زلف پر تابت ما در تاب کرد | چشم پر خوابت مرا بی خواب کرد | |
با تن من کرد نور عارضت | آنکه با تار قصب مهتاب کرد | |
عنبرین زلف چو چوگان خم گرفت | تا دلم چو گوی در طبطاب کرد | |
وان لب عناب گونت طعنه کرد | تا سرشگم سرخ چون عناب کرد | |
گر عجب بود آنکه عشق تو مرا | مست و هالک بی نبید ناب کرد | |
این عجبتر آنکه عشقت رایگان | چشم من پر لولو خوشاب کرد | |
میغ روی خوب چون خورشید تو | چشمهی خورشید را محراب کرد | |
و آتش روی ترا چون سجده برد | همچو ابدالان گذر بر آب کرد |