کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد

شریف جان تو زین قبه‌ی کبود برون چنانکه گفت حکیمی، یکی پدر دارد
ضعیف مرد گمان برد کو همی گوید «خدای ما به جهان در زن و پسر دارد»
از آن حکیم چو تقلیدی این سخن بشنود به جهل گفت «چه دانیم ما؟ مگر دارد»
خدای را چه شناسد کسی که بر تقلید دو چشم تیره و دل سخت چون حجر دارد؟
نه چشم دارد در دل نه گوش، بل چو ستور ز بهر خواب و خورش چشم و گوش و سر دارد
بزرگ نیست نه دانا به نزد او مگر آنک عمامه‌ی قصب و اسپ و سیم و زر دارد
هزار شکر مر آن را که جود و قدرت او به صورت بشر اندر چنین بقر دارد
بدین زمان و بدین ناکسان که دارد صبر؟ مگر کسی که ز روی و حجر جگر دارد
زشعر حجت وز پندهاش برتو خوری اگر درخت دل تو ز عقل بر دارد