خوشا خاکی و خوش آب و هوایی
|
|
که افتد قابل طرح وفایی
|
خوشا سرمنزلی خوش سرزمینی
|
|
که باشد لایق مسند نشینی
|
عجب جایی بباید بهجتانگیز
|
|
که بر شیرین سرآرد هجر پرویز
|
ملال خاطر شیرین چو دیدند
|
|
پرستاران جنیبتها کشیدند
|
به کوه و دشت میراندند ابرش
|
|
مراد خاطر شیرین عنان کش
|
گر آهویی بدیدندی به راغی
|
|
از آن آهو گرفتندی سراغی
|
به کبکی گر رسیدندی به دشتی
|
|
بپرسیدند از وی سرگذشتی
|
به هر سر چشمهای، هر مرغزاری
|
|
همیکردند بودن را شماری
|
بدین هنجار روزی چند گشتند
|
|
که تا آخر به دشتی برگذشتند
|
صفای نوخطان با سبزه زارش
|
|
صفای وقت وقف چشمه سارش
|
هوایش اعتدال جان گرفته
|
|
نم از سرچشمهی حیوان گرفته
|
ز کس گر سایه بر خاکش فتادی
|
|
ز جا جستی و برپا ایستادی
|
اگر مرغی به شاخش آرمیدی
|
|
گشادی سایهاش بال و پریدی
|
گلش چون گلرخان پروردهی ناز
|
|
نوای بلبلانش عشق پرداز
|
تو گفتی حسن خیزد از فضایش
|
|
فتوح عشق ریزد از هوایش
|
به شیرین آگهی دادند از آنجای
|
|
از آن آب و هوای رغبت افزای
|
که در دامان کوه و کوهساری
|
|
که تا کوه است از آنجا نعرهداری
|
یکی صحراست پیش او گشاده
|
|
فضای او سد اندر سد زیاده
|
اگر بر سبزهاش پویی به فرسنگ
|
|
سر برگی نیابی زعفران رنگ
|
رسیده سبزههایش تا کمرگاه
|
|
درختانش زده بر سبزه خرگاه
|
گشاده چشمهای از قلهی کوه
|
|
گل و سنبل به گرد چشمه انبوه
|
فرو ریزد چو بر دامان کهسار
|
|
رگ ابریست پنداری گهر بار
|
خورد بر کوه و کوبد سنگ بر سنگ
|
|
صدای آن رود فرسنگ فرسنگ
|
پر اندر پر زده مرغابیانش
|
|
به جای موجه بر آب روانش
|
زمینهایش ز آب ابر شسته
|
|
در او گلهای رنگارنگ رسته
|
بساطش در نقاب گل نهفته
|
|
گل و لالهست کاندر هم شکفته
|
اگر گلگون در آن گردد عنان کش
|
|
وگر آنجا بود نعلش در آتش
|
نسیمش را مذاق باده در پی
|
|
همه جایش برای صحبت می
|
اگر شیرین در او بزمی نهد نو
|
|
دگر یادش نیاید بزم خسرو
|
ز کنج چشم شیرین اشک غلتید
|
|
به بخت خود میان گریه خندید
|
که گویا بخت شیرین را ندانند
|
|
که بر وی اینهمه افسانه خوانند
|
شکر تلخی دهد از بخت شیرین
|
|
زهی شیرین و جان سخت شیرین
|
چه شیرین تلخ بهری، تلخ کامی
|
|
ز شیرینی همین قانع به نامی
|
اگر سوی ارم شیرین نهد روی
|
|
ز لاله رنگ بگریزد ز گل بوی
|
به باغ خلد اگر شیرین کند جای
|
|
نهد عیش از در دیگر برونهای
|
اگر چین است اگر بتخانهی چین
|
|
بود زندان چو خوشدل نیست شیرین
|
دل خوش یاد میآرد ز گلزار
|
|
چو دل خوش نیست گل خار است و مسمار
|
اگر دل خوش بود میخوشگوار است
|
|
شراب تلخ در غم زهر مار است
|
دلی دارم که گر بگشایمش راز
|
|
به سد درد از درون آید به آواز
|
غمیدارم که گر گیرم شمارش
|
|
بترسم از حساب کار و بارش
|
کدامین دل کدامین خاطر شاد
|
|
که آید از گل و از گلشنم یاد
|
مرا گفتند خوش جاییست دلکش
|
|
هوا خوش، دست خوش، کهسار او خوش
|
بلی اطراف کوه و دامن دشت
|
|
بود خوش گر به ذوق خود توان گشت
|
چو دامان ماند زیر کوه اندوه
|
|
چه فرق از طرف دشت و دامن کوه
|
چه خرسندی در آن مرغ غم انجام
|
|
که باغ و راغ باید دیدش از دام
|
دگر گفتند جای میگساریست
|
|
که دشتی پر ز گلهای بهاریست
|
بلی میخوش بود در دشت و کهسار
|
|
ولی گر یار باشد لیک کو یار
|
بود بر بلبل گل آتشین داغ
|
|
کش افتد در قفس نظارهی باغ
|