روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید | تا تو گفتی دور شو زین در کسم دیگر ندید | |
سوخت ما را آنچنان حرمان عاشق سوز ما | کز تنمآن کو نشان میجست خاکستر ندید | |
الوداع ای سر که ما را میبرد سودای عشق | بر سر راهی که هر کس رفت آنجا سر ندید | |
مرد عشق است آنکه گر عالم سپاه غم گرفت | تاخت در میدان و بر بسیاری لشکر ندید | |
گر چه وحشی ناخوشیها دید و سختیها ولی | سخت تر از روزگار هجر و ناخوشتر ندید |