برکن زخواب غفلت پورا سر

نزدیک او اگر خطرش هستی یک شربت آب کی خوردی کافر
الفنج گاه توست جهان، زینجا برگیر زود زاد ره محشر
بل دفتری است این که همی بینی خط خدای خویش بر این دفتر
منکر مشو اشارت حجت را زیرا هگرز حق نبود منکر
خط خدای زود بیاموزی گر در شوی به خانه‌ی پیغمبر
گر درشوی به خانه‌ش، بر خاکت شمشاد و لاله روید و سیسنبر
ندهد خدای عرش در این خانه راهت مگر به راهبری حیدر
حیدر، که زو رسید و ز فخر او از قیروان به چین خبر خیبر
شیران ز بیم خنجر او حیران دریا به پیش خاطر او فرغر
قولش مقر و مایه‌ی نور دل تیغش مکان و معدن شور و شر
ایزد عطاش داد محمد را نامش علی شناس و لقب کوثر
گرت آرزوست صورت او دیدن وان منظر مبارک و آن مخبر
بشتاب سوی حضرت مستنصر ره را ز فخر جز به مژه مسپر
آنجاست دین و دنیا را قبله وانجاست عز و دولت را مشعر
خورشید پیش طلعت او تیره گردون بجای حضرت او کردر
ای یافته به تیغ و بیان تو زیب و جمال معرکه و منبر
بی‌صورت مبارک تو، دنیا مجهول بود و بی‌سلب و زیور
معروف شد به علم تو دین، زیرا دین عود بود و خاطر تو مجمر
ای حجت زمین خراسان، زه! مدح رسول و آل چنین گستر
ای گشته نوک کلک سخن گویت در دیده‌ی مخالف دین نشتر