تو یکی هندباج ندهیشان
|
|
چون دهدشان خدای حور و قصور؟
|
این گمانی خطا و ناخوب است
|
|
دور باش از چنین گمانی دور
|
گرت هوش است و دل ز پیر پدر
|
|
سخنی خوب گوشدار، ای پور
|
عالمی دیگر است مردم را
|
|
سخت نیکو ز جاهلان مستور
|
اندرو بر مثال جانوران
|
|
مردمانند از اهل علم نفور
|
غرض ایزد این حکیمانند
|
|
وین فرومایگان خسند و قشور
|
دزد مردان به سان موشانند
|
|
وین سبکسار مردمان چو طیور
|
غمر مردان چو ماهیاند خموش
|
|
ژاژخایان خلق چون عصفور
|
حکمت و علم بر محال و دروغ
|
|
فضل دارد چو بر حنوط بخور
|
خامشی از کلام بیهده به
|
|
در زبور است این سخن مسطور
|
کار تو کشت و تخم او سخن است
|
|
بدروی بر چو در دمندت صور
|
گر بترسی ز ناصواب جواب
|
|
وقت گفتن صبور باش صبور
|
به زن و کودک کسان منگر
|
|
اگرت رغبت است صحبت حور
|
تا تو بر سلسبیل بگزیدی
|
|
گنده و تیره شیرهی انگور
|
چه خطر دارد این پلید نبید
|
|
عند کاس مزاجها کافور؟
|
دل و جان را همی بباید شست
|
|
از محال و خطا و گفتن زور
|
تا به هنگام خواندن نامه
|
|
خجلی نایدت به روز نشور
|
از بد و نیک وز خطا و صواب
|
|
چیست اندر کتاب نامذکور؟
|
همه خواندند، بر تو چیز نماند
|
|
یاد نکرده از صحاح و کسور
|
با دل و عقل و با کتاب و رسول
|
|
روز محشر که داردت معذور
|