اندر آمد نوبهاری چون مهی
|
|
چون بهشت عدن شد هر مهمهی
|
بر سر هر نرگسی ماهی تمام
|
|
شش ستاره بر کنار هر مهی
|
یا چو سیم اندوده شش ماه بدیع
|
|
حلقه حلقه گرد زر ده دهی
|
بامدادان بر هوا قوس قزح
|
|
بر مثال دامن شاهنشهی
|
پنج دیبای ملون بر تنش
|
|
باز جسته دامن هر دیبهی
|
هر کجا پویی ز مینا خرمنیست
|
|
هر کجا جویی ز دیبا خرگهی
|
نرگس تازه میان مرغزار
|
|
همچو در سیمین زنخ زرین چهی
|
سرو بالا دار هم پهلوی مورد
|
|
چون درازی در کنار کوتهی
|
بوستانافروز پیش ضیمران
|
|
چون نزاری پیش روی فربهی
|
بر سر هر شاخساری مرغکی
|
|
بر زبان هر یکی بسماللهی
|
بوستان مانندهی معشوق میر
|
|
با دگرگونه لباسی هر گهی
|
میر نیکوکار و میر حقشناس
|
|
مهربانتر میر و فرختر مهی
|
آفتاب روش اندر پیش او
|
|
چون به پیش آفتاب اندر، سهی
|
از زمین بر پشت پروین افکند
|
|
گر به نوک نیزه بردارد کهی
|
روز هیجاها بود کشور گشای
|
|
روز مجلسها بود کشور دهی
|
عقد جود او همه پنجه بود
|
|
خود به دست چپ بود هر پنجهی
|
از فراز همت او نیست جای
|
|
«نیست آنسوتر ز عبادان دهی»
|
آفرین بر مرکب میمون میر
|
|
رفته در یک خطوه یکماهه رهی
|
مرکبی، طیارهای، کهپارهای
|
|
شخ نوردی که کنی، وادی جهی
|
تیزگوشی، پهن پشتی، ابلقی
|
|
گردسمی، خرد مویی، فربهی
|