آنی که چو تو گردش ایام ندارد | سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد | |
چون دانهی یاقوت تو گل دانه ندارد | چون دام بناگوش توبه دام ندارد | |
بادی نبرد در همه آفاق که از ما | سوی لب تو نامه و پیغام ندارد | |
دادی ندهد عشق تو ما را که در آن داد | بی داد تو افراخته صمصام ندارد | |
من در نرسم در تو به صد حیله و افسون | گویی قدم دولت من گام ندارد |