جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد | مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد | |
که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم | که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد | |
ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن | میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد | |
سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو | که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد | |
مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت | چنین باشد بلیآن کس که بختش واژگون آمد | |
مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سینه | همیدانم که خوب آمد نمیدانم که چون آمد |