاطی الکاس من شان الصبوح
- ۳۹۴ ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
- ۳۹۵ یارب لیل مظلم قد قلت یارب ارحم
- ۳۹۶ قم بکرة و خذها با کورة الحیات
- ۳۹۷ از روی تو فروزد شمع سرای عیسی
- ۳۹۸ چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی
- ۳۹۹ دیوانه شوم چون تو پریوار نمایی
- ۴۰۰ لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی
- ۴۰۱ باز از نوای دلبری سازی دگرگون میزنی