گر کار بجز مستی اسکندر می من
|
|
ور معجزه شعرستی پیغمبر می من
|
با اینهمه گر عشق یکی ماه نبودی
|
|
اندر دو جهان شاه بلند اختر می من
|
ماهی و چه ماهی که ز هجرانش برین حال
|
|
گر من به غمش نگرومی کافر می من
|
گر بندهی خوی بد خود نیستی آن ماه
|
|
حقا که به فردوس همش چاکر می من
|
گر نیستی آن رنج که او ریش درآورد
|
|
وی گه که درین وقت چگوید درمی من
|
بودیش سر عشق من و برگ مراعات
|
|
گر چون دگران فاسق در کون بر می من
|
گر تیر برویی زندم از سر شنگی
|
|
از شادی تیرش به هوا بر پر می من
|
گادیم بر آنگونه که از جهل و رعونت
|
|
از گردن خود بفگنمی گر سرمی من
|
هر روز دل آید که مگر نیک شود یار
|
|
گر خر نیمی عشوهی او کی خر می من
|
گر بلفرج مول خبر یابدی از من
|
|
زین روی برین طایقه سر دفتر می من
|
پس در غم آنکس که ز گل خار نداند
|
|
عمر از چه کنم یاد که رشک خور می من
|