بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش | تا چو من افتادهای نا گه بگیرد دامنش | |
مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت | از کمین برخاست ناگه غمزهی صید افکنش | |
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما | این کسی داند که زنجیری بود در گردنش | |
سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز | گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش | |
این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست | گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش | |
سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک | تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش | |
وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب | کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش |