مییابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این
|
|
آمادهی سد گریهام از اشتیاق کیست این
|
سد جوق حسرت بر گذشت اکنون هزاران گرد شد
|
|
گر نیست هجران کسی پس طمطراق کیست این
|
رطل گران و اندر او دریای زهری موج زن
|
|
یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این
|
اسباب سد زندان سرا چندست بر بالای هم
|
|
جایی استخوش آراسته آیا وثاق کیست این
|
ای شحنه بیجرم کش این سر که در خون میکشی
|
|
گفتی که میآویزمش از پیش طاق کیست این
|
وصلی نمودی ای فلک پوشیده سد هجران در او
|
|
تو خود موافق گشته ای کار نفاق کیست این
|
هجر اینچنین نزدیک و تو در صحبت فارغ دلی
|
|
وحشی دلیرت یافتم از اتفاق کیست این
|