این باز سیه پیسه نگر بیپر و چنگال
|
|
کو هیچ نه آرام همی یابد و نه هال
|
بی آنکه ببینش تو خوش خوش برباید
|
|
گاهی زن و فرزند گهی جان و گهی مال
|
چون بر تو همی تیز کند چنگ پس او را
|
|
جوینده چرائی تو به دندان و به چنگال؟
|
پر تو و بال تو جوانی و جمال است
|
|
وین باز نخواهد بجز این پر و جز این بال
|
گه منظر و قد صنمی را شکند پست
|
|
گه منظر و کاخ ملکی را کند اطلال
|
احوال دگر گردد ازو بر من و بر تو
|
|
هموار و، نخواهد شدن او را دگر احوال
|
پرهیز که زو پیری غل است و مر او را
|
|
نه گردن و دست است و نه قید است و نه اغلال
|
مانندهی ماری است که نیمیش سپید است
|
|
از سوی سرو، زشت و سیاه است به دنبال
|
با مردم هشیار فصیح است اگر چند
|
|
گنگ است سوی بیخرد و بیسخن و لال
|
روز و مه و سالش نکند پست ازیراک
|
|
پاینده بدو پست شده روز و مه و سال
|
ای خواجه، از این باز وزین مار حذر کن
|
|
زیرا الف پشت تو زینهاست شده دال
|
بنگر که بدل کرد به امروز تو را دی
|
|
مر پار تو را باز همو کرد به امسال
|
دیدی که نه عم بودی و نه خال کسی را
|
|
او کرد تو را عم و همو کرد تو را خال
|
بنگر که کجا خواهدت این باز همی برد
|
|
دیوانه مباش آب مپیمای به غربال
|
مالیده شدی در طلب مال چو تسمه
|
|
تا کی زنی اندر طلب مال کنون فال؟
|
اکنون که نیامدت به کف مال و شدت عمر
|
|
ای بیخرد این دست بر آن دست همی مال
|
زینجای چو چیپال تهیدست برون رفت
|
|
محمود که چندان بستد مال ز چیپال
|
آن جاه و جلالت که به مالت بود امروز
|
|
آن سوی خردمند نه جاه است و نه اجلال
|
جاهی و جمالی که به صندوق درون است
|
|
جاهی و جمالی است گران سنگ و پرآخال
|
جاهت به خرد باید و اجلال به دانش
|
|
تا هیچ نبایدت نه صندوق و نه حمال
|