ای گشته جهان و خوانده دفتر

فتنه چه شدی چنین بر این خاک؟ یک ره برکن سوی فلک سر
از گوهر و از نبات و حیوان برخاک ببین سه‌خط مسطر
هفت است قلم مر این سه خط را در خط و قلم به عقل بنگر
بندیش نکو که این سه خط را پیوسته که کرد یک به دیگر
گشتنت ستوروار تا کی با رود و می و سرود و ساغر؟
خرسند شدی به خور ز گیتی زیرا تو خری جهان چرا خور
بررس ز چرا و چون، چرائی شادان به چرا چو گاو لاغر؟
بندیش که کردگار گیتی از بهر چه آوریدت ایدر
بنگر به چه محکمی ببسته‌است مرجان تو را بدین تن اندر
او راست به‌پای بی‌ستونی این گنبد گردگرد اخضر
چون کار به بند کرد، بی‌شک پر بند بود سخنش یکسر
چون چنبر بی‌سر است فرقان خیره چه دوی به گرد چنبر؟
با بند مچخ که سخت گردد چون باز بتابی از رسن سر
گاورسه چو کرد می ندانی بایدت سپرد زر به زرگر
پیدا چو تن تو است تنزیل تاویل درو چو جان مستر
گویند که پیش، ازین گهر کوفت در ظلمت، زیر پی سکندر
امروز به زیر پای دین است اندر ظلمات غفلت و شر
هزمان بزند بعاد ما را از مغرب حق باد صرصر
سوراخ شده است سد یاجوج یک چند حذر کن ای برادر
بر منبر حق شده است دجال خامش بنشین تو زیر منبر