پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش

شیری، مبارزی، که سرشته است کردگار اندر دل مبارز مردان محبتش
در حربگه پیمبر ما معجزی نداشت از معجزات نیز قوی‌تر ز قوتش
قسمت نشد به خلق درون دوزخ و بهشت بر کافر و مسلمان الا به قسمتش
در بود مر مدینه‌ی علم رسول را زیرا جز او نبود سزای امانتش
گر علم بایدت به در شهر علم شو تا بر دلت بتابد نور سعادتش
او آیت پیمبر ما بود روز حرب از ذوالفقار بود و ز صمصام آیتش
گنج خدای بود رسول و، ز خلق او گنج رسول خاطر او بود و فکرتش
هر کو عدوی گنج رسول است بی گمان جز جهل و نحس نیست نشان سلامتش
شیر خدای را چو مخالف شود کسی هرگز مکن مگر به خری هیچ تهمتش
شیر خدای بود علی، ناصبی خر است زیرا همیشه می‌برمد خر ز هیبتش
هرک آفت خلاف علی بود در دلش تو روی ازو بتاب و بپرهیز از آفتش
لیکن چو حرمت تو بدارد تو از گزاف مشکن، ز بهر حرمت اسلام، حرمتش
اندر مناظره سخن سرد ازو مگیر زیرا که نیست جز سخن سرد آلتش
چون علم نیستش که بگوید، جز این محال چون بند سخت گشت چه چیز است حیلتش؟
دشنام دارد او همه حجت کنون ولیک روزشمار که شنود این سست حجتش؟
دعوی همی کند که من اهل جماعتم لیکن ز جمع دیو گشن شد جماعتش
ابلیس قادر است ولیکن به خلق در جز بر دروغ و حیله‌گری نیست قدرتش
قیمت سوی خدای به دین است و خلق را آن است قیمتی که به دین است قیمتش
نصرت به دین کن ای بخرد مر خدای را گر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش
غره مشو به دولت و اقبال روزگار زیرا که با زوال همال است دولتش