گر چه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز
|
|
مینمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز
|
باورش میآید از من دعوی وارستگی
|
|
خود نمیداند که چون آورده در دامم هنوز
|
اول عشق و مرا سد نقش حیرت در ضمیر
|
|
این خود آغاز است تا خود چیست انجامم هنوز
|
من به سد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان
|
|
از لبت آورده سد پیغام دشنامم هنوز
|
صبح و شام از پی دوانم روز تا شب منتظر
|
|
همرهی با او میسر نیست یک گامم هنوز
|
من سراپا گوش کاینک میگشاید لب به عذر
|
|
او خود اکنون رنجه میدارد به پیغامم هنوز
|
وحشی این پیمانه نستانی که زهر است این نه می
|
|
باورت گر نیست دردی هست در جامم هنوز
|