عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش | چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش | |
شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن | صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش | |
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست | گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش | |
وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم | گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش | |
صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش | من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش |