پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش
|
|
تا دررسم مگر به رسول و شفاعتش
|
پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول
|
|
دارم شفیع پیش رسول آل و عترتش
|
با آل او روم سوی او هیچ باک نیست
|
|
برگیرم از منافق ناکس شناعتش
|
دین خدای ملک رسول است و، خلق پاک
|
|
امروز امتان رسولند و رعیتش
|
گر سوی آل مرد شود مال او چرا
|
|
زی آل او نشد ز پیمبر شریعتش؟
|
بر بندهی تو طاعت تو نیست نیم از انک
|
|
پیغمبر تو راست ز طاعت بر امتش
|
گفتت که بنده را تو به بیطاعتی مکش
|
|
وانگه نکشتت ار تو نبودی به طاعتش
|
اندر حمایتی تو ز پیغمبر خدای
|
|
مشکن حمایتش که بزرگ است حمایتش
|
پیغمبر است پیش رو خلق یکسره
|
|
کز قاف تا به قاف رسیده است دعوتش
|
آل پیمبر است تو را پیش رو کنون
|
|
از آل او متاب و نگهدار حرمتش
|
فرزند اوست حرمت او چون ندانیش
|
|
پس خیره خیر امید چه داری به رحمتش؟
|
آگه نهای مگر که پیمبر کرا سپرد
|
|
روز غدیر خم ز منبر ولایتش؟
|
آن را سپرد کایزد مر دین و خلق را
|
|
اندر کتاب خویش بدو کرد اشارتش
|
آن را که چون چراغ بدی پیش آفتاب
|
|
از کافران شجاعت پیش شجاعتش
|
آن را که همچو سنگ سر مره روز بدر
|
|
در حرب همچو موم شد از بیم ضربتش
|
آن را که در رکوع غنی کرد بی سال
|
|
درویش را به پیش پیمبر سخاوتش
|
آن را که چون دو نام نهادش رسول حق
|
|
امروز نیز دوست سوی خلق کنیتش
|
آن را که هر شریفی نسبت بدو کنند
|
|
زیرا که از رسول خدای است نسبتش
|
آن را که کس به جای پیمبر جز او نخفت
|
|
با دشمنان صعب به هنگام هجرتش
|
آن را که مصطفی، چو همه عاجز آمدند،
|
|
در حرب روز بدر بدو داد رایتش
|