در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران

مرا مشمول تهمت سازی این شاه که با اغیار پردازی به دلخواه
مگر بی تهمت آزادی نیابی دلی نا کرده خون شادی نیابی
مگر تا زهر در کامی نریزی به عشرت باده در جامی نریزی
و گر افسوس شیرین خورده بودی غم ناموس شیرین خورده بودی
مکن شاها مخور افسوس شیرین مفرما تلخ بر خود عیش شیرین
مخور چندین غم شیرین نباید که درعیش تو نقصانی در آید
ترا پروای شیرین اینقدر نیست از اینها جز تمنای شکر نیست
چه بر من ترسی ازبدنامی ای شاه کزین ره دیگران را داده‌ای راه
ز رسوایی کسی را کی گزند است چو طبع شه چنین رسوا پسند است
چرا رسوایی خود را نجویم که پیش شه فزاید آبرویم
مگرنه دیگران را این هنر بود که هر دم آبروشان بیشتر بود
مرا دامان بحمدالله پاک است ز حرف عیب جویانم چه باک است
ز خسرو بهتری اندر جهان کو ز من کامی که دیدی باز برگو
چه افسونهای شیرین کار بردی که از حلوای شیرینم نخوردی
چو راه دل نزد افسون شاهم که خواهد بردن از افسون ز راهم
اگر شیرین ز افسون نرم گشتی کجا بازار شکر گرم گشتی
اگر گشتی ز دامان آتشم تیز ز من کی سرد گشتی مهر پرویز
اگر درمن هوس را راه بودی کمینه شکر گویم شاه بودی
هوس دشمن شدم روزم سیه گشت وفا جستم چنین کاری تبه گشت
فریب هر هوسناکی بخوردم که خسرو از هوسناکان شمردم