هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد | در خور شکر عطای تو زبانی بدهد | |
آن جواهر که توان کرد نثار تو کم است | هم مگر همت تو بحری و کانی بدهد | |
چشمهی فیض گشا خاطر فیاض شماست | وه چه باشد که به ما طبع روانی بدهد | |
وحشی از عهدهی شکر تو نیاید بیرون | عذر این خواهد اگر عمر امانی بدهد |